دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۴
جامعه شناسي زندگي روزمره
سفر پر دردسر
001107.jpg
سينا كلهر
در اين سوي سياره زمين، جايي كه شرق مي خوانندش، همه چيز رنگ و بوي ديگري دارد، حتي چگونه استفاده كردن از وسايلي كه ما هيچ نقشي در اختراع و ساخت و توليد آنها نداشته ايم و چون هيچ زحمتي براي ساختن و ابداع آن نكشيده ايم مطمئناً قدر استفاده درست از آن را، هم نخواهيم دانست. نحوه استفاده نادرست ما از ماشين وتلفن همرا، رايانه ...، همه و همه نشان دهنده يك چيز بيش نيست؛ ما آداب استفاده از وسايل تكنولوژيكي مدرن را نياموخته ايم!!
در اين ميان مترو وضعيتي مضحك تر از همه وسايل حمل و نقل عمومي دارد كه وارد اين كشور شده اند،  چرا كه اين وسيله تفاوتي بارز با آنها دارد. اولين تفاوت بارز آن دقيق بودن زمان حركت آن است. بدون شك مترو دقيق ترين وسيله حمل و نقل عمومي در كشور است. علاوه بر آن مترو هم قيمت مناسبي دارد و هم محيط بسيار تميزي. علي رغم آنكه كالاهاي چيني (معمولاً بي كيفيت) در اين عرصه جولان مي دهند، اما اغراق نخواهد بود اگر بگويم كه مترو در ميان وسايل حمل و نقل عمومي در زمره تميز ترين هاست. با همه اين مزايا، نحوه استفاده از آن در ساعات پرترافيك (ترافيك انسان به جاي ماشين) بسيار تامل برانگيز است. اين نحوه استفاده هم به تعداد پرشمار مسافران مترو برمي گردد و هم به مشكل قطارهاي مترو كه اجازه سوار شدن همزمان بيش از يك نفر را مي دهد. به اين صورت كه در هيچ يك از وسايل حمل و نقل عمومي امكان سوار شدن همزمان بيش از يك نفر وجود ندارد در حالي كه مي توان چند نفري و با فشار بسيار بالا سوار قطارهاي مترو شد. در اين مقاله از زاويه اي متفاوت مسايل مربوط به مترو بررسي مي شود، نقدها و نظرهاي شما همواره راهنماي حركت درست ما خواهد بود.

اولين عاملي كه باعث مي شود هر فرد ساكن پايتخت، به فكر استفاده از مترو باشد، رهايي از عذاب ترافيك خيابان هاي شهر است. هيچ وسيله اي به غير از مترو نمي تواند شما را در عرض ۱۰ دقيقه از خيابان انقلاب (دروازه دولت) تا مصلي برساند. از اين روي اين زمان براي هر كسي وسوسه كننده است. تا در صورت نداشتن وسيله شخصي براي سفر، اولين چيزي كه به آ ن فكر كند، مترو باشد و اگر مسير مبدأ و مقصد در نزديكي يكي از ايستگاه هاي خط ۱ يا ۲ و يا ۵ باشد. مطمئناً ترجيح خواهد داد كه از مترو استفاده كند. شايد آنانكه هيچ وقت از آن استفاده نكرده اند، وسيله اي بدون مشكل به نظر برسد . يا براي آنان كه حداقل يك بار از آن استفاده مي كنند، وسيله اي جالب و مناسب و در حد امكان تميز و سريع باشد. اما هيچ يك از اين موارد مورد نظر ما نيست، ما صرفاً به شرايط كساني خواهيم پرداخت كه هر روز صبح بر رسيدن به محل كار خود از مترو استفاده مي كنند و عصر از طريق آن به منازل خود برمي گردند.
آنهايي كه مترو را براي رسيدن به محل كار خود انتخاب مي كنند. البته چندان خوش شانس هم نيستند. اگر زمان شروع كار را (هر كاري) در جامعه ايران ساعت ۱۰-۸ صبح در نظر بگيريم، تمام اين مدت، شامل زمان پرترافيك متروست. قطارهاي مترو از ساعت ۶ تا ۱۰ صبح معمولاً مملو از جمعيت هستند و اين مسأله به خط خاصي هم خلاصه نمي شود، خط ۵ مترو كه از گلشهر كرج حركت مي كند، يكي از پرترافيك ترين خطوط در اين ساعات است. نكته بسيار تامل برانگيز مسأله اين است كه تمام واگن هاطي قطارهاي مترو در همان ايستگاه اول يعني گلشهر پر مي شود و در ايستگاه دوم كه كرج باشد در برخي موارد حتي جايي براي سرپا ايستادن نيز نيست. همين مسأله مسئولين امر را وادار ساخته است كه ساعت ۷ صبح خط ويژه اي براي ايستگاه كرج در نظر بگيرند تا قطار فوق از كرج حركت كند. چرا كه در اين ساعت، امكان سوار شدن حتي چند نفر هم براي قطاري كه از گلشهر مي آيد وجود ندارد، جالب آنكه به طور معمول همواره تعداد مسافرين ايستگاه كرج چندين برابر ساير ايستگاه ها بوده و اين ايستگاه از ايستگاه هاي اصلي خط ۵ محسوب مي شود.
داستان به همين جا ختم نمي شود، بلكه انبوه جمعيت، بعد از رسيدن به ايستگاه صادقيه تهران به بي قاعده ترين وضعيت ممكن براي سوار شدن به قطار خط ۲ تلاش مي كنند. بد نيست جريات سوار شدن فردي محترم و مودب را از ايستگاه كرج در اينجا بيان كنيم تا واقعيت هاي مترو نمود بيشتري يابد. تصوركنيد شخص مودبي مي خواهد براي اولين بار سوار قطار مترو شود. او اول صبح كه به درب ورودي ايستگاه كرج مي رسد، انبوه مسافران را مي بيند كه اكثر آنها در حال دويدن يا تند راه رفتن هستند. اوايل صبح و در حدود ساعات ۹-۷ صف هاي طولاني جلوي گيشه هاي فروش بليت عادي ترين صحنه سالن ورودي ايستگاه كرج است، در اوج ساعات ترافيك انسان!! در هر صف به طور متوسط ۳۰ تا ۵۰ نفر براي گرفتن بليت صف مي كشند. تنها سرعت بالاي متصديان فروش بليت هاي مترو است كه تعادل ۳۰ الي ۵۰ نفره ۶ صف طولاني را حفظ مي كند، بدون ترديد فروشندگان بليت هاي مترو، يكي از سريع ترين و پركارترين فروشندگان بليت هاي وسايل حمل نقل عمومي هستند. به علت سرعت بسيار بالاي فروش بليت معمولاً اخلاق آنها و نوع برخورد آنها با ارباب رجوع به مسأله اي حاشيه اي تبديل مي شود. با اين حال اين فروشندگان اكثراً جوان هستند و در مجموع مي توان گفت حتي اخلاق و برخورد آنها با ارباب رجوع نيز بهتر از ساير فروشندگان بليت هاي وسايل حمل و نقل عمومي است!
ديدن صف هاي طولاني خريد بليت هر فردي را تحريك مي كند تا حد ممكن سريع تر از ديگران خود را به جلوي درب هاي قطار برساند. از همين رو حتي بعد از اينكه بليت تحويل داده مي شود يا كارت كشيده مي شود، باز هم انبوه كساني را مي توان ديد كه در حال دويدن هستند به خصوص زماني كه قطار وارد ايستگاه شده يا مي شود تقريباً به غير از افراد مسن، همه مي دوند!!
به فرض كه شما انسان بسيار متين و مؤدبي هستيد و معمولاً دويدن يا تند رفتن دون شأن شماست. براي اولين بار هم از مترو استفاده مي كنيد، در اين صورت تا شما به سكو برسيد، يا درب هاي قطار بسته شده است يا جايي براي ورود شما به قطار نيست. نه جايي براي سر پا ايستادن شما، بلكه جايي براي ورود شما. چرا كه در ورودي واگن هاي قطار، جاي سوزن انداختن هم نيست و تمامي فضاي ممكن براي سرپا ايستادن پر شده است و از آنجايي كه شما آدم مؤدبي هستيد در نتيجه نمي توانيد بدون توجه به اينكه جا هست يا نيست، خودتان را آرام به يكي از آخرين افرادي كه جلوي درب ورودي واگن ايستاده است، بچسبانيد! و بعد با تمام قدرت هل دهيد تا به هر صورت ممكن براي خودتان جا پيدا كنيد. ولي در همان حالي كه شما جلوي درب قطار ايستاده ايد تا قطار بعدي، پس از ۱۵ دقيقه بيايد ممكن است چندين نفر از راه برسند و اين كار را انجام دهند، اما چون در نهايت فقط براي دو نفر جا وجود دارد، با كمك مأمور مترو و درب هاي قطار همان دو نفر خود را به زور به ديگران مي چسبانند، اما تا آنها بتوانند اين كار را انجام دهند، دو سه دقيقه اي در حركت قطار تأخير پيش مي آيد. ممكن است تصميم بگيريد كه به كار آنها اعتراض كنيد، به فرض هم كه اين كار را انجام دهيد و درصورتي كه عواقب ناگواري نداشته باشد، به طور معمول كسي به حرف شما گوش نخواهد كرد. خوب حتماً تصميم مي گيريد به مأمور سكو اطلاع دهيد، تا بخواهيد تصميم خودتان را عملي كنيد. مأمور به خاطر بسته نشدن درها از راه مي رسد و با تمام توان خود آن شخص را به داخل قطار هل مي دهد تا درب ها بسته شود. كمتر اتفاق مي افتد مأمور كسي را بيرون بكشد چون آخر و عاقبت خوشي ندارد!! حتي ممكن است مأمور با مشت و لگد زدن به پا و بدن مرد به هر صورت ممكن او را به داخل هل دهد، تا سرانجام درها بسته شود. بعد از بسته شدن درها، از ته دلتان خوشحاليد كه بالاخره راه افتاد، اما همين كه به خودتان مي آييد و به اطراف خودتان نگاه مي كنيد، حداقل ۳۰ و حداكثر ۶۰ الي ۷۰ نفر را مي بينيد، كه مثل شما منتظر سوار شدن قطار هستند. اما خوشبختانه شما نفر اول هستيد. تنها چيز بدي كه وجود دارد اين است كه از هر سه طرف به شما چسبيده اند. اول سعي مي كنيد فاصله خودتان را يا به قولي فضاي اجتماعي خودتان را حفظ كنيد ولي اصلاًً جايي براي انجام اين كار وجود ندارد. به همين خاطر از خيرش مي گذريد.
ظرفيت هر واگن ۱۷۵ نفر است و اگر جلوي هر درب واگن به طور متوسط ۷۰ نفر هم باشند. هنوز ۳۰ تا صندلي خالي وجود دارد و اين دليل بسيار خوبي است كه همه با مسالمت سوار قطار شوند. بالاخره ۱۵ دقيقه به پايان مي رسد و اگر آدم بسيار خوش شانسي باشيد، كه نيستيد! واگن هاي قطار خالي هستند، اما چون ۱۵ دقيقه صبر كرديد پس حتماً همه صندلي ها پر هستند و جايي براي ايستادن اگر باشد بايد شاكر باشيد، چرا كه قطار خالي ايستگاه كرج ۵ دقيقه بعد از حركت قطار مي آيد. نه ۱۵ دقيقه. در هر حال تا بخواهيد به خودتان بياييد، فشار نامحسوسي شما را با قدرت هرچه تمام به طرف درون قطار هل مي دهد و شما تنها مي توانيد به پيش برويد، هرگونه مقاومتي كار را بدتر و بدتر خواهد كرد، بنابراين اگر عاقل باشيد، اجازه مي دهيد تا فشار جمعيت خود به خود براي شما در داخل واگن جايي پيدا كند، هرچند ترجيح مي داديد سوار اتوبوس هاي سال ۱۳۴۰ كه در خط كرج- تهران كار مي كنند بشويد اما به اين شكل وارد قطار نشويد. بالاخره بعد از تكرار شدن دوباره همان حوادث بسته نشدن درب هاي قطار به دليل سوار شدن بيش از حد مسافر و سرانجام بسته شدن درها، تا تهران سرپا و با تحمل فشار بسيار سنگين، بايستي هزاران بار به اين موضوع فكر كنيد كه چرا وضع به اين صورت است؟ البته اگر بخواهيد فكر كنيد؟! چون بعضي ها ترجيح مي دهند فكر نكنند حتي اگر مسئوليتي هم در اين باره داشته باشند. اما اگر قطاري كه شما مي  خواهيد سوار شويد خالي باشد، مطمئناً از اين كه حداقل ۳۵ صندلي اضافي براي نشستن وجود دارد خوشحال مي شويد. اما خيال خامي خواهد بود اگر فكر كنيد كه با آرامي يا به قول معروف قرار است همه مثل آدم سوار شوند!! به محض باز شدن درهاي قطار، (تازه اگر فشار جمعيت اجازه دهد درهاي قطار به راحتي باز شوند)، در چشم به هم زدني شما با فشار بسيار زيادي به سمت درب ديگر واگن پرتاب خواهيد شد و چون باز آدم مؤدبي هستيد ممكن است اعتراض كنيد ولي نه كسي صداي شما را مي شنود و نه بهايي براي آن قايل است. در هر حال وظيفه خودتان مي دانيد كه برگرديد و به همه آنهايي كه شما را هل دادند، اعتراض كنيد. اما همين كه برمي گرديد تقريباً آخرين نفرها هم در حال نشستن بر صندلي ها هستند و شما مي مانيد و خودتان و باز هم چون آدم باشخصيتي هستيد ترجيح مي دهيد به طبقه دوم برويد اما وقتي از پله ها به بالا رفتيد، تقريباً همه صندلي ها پر هستند جز يك صندلي كه سعي مي كنيد كمي براي نشستن در آن عجله كنيد. اما وقتي مي خواهيد بنشينيد، حضرت آقا يا خانمي به شما مي گويد، جاي كسي است و شما باز هم چون مؤدبيد، حرفي نمي زنيد و برمي گرديد اما آستانه تحمل شما در حال تمام شدن است و تقريباً داريد ديوانه مي شويد براي اين كه همين كه برمي گرديد مي بينيد كه حتي جاي نشستن بر روي زمين هم نمانده است توفيق اجباري پيدا مي كنيد كه يك بار هم كه شده سرپايي تا تهران بياييد. اگر بسيار مسن باشيد به طوري كه نتوانيد روي پاي خودتان بايستيد و يا خانم محترمي باشيد ممكن است كسي مردانگي كند و جاي خود را به شما بدهد در غير اين صورت با اجازه بايد تا تهران سرپا بمانيد. تازه اين  ها در صورتي است كه همه چيز بر وفق مراد باشد وگرنه شما بايد شاهد دعواي يك خانم با آقايي به خاطر بعضي چيزها باشيد و از آقا بشنويد كه چرا سوار واگن خانم ها نشده و از خانم بشنويد كه مگر خودت خواهر و مادر نداري؟ علاوه بر اين ممكن است دو غول، ببخشيد جوان بسيار رشيد كه همديگر را هل داده اند، تا حد جنون با همديگر كتك كاري كنند و هزاران حرف مؤدبانه نصيب يكديگر بكنند!!
در هر حال قطار راه مي افتد و شما سرانجام بعد از ۳۰ يا ۳۵ دقيقه به تهران مي رسيد، البته اگر باز همه چيز بر وفق مراد باشد، يعني اگر شانس بياوريد برق نرود و قطار به جاي توقف در سه ايستگاه، در ۱۰ ايستگاه نايستد. با اين حال در شرايط معمولي مترو يكي از دقيق ترين وسايل حمل و نقل عمومي است. ساعات حركت آن و ساعت رسيدن آن به شرطي كه همه چيز درست باشد، از مترو يكي از دقيق ترين و مطمئن ترين وسايل حمل و نقل ساخته است. علاوه بر اين كه سرعت پايين يعني به طور متوسط حدود ۶۰ كيلومتري و در نهايت ۸۰ كيلومتري آن امنيت جاني مسافران را تا حد ممكن تأمين مي كند. بعد از اين همه جريان و خون دل خوردن سرانجام مي توانيد شهرك اكباتان را ببينيد. اما در همان حال كه شما به خانه هاي منظم شهرك تماشا مي كنيد، صندلي هاي قطار يك به يك خالي مي شوند يعني درست ۴ دقيقه مانده به ايستگاه صادقيه و همه متروسواران مي دانند كه ۴ دقيقه يعني مسافت بسيار زياد! به محض اين كه قطار مي ايستد تقريباً اكثر مسافران ايستاده آماده اند تا در ماراتن ديگري شركت كنند. در همه ايستگاههاي مترو پديده جديدي شكل گرفته است. يعني بالاخره كار جديدي انجام داده اند. همه متروسواران قديمي به ياد دارند كه در چند سال قبل مأموران سكوهاي ايستگاهها بودند كه به مسافران توصيه مي كردند از خط قرمز لبه سكو عبور نكنند و اگر كارساز نبود با دست و بازو و زور آنها را وادار به اين كار مي كردند، اما به هر دليلي ظاهراً اين روش جواب نداده است؛ از اين رو بلندگوهاي ايستگاههاي مترو، صداي خانمي را پخش مي كنند كه مدام توصيه هايي را به مسافران مي كند و در حالي كه ۱۰۰درصد مسافران از خط قرمز لبه سكو عبور كرده و يا روي آن ايستاده اند، اين خانم محترم (ببخشيد صداي اين خانم محترم) از مسافران محترم خواهشمند است كه از خط قرمز لبه سكو كه حريم ايمني مسافران است عبور نكنند و چون بيش از حد توصيه دارد و صدايش هم بسيار بلند است در نتيجه مانده همين سوهان كشيدن به اعصاب البته بسيار آرام!! مسافران، كه اين صدا هم آن را انجام مي دهد. مهم نيست چه تأثيري دارد مهم همين است كه مسئول اين كار در صورت وقوع حادثه اي مي تواند به راحتي و با وجدان راحت بگويد كه من وظيفه ام را انجام دادم، مي خواستند گوش مي كردند!!
پديده جديد ديگر نصب تلويزيون هايي براي تبليغات و در واقع كسب درآمد است. درآمدي كه ان شاءالله روزي براي بهبود كيفيت خدمات مترو مورد استفاده قرار مي گيرد. اما همين تلويزيونها گاهي وسيله سرگرمي مسافران مترو را فراهم مي سازند.
شما كه آدم مؤدبي هستيد و براي اولين بار هم از مترو استفاده مي كنيد، ممكن است علاوه بر اين تابلوهاي راهنما، صندلي هايي كه يا به رنگ قرمز هستند و يا آبي مثل قطارها كه يا قرمز هستند يا آبي و يا سرخابي ، همچنين چهره هاي خسته و كسل هزاران مسافر بي حال را نيز در مترو شاهد باشيد.
در هر حال در ايستگاه صادقيه هم ترجيح مي دهيد به جاي تحمل ترافيك خيابان هاي تهران، باز هم از مترو براي رسيدن به مقصدتان استفاده كنيد، ان شاء الله كه اين دفعه و در اين ايستگاه حوادث قبل تكرار نمي شود. به همين خاطر به سكوي مجاور مي رويد (همان طور كه صداي همان خانم از شما خواسته بود) و چون به اندازه كافي درگير بوده ايد نفر آخر صف هاي حجيم مي ايستيد كه لبه سكو (و بر خلاف صداي آن خانم روي خط و جلوي خط قرمز) ايستاده اند.
توصيف دقيق صحنه ورود مسافران به داخل واگن هاي قطار در اين ايستگاه كه ايستگاه اول مي باشد و قطار خالي است، واقعاً دشوار است چون شما اولين بارتان است طبعاً تنها مي توانيد با تعجب و تحير تمام و با چشم و دهان حيرت زده نظاره گر صحنه باشيد، اما من چون داخل جمعيت و يكي از آنها هستم، شايد بهتر بتوانم وضعيت را توصيف كنم.
شايد نتوانيد پاسخي به علت تراكم جمعيت در بعضي از جاها داشته باشيد چون اولين بار است كه از ايستگاه مي خواهيد حركت كنيد، اما چند لحظه بعد كه قطار وارد ايستگاه شد متوجه مي شويد كه درها درست جايي باز مي شوند كه مسافران جمع شده بودند. پس مي توانيد حدس بزنيد كه همه آنها مي دانستند كه درها تقريباً كجا باز مي شوند. به همين خاطر قبل از رسيدن قطار به ايستگاه رقابت بسيار شديدي براي نزديك شدن به محل باز شدن درها بين مسافران وجود دارد.
قطارهاي خط ۲ برخلاف خط ۵ هر ۶ دقيقه يك بار حركت مي كنند اما با اين وجود به محض اين كه قطار وارد ايستگاه مي شود و جاي درها كاملاً مشخص مي شود، تقريباً تمام جمعيت به هم مي چسبد، مثل زنبورهاي عسلي كه بر روي كندويي به هم چسبيده اند. اين اتفاق در عرض يك يا دو ثانيه مي افتد و به محض باز شدن درها، اين توده انسان ها در چشم به هم  زدني داخل واگن هاي قطار نشسته يا ايستاده اند و شما تنها متحيريد و واقعاً تنها مي توانيد متحير باشيد و البته جايي هم براي داخل شدن شما نيست. اما وقتي قطار رفت و حداقل دو قطار بعدي تا رسيدن قطار خط ،۵ خلوت هستند و شما مي توانيد راحت تر و با آرامش بيشتري سوار شده و در ايستگاه مورد نظرتان پياده شويد.
با تمام اين مشكلات شما دقيقاً سر ۳۵ دقيقه به تهران رسيده ايد و ۱۵ دقيقه هم طول خواهد كشيد تا به ايستگاه امام خميني برسيد. البته از آن جايي كه هم آدم مؤدبي هستيد و هم كمي بدشانس كه در ساعات پرترافيك از مترو استفاده مي كنيد، اگر بخواهيد سوار خط ۱ مترو شويد بايد پيه همه بدبختي هايي كه از كرج تا به حال به سرتان آمده است را به تن مباركتان بماليد. ايستگاه خط ۱ در اين ساعات وضعي به مراتب بدتر از خط ۲ دارد. از ميرداماد تا حرم مطهر فقط ۱۲ قطار كار مي كنند.
اگرچه فاصله ايستگاههاي مترو به طور متوسط يك دقيقه و بيست ثانيه است و زمان توقف قطار در هر ايستگاه به طور ميانگين ۱۷ ثانيه مي باشد، اما به دليل سرعت هاي گاهاً متغير قطارها از يك سو و بسته نشدن درب ها به دليل تراكم بيش از حد مسافر از سوي ديگر، اين زمان ها بسيار افزايش مي يابد. در تراژيك ترين حالت يك قطار ممكن است در ايستگاهي تا ۲ يا ۳ دقيقه هم به دليل بسته نشدن درب هاي قطار توقف كند. به طور مثال اگر در خط ۲ از صادقيه تا ميدان امام خميني در هر ايستگاه به طور متوسط ۲ دقيقه توقف داشته باشد، در هفت ايستگاه منتهي به ايستگاه امام در مجموع ۱۴ دقيقه توقف داشته است. در حالي كه مسير طي شده با متوسط ۱:۲۰ دقيقه براي هر ايستگاه ۹:۲۰ دقيقه خواهد بود. در حالي كه ظرفيت هر واگن نشسته ۴۶ نفر و ايستاده ۱۴۴ نفر نوشته شده است. در اين ساعت پر ترافيك در هر واگن به طور متوسط ۱۸۰ تا ۲۰۰ نفر مسافر وجود دارد. يعني به طور متوسط ۴۰ تا ۶۰ نفر اضافه بر ظرفيت!! و شما آقاي مؤدب و با شخصيت در پايان سفرتان هم خط اتوي لباس هايتان كاملاً از بين رفته و هم كفش شيك و براقتان نيازمند واكس دوباره است.
حتماً بسيار ناراحت هستيد كه چرا بي خردي كرديد و از مترو استفاده كرديد، اما اگر كمي عاقلانه فكر كنيد مي بينيد با تمام اين بدبختي ها بايد متشكر مترو بود چرا كه براي مثال اگر شما مي خواهستيد از آزادي به دروازه دولت برويد، اگر از مترو استفاده كنيد به طور متوسط و در شرايط عادي ۱۵ دقيقه تا ايستگاه امام طول مي كشد و ۵ دقيقه هم تا دروازه دولت، يعني شما در عرض ۲۰ دقيقه به مقصد خودتان مي رسيد. حالا به من بگوييد كه با كدام وسيله نقليه (حتي موتور!) شما مي توانستيد ۲۰ دقيقه اي از آزادي به دروازه دولت برسيد؟
مشكلات و مسايل مترو علل مختلفي دارد كه از كمبود وسايل و امكانات تا عدم رعايت مسافران را شامل مي شود. اما سؤالي كه مي توان در اين مقال مطرح كرد اين است كه آيا مي توان بدون اصلاح بخش هاي ديگر وسايل حمل و نقل عمومي از جمله اتوبوس هاي واحد صرفاً از طريق مترو همه مسايل را حل كرد؟
حتي اگر قطارهاي خط ۱ از ۱۲ قطار به ۲۰ قطار برسد و حتي به فرض اين فرض غيرممكن در شرايط حاضر و در آينده نزديك اگر فاصله حركت قطارها از ۷ دقيقه به ۱ دقيقه برسد آيا مشكل مترو حل خواهد شد؟

حيله هاي رواني
بيست حقه ظريف از زبان حيله گر-هفته دوازدهم
از شانس بد
001110.jpg
اگر يك جمله يا عبارت را بدون توجه به مفهوم آن چندين بار با صداي بلند تكرار كنيم چه مي شود؟
جواب: مفهوم آن جمله تغيير مي كند يا به عبارت دقيق تر درك ما نسبت به آن جمله تغيير مي كند. يكي از راه هاي ارتباط ما آدميان با يكديگر زبان است. زبان ابزار است. مثل هر ابزار ديگري تاريخچه يا تاريخي دارد كه سير تكامل آن را معلوم مي كند. مثل هر ابزار ديگري مي تواند داراي ساختمان پيشرفته تري گردد. مثل ساير ابزار ممكن است در اثر عدم مراقبت مستهلك شود و از كار بيافتد. ابزاري است كه اگر با كاربرد خود متناسب نباشد آسيب مي بيند بنابر اين نياز به مراقبت دارد. زبان، ابزار چند منظوره اي است كه براي به كار بردن آن در هر منظور بايد كليد مخصوص آن را روشن كرد تا بتوان از امكانات آن استفاده نمود.
زبان ابزار انتقال معاني در مدارهاي متفاوت است. زبان، ابزار دادوستد مفاهيم است.
آيا ما در كلام خود آنچه كه دادوستد مي كنيم مي شناسيم. كلامي را كه در كودكي با فهم ضعيف خود آموخته ايم هرگز در بزرگسالي از نو بررسي كرده ايم؟ مي پرسيد چه نيازي به اين كار هست چون نام اشياء در كودكي و بزرگسالي يكي است، صفات هميشه همان است كه هست، افعال نيز تعيين و تعريف شده اند، حروف اضافه و ربط تغييري نمي كنند، اعداد و علامات ثابت هستند پس چه چيز را بايد از نو بشناسيم؟
پاسخ اين سوال را با ذكر يك نمونه پيشنهاد مي كنيم:
در زبان ما شانس چه مفهومي دارد؟ از كودكي تاكنون شانس را به چه معني به كار مي بريد؟
براي آنكه درك خود را از مفاهيمي كه به كار مي بريم تقويت و آنها را اصلاح كنيم و تكامل ببخشيم بايد بيشتر در كاربرد آنها دقت كنيم.
شما خانه خود را مطابق سليقه خود نظافت و تزيين مي كنيد، خانه ذهن خود را مطابق سليقه چه كسي چيده ايد؟ مفهوم واژه شانس در نظام زباني شما توسط چه كسي تعريف شده است؟ آيا خود شما؟ آيا هيچ وقت با معيارهاي خودتان به مفهوم اين واژه فكركرده ايد؟ وقتي مي گوييد «از شانس بد» فلان كار من انجام نشد، منظورتان چيست؟ آيا اصلاً درك كرده ايد كه معني اين لغت را نمي دانيد؟ اگر بخواهيد مترادف آن را بكار ببريد چه واژه يا عبارتي را جايگزين آن مي كنيد؟ به جاي «شانس بد» و «شانس خوب» چه عبارت ديگري مي توانيد به كار ببريد؟ دقت ! از سيستم ايمني زبان خود استفاده كنيد. مفاهيم مختلف در هر زبان همديگر را تعريف و تبيين مي كنند. از اين روش براي تصحيح افكار خود استفاده كنيد.
اگر يك كودك معني اين واژه را از شما سؤال كند چه توضيحي به او ارائه مي كنيد؟ اگر بگويند نمي دانم، دفعه بعد در موقع مقتضي خود شما اين واژه را با چه مفهومي به كار مي بريد؟
يك هشدار: اگر لغتي را به طور دايم به كار ببريد كه معني آن را به درستي نمي دانيد اعتماد به نفس شما كاهش مي يابد و اگر اين كار را بارها و بارها تكرار كنيد در نهايت از خودتان تصوري مبهم و مجهول در ذهنتان ساخته مي شود كه مانع هرگونه باور و درك شفاف در شما مي گردد. علي الخصوص خودباوري شما بسيار كم جان و بي رمق خواهد شد چرا كه خود را شخصيتي مي يابيد كه از خود هيچ نمي داند. وقتي در ابهام و جهل به سر مي بريد چه چيز را مي خواهيد باور كنيد؟؟ يكي از مهمترين دلايل عدم خودباوري در افراد مختلف اين است كه چيزي را به كار مي برند كه نمي شناسند، همين عامل موجب از خود بيگانگي و عدم امنيت مي شود كه در درازمدت عميق و عميق تر مي شود وقتي تغيير شكل مي دهد، يعني مسأله پيچيده تر مي گردد. «از اين هشدار بگذريم و باز هم به مفهوم شانس توجه كنيم. بدون آن كه بدانيم شانس چيست، هر وقت در كاري شكست مي خوريم مي گوييم شانس با ما يار نبود. معني شانس هرچه كه باشد وقتي آن را نمي دانيد و به كار مي بريد دستخوش يك حيله رواني شده ايد. چرا هرگاه توفيقي حاصل مي كنيد آن را به حساب شخص خود و توانايي هاي خود مي گذاريد ولي هرگاه ضعفي بروز مي كند آن را با» شانس بد «قرين مي دانيد؟ آيا مايليد شخصيت شما با شانس هاي شما تعريف شود؟ آيا شانس هاي شما بيشتر شما را معرفي مي كنند يا انتخاب هاي شما؟
شانس يك مفهوم بديهي مثل تابش خورشيد در روز نيست كه نياز به تعريف و توضيح نداشته باشد. شانس را براي خود تعريف كنيد. تعاريفي را كه فرض مي كنيد تجربه كنيد تا صدق و كذب آن و يا كاربرد آن مشخص بشود. بيشتر، دقيق تر و عميق تر با خود و ذهن خود ارتباط بگيريد تا دنياي بهتري داشته باشيد!
پيشنهاد چند زمينه براي آن كه بتوانيد شانس را بهتر معني كنيد: ۱- شانس را هنگامي كه امور بيروني شما با هم هماهنگ هستند در نظر بگيريد. ۲- حال، شانس را هنگامي كه امور بيرون و درون شما با هم هماهنگ نيستند به كار بريد. ۳- ذهنيت خود را پس از دو مرحله قبل بررسي كنيد. ۴- آيا شانس همان تصادف است؟ تصادف خوب يابد؟ ۵- آيا شانس همان هماهنگي و تعادل است؟ هماهنگ شدن يا نشدن شرايط با ما؟ ۶- آيا تصادف و هماهنگي را مي توان يكي دانست و به جاي يكديگر به كار برد؟ ۷- آيا تصادف و هماهنگي را نقطه مقابل يكديگر مي دانيد؟ به اين سؤالها با پيدا كردن مثالهايي در جريان افكار خود پاسخ دهيد، مثلاً در چه موردي يك اتفاق خوب يا بد را تصادف يا هماهنگي دانسته ايد؟ هرجا چيزي بيرون از آگاهي ما اتفاق بيافتد، چه مثبت و چه منفي، آن را تصادف مي ناميم. هرجا اين تصادف با نيت ما هماهنگ باشد آن را شانس خوب و هرجا هماهنگ نباشد آن را شانس بد مي ناميم. اكنون مي توانيد رابطه ميان آگاهي، هماهنگي، تصادف و شانس را كمي واضع تر درك كنيد، حال، فرمول خود را مرتب كنيد.
پيشنهاد يك مفهوم در ازاي واژه شانس: شانس، حلقه اتصال آگاهي جزيي ما به طور ذهني با آگاهي كلي و مركب است.
من و شما با هم تشكيل جمع را مي دهيم، همين جمع با سايرين مي پيوندد، به طبيعت مي پيوندد و به تمام هستي متصل مي شود، اين همان آگاهي كلي، جمعي و مركب است.
وقتي تصميم به انجام كاري مي گيريد و ظاهراً تمام شرايط را مهيا مي كنيد، شرايطي كه در حيطه آگاهي شما است، يك باره موضوعي پيش مي آيد كه نمي توانستيد آن را پيش بيني كنيد. آن موضوع تمام وضعيت را به طور مثبت يا منفي تغيير مي دهد و مدار حركت شما را در شكل تازه اي رقم مي زند، آن حادثه، حلقه ارتباط شما با وضعيت تازه است. منفي و مثبت بودن آن نيز فقط قضاوت ذهن شما در باره آن وضعيت واقعي است. لغت شانس يك واقعيت را معرفي مي كند كه عبارتست از آگاهي پنهان به علاوه آگاهي آشكار، در بستري هماهنگ و در حركت! ولي صفت شانس كه بد يا خوب است صرفاً يك ذهنيت است كه مانع حركت است، حتي ذهنيت خوب آن، يعني شانس خوب، مانع عبور جريان آگاهي از ذهنيت سابق به واقعيت حاضر است.
رود به سمتي جاري است. در مسير خود يا به موانع سنگين و سخت مي رسد يا به شيب و شارستاني تند و آسان، اين رود در كدام حالت از طبيعت و مسير ممكن خود خارج شده است؟ شانس چيزي نيست كه ما را در مسيرمان متوقف كند يا اصل ما را تغيير دهد، بنابر اين چيزي نيست كه از آن بگريزيم يا بدان تكيه كنيم، بلكه يك واقعيت است كه در جريان زندگي، ما را به واقعيات ديگر متصل مي كند، چه منفي و چه مثبت، در اين جريان، آنچه ناگزير تغيير مي كند، يا بايد تغيير كند، ذهنيت ما است كه به آن تكيه كرده ايم، آن را مي خواهيم، به آن وابسته شده ايم، فقط آن را مي شناسيم و با آن احساس امنيت مي كنيم، حال، واقعيت تازه آن ذهنيت را، آن امنيت را از ما مي گيرد. تنها راه امنيت، متصل شدن به واقعيت تازه است. تنها در صورتي اوضاع را با خود ناهماهنگ و بيگانه مي يابيد كه خود شما مقاومت كنيد و با آن هماهنگ نشويد، به هر چه متصل شديد با آن تركيب شويد، بدون مقاومت، تا بتوانيد برآن تأثير كنيد.
كسي فلج شده بود، بدشانسي آورده بود، با تضرع فراوان مي ناليد كه پس از اين چگونه زندگي كنم، پاسخ را در خود يافت كه بايد مثل يك فلج زندگي كند، مثل يك فلج تمام زندگي خود را باور كند. او به آرامي با شرايط تازه خود هماهنگ مي شد، دوباره جان مي گرفت، اندك اندك بيشتر مي خنديد و... فلجي معالجه شده بود، از شانس خوب، مي گفت مي دانم پس از اين چگونه زندگي كنم، مي خواهم تمام گذشته را جبران كنم و تا آخر عمرش در گذشته باقي ماند.
بنابر اين از شانس يك واقعيت بسازيد نه يك ذهنيت. واقعيات را مي توان تحت تسلط يا تصرف خود درآورد ولي ذهنيات، خودشان انسان را در تسلط و تسخير خود درمي آورند. جاي حلقه اتصال واقعيات را نمي توانيد تغيير دهيد، قوانين كلي و بسيار محكمي حلقه ها را مراقبت مي كنند. فقط مي توانيد در واقعيات قرار بگيريد و نقش خود را ايفا كنيد. متصل بمانيد آنچه مطرح شد در حد ظرفيت محدود و خلاصه مطالب روزنامه اي بود، اگر مايليد مفصل تر در باره اين موضوع بحث شود با ما تماس بگيريد.
مهشيد سليماني

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |