حيله هاي رواني
بيست حقه ظريف از زبان حيله گر-هفته دوازدهم
از شانس بد
|
|
اگر يك جمله يا عبارت را بدون توجه به مفهوم آن چندين بار با صداي بلند تكرار كنيم چه مي شود؟
جواب: مفهوم آن جمله تغيير مي كند يا به عبارت دقيق تر درك ما نسبت به آن جمله تغيير مي كند. يكي از راه هاي ارتباط ما آدميان با يكديگر زبان است. زبان ابزار است. مثل هر ابزار ديگري تاريخچه يا تاريخي دارد كه سير تكامل آن را معلوم مي كند. مثل هر ابزار ديگري مي تواند داراي ساختمان پيشرفته تري گردد. مثل ساير ابزار ممكن است در اثر عدم مراقبت مستهلك شود و از كار بيافتد. ابزاري است كه اگر با كاربرد خود متناسب نباشد آسيب مي بيند بنابر اين نياز به مراقبت دارد. زبان، ابزار چند منظوره اي است كه براي به كار بردن آن در هر منظور بايد كليد مخصوص آن را روشن كرد تا بتوان از امكانات آن استفاده نمود.
زبان ابزار انتقال معاني در مدارهاي متفاوت است. زبان، ابزار دادوستد مفاهيم است.
آيا ما در كلام خود آنچه كه دادوستد مي كنيم مي شناسيم. كلامي را كه در كودكي با فهم ضعيف خود آموخته ايم هرگز در بزرگسالي از نو بررسي كرده ايم؟ مي پرسيد چه نيازي به اين كار هست چون نام اشياء در كودكي و بزرگسالي يكي است، صفات هميشه همان است كه هست، افعال نيز تعيين و تعريف شده اند، حروف اضافه و ربط تغييري نمي كنند، اعداد و علامات ثابت هستند پس چه چيز را بايد از نو بشناسيم؟
پاسخ اين سوال را با ذكر يك نمونه پيشنهاد مي كنيم:
در زبان ما شانس چه مفهومي دارد؟ از كودكي تاكنون شانس را به چه معني به كار مي بريد؟
براي آنكه درك خود را از مفاهيمي كه به كار مي بريم تقويت و آنها را اصلاح كنيم و تكامل ببخشيم بايد بيشتر در كاربرد آنها دقت كنيم.
شما خانه خود را مطابق سليقه خود نظافت و تزيين مي كنيد، خانه ذهن خود را مطابق سليقه چه كسي چيده ايد؟ مفهوم واژه شانس در نظام زباني شما توسط چه كسي تعريف شده است؟ آيا خود شما؟ آيا هيچ وقت با معيارهاي خودتان به مفهوم اين واژه فكركرده ايد؟ وقتي مي گوييد «از شانس بد» فلان كار من انجام نشد، منظورتان چيست؟ آيا اصلاً درك كرده ايد كه معني اين لغت را نمي دانيد؟ اگر بخواهيد مترادف آن را بكار ببريد چه واژه يا عبارتي را جايگزين آن مي كنيد؟ به جاي «شانس بد» و «شانس خوب» چه عبارت ديگري مي توانيد به كار ببريد؟ دقت ! از سيستم ايمني زبان خود استفاده كنيد. مفاهيم مختلف در هر زبان همديگر را تعريف و تبيين مي كنند. از اين روش براي تصحيح افكار خود استفاده كنيد.
اگر يك كودك معني اين واژه را از شما سؤال كند چه توضيحي به او ارائه مي كنيد؟ اگر بگويند نمي دانم، دفعه بعد در موقع مقتضي خود شما اين واژه را با چه مفهومي به كار مي بريد؟
يك هشدار: اگر لغتي را به طور دايم به كار ببريد كه معني آن را به درستي نمي دانيد اعتماد به نفس شما كاهش مي يابد و اگر اين كار را بارها و بارها تكرار كنيد در نهايت از خودتان تصوري مبهم و مجهول در ذهنتان ساخته مي شود كه مانع هرگونه باور و درك شفاف در شما مي گردد. علي الخصوص خودباوري شما بسيار كم جان و بي رمق خواهد شد چرا كه خود را شخصيتي مي يابيد كه از خود هيچ نمي داند. وقتي در ابهام و جهل به سر مي بريد چه چيز را مي خواهيد باور كنيد؟؟ يكي از مهمترين دلايل عدم خودباوري در افراد مختلف اين است كه چيزي را به كار مي برند كه نمي شناسند، همين عامل موجب از خود بيگانگي و عدم امنيت مي شود كه در درازمدت عميق و عميق تر مي شود وقتي تغيير شكل مي دهد، يعني مسأله پيچيده تر مي گردد. «از اين هشدار بگذريم و باز هم به مفهوم شانس توجه كنيم. بدون آن كه بدانيم شانس چيست، هر وقت در كاري شكست مي خوريم مي گوييم شانس با ما يار نبود. معني شانس هرچه كه باشد وقتي آن را نمي دانيد و به كار مي بريد دستخوش يك حيله رواني شده ايد. چرا هرگاه توفيقي حاصل مي كنيد آن را به حساب شخص خود و توانايي هاي خود مي گذاريد ولي هرگاه ضعفي بروز مي كند آن را با» شانس بد «قرين مي دانيد؟ آيا مايليد شخصيت شما با شانس هاي شما تعريف شود؟ آيا شانس هاي شما بيشتر شما را معرفي مي كنند يا انتخاب هاي شما؟
شانس يك مفهوم بديهي مثل تابش خورشيد در روز نيست كه نياز به تعريف و توضيح نداشته باشد. شانس را براي خود تعريف كنيد. تعاريفي را كه فرض مي كنيد تجربه كنيد تا صدق و كذب آن و يا كاربرد آن مشخص بشود. بيشتر، دقيق تر و عميق تر با خود و ذهن خود ارتباط بگيريد تا دنياي بهتري داشته باشيد!
پيشنهاد چند زمينه براي آن كه بتوانيد شانس را بهتر معني كنيد: ۱- شانس را هنگامي كه امور بيروني شما با هم هماهنگ هستند در نظر بگيريد. ۲- حال، شانس را هنگامي كه امور بيرون و درون شما با هم هماهنگ نيستند به كار بريد. ۳- ذهنيت خود را پس از دو مرحله قبل بررسي كنيد. ۴- آيا شانس همان تصادف است؟ تصادف خوب يابد؟ ۵- آيا شانس همان هماهنگي و تعادل است؟ هماهنگ شدن يا نشدن شرايط با ما؟ ۶- آيا تصادف و هماهنگي را مي توان يكي دانست و به جاي يكديگر به كار برد؟ ۷- آيا تصادف و هماهنگي را نقطه مقابل يكديگر مي دانيد؟ به اين سؤالها با پيدا كردن مثالهايي در جريان افكار خود پاسخ دهيد، مثلاً در چه موردي يك اتفاق خوب يا بد را تصادف يا هماهنگي دانسته ايد؟ هرجا چيزي بيرون از آگاهي ما اتفاق بيافتد، چه مثبت و چه منفي، آن را تصادف مي ناميم. هرجا اين تصادف با نيت ما هماهنگ باشد آن را شانس خوب و هرجا هماهنگ نباشد آن را شانس بد مي ناميم. اكنون مي توانيد رابطه ميان آگاهي، هماهنگي، تصادف و شانس را كمي واضع تر درك كنيد، حال، فرمول خود را مرتب كنيد.
پيشنهاد يك مفهوم در ازاي واژه شانس: شانس، حلقه اتصال آگاهي جزيي ما به طور ذهني با آگاهي كلي و مركب است.
من و شما با هم تشكيل جمع را مي دهيم، همين جمع با سايرين مي پيوندد، به طبيعت مي پيوندد و به تمام هستي متصل مي شود، اين همان آگاهي كلي، جمعي و مركب است.
وقتي تصميم به انجام كاري مي گيريد و ظاهراً تمام شرايط را مهيا مي كنيد، شرايطي كه در حيطه آگاهي شما است، يك باره موضوعي پيش مي آيد كه نمي توانستيد آن را پيش بيني كنيد. آن موضوع تمام وضعيت را به طور مثبت يا منفي تغيير مي دهد و مدار حركت شما را در شكل تازه اي رقم مي زند، آن حادثه، حلقه ارتباط شما با وضعيت تازه است. منفي و مثبت بودن آن نيز فقط قضاوت ذهن شما در باره آن وضعيت واقعي است. لغت شانس يك واقعيت را معرفي مي كند كه عبارتست از آگاهي پنهان به علاوه آگاهي آشكار، در بستري هماهنگ و در حركت! ولي صفت شانس كه بد يا خوب است صرفاً يك ذهنيت است كه مانع حركت است، حتي ذهنيت خوب آن، يعني شانس خوب، مانع عبور جريان آگاهي از ذهنيت سابق به واقعيت حاضر است.
رود به سمتي جاري است. در مسير خود يا به موانع سنگين و سخت مي رسد يا به شيب و شارستاني تند و آسان، اين رود در كدام حالت از طبيعت و مسير ممكن خود خارج شده است؟ شانس چيزي نيست كه ما را در مسيرمان متوقف كند يا اصل ما را تغيير دهد، بنابر اين چيزي نيست كه از آن بگريزيم يا بدان تكيه كنيم، بلكه يك واقعيت است كه در جريان زندگي، ما را به واقعيات ديگر متصل مي كند، چه منفي و چه مثبت، در اين جريان، آنچه ناگزير تغيير مي كند، يا بايد تغيير كند، ذهنيت ما است كه به آن تكيه كرده ايم، آن را مي خواهيم، به آن وابسته شده ايم، فقط آن را مي شناسيم و با آن احساس امنيت مي كنيم، حال، واقعيت تازه آن ذهنيت را، آن امنيت را از ما مي گيرد. تنها راه امنيت، متصل شدن به واقعيت تازه است. تنها در صورتي اوضاع را با خود ناهماهنگ و بيگانه مي يابيد كه خود شما مقاومت كنيد و با آن هماهنگ نشويد، به هر چه متصل شديد با آن تركيب شويد، بدون مقاومت، تا بتوانيد برآن تأثير كنيد.
كسي فلج شده بود، بدشانسي آورده بود، با تضرع فراوان مي ناليد كه پس از اين چگونه زندگي كنم، پاسخ را در خود يافت كه بايد مثل يك فلج زندگي كند، مثل يك فلج تمام زندگي خود را باور كند. او به آرامي با شرايط تازه خود هماهنگ مي شد، دوباره جان مي گرفت، اندك اندك بيشتر مي خنديد و... فلجي معالجه شده بود، از شانس خوب، مي گفت مي دانم پس از اين چگونه زندگي كنم، مي خواهم تمام گذشته را جبران كنم و تا آخر عمرش در گذشته باقي ماند.
بنابر اين از شانس يك واقعيت بسازيد نه يك ذهنيت. واقعيات را مي توان تحت تسلط يا تصرف خود درآورد ولي ذهنيات، خودشان انسان را در تسلط و تسخير خود درمي آورند. جاي حلقه اتصال واقعيات را نمي توانيد تغيير دهيد، قوانين كلي و بسيار محكمي حلقه ها را مراقبت مي كنند. فقط مي توانيد در واقعيات قرار بگيريد و نقش خود را ايفا كنيد. متصل بمانيد آنچه مطرح شد در حد ظرفيت محدود و خلاصه مطالب روزنامه اي بود، اگر مايليد مفصل تر در باره اين موضوع بحث شود با ما تماس بگيريد.
مهشيد سليماني
|