سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۴
بررسي طرح تدوين نظام جامع انتخابات كشور
تكيه بر تجميع انتخابات
001296.jpg
ياسر مرادي
پس از برگزاري انتخابات نهم رياست جمهوري، بسياري از كارشناسان بر ضعف نظام انتخاباتي كشور اذعان كردند و تصميم گرفتند پس از برگزاري اين انتخابات در كمترين زمان ممكن دست به اصلاح اين نظام بزنند؛ امري كه دولت سيدمحمد خاتمي و مجلس ششم در انجام آن ناكام ماندند.
بالاخره مصطفي پور محمدي، وزير كشور دولت جديد ۱۳ آذر براي اولين بار در گفت و گويي اعلام كرد كه وزارت كشور، «تدوين طرح نظام جامع انتخاباتي با تكيه بر تجميع انتخابات» را در دست بررسي دارد. معاون سياسي وزير كشور نيز از وجود اين امكان كه تغييراتي در دوره فعاليت مجلس شوراي اسلامي، رياست جمهوري، مجلس خبرگان و شوراي شهر ايجاد شود خبر داده و گفته بود امكان دارد بر اساس اين لايحه دوره فعاليت برخي كوتاه تر و برخي طولاني تر شود. اخيراً هم سخنگوي شوراي نگهبان از وجود برخي اختلافات در جمع بندي نهايي در اين زمينه خبر داده بود.
در همين راستا در اين مطلب سعي خواهيم كرد ضمن بررسي اجمالي مفاهيم و تاريخچه هاي انتخاباتي در ايران، به بررسي معايب و محاسن بحث تجميع انتخابات بپردازيم.
***
پس از انقلاب، نظام انتخاباتي كشور به طور كلي دستخوش تغييرات اساسي و زيربنايي شد.
تا پيش از پيروزي انقلاب، قانون، وظيفه برگزاري انتخابات را به انجمن هاي نظارتي كه توسط فرمانداران از ميان اقشار مختلف جامعه انتخاب مي شدند، محول كرده بود. (فرمانداران در آن زمان عضو انجمن نبوده و قانوناً نيز حق هيچ گونه دخل و تصرفي در كار نداشتند) پس از پيروزي انقلاب و در هنگام تدوين قانون اساسي، با توجه به تجارب برگزاري انتخابات در نظام سلطنتي، براي حفظ حقوق ملت و جلوگيري از اعمال نظر مجريان برگزاري انتخابات، نهادي نظارتي به ساختار برگزاركننده انتخابات كشور افزوده و اين وظيفه به شوراي نگهبان قانون اساسي محول شد. نفس وجود دو نهاد مختلف (اجرا و نظارت) در ساختار انتخاباتي كشور و خاصه وجود تفاوت و اختلاف در جهت گيري سياسي حاكم بر اين دو نهاد كه در اكثر دوره هاي انتخابات وجود داشته است، تا حدودي توانست مدافع حقوق شهروندي باشد. مطابق قانون اساسي و نظام فعلي انتخاباتي كشور، انتخابات مجلس خبرگان هر هشت سال يك بار و انتخابات هاي رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و شوراهاي اسلامي كشور هر چهار سال يك بار برگزار مي شود؛ ضمن اين كه برگزاري همه پرسي هم زمان مشخصي ندارد و هر زمان كه ضرورت ايجاب نمايد، برگزار خواهد شد.
در انتخابات رياست جمهوري ،سراسر كشور به منزله يك حوزه انتخابيه تلقي مي شود و تقسيمات خاصي وجود ندارد. در انتخابات مجلس خبرگان كشور به ۲۸ حوزه انتخابيه تقسيم شده و براي هريك از اين حوزه ها به تناسب جمعيت از يك تا شانزده نماينده اختصاص يافته است. اين تعداد ثابت نيست و به ازاي هر يك ميليون نفر كه به جمعيت هر حوزه انتخابيه اضافه شود يك نفر به نمايندگان آن حوزه اضافه خواهد شد.
در انتخابات مجلس شوراي اسلامي هم در حال حاضر ۲۰۷ حوزه انتخابيه وجود دارد كه ۲۰۲ حوزه آن مربوط به اكثريت مردم مسلمان كشور و ۵ حوزه ديگر مخصوص هموطنان اقليت ديني شناخته شده در قانون اساسي مي باشد. در انتخابات شوراهاي اسلامي كشوري مانند انتخابات رياست جمهوري و انتخابات مجلس خبرگان، تقسيمات مخصوصي وجود ندارد بلكه همان محدوده واحدهاي تقسيماتي روستا، دهستان، شهر، بخش، شهرستان و استان كه هركدام محدوده يك حوزه انتخابيه مستقل را تشكيل مي دهند، ملاك عمل است.
از مقدمات فوق اين امر منتج مي شود كه با سيستم فعلي، مردم ما تقريباً بايد به طور متوسط هر سال يك بار در پاي صندوق هاي رأي حاضر شوند. اين امر تبعات زيادي را به دنبال خواهد داشت. هزينه هاي سنگين انتخاباتي، ايجاد فضاي ملتهب سياسي براي هر انتخابات، تعطيل شدن بسياري از امور جاري كشور به خاطر انتخابات، دغدغه حضور مردم و... همگي دست به دست هم داد تا پس از انتخابات نهم رياست جمهوري، مسئولان امر انتخابات در كشور به چاره جويي در اين زمينه بپردازند. در چند ماه گذشته وزارت كشور و مجلس شوراي اسلامي به اهميت كار پي بردند و خودشان در صدد هستند كه طرح جامعي را براي برگزاري انتخابات در كشور برنامه ريزي كنند. البته تصميم گيري نهايي در اين زمينه به مجمع تشخيص مصلحت نظام واگذار شده است.
بحث اين طرح اين است كه انتخابات مجلس خبرگان با يكي از انتخابات هاي رياست جمهوري يا مجلس شوراي اسلامي با شوراها به طور همزمان برگزار شود. از سوي ديگر اصولاً قانون انتخابات ما يك قانون ناقص است و در چند انتخابات اخير مخالفين و موافقين همگي اذعان داشتند كه قانون انتخابات ما، قانون جامعي نيست لذا در اين راستا كارگروه هايي از مجلس و وزارت كشور مشغول بررسي قانون انتخابات و تغيير آن هستند. تلاش در دولت سيدمحمد خاتمي و مجلس ششم ناكام ماند.
البته تجميع انتخابات اخص از قانون جامع انتخابات است، چرا كه در قانون جامع انتخابات مباحث اجرايي، نظارتي و مباحث صلاحيت ها پيش بيني شده تا هنگام برگزاري انتخابات مشكلي پيش نيايد، بنابراين در بخش اول اگر قانوني جامع داشته باشيم ممكن است تجميع هم در درون همين قانون گنجانده شود.
در اين بخش به برخي از دردسرها و هزينه هاي انتخاباتي كه منجر به اين تصميم گيري شده مي پردازيم .
مشكلات موجود
بحث امور مالي و هزينه هاي انتخاباتي، يكي از مهمترين معضلات سيستم فعلي انتخاباتي است. براي پيش بيني اعتبارات مورد نياز برگزاري انتخابات، كارشناسان ذيربط با در نظرگرفتن لوازم و ملزومات، اوراق رأي و تعرفه و ساير هزينه هاي مورد نياز و همچنين وضعيت تورم، مبلغ مورد نياز مالي را برآورد نموده و پيشنهاد مي كنند كه پس از تخصيص اعتبار نسبت به توزيع آن در چارچوب ضوابط اقدام مي شود. كسر هر مبلغ از اعتبار پيشنهادي در سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و يا دير حواله كردن آن، مسائل و مشكلاتي را براي وزارت كشور و ساير دستگاه هاي اجرايي انتخابات دربرخواهد داشت.
عدم هماهنگي مصوبات تقسيمات كشوري با حوزه انتخابيه در انتخابات مجلس شوراي اسلامي، يكي از مسائلي است كه موجب بروز تنش مي شود. در بعضي موارد دو، سه و حتي چهار شهرستان، يك حوزه انتخابيه را تشكيل مي دهند و جمعاً داراي يك نماينده هستند. از اين گونه حوزه هاي انتخابيه مي توان حوزه انتخابيه تفت و ميبد (دوشهرستان) با يك نماينده، مياندوآب، شاهين دژ و تكاب (سه شهرستان با دو نماينده) را نام برد. از طرف ديگر حوزه هايي وجود دارند كه با چهار شهرستان كمتر يا بيشتر داراي چند نماينده مشترك مي باشند. مثل تهران، ري، شميرانات و اسلامشهر كه قابل تفكيك و مرزبندي با توجه به وضعيت فعلي هم نمي باشند.
در بخش تبليغات هم مسائل و مشكلات خاصي مطرح است. در انتخابات رياست جمهوري نظر به اينكه در كل كشور يك نفر انتخاب مي شود و مسئله قوميت، طائفه و ... مطرح نمي باشد، بنابراين تنش تبليغاتي در حد بالايي نيست. در انتخابات مجلس شوراي اسلامي با توجه به وضعيت حوزه هاي انتخابيه كه چند شهرستان داراي يك نماينده مي باشند و يا مسئله قوميت و طائفه در برخي از حوزه هاي انتخابيه، تنش هايي رخ مي دهد كه عملاً در تبليغات عليه يكديگر استفاده مي كنند.
مسئله ديگر در تبليغات انتخاباتي، نارسايي برخي از مواد قانوني از نظر عام است كه قرائت هاي مختلفي را به دنبال دارد.
از سوي ديگر در نظام فعلي انتخاباتي، شناسنامه به عنوان مدرك شناسايي قرار مي گيرد كه به علت گزارش هاي متعددي كه از سوء استفاده و تقلب واصل شده است، اين شيوه، شيوه مناسب و درستي به نظر نمي رسد. گزارش هاي رسيده مؤيد آن است كه بعضاً با مواد پاك كننده اثر مهر را در شناسنامه از بين مي برند و يا با شناسنامه افراد فوت شده مخصوصاً در مناطق روستايي كه شناسنامه هاي افراد فوت شده باطل نمي شود مجدداً اخذ رأي به عمل مي آيد.
نظر به اينكه هر انتخابات بايد در زمان مقرر در قانون برگزار گردد و برخي از انتخابات و يا ميان دوره اي آن در فصول پاييز و زمستان و حتي اوائل بهار برگزار مي گردد، بنابراين در برخي مناطق سردسير و حتي معتدل كشور در اين فصول بارندگي، آهنگ حركت مجريان را در اجراي برنامه زمان بندي انتخابات كندتر نموده و عبور و مرور وسائط نقليه در جابجايي اعضاي شعب ثبت نام و اخذ رأي و يا حركت شعب سيار را با مشكل جدي روبه رو مي سازد. از طرف ديگر وجود پراكندگي جمعيت و نقاط صعب العبور در برخي از مناطق كشور و كمبود امكان مالي به منظور تأمين وسائل برنده خود مشكل ديگري است كه قابل بحث است . در برخي از مواقع براي نتيجه انتخابات يك حوزه انتخابيه يا شهرستان، وجود يك شعبه در مناطق صعب العبور با كمتر از دويست برگ رأي حدود دو شبانه روز اعلام نتيجه انتخابات كشور به تعويق و تأخير مي افتد.
تجميع انتخابات، بايدها و نبايدها
يكي از محورهايي كه از سوي وزارت كشور در قالب تدوين نظام جامع انتخابات پيگيري مي شود بحث «تجميع انتخابات» است كه داراي جنبه هاي مثبت و منفي مختلفي مي باشد. صرفه جويي در هزينه هاي برگزاري انتخابات، صرفه جويي در وقت دستگاه هاي اجرايي، تنش كمتر در فضاي سياسي _ اجتماعي جامعه، همسويي رئيس جمهوري و نمايندگان مجلس به اين دليل كه انتخابات در يك مقطع، امكان همسويي آنها را افزايش مي دهد، از جمله نقاط مثبت اين طرح به حساب مي آيد.تجميع انتخابات در دو قالب قابل طرح مي باشد. راه اول برگزاري همزمان انتخابات رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي است.
راه حل دوم تمديد دوره سوم مجلس خبرگان رهبري است چرا كه اين مجلس تنها نهادي است كه به خاطر جايگاه ويژه آن، قانون مربوط به خود را به رأي اعضاي مجلس خبرگان واگذار كرده است. لذا اعضاي اين مجلس مي توانند دوره سوم را كه سال آينده به پايان مي رسد يك سال تمديد كنند تا انتخابات آن در سال ۸۶ همزمان با انتخابات شوراها برگزار شود.
نكته قابل توجه در بحث تجميع انتخابات اين است كه برگزاري همزمان انتخابات شوراها با مجلس خبرگان و انتخابات رياست جمهوري با مجلس مي تواند در هر مقطع تمركز مردم را بر روي يكي از آنها كمرنگ كند.
از سوي ديگر انتخابات مجلس به دليل ارتباط مستقيم مردم سراسر ايران با نماينده خود و منطقه اي بودن انتخابات مجلس شوراي اسلامي براي عامه مردم نسبت به انتخابات رياست جمهوري اهميت بيشتري دارد. لذا به طور كلي مي توان نتيجه گرفت كه برگزاري همزمان هر كدام از اين دو انتخابات مي تواند در هر مقطع عدم تمركز مردم را بر يكي از آنها در پي داشته باشد. از مهمترين استدلال هاي مخالفين تجميع انتخابات اين است كه برگزاري انتخابات سالم و رقابتي عادلانه و منصفانه  براي آن نه تنها زيان بار نيست، بلكه روحيه سلامت و درستكاري و اهميت رأي مردم در اداره كشور را در جامعه رواج مي دهد و فضاي دموكراتيك نظام را نشان مي دهد لذا اگر گروه ها هنگام رقابت در هر انتخابات اصول بازي سياسي را رعايت كنند، نه تنها فضاي سياسي- اجتماعي جامعه با تنش مواجه نمي شود، بلكه مي تواند تأثير مثبت نيز در پي داشته باشد. به طور كلي، در نظام هاي سياسي مبتني بر رأي مردم، برگزاري سه انتخابات در چهار سال اتفاقي معمول است كه در برخي كشورها با فاصله زماني انجام مي شود.
آنان بر اين باورند كه برگزاري انتخابات آزاد در هر كشور، به منزله وجود مجرايي براي اصلاح از درون و رفع نقايص درون زاي براي حاكميت سياسي در آن كشور است. و عدم برگزاري انتخابات، نقطه آغازين سلب امكان اصلاح از درون براي هر نظام سياسي است كه پيامدهايي نظير تنش، ناآرامي، شورش هاي سياسي _ اجتماعي را به دنبال خواهد داشت.

سياست آمريكا در خاورميانه
دكتر علي راست بين
مدير عامل انستيتو بين المللي مطالعات استراتژيك در پاريس
001299.jpg
آنچه در خاورميانه مي گذرد، ريشه در هجوم نظم نو جهاني دارد، كه نخستين بار به دنبال حمله آمريكائي ها به عراق در دفاع از كويت از جانب جورج بوش رئيس جمهور وقت آمريكا عنوان شد.
اما گرايش به جهاني شدن و يك پارچه شدن تمدن، از قرن نوزدهم با رشد و تكوين ناسيوناليزم و حضور دولت هاي ملي در اروپا آغاز شد و پايه هاي رشد و بلوغ آرمان ها و خواست هاي ملي - كه در ذات خود انحصارگرا بود و منشأ جنگ ها و تصادم ها و از جمله دو جنگ جهاني گرديد _ انديشه جهاني شدن براي پرهيز از جنگ ها و نا امني ها و بي عدالتي ها، رشد يافت.
تأسيس مجمع اتفاق ملل پس از جنگ جهاني اول و با تجربه از شكست آن، تأسيس سازمان ملل متحد پس از جنگ جهاني دوم، نقطه هاي تلاش جمعي براي رسيدن به اين هدف بود.
در واقع اركان مختلف سازمان ملل، در خدمت برنامه ريزي زيرسازي چنين آينده اي پديد آمد.
تأسيس صندوق بين المللي پول و بعدها بانك جهاني توسعه و عمران و قرارداد گات براي هماهنگ كردن مقررات گمركي دادوستد جهاني، در دنياي دوقطبي شرق و غرب، به هموار كردن همكاري هاي اقتصادي در غرب، اختصاص داشت.
و پس از انحلال بلوك شرق _ كه مروج اقتصاد هدايت شده و دولتي بود _ بلوك غرب به آستانه فضاي باز و يك پارچه بازار آزاد جهاني رسيد و سازمان جهاني تجارت را جايگزين قرار داد گات كرد؛ بر پايه تجربه اتحاديه اروپا، در آمريكا و آسيا و آفريقا، محورهاي منطقه اي طراحي گرديد.
اما اين كوشش ها، هنوز با شرايط عيني حاكم بر افتصاد جهاني هم سازي ندارد، و سرمايه هاي بزرگ تمركز در صنايع نظامي و انرژي، كه از جبهه نبرد با اقتصاد دولتي پيروز بيرون آمده اند، از منظري ديگربه جهاني شدن، مي نگرند.
آنها با تمركز و تسلطي كه در متروپل اقتصاد آزاد بدست آورده اند، برنامه گسترده اي براي پيشروي خود طراحي كرده اند.
هرچند اين طراحي ها از آغاز با ترديد و بدگماني و با واكنش هاي سخت در مرحله اجرا رويارو شد: ادغام سرمايه صنايع و مؤسسات بزرگ بين المللي، با همه سودهاي كلان كه براي صاحبان آنها داشت، به بحران اجتماعي دامن زد و موجي از مخالفت جهاني برانگيخت.
كنفرانس داووس كه نقش مهندسي هماهنگي دولت ها و سازمان ها و بنيادهاي مالي و اقتصادي جهان را ايفا مي كند، خود را رو در روي سازمان ها، جمعيت ها و بنيادهاي مدافعان انبوه مردمان آسيب پذير در سطح بين المللي ديد كه براي مهار كردن جهاني شدن افسار گسيخته به تكاپو در آمده اند.
در جنگ نخست عراق سال ۱۹۹۱ واشنگتن به عنوان طليعه نظم نوين جهاني (كروكي) طرحي را در خاورميانه به اجرا سپرد كه كشورهاي عربي با حسن نيت از آن استقبال كردند.
قرارداد اسلو براي صلح فلسطين و اسرائيل به امضاء رسيد و اعتبار بين المللي پيدا كرد.
و اسرائيل با كشورهاي عرب منطقه _ تا شمال آفريقا _ در مراكش به گفتگوي همكاري نشست و حضور خود را تا امارات وخليج فارس بسط داد.در اين طرح اسرائيل پايه محوري بود كه با پشتيباني آمريكا خاورميانه را تا شمال آفريقا مي پوشاند.
اما اسرائيل مرتكب بزرگ ترين خطا پس از تأسيس خود شد و قرارداد اسلو را به سكوي سركوب فلسطيني ها بدل ساخت و صلح را به بن بست كشاند و راه خشونت را در منطقه هموار كرد.
بحران اقتصادي تكان دهنده در ژاپن و كشورهاي آسياي شرقي و آمريكاي لاتين كه در آمريكا نيز اثر گذاشت، صنايع نظامي و مؤسسات مالي آمريكا را به تكاپو واداشت تا ابتكار اجراي طرح هاي نظم نوين را به دست گيرند.
آنها نخست در انتخابات آمريكا با هدف پيروزي به هر قيمت شركت كردند و با پيروزي ناموجه جرج والتر بوش، تكنوكرات هاي صنايع نظامي و انرژي، جانشين دولت مردان در حكومت شدند و روي دوم برنامه نظم نوين را پيش كشيدند.
اسكاندال مؤسسه عظيم انرژي انرون _ كه يك پاي مبارزه براي انتخاب بوش بود _ مي تواند دليل شتاب زدگي حكومت دو بوش را در اعلام جنگ پيش گيرانه توضيح دهد.
در پيش دستي آمريكا براي نوع خاص نظم نوين جهاني ماهيت آنها كه همراه او قدرت را قبضه كرده اند، تجسم يافته است؛ اين دولتمردان سياسي نيستند كه برنامه ريزي و تعيين خط مشي مي كنند، بلكه تكنوكرات هاي صنايع عظم انرژي و زرادخانه ها كه سررشته امور را به دست گرفته اند، با شيوه هاي خودشان كه از مردان سياسي متفاوت است سياست آن صنايع را پيش مي برند.آنها در عين حال براي آن كه افكار عمومي در داخل آمريكا، عليه جنگ برانگيخته نشوند مي كوشند حمله به عراق را بي خطر و با كمترين تلفات انساني نمايش دهند و براي اعزام نيرو به عراق از خيل بيكاران داوطلب كشورهاي همجوار با وعده تابعيت آمريكايي پس از پايان جنگ استفاده كرده اند.
فراموش نكنيم كه در شرق نزديك و ميانه و پاكستان و افغانستان، آمريكا از دهه ۵۰ قرن گذشته پشتيبان اصلي حكومت هاي مرتجع و مستبد و عامل استقرار اين گونه دولت ها بوده است.همان طور كه در لحظه هاي حساس نيز براي جابه جايي آنها با جانشيناني از همان قماش نقش اصلي داشته است.
بسيج قبايل افغاني و انتقال شبكه تروريستي القاعده و سكت وهابي از سرزمين هاي عربي به افغانستان براي برچيدن بساط حكومت وفادار به مسكو و پايگاه هاي شهري آن و كشاندن پاي امارات و دولت سعودي و پاكستان به جنگ داخلي بيست ساله افغانستان، مراحل مختلف حركت آمريكا در آنجا بود؛ تا در آغاز هزاره سوم، افغانستان با شعار سركوب القاعده و طالبان زير سلطه مستقيم نظامي و سياسي آمريكا درآمد و نقطهء اتكا ء حضور نظامي آمريكا در آسياي مركزي شد.
در خليج فارس، اميران، سلطانها و شيوخ كانون هاي نفتي، متحد نظامي و مشتري عمده زرادخانه هاي آمريكا و بهانه حضور ارتش آمريكا بوده اند، و حالا واشنگتن حمله به عراق را، نقطه آغاز حمله به اين وابستگان ديرين اعلام مي كند.
صدام حسين كه در بازي ايجاد رقابت بين قدرت ها ماهر بود، دوره درخشان اين بازيگري را در حمايت آمريكا گذراند و در همين بازيگري بود كه وسوسه قدرت او را به دام تعبيه شده آمريكا انداخت و به جنگ با سازمان ملل و نمايش قدرت جنگي آمريكا دچار ساخت.ماشين جنگي آمريكا كه تكنوكرات هاي نظامي و نفتي به راه انداخته اند، در عراق و خاورميانه توقف نخواهد كرد، و با هدفي كه رئيس جمهور آمريكا اعلام كرده، آسياي مركزي و خاور دور را هم در تيررس خود گذاشته است و نقشه مستعمرات قرن نوزده را براي سهميه بندي جديد پيش رو دارد.هدايت كنندگان اين ماشين، در پي استيلاي مطلق بر سراسر كره زمين هستند.اين كه ماشين جنگي آمريكا تا كجا و چه مدت مي تواند روي خط ترسيم شده پيش رود، به شيوه مقابله و حركت قدرت هاي ديگر كه در برابر آن قرار دارند؛ و شرايط پذيرش جهاني اين تهاجم وابسته است وموضوع بحث ديگر است.
نقش انگلستان در هم گامي با آمريكا و تجاوز به منشور سازمان ملل متحد قابل تأمل است.
در آستانه جنگ جهاني دوم چمبرلن نخست وزير وقت انگليس به ديپلماسي مطالبه فضاي حياتي، هيتلر روي خوش، نشان داد، ولي در اعلام جنگ خير و شر بوش كه خاطره جنگ هاي صليبي را تازه مي كند، بلر، تا لشكر كشي به عراق هم دوش به دوش آمريكا پيش رفت.آنجا، جامعه ملل از پا درآمد و اينك سازمان ملل متحد است كه زير دست و پاي سربازان آمريكا و انگليس افتاده است، و واشنگتن آشكارا از اتحادي از همگامان آمريكا در برابر سازمان ملل - كه ديگر بي مصرف شده _ ياد مي كند.
معناي روشن اين جبهه گيري آنست كه آمريكا از پيش تصميم گرفته است كه سازمان ملل را هم چون مانعي از سر راه خود بردارد.
(رفتار حاكمانه آمريكا و تأديه نكردن بدهي تعهدهايش طي سالها، به سازمان، سابقه اين قصد را نشان مي دهد).
انگلستان كه همگامي با آمريكا را به قصد ملايم كردن سياست واشنگتن توجيه مي كند اكنون در برابر وضعي كه براي سازمان ملل پيش آمده، چه راهي پيش خواهد گرفت ؟در منطقه آغاز حركت جنگي آمريكا، وضع كشورها از اين قرار است: پاره اي ارتباط و پيوند ديرين با اروپا دارند؛ سوريه و لبنان از گروه كشورهاي فرانكوفون به شمار مي آيند.
در شمال آفريقا، الجزاير و تونس و مراكش هم اين وابستگي را دارند.ليبي در پيوند با ايتاليا متحد ديگر آمريكاست.
در كرانه هاي درياي عمان و خليج فارس، منافع آمريكا و انگليس، با برتري سهم آمريكابه هم گره خورده است و اين كشورها يك سر از عارضه استهلاك و استعمار دراز مدت امپراطوري عثماني و بعد امپراطوري هاي اروپايي رنج مي برند.
هشتاد و پنج سال پس از انحلال امپراطوري عثماني، تقسيم بندي هاي استعماري، مجال رشد طبيعي به آنها نداده است.
نقش تقسيم بندي مستعمراتي در تأسيس حكومت هاي وابسته را طي يك قرن انگليس به عهده داشت.
حكومت قبيله اي سعودي، متكي به وهابي ها، در حمايت سياست استعماري انگليس روييد و در حمايت سياسي و نظامي آمريكا به قدرتي منطقه اي تبديل شد.وضع ناموزون كويت بين عراق و سعودي، تلفيق ناموزون مردمي با خاستگاه متفاوت در عراق، سوريه، لبنان و سرانجام تأسيس حكومتي با ايدئولوژي افراطي مذهبي قومي، به نام اسرائيل در فلسطين مشكل مشترك كشورهاي اين منطقه از شمال آفريقا تا مرزهاي ايران است و آن را در تقسيم شبه قاره هند براساس دين و سرپوش گذاشتن روي عقده هاي قومي كه ريشه در نظام هاي ايلي مهاجم يا مدافع گذشته دارد، مي توان يافت.سياست هاي استعماري همه جا عامل رسوب جوامع ديني و قبيله اي و مانع رشد جوامع شهري متناسب با تمدن معاصر شده است.تركيه، بازمانده امپراتوري بزرگ عثماني، در كانون ارتباط اروپا، آسيا و آفريقا، يادآور استيلاي دراز مدت قبايل ترك بر گهواره تمدن هاي اين سه قاره است، امپراتوري كه بر دو پايه نظامي و مذهبي استوار بود و پس از آخرين شكست از اروپا در جنگ جهاني اول، زوال يافت و بازمانده قدرت نظامي آن در تقاطع آسيا و اروپا، يكي از پايگاه هاي محاصره حكومت بلشويكي مستقر در قلمرو تزاري شد و كوشيد از ساختار پيشوايي مذهبي صد ساله هم گام خود فاصله بگيرد و با ريشه كن كردن پيوند اسلامي و قطع ريشه اقوام بومي ديگر، هويت تركي پيدا كند.
تا بلوك بندي شرق و غرب بر دوام بود موقعيت استراتژيك استثنائي و خصلت نظامي تركيه وزني استثنائي به اين كشور داده بود و به حكومت برآمده از ارتش، فرصت بازي در رقابت هاي منطقه اي مي داد.بعد از جنگ جهاني كه آمريكا نقش حفاظت كمربند گرد بلوك شرق را بعهده گرفت، از جمله راه حضور سياسي مذهب را در تركيه باز كرد و حزب دموكرات تأسيس شد و به حكومت انحصاري حزب جمهوري پايان داد، و حكومت را به دست گرفت؛ تا ارتش در رأس آنچه انقلاب مه ۱۹۶۱ نام گرفت، كودتا كرد و سران حزب دموكرات را كه دولت را در اختيار داشتند، به اعدام و تبعيد فرستاد.
اما امروز عامل مذهب و جنبش كردها كه حكومت، آنها را ترك هاي كوه نشين مي نامد بزرگ ترين مشغله نظامي ها هستند و ارتش بار سنگيني است كه بر پيكر تركيه سنگيني مي كند.
با وجود كمك هاي آمريكا و ارزي كه كارگران مهاجر ترك از اروپا مي فرستند، وام هاي خارجي تركيه، رقم سرسام آوري است و جز يك تغيير اساسي در ساختار حكومت _ كه كاري بس خطرناك است _ را ه برون رفت از وضع كنوني به نظر نمي رسد.
تركيه در بيرون مرزهايش نيز مسائل گروهي دارد، با آن كه عضو پيمان ناتوست، در جزيره قبرس به نام حمايت از قبايل ترك، با يونان و اروپا درگير است.
تركيه برا ي حضور در اتحاديه اروپا نيز كوشش مي كند؛ زيرا پيوسته به اروپاست.باتغيير خطوط استراتژيك در منطقه، تركيه به عنوان يك متحد گران و پرخرج، ديگر علاقه آمريكا را برنمي انگيزد.
خشونت، فساد، تعصب قومي و سركوب حاكم بر كشور، تركيه را از درون ناامن ساخته و از بيرون، توقعات تركيه در همسايگي هايش، روي دوستي با تركيه علامت سئوال مي گذارد.با تحولات ژئواستراتژيك منطقه، ارتش تركيه ديگر تاب مقاومت در برابر مشكلات خود آفريده ندارد و آينده تركيه از همين امروز مطرح است.دين سالاران و فرماندهان در كنار هم بايد به آينده پاسخ دهند.كردها در شرايط تازه از موضوع هاي اصلي هستند و نبض منطقه با حركات آنها مي زند.
افول استراتژيك تركيه، طلوع آنها را به همراه دارد: در عراق بر كانوني از نفت و درامتداد زاگرس تا درون تركيه، بر سرچشمه هاي اصلي رودهاي بزرگ دجله و فرات كه نقش بزرگ در آينده منطقه دارد، و بر معادن گوناگون، گسترده شده اند و از طريق بندر اسكندرون به درياي سياه مي رسند، آنجا كه قلمرو تركيه از شمار ادعاهاي معلق آن كشور با سوريه اما بسته به سرنوشت كردهاست.سرنوشت كردها در عراق بيشترين اثر را در وضع كردهاي تركيه در منطقه مي گذارد.
احتمال تغييراتي در ساختار جغرافيايي كشورهاي عربي، با هدف تأمين امنيت دلخواه اسرائيل در منطقه كم نيست.
از جمله راندن سوريه و لبنان به سوي يك فدراسيون به اميد جلب توافق دولت تازه بر سر اراضي اشغالي براي مصالحه با اسرائيل _ روي كار آمدن ديكتاتورهاي جديد در رأس كشورهاي سعودي و كرانه هاي خليج فارس و درياي عمان _ تدارك ادغام فلسطين بي رمق در اردن... با اين وصف به جاي گره گشايي، استيلاي چاره جويانه و تهاجمي آمريكا، از سويي به تشديد استبداد حكومتي و از سوي ديگر به تصعيد هر چه بيشتر نفرت از آمريكا و اسرائيل و ترويج خشونت در سرزمين هاي عربي مي انجامد.
شرايط اجتماعي موجود در كشورهاي عربي تحمل فشارهاي آمريكا را ندارد و نطفه خطرهاي ناشناخته در آن بسته مي شود.
خطري كه از تهاجم آمريكا، كشورهاي پرجمعيت و بزرگ منطقه را تهديد مي كند، الگوبرداري آمريكا از تجربه يوگسلاوي براي كاستن از امكان مقاومت هاي بعدي در اين كشورهاست.
اين خوش خيالي كه ارتش بيزينيس من آمريكا، دموكراسي بسته بندي شده با خود هديه مي آورد، حتي در قلمرو سياه كارترين حكومت هاي منطقه چندان جا نيافتاده كه نگراني مردم از سياست بالكانيزه كردن كشورشان.تركيه، مصر و ايران در تيررس اين خطر قرار دارند.از آنجا كه نظم شكني آمريكا در خاورميانه، حركتي دورانديشانه و چاره گرانه نيست و تهاجمي است كه هدف هاي نزديك و اشغالگرانه پيش رو دارد، منطقه را به ناامني ها و مصائب بزرگ دچار خواهد كرد.
عواملي كه آمريكا امروز از سر راه خود برمي دارد، مهره هاي بازي سابق او در محل و منطقه بوده اند، و جاي آنها را طبعا به مهره هايي مي سپارد كه پيش از اسلاف خود در خدمت طرح هاي آمريكا قرار گيرند.طرح هايي كه در جهت تأمين منافع بيشتر آن دولت و در تضاد با منافع ملي و منطقه اي است.
اين جابه جايي ها و دگرگوني ها در ساختار منطقه، به روشني پيداست كه گره عقب ماندگي ها را باز نمي كند بلكه در تمام زمينه ها از جمله صلح اسرائيل و عرب، افقي تازه تر برابر آينده مي گذارد.بايد توجه داشت كه پيش دستي واشنگتن در آغاز كردن جنگ، حتي در خاورميانه نمي تواند بي واكنش بماند.طراحان جنگ، با طبيعت بي جان طرف نيستند.امواج انساني از يك سو و كشورهاي ذي نفع از سوي ديگر، در برابر آنها ايستاده اند.در آستانه اشغال عراق، اقيانوس هند عرصه مانور دريايي مشترك روسيه و هند بود و اين نخستين نشانه صف بندي هاي تازه است كه در حال تكوين است.
اگر تلاش هاي جهاني براي مهار كردن جنگ تهاجمي آمريكا در خاورميانه به ثمر نرسد، آمريكا در مراحل بعدي به احتمال زياد، حتي بي اعلام قبلي و غافلگيرانه به جنگ پيش گيرانه يي كه اعلام كرده مبادرت خواهد كرد.
جوانه چنين حركتي در عنوان جنگ پيش گيرانه كه رئيس جمهور آمريكا مكرر به زبان آورده تعبيه شده است.
فعلا هنوز يكه تاز جنگ، صاحبان صنايع جنگي و انرژي آمريكا هستند.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |