سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۴
نظريه سعادت؛ تقرير نو ارسطويي
ذات شكوفا
001302.jpg
دكتر محسن جوادي
موزه ملي تاريخ پزشكي تا كنون از طرحهاي پژوهشي متعددي در زمينه تاريخ طب ايران حمايت نموده است .يكي از اقدامات مهم آن در زمينه تاريخ طب و اخلاق پزشكي است. برگزاري سلسه سخنرانيهايي در اين عرصه از آن جمله است. در سال جاري دكتر محسن جوادي گفتاري با عنوان «نظريه سعادت؛ تقرير نو ارسطويي» ارايه كردند كه در زير مي خوانيم.
در اين فرصت كوتاه مسأله را در قالب پاسخ به چهار پرسش توضيح مي دهيم:
۱. چرا بايد در مركزي كه براي بررسي اخلاق پزشكي است از نظريه سعادت بحث كرد؟
۲. ويژگي هاي اصلي اخلاق ارسطويي به ويژه نظريه سعادت او چيست؟
۳. نو ارسطوئيان در حوزه اخلاق چه كساني اند؟
۴. تقرير كمال گرايانه سعادت (تامس هركا) به عنوان يكي از تقريرهاي نو ارسطويي چيست؟
در پاسخ به سؤال اول بايد گفت اخلاق پزشكي به عنوان يكي از اخلاق هاي مربوط به تخصص و حرفه (Professional ) در ذيل عنوان كلّي اخلاق كاربردي (Applied Ethics) قرار مي گيرد. منظور از كاربست اخلاق در يك حرفه و تخصص مانند پزشكي اين است كه با توجه به اصول و معيارهاي مورد قبول اخلاقي (اعم از فرا اخلاقي يا هنجاري) راهنمايي عملي براي صاحبان آن حرفه و تخصص فراهم آوريم. بدين ترتيب روشن است كه تنظيم و تنسيق توصيه هاي اخلاقي در هر حرفه اي ، از جمله پزشكي، نيازمند دانستن مباني فرا اخلاقي و اصول هنجاري اخلاقي خاص است.
از آنجا كه درباره  معيار اخلاقي، كه بدون آن تدوين اخلاق پزشكي ممكن نيست، ديدگاه هاي مختلف وجود دارد، آشنايي با آنها مي تواند چشم انداز تدوين نظام اخلاق حرفه و تخصص را روشن كند.
از ديرباز دو رويكرد عمده درباره معيار اخلاق وجود داشته است: يكي به «غايت گرايي» و ديگري به «وظيفه گرايي» موسوم است. در غايت گرايي ارزش اخلاقي يك عمل براساس نتايج آن مورد داوري قرار مي گيرد، در حالي كه در وظيفه گرايي ،اعمال بر حسب ذات خود و بدون توجه به پيامدهاي آنها مورد داوري اخلاقي اند.
سعادت باوري (eudaimonism) ديدگاهي است كه معتقد است ارزش اخلاقي هر عمل بستگي به سهمي دارد كه آن عمل در برآوردن سعادت انسان دارد. البته سعادت باوران درباره اينكه سعادت انسان چيست با هم اختلاف دارند.
پس به نظر مي رسد لازم است قبل از ورود در مباحث اخلاق پزشكي ابتدا ديدگاه روشني درباره معيار اخلاقي اتخاذ كنيم. نظام اخلاق پزشكي يك وظيفه گرا احتمالاً با ديدگاه غايت گرا متفاوت خواهد بود. در ميان غايت گراها هم، بسته به اينكه چه چيزي را غايت انسان مي دانيم، نظام هاي اخلاق پزشكي متفاوت خواهيم داشت. بدين ترتيب مي توان از ضرورت بحث از نظريه سعادت در حوزه مطالعات اخلاق پزشكي دفاع كرد.
در پاسخ به سؤال دوم بايد به اختصار برخي از مشخصه هاي بارز نظريه سعادت ارسطو را بازگفت. براي متفكران يوناني عموماً و ارسطو به ويژه، مفهوم اصلي و كليدي اخلاق سعادت (eudemonia) است. ارسطو ترديدي در اين نكته ندارد كه آدمي به لحاظ روان شناختي هم درصدد تحصيل سعادت است. سعادت مطلوب نهايي هركسي و هدف غايي هر عمل اختياري است. هر كاري تا آنجا ارزش اخلاقي دارد كه به حصول سعادت انسان كمك كند و از اين روي مي توان گفت فضيلت هاي اخلاقي در ارتباط با سعادت انسان شناسايي مي گردد.
ارسطو يك غايت گراست؛ يعني معتقد است خوبي و فضيلت يك كار يا حالت براي سهمي است كه آن كار يا حالت روحي دربرآوردن سعادت انسان دارد. اما غايت گرايي ارسطو با غايت گرايي هاي ديگر، مانند سودگرايان، متفاوت است. در سودگرايي آنچه مهم است نتيجه و پيامدي است كه بعد از انجام عمل حاصل مي آيد؛ مثلاً ساختن مدرسه خوب است زيرا پس از آن منفعت عمومي بيشتر مي شود. در واقع سودگرايي اصلاً مطلوبيت ذاتي براي عمل نمي پذيرد ولي در غايت گرايي ارسطو، تفكيك بين ارزش ذاتي نتيجه و مقدمه پذيرفته نيست و لذا وي بارها مي گويد ما عدالت را بر مي گزينيم تا سعادت را دريابيم اما عدالت هم در ذات خود برگزيدني و مطلوب است.
بدين ترتيب مي توان به تفاوت مهمّ  غايت گرايي ارسطو با غايت گرايان ديگر مانند سودگراها و… پي برد و به همين دليل است كه برخي اخلاق ارسطو را با عنوان «اخلاق فضيلت» و در عرض اخلاق هاي غايت گرا و وظيفه گرا مي آورند.
اما پرسش اصلي اين است كه سعادت انسان چيست؟ ارسطو براي يافتن پاسخ به آن، از استدلالي بهره مي گيرد كه بعدها تأثير دراز آهنگي بر فيلسوفان اخلاق گذاشت. اين برهان به نام «برهان ارگن» يا «كاركرد» معروف است. سعادت انسان با توجه به كاركردهاي خاص انسان، كه آدمي براي انجام آنها آفريده شده و توانايي خاص آن را دارد، معلوم مي گردد. به نظر ارسطو توان ويژه آدمي و كاركرد اصلي او به كار گيري قوه نظر و تعقل يا به تعبير ديگر خرد ورزي است.
شكوفايي و سعادت انسان در به كار گيري درست اين قوه است و چون اين قوه دو جنبه دارد، سعادت انسان هم از دو جهت قابل تحصيل است: يكي عقل نظري يعني رشد قدرت نظر كردن آدمي به حقايق عالم هستي (كه كار فيلسوفان است) و ديگري عقل عملي يعني رشد قدرت تدبير و حزم (deliberation) كه در حالت اعتدال شخصيتي نمود مي يابد. البته انسان در عالم امكان زندگي مي كند و رشد عقلاني او، خواسته ياناخواسته، به بسياري از عوامل بستگي دارد. بيماري  ، فقر، موقعيت اجتماعي و ده ها عامل ديگر مي تواند موجب شكنندگي سعادت آدمي گردد. نكته مهم ديگر اينكه سعادت از نظر ارسطو يك برنامه پايدار است و صرفاً با انجام يك عمل خوب حاصل نمي گردد. سعادت در گرو حصول ويژگي هاي شخصيتي پايدار در روان آدمي و نيز داشتن فرصت كافي براي نظر كردن است.
از مجموع آنچه گذشت مي توان دريافت كه سعادت انسان يك امر حقيقي است كه آدمي بايد آن را باز شناخته و به عنوان هدف غايي خود در نظر گيرد. چون سعادت انسان حقيقي و واقعي است، از اين رو مؤلفه هاي آن هم براي همه انسانها واحد است و به بيان ديگر ارزشهاي اخلاقي نسبي (تابع فرهنگ، تخصص و…) نيست.
نو ارسطويي گري در اخلاق
تأثير ارسطو در انديشه اخلاقي متفكران متأخر خود بسيار ژرف بوده است. البته در دوران مدرن برخي از مؤلفه هاي اساسي تفكر اخلاقي ارسطو مانند غايت گرايي، واقع گرايي و… مورد انكار قرار گرفت. مثلاً ايمانوئل كانت با ردّ غايت گرايي ارسطو بر اهميت مفهوم وظيفه و وظيفه گرايي در اخلاق تأكيد كرد. اما در دهه هاي اخير قرن بيستم موج جديدي از علاقه و اقبال به آثار و انديشه هاي اخلاقي ارسطو ظهور كرد. احياء اخلاق فضيلت توسط خانم آنسكمب و رواج آن در حوزه  انديشه اخلاقي گوياي احياء مجدد انديشه هاي ارسطوست.
البته ممكن است تمام انديشه هاي اخلاقي ارسطو مورد قبول فيلسوفان اخلاق در دوره جديد نباشد و هريك از آنها به جنبه يا جنبه هايي از تفكر اخلاقي ارسطو علاقه داشته باشند. مثلاً خانم مارتا نوسبام به موضوع شكنندگي خير و سعادت آدمي از رهگذر عناصر مختلف بيروني علاقه داشته و اين انديشه ارسطويي را موضوع بحث قرار داده است.
السدير مك اينتاير،كه منتقد سودگرايي است، به جاي «اهميت عمل» بر اهميت «ويژگي هاي روحي» (ملكات) تأكيد كرده و با نگارش كتاب «در پي فضيلت» اين ايده ارسطويي را احياء  كرده است.
البته بايد توجه داشت كساني هم هستند كه يك ايده ارسطويي را قبول كرده (مثل خانم فيليپا فوت كه اهميت فضيلت به جاي عمل را مي پذيرد) و ايده ديگر اخلاق ارسطويي مثلاَ اهميت تأمل يا نظر كردن به مبادي اولي (مثل خداوند) را نمي پذيرند، در هر صورت هركدام از اين افراد از يك جهت ارسطويي اند و تا وقتي كه ديدگاه هاي آنها در تقابل با هسته اصلي تفكر اخلاقي ارسطو نباشد به عنوان نو ارسطويي شناخته مي شوند.
كمال گرايي
كمال گرايي  دو معنا دارد: يكي عام و ديگري خاص. هر ديدگاه غايت گرايي كه يك خير عيني را به عنوان كمال انسان  ، معيار اخلاق به حساب آورد «معناي عام» ناميده مي شود. بسياري از متفكران بزرگ حتي نيچه به اين معنا كمال گرا هستند. اما كمال گرايي به معناي خاص اين است كه آن خير نهايي را كه كمال آدمي دانسته، به عنوان معيار اخلاق مي پذيريم شكوفايي و رشد ذات و نفس انسان باشد. تامس هوركا فيلسوف اخلاق كانادايي كه علاوه بر كتاب «كمال گرايي» ، مقالات متعددي در اين زمينه دارد، با احياء  مفهوم كمال نفساني و ذاتي انسان مجدداً انديشه اصلي اخلاق ارسطويي را بازسازي كرده است.
همانطور كه قبلاً گفته شد از نظر ارسطو سعادت انسان هم مانند هرچيز ديگر در شكوفايي ذات او نهفته است و براساس درك و تصوري كه از شكوفايي ذات انسان داشته باشيم، ارزشهاي اخلاقي را تعريف و شناسايي مي كنيم. به هر حال ايده  اصلي كمال گرايي به معناي خاص آن است كه براي يافتن ارزشهاي اخلاقي بايد درباره كمال انسان به معناي شكوفايي ذات او تأمل و نظر كنيم. مفروض اصلي اين ديدگاه وجود ذات متعين براي آدمي است كه حالت هاي شكوفايي يا افول دارد.
البته ممكن است كمال گرايان امروزي در پاسخ به اين پرسش كه شكوفايي ذات انسان چيست و چگونه است با ارسطو اختلاف داشته باشند و مثلاً به جاي اينكه شكوفايي و كمال ذات آدمي را در رشد عقلانيت او به ويژه عقل نظري (كه ارسطو معتقد بود) بجويند، آن را به رشد هنري يا زيبايي شناختي انسان مربوط بدانند. كمال گرايي از اين جهت كه آدمي را بذري مي داند كه فقط در صورت رسيدن به حالت خاص (مثلاً ميوه دادن) كامل است و در صورت هاي ديگر ناقص است و اين وضعيت كمالي او راهنماي اصلي فهم و كشف الگوي رفتار و كردار آدمي است ،كاملاً ارسطويي است و اتفاقاً با آموزه هاي ديني ما هم سازگار است.
تامس هوركا معتقد است كه كمال گرايي در انديشه خود ارسطو با برخي نكات ضميمه شده است كه آن نكات امروزه مورد نقد است، ولي ما مي توانيم از اصل كمال گرايي ارسطو حتي با حذف اين نكات دفاع كنيم. مثلاً در ديدگاه ارسطو هر چيزي در اين عالم فصل مميزي دارد كه غايت حيات خود را براساس آن مي جويد. در واقع ايده اصلي غايت گرايان ارسطو يعني سير طبيعي و تجهيز طبيعي هر چيزي براي رسيدن به غايت خاص، كه يك ايده فلسفي است، در اصل و اساس نظريه  كمال گرايي ارسطوست. تامس هوركا معتقد است كمال گرايي به عنوان يك نظريه هنجاري اخلاقي، كه درصدد بيان معيار اخلاق است، حتي در فرض عدم قبول غايت گرايي هم قابل دفاع است. حتي اگر انسان غايت طبيعي هم نداشته باشد مي توان گفت بايد كمال روحي و ذاتي خود را به عنوان معيار اخلاق در نظر گيرد. يا مثلاً از ديدگاه ارسطو ، به عنوان يك نظريه روانشناختي، هر انساني در هر عملي كمال و سعادت خود را مي جويد. اين ايده هم به نظر هوركا قابل مناقشه است و اصولاً در تقرير كمال گرايي نيازي به آن نيست.

تازه هاي انديشه
ابرو بالا انداختن به نشانه تعجب
001305.jpg
رؤياي خرد (تاريخ فلسفه غرب از يونان باستان تا رنسانس)، آنتوني گاتليب، ترجمه: لي لا سازگار، انتشارات ققنوس، چاپ اول: ۱۳۸۴ ، ۵۸۴ ص، ۶۸۰۰ تومان.
باقرعبداللهي-«بيش از ده سال پيش كه كار اين كتاب را آغاز كردم، اصلاً انتظار نداشتم به اين نتيجه برسم كه چيزي به نام فلسفه وجود ندارد» (ص۷). اين اولين جمله نويسنده اين كتاب در «مقدمه» است. او البته در ادامه توضيح مي دهد كه منظورش ازنبودن «چيزي به اسم فلسفه» ، همان فلسفه خالص است؛ يعني تفكر آزاد فلسفي كه در نوعي انقطاع و بي زمينگي نسبت به دانش هاي ديگر به وجود آيد. در عين حال خود اين كتاب نشانگرآن است كه فلسفه آن قدر ظرفيت و عموميت دارد كه هر آدم علاقه مند و كمي آگاه از مسائل فلسفي بتواند درباره آن حرف بزند و  حتي بالاتر از اين، آن قدر جسارت به خرج دهد كه «تاريخ فلسفه» ، بنويسد. يكي از اين آدم هاي جسور همين آنتوني گاتليب است كه به اذعان خودش روزنامه نگار در Economist است. البته ما از يك روزنامه نگار انتظار نداريم كه بتواند براي فلسفه دوستان حرفه اي تاريخ فلسفه بنويسد، اما اين انتظار را داريم كه بفهمد فلسفه، در هر حال، يك تلاش عقلاني محض است كه به مناسبت موضوع، مسائل، مبادي و روش هايش با شاخه هاي ديگر دانش فرق دارد، اگرچه از حيثيت تاريخي، زماني با ديگر علوم مرز قاطعي نداشته است. اما گاتليب اين نكته را نفهميده و خيال كرده است كه زبان فلسفي هم مثل زبان علم بايد شفاف، ساده و روشن باشد، به همين دليل طنازانه گفته است: «هر رشته اي كه به ظهور كسي مثل هايدگر كمك كرده باشد، يك معذرت خواهي به دنيا بدهكار است» (ص ۹). روزنامه نگار كه تاريخ فلسفه بنويسد، بهتر از اين نمي شود.نويسنده از ويليام جيمز، روان شناس معروف، تعريفي براي فلسفه نقل مي كند و آن را تعريفي «خشك ولي نزديك تر به صواب» (ص۹) مي داند: «تلاشي بسيار پيچيده براي انديشيدن به شيوه اي ساده و روشن» (همان)، و بعد طبق همين تعريف حكم مي كند كه «فيلسوفان، اغلب، شخصيت هايي عالي و بامزه دارند» (ص۱۰) و اين كه «فيلسوفان، اغلب، در برابر آن چه عقل سليم زمانه حكم مي كند، به نشانه تعجب ابرو بالاانداخته اند» (همان). حالا كه از دوره پيش سقراطيان، قرن ها گذشته است و اين «آدم هاي بامزه» حتي درباره محيط زيست هم نظريه پردازي كرده اند، بايد بگوييم كه انگار دوباره برگشته ايم به همان دوره اي كه مرز بين علم و فلسفه معلوم نبود. امروزه مثلاً فيزيك دانان از گرايش هاي فلسفي خود حرف مي زنند و براي نمونه، زمان را فقط ابزار اندازه گيري نمي د انند، بلكه به آن به عنوان يك مقوله مي نگرند.كتاب در چهارده فصل مرتب شده است: از «ميلتوسي ها» آغاز مي كند و در «اواخر روزگار باستان تا عصر رنسانس» به پايان مي رسد.كتاب جلد دومي هم دارد: «در جلد دوم اين كتاب، همين حكايت را ]يعني حكايت رؤياي خرد را كه نويسنده از شش سده پيش از ميلاد تا عصر رنسانس آغاز كرده است[از دوره دكارت تا عصر حاضر ادامه مي دهيم» (ص۱۰)با يك نگاه به دور و بر خودمان درمي يابيم كه فيلسوفان ديگر آن آدم هاي عجيب و غريب و خشك و نچسب و مانده در اصطلاحات نيستند، بلكه اتفاقاً آن قدر تو دل برو شده اند كه توانسته اند از اقتصاد و سياست گرفته تا ادبيات و هنر و تاريخ و محيط زيست و... را به تيول خود درآورند؛ و اين يعني «رؤياي خرد» تعبير شده است. و اين تازه اول راه است و اهل «خرد» چه خواب ها كه براي ما نديده اند.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |