سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۴
مي توانيم جرم را مهار كنيم؟
001308.jpg
آن روزهايي كه عليرضا و اعظم (قاتلان سريالي) به عنوان خريداران خانه به منازل مينا، مهرناز و شهره (قربانيان حادثه) مراجعه مي كردند، لابد هر كدام از اين زنان بي گناه در خانه هايشان مشغول رتق و فتق امور روزمره بودند. حتماً هيچ كدامشان تصور مرگ را نمي كردند و با خود فكر مي كردند خدا را شكر براي خانه مشتري پيدا شده ... اما فقط در عرض چند دقيقه همه چيز تغيير كرد و خريداران خانه، قاتلان زنان شدند. بعد به فاصله چند روز خبر مرگ اين زن ها تيتر يك صفحات حوادث شدند. چند وقت در خوف و هراس از اين قاتلان به سر برديم و در نهايت قاتلان قتل هاي سريالي زنان بي گناه با تلاش نيروهاي پليس دستگير شدند، اما درست بعد از دستگيري قاتلان، خبرها حاكي از اين است كه به زودي تحقيقات آغاز خواهد شد و براي آرامش اذهان عمومي و تسلي خاطر بازماندگان مجرمين به مجازات خواهند رسيد. اين در حالي است كه هنوز بسياري از كارشناسان معتقد به لزوم تشكيل پرونده هاي شخصيتي براي اين نوع مجرمين هستند و تأكيد مي كنند كه ما با اعدام هاي سريع به هيچ جا نخواهيم رسيد. اين بار حادثه متفاوت است، متهم- عليرضا- بيجه نيست كه مي گفت: «بچه ها را مي كشتم تا از فقري كه در انتظارشان هست نجات پيدا كنند.» عليرضا جواني است تحصيلكرده و همدستش دختري است دانشجو و ظاهراً هر دو نيز از طبقات متوسط جامعه. به راستي چه عواملي دست به دست هم دادند و موجب شكل گيري اين حادثه شدند؟ بر همين اساس و طبق اطلاعاتي كه در اختيارمان بود با دكتر رضا نوربهار جرم شناس و وكيل پايه يك دادگستري به تحليل اين حادثه پرداختيم. لازم به ذكر است مواردي كه مطرح مي شود صرفاً بر پايه فرضيات است و قطعي بودن هر كدام مستلزم بحث و بررسي دقيق است.
سميه افشين فر
نوربهار در ابتدا به ارائه تعريفي از قتل هاي سريالي مي پردازد و مي گويد: «اين قتل ها اصولاً از نظر اجرا به هم شبيه هستند، هر چند ممكن است كه در شرايط مختلفي صورت گرفته باشند اما همه آنها توسط يك گروه از افراد انجام مي شوند، از اين گذشته ويژگي هايي مشترك در مجني عليه (كسي كه جرم بر او واقع مي شود) در همه قتل ها به چشم مي خورد. مثلاً در اين حادثه، قربانيان زنان بين ۵۰-۴۰ سال و از طبقات مرفه اجتماع بودند، آنها در زمان قتل لباس رسمي (مانتو و روسري) به تن داشته  اند و دست و پاي همه آنها با طناب قرمز بسته شده بود و همه با يك روش به قتل رسيده بودند. اين موارد نشان مي دهد كه ما با قتل هايي سريالي روبه رو بوديم همانطور كه قاتلان نيز در اعترافاتشان گفته اند كه اگر دستگير نمي شدند، مي خواستند زن چهارم را با شيوه اي متفاوت به قتل برسانند. البته گروهي از همكاران ما معتقدند كه تعداد قتل ها بايد از سه مورد بيشتر باشد تا بتوانيم آنها را قتل هاي زنجيره اي خطاب كنيم، اما به اعتقاد من در اين نوع قتل ها تعداد خيلي مهم نيست و اگر از يك مورد بيشتر باشد مي تواند فرضيه اين نوع قتل را در ذهن مأموران كشف جرم تقويت كند، دو مورد قتل شبيه هم با خصوصياتي كه ذكر شد، قتل سريالي است. نمي توانيم براي آن براساس تعداد نظر بدهيم و بگوييم حتماً بايد به ۵۰ مورد برسد تا باورمان شود كه قتل هاي دنباله داري است. در همين جا به اين نكته اشاره كنم كه اگر اين افراد با شيوه اي متفاوت مرتكب چهارمين قتل مي شدند، چون اين قتل توسط همين افراد انجام شده بود، باز هم برچسب قتل هاي سريالي براي اين نوع قتل ها قابل توجيه بود» .
چهره هايي كاملاً عادي
وقتي به عكس هاي عليرضا و اعظم نگاه مي كنيد اصلاً به نظر نمي رسد كه اين دو نفر توانسته اند سه زن را بكشند. مخصوصاً زماني كه عليرضا با خونسردي به سؤالات پاسخ مي دهد، صريحاً به قتل ها اعتراف مي كند و از بيان جناياتش هيچ گونه ندامت و پشيماني ندارد. نوربهار در پاسخ به اين سؤال كه قاتلان سريالي چه ويژگي هاي مشتركي دارند؟ به يك سري از خصوصيات اشاره مي كند: «در تئوري هاي جرم شناسي ويژگي هاي اين افراد بيشتر كمي است تا كيفي. اين مجرمين از لحاظ ظاهر و قيافه با افراد جامعه هيچ فرقي ندارند، اما به لحاظ كميت با افراد عادي جامعه متفاوت هستند. معمولاً از نظر عاطفي قوي نيستند و نسبت به افراد جامعه احساس احترام و محبت ندارند. بنابراين چون مقتول از نظر آنها بي اهميت و بي ارزش است، او را مي كشند. برخي جرم شناسان براي اين رفتار مجرمين اصطلاح« بي تفاوتي عاطفي »را به كار مي برند. از ديگر ويژگي هاي اين افراد، عدم آينده نگري است. آنها تصور مي كنند در شرايطي قرار دارند كه ايمن است و اصلاً تصور نمي كنند كه روزي دستگير خواهند شد و بايد تاوان سنگيني بپردازند. به همين دليل عملي را انجام مي دهند كه كشش ها و غرايز دروني شان به آن مايل است. البته ممكن است بعد از ارتكاب جرم از كرده خود پشيمان نيز باشند، اما در لحظه ارتكاب به اين موضوع فكر نمي كنند. از سويي اين مجرمين هرگز نتوانسته اند خودشان را با معيارها و نرم هاي جامعه تطبيق دهند و به نوعي دچار« عدم تطابق اجتماعي »هستند. شايد اين افراد تا قبل از اين حادثه مثل ما در اين جامعه زندگي مي كردند، اما هيچ وقت در ناخودآگاهشان جامعه، مقررات اجتماعي و مقررات حاكم بر اخلاق غلبه نيافته تا برايشان مكانيسم دفاعي باشد. بنابراين به دنبال حوايج و خواسته هاي متعددشان گام برمي دارند. در بسياري از موارد يك پزشك و يك وكيل هم مي توانند به اين تطابق اجتماعي نرسيده باشند. تا چند سال پيش اكثر مجرمين يا كم سواد بودند و يا بيسواد، اما در حال حاضر اكثر جامعه ما تحصيلكرده است. بنابراين امكان اينكه بين قشر تحصيلكرده نيز مجرم به وجود بيايد، بسيار زياد است. همانطور كه در حادثه اخير عليرضا و اعظم هر دو جزو قشر تحصيلكرده محسوب مي شدند. هميشه تحصيلات بالا بر هوش زياد دلالت ندارد بنابراين بين تحصيلات و جرم ارتباط ايجاد نكنيد. ممكن است فردي نابغه باشد اما نتواند يك تخم مرغ را آب پز كند، زيرا اين فرد در قلمرويي كه فعاليت كرده مسلط است و به جنبه هاي ديگر احاطه ندارد، اما به طور كلي انتظار جامعه از كساني كه تحصيلات بالايي دارند اين است كه كمتر منحرف شوند و عقلاني رفتار كنند، بنابراين فرد تحصيلكرده اي كه مجرم مي شود نتوانسته از طريق رفتار عقلاني موفق شود و به نتيجه برسد و راهي را انتخاب مي كند كه فقط براي خودش قابل توجيه باشد» .
طناب قرمز؛ عمدي يا تصادفي
براساس تحقيقات انجام شده دست و پاي مقتولان با طناب قرمز بسته شده بود. همچنين در كيفي كه محتوي وسايل مورد استفاده قاتلان بود مقداري طناب قرمز و آبي پيدا شده است. عليرضا در خصوص اينكه چرا در جريان ارتكاب سه جنايت براي بستن دست و پاهاي مقتولان از طناب قرمز رنگ استفاده مي كرد، گفت: «دليل خاصي وجود نداشت، تصميم داشتم در جنايت بعدي از طناب آبي رنگ استفاده كنم» . چرا عليرضا طناب قرمز را انتخاب كرده بود، اين كار عمدي بوده يا تصادفي؟
نوربهار معتقد است كه در مورد انتخاب رنگ طناب، اين مجرم و همدستش بايد تحت تحقيق و تحليل درازمدتي قرار گيرند. به اعتقاد اين جرم شناس ما بايد روي نحوه عملكرد و اقدامات مجرمان توجه كنيم. مجرمان حرفه اي شرايطشان را تغيير مي دهند. در هر جرمي به نحوي برخورد مي كنند كه جرم قبلي شبيه آن نباشد. اما مجرماني از اين دست معمولاً شرايطشان يكنواخت است. مگر اينكه ديدگاه هاي خاصي داشته باشند كه بخواهند برچسبي روي مجرميت شان قرار دهند و به موجب اين برچسب، خودشان را ارائه دهند؛ مثلاً در جامعه ايجاد رعب و وحشت كنند. شايد طناب قرمز علامت گروهشان بوده ولي ما در بين مجرمان، مجرماني بيمارگونه داريم كه به لحاظ رواني به رنگ هاي خاصي علاقه دارند و در هر شرايطي مي خواهند از آن رنگ ها استفاده كنند. اما در اين حادثه وجود دو نفر اين قضيه را كه هر دو بيمار رواني هستند، تضعيف مي كند. نمي توانيم بگوييم هر دو نفرشان بيمار رواني هستند. به اعتقاد من به كاربردن طناب قرمز به اين شكل به دليل ايجاد رعب و وحشت بوده و مي خواستند واكنش جامعه را نسبت به اقداماتشان ببينند و از اين طريق براي خودشان وجهه ايجاد  كنند. همانطور كه گفتم اظهار نظر صريح در اين مورد تنها نياز به آناليز و تحليل روان شناختي دارد تا ما را به نتايج جالبي برساند.
انگيزه واقعي سرقت يا انتقام
پدر عليرضا تاجر بزرگ فرش است، عليرضا مردي است متأهل و داراي يك فرزند. در يكي از مناطق مرفه نشين زندگي مي كند و صاحب يك خودرو پژو ۲۰۶ است. اين در حالي است كه عليرضا مدعي شده به دليل بدهي ۲۰ ميليوني خود مرتكب اين جنايات شده است، اما اعظم دختر دانشجويي از يك خانواده متوسط است كه بايد نيمي از مبلغ باقي مانده شهريه اش را پرداخت مي كرد. با اين همه اين دو نفر طي سه قتل تنها موفق به كسب يك ميليون و ۲۰۰هزار تومان شده اند. دكتر نوربهار مي گويد:براي ما شايد مبلغ بي ارزشي باشد اما همين مبلغ كم در زندگي خيلي از افراد تأثيرگذار است. در ثاني مجرم وقتي كاري را شروع مي كند خودش نمي داند كه چه عملي انجام مي دهد. بنابراين اين عمل را ادامه مي دهد به اين اميد كه بار ديگر مبلغ بيشتري را به چنگ آورد. مجرم براي خودش محاسبات تخيلي مي كند. محاسباتي كه بدون آينده نگري است او تصور مي كند كه مي تواند اين راهي را كه طي مي كند تا آخر ادامه دهد و چون توانسته مبلغي به دست آورد و استعداد تجزيه و تحليل هم ندارد به كارش ادامه مي دهد تا در مراحل بعدي موفق به كسب مبالغ بيشتري شود اين افراد احتمالاً با خودشان فكر مي كردند كه ما توانسته ايم در عرض يك ربع، يك ميليون تومان كه تقريباً معادل حقوق يك ماه چهار كارمند دولت است را كسب كنيم .بنابر اين با اين تصور اقدام به جرايم بعدي مي كردند. همانطور كه گفتم هيچ كدام از مجرمان هرگز تصور نمي كنند كه روزي به دام خواهند افتاد. اما نكته اي كه به نظر من مهم است و بايد مورد تحليل قرار گيرد اين است كه عليرضا با وجود اين كه متأهل بوده با اين خانم نيز ارتباط داشته است حالا اين رابطه چقدر در شكل گيري اين حادثه دخيل بوده مطلبي است كه بايد مورد بررسي دقيق قرار گيرد اما از قديم گفته اند خداوند در و تخته را با هم جور مي كند، اين فرد در اين دختر خصوصياتي را ديده كه همسرش فاقد آنها بوده است. امروز شرايط اجتماعي و شرايط مدرنيسم در جامعه ما هيجانات كاذبي ايجاد كرده (مثل قرص هاي اكس) اين دو نفر نيز شايد كشش هايي داشته اند كه مي خواستند در جامعه هيجاناتي ايجاد كنند و دو نفرشان با هم جور مي شوند. يا اين كه هر دو آنقدر جاه طلبي داشته اند كه مي خواستند به ثروتي برسند اما راه هاي متعارف را بلد نبودند. اين استاد دانشگاه با اشاره به اين كه عليرضا در تحقيقات انجام شده مدعي شده كه چند ماه براي پيدا كردن همدست مناسب با افراد مختلف صحبت مي كرده و در نهايت موفق شده اعظم را كه چند وقت قبل در شركت فيلمبرداري او كار مي كرده را پيدا كند و او را براي اجراي اين نقشه مناسب مي بيند مي گويد: بايد بررسي كنيم به راستي كساني كه عليرضا با آنها صحبت مي كرده چه كساني بودند آيا اين موضوع واقعيت دارد يا تنها زاييده تصورات مجرم است. اگر يادمان باشد خفاش شب نيز مدعي بود كه در قتل ها همدستي داشته اما هيچ وقت همدست وي دستگير نشد و ظاهراً اين اولين بار است كه همدست يك قاتل سريالي به دام مي افتد.
بايد اطرافيان، بستگان و همكاران اين فرد مورد بررسي قرار گيرند، شايد او در جمع نزديكانش هيچ وقت جدي گرفته نمي شد. بنابر اين شايد نزديكان حرف هاي عجيب از او شنيده باشند اما شوخي تلقي مي كردند و او را جدي نمي گرفتند. البته بايد بررسي شود اگر واقعاً و به طور جدي اين قضيه را مطرح كرده باشد اين كه چرا ديگران واكنش نشان نداده اند و قضيه را با پليس در ميان نگذاشته اند قابل تأمل است. البته اين كه عليرضا به دليل اين كه تا به حال مرتكب جرمي نشده بود از اين كار مي ترسيده طبيعي است كه دنبال همدستي مي گشته تا به او جرأت و اعتماد به نفس بدهد، معمولاً اكثر مجرمان به دنبال پيدا كردن همدست براي خودشان هستند، موضوع قتل را با آنها مطرح نمي كنند دست روي نقاط ضعف مجرم مي گذارند، مثلاً به دست آوردن ثروت را با او در ميان مي گذارند. احتمالاً عليرضا با اين خانم آشنا شده و بعد يك رابطه عاطفي بين آنها ايجاد شده و اين رابطه موجب شد تا عليرضا مطالبش را با او در ميان بگذارد. شايد اين دختر هم انگيزه هاي مادي داشته و حاضر به همكاري با او شده است. نكته اي كه براي من جالب بود اين است كه عليرضا در كار فيلمبرداري بوده. اكثر اين افراد علاقه زيادي به ديدن فيلم هاي مختلف هم دارند و ممكن است تحت تأثير فيلم ها قرار گرفته باشند. برخي از اين افراد به دليل مشكلاتي كه در زندگي داشته اند هميشه مي خواهند از خودشان قهرمان درست كنند. در سال هاي قبل از انقلاب هوشنگ وراميني كه قتل هاي زيادي مرتكب شده بود در لحظه اعدام خودش را يك قهرمان تصور مي كرد، لبخند مي زد و مي گفت چشم هاي من را نبنديد و از خبرنگاران مي خواست كه از او عكس هاي بزرگ بگيرند و در كمال خونسردي به سمت چوبه دار رفت. در تحقيقات بعدي كه انجام شد فهميدم كه در دوران كودكي پدرش او را به ديدن اعدام هاي مجرمين در ميدان اعدام مي برد و او روي شانه هاي پدر از نزديك اين صحنه ها را مي ديد. عليرضا هم ممكن است فيلم هايي ديده كه در آنها افراد جناياتي مرتكب مي شوند اما پليس نمي تواند آنها را دستگير كند و... اين عامل به علاوه كشش منفعت طلبي و مواردي كه در بالا ذكر شد دست به دست هم مي دهند تا او دست به چنين كاري بزند و زماني كه با او صحبت مي كنيم مي گويد به دليل بدهي ۲۰ ميليوني اين كار را انجام دادم، در حالي كه به نظر من اين فقط يك عامل بوده است. اين جرم شناس در ادامه مي افزايد: تا آنجا كه من شنيده ام عليرضا فرزند آخر پدري بوده كه سه زن داشته است. به نظر من از كنار اين موضوع نبايد به سادگي گذشت و بايد كودكي اين فرد هم مورد تحليل قرار گيرد. چرا كه بدون شك عوامل خودآگاه و ناخودآگاهي به ويژه در دوران كودكي بر آينده ما تأثير مي گذارند. ممكن است در كودكي برخي عوامل ما را عاطفي تربيت كند و برخي در ما ايجاد نفرت نمايد، به همين دليل است كه مي گويند چيزي را كه در دوران كودكي مي آموزيد تا آخر عمر در ذهنتان باقي خواهد ماند. شايد عليرضا در دوران كودكي و در ناخودآگاهش هرگز عمل پدر را قبول نكرده و از آن ناراحت بوده، ممكن است نفرتي نسبت به زناني كه شرايطي مشابه نامادري هايش را داشته اند احساس مي كرده يا رفتار نامادري ها در كودكي با او بد بوده و او مي خواسته از زناني كه از لحاظ سني به آنها نزديك بوده اند انتقام بگيرد.
ترس، عامل ارتكاب جرم
عليرضا مي گفت: در لحظه كشتن زنها روي آنها پتو مي انداختند تا جان دادن آنها را نبيند و اعظم به اتاق ديگري مي رفته تا از نزديك شاهد جان دادن زنها نباشد، اما چند روز پيش يكي از بستگان دومين مقتول ادعا كرد كه اعظم زني است كه در لحظه شست و شوي ميت در غسالخانه با چهره اي آرايش كرده در آنجا حضور داشته و از مراسم با موبايل فيلمبرداري مي كرده است. اين استاد دانشگاه در پاسخ به اين سؤال كه تحليل شما از اين قضيه چيست و چه طور كسي كه از جان دادن افراد مي ترسيده آنها را به قتل مي رسانده و كسي كه ادعا مي كند نمي توانسته از نزديك شاهد قتل باشد از جسد زنان فيلمبرداري مي كرده مي گويد: اين عوامل با توجه به اين كه مجرمين سابقه دار نيستند نشان مي دهد كه آنها از ارتكاب جرم وحشت داشتند. به نظر من علت كشتن مشخص است. ترس از اين كه شناخته شوند به همين دليل اين افراد كشته مي شوند اما در حين وقوع جرم حالتي به وجود مي آيد كه معمولاً مجرمين حتي كساني كه سابقه دار نيز هستند هم دچار ترس و دلهره مي شوند. در آن لحظه اين زن در ذهن قاتل يك انسان نيست بلكه موجودي است كه بايد كشته شود تا او شناخته نشود. به دليل همين ترس و احساس عدم امنيت بوده كه در لحظه قتل روي آنها پتو مي انداخته اما در مورد عكس انداختن از اجساد به نظر من يك انسان طبيعي اين كار را انجام نمي دهد. من به هيچ وجه نمي گويم اين افراد بيمارند ولي حتماً بايد مورد روانكاوي قرار گيرند. من احتمال مي دهم كه با اين كار شايد مي خواستند براي خودشان شواهدي را نگه دارند، ولي چه طور ورود اين فرد به غسالخانه و فيلمبرداري كردن او شكي ايجاد نمي كرده و كسي او را متوقف نمي كرده مسلماً اينها مواردي است كه بايد حتماً تحليل شوند.
زنان و كودكان، قربانيان هميشگي
اين جرم شناس و استاد دانشگاه در پايان به تحليل اين موضوع مي پردازد كه چرا بيشتر از همه زنان و كودكان قربانيان اصلي قتل هاي سريالي هستند.
وي با اشاره به اين كه اين گروه قدرت دفاعي كمتري دارند مي گويد: مردان در هر شرايطي مي توانند از خود حتي به صورت حداقل دفاعي را انجام دهند اما زنان مخصوصاً زنان خانه دار قدرت دفاعي بسيار كمي دارند. آنها مسائل ايمني را كمتر رعايت مي كنند، كمي زود باورند و آن هم به اين دليل است كه برخوردهاي اجتماعي كمتري دارند، بنابر اين تصور مي كنند جامعه خيلي ايده آل است و از اين نكته غافلند كه خطر هر لحظه در كمين آنهاست. اين زنان در بيشتر ساعات روز در خانه تنها هستند و از طرف ديگر مقدار زيادي از اين جرايم به عدم پيشگيري و بي توجهي دستگاه ها برمي گردد. به طور مثال وانت بارها و افراد دوره گردي كه در تمام محله هاي شهر حضور دارند هيچ گونه ساماندهي مشخصي ندارند. بسياري از افرادي كه مشاغل خدماتي دارند فاقد هرگونه دفتر و پروانه كار هستند و حتي اين موارد را در جامعه داريم و به زنان هم آموزش نداده ايم. طبيعي است كه با جرايمي از اين دست روبه رو شويم. به نظر من بهتر است به زنان آموزش دهيم در زمان هايي كه در خانه تنها هستند در را از پشت قفل كنند، در خانه ها از آيفون هاي تصويري استفاده كنند، به هر كسي اعتماد نكنند و براي آوردن كارگر و مستخدم، لوله كش، برقكار و... آنها را از دفاتر مطمئن و رسمي بياورند و حتي المقدور زمان هايي را كه در خانه تنها نيستند براي آمدن اين افراد در نظر بگيرند. مي توانند ورزش هاي دفاعي را بياموزند و اگر ممنوع نباشد به وسايلي مثل اسپري مجهز باشند. البته لازم به توضيح است كه شرايط ارتكاب جرم در محله هاي مختلف شهر با هم متفاوت است. مثلاً در محلات جنوب تهران همسايه ها با هم ارتباط نزديكي دارند و خانه ها به هم چسبيده است اما محلات شمال تهران خلوت است و مكان مناسبي براي مجرمان تلقي مي شود، بنابر اين در اين محلات حضور پليس بايد محسوس تر باشد. توجه داشته باشيد كه جرم هميشه وجود دارد و در همه جاي دنيا هم اتفاق مي افتد اما هنر واقعي در اين است كه بتوانيم از وقوع آن پيشگيري كنيم و جرم را مهار نماييم.

مقدمه اي بر شناخت پديده بوليسم(۱)
نوجوانان آزارگر
تا كنون چند بار با كودك يا نوجواني مواجه شده ايد كه از طرف همسالان خود مورد تمسخر قرار گرفته اند، يا اسباب و لوازمش را پنهان كرده اند، تا كمي بخندند، او را بي دليل هل داده اند و يا در مقابل ساير همكلاسي هايش دستش انداخته اند و مضحكه كرده اند؟
بولينگ(۲)، اصطلاحي است كه در ادبيات بين المللي براي بيان اين پديده به كار رفته است. بولينگ پديده اي است بي رحم و شايع كه اغلب دور از ديد بزرگترها صورت مي گيرد و گاه اگر هم از وجود آن مطلع شده باشند، آن را ناديده گرفته و بي اهميت تلقي كرده اند. بوليسم، نوعي فعل و انفعال انحرافي در بين كودكان و نوجوانان است كه طي آن يك يا چند نفر متجاوز و پرخاشگر هستند و يك نفر نيز قرباني است. دان الوئوس(۳) اولين كسي بود كه درباره اين پديده مطالعه كرد.
وي اولين محققي است كه طرحي براي مداخله و رفع اين مشكل ارائه كرده است. جاني پسر ۱۳ ساله آرامي است. او مدتي است كه براي عده اي از همكلاسي هايش تبديل به انسان اسباب بازي شده است. شكنجه گرانش به عنوان باج از او پول مي گيرند. او را مجبور مي كنند تا علف ها را بخورد و شير مخلوط با مايع ضدعفوني را سربكشد. او هر روز به نوعي در مدرسه مورد ظلم و ستم قرار مي گيرد. بعد از مدتي سرانجام مسئولان مدرسه پي به وقايع برده و آزارگران را مورد بازخواست قرار دادند. اين واقعه، اتفاقي منحصر به فرد نيست و نمايانگر يك نيمرخ واقعي از بي رحمي و خشونت در ميان كودكان و نوجوانان است. همچنين، مؤيد اين واقعيت تلخ است كه چگونه زندگي در مدرسه، براي يك نوجوان به كابوسي بدل مي شود. البته بدون اينكه والدين يا معلمانش، از وجود آن آگاهي داشته باشند. بر طبق تعريفي كه محققان ايتاليايي و انگليسي داشته اند، بوليسم به شرايطي گفته مي شود كه در آن يك نفر به طور مكرر و طولاني در معرض اعمال خصومت بار يك يا چند نفر از همسالان خويش قرار مي گيرد. اين اعمال ممكن است به اشكال زير صورت پذيرد:
۱- فيزيكي(ضرب و شتم هاي گوناگون و با شدت متفاوت)
۲- كلمات زننده و يا حركات توهين آميز
۳- دور كردن قرباني از گروه همسالان و همكلاسِي هايش
۴- تهديد كردن
۵- انتشار اتهامات بي اساس
۶- پنهان كردن اشياء و وسائل قرباني.
مقوله آزارگري بدون شك موضوع تازه اي نيست، اما فقط در سال هاي اخير توجه محققين كشورهاي مختلف را به خود معطوف كرده است. با توجه به اطلاعات بدست آمده از تحقيقات مي توان نتيجه گرفت كه:
۱- پسرها بيشتر از دخترها تحت۲ آزارگري قرار مي گيرند.
۲- روش هاي آزارگري بين دختران ظريف و غيرمستقيم است.
۳- آزار دخترها به وسيله پسرها بسيار شايع است.
۴- رفتار دانش آموزاني كه مدل هاي رفتاري ارتباطي نوع آزارگرها- قرباني را نشان مي دهند، با گذشت زمان تغيير نمي كند.
كودكان و نوجواناني كه نقش قرباني دارند، معمولاً نسبت به همسالان خود، مضطرب تر هستند و عزت نفس پايين تري دارند. اغلب افرادي محتاط، حساس و آرامند. آنها بدبين هستند و نسبت به خود و شرايط خويش ديدگاهي منفي دارند. اگر آنها مذكر هستند، از لحاظ جسماني ضعيف تر از همسالان خويش هستند. اين نوع قرباني، با عبارت قرباني فعل پذير مطيع(۴) مشخص شده است. به نظر مي رسد كه حركات و رفتار و ظاهر بدن اين افراد، به ديگران اعتماد به نفس و ارزش خاصي القاء مي كند. به همين دليل، در بيننده اين احساس و اطمينان به وجود مي آيد كه در صورت حملات احتمالي، وي جرأت پاسخ دهي نخواهد داشت. اين نوع قرباني ها، عموماً داراي واكنش هاي اضطرابي، اطاعت و فرمانبرداري و ضعف جسماني هستند. نتايج به دست آمده از مطالعات طولي نشان مي دهند كه قرباني فعل پذير _ مطيع در سن ۲۳سالگي نسبت به همسالان خويش، كه مورد آزارگري واقع نشده اند، افسرده تر و داراي حس حرمت نفس پايين تري هستند.(الوئوس۲۰۰۲) نوع ديگر قرباني كه هرچند نادر است قرباني تحريك كننده(۵) ناميده مي شود. ويژگي هاي اين نوع، تركيبي از دو الگوي واكنشي، يعني اضطراب و پرخاشگري است. قرباني تحريك كننده اغلب مشكلات تمركز فكر دارد. وي به گونه اي رفتار مي كند كه در پيرامون خويش تنش و تلاطم به وجود مي آورد، به نحوي كه واكنش هاي منفي را در بسياري از همكلاسي ها يا حتي در تمام كلاس برمي انگيزد.
به نظر مي رسد كه اين افراد فاقد مهارت هاي اجتماعي پايه و فاقد قدرت درك و فهم قوانين رفتاري غيررسمي كه در گروه همسالان حاكم است، هستند. قرباني تحريك كننده با قرباني «فعل پذير مطيع» وجه مشتركي دارند: هر دو فاقد عزت نفس و حس حركت مشخص كافي هستند. اما قرباني «تحريك كننده»، در بزرگسالي كمتر در معرض افسردگي قرار مي گيرند. در مورد آزارگران مي توان گفت كه اغلب آنها رفتارهاي تكانه اي نشان مي دهند و نياز مبرمي به اعمال تسلط دارند و كمتر از مهارت همدلي و درك احساس و افكار ديگران برخوردارند. اگر مذكر هستند، از لحاظ جسمي توان بيشتري دارند و به طور كلي از ساير همسالان قوي تر هستند(مخصوصاً در مقايسه با قرباني خويش).
در ارتباط با سبك تربيت، سه عامل شناسايي شده است كه نقش موثري در رشد مدل هاي رفتار آزارگرانه دارند:۱- رفتار هيجاني از جانب فردي كه كودك با او رابطه دلبستگي با معني در اولين سال هاي كودكي برقرار كرده است.۲- گذشت و اغماض يا سهل انگاري والدين در برابر پرخاشگري هاي كودك.۳- استفاده از راهبردهاي انضباطي سخت گيرانه همراه با تنبيه جسمي. در ارتباط با چارچوب رواني با توجه به نتايج تحقيقات، مي توان فرضيه اي به شرح زير اقامه كرد: الف: ممكن است فرد آزارگر، نياز مبرمي به اعمال قدرت داشته باشد كه او را به جست وجوي لذت از طريق استيلا و استبداد سوق مي دهد. ب: باتوجه به شرايط تربيتي، احتمال دارد كه فرد آزارگر، سطحي از خصومت در مقابل دنياي بيرون رشد كرده باشد به طوري كه در برابر توهين و ضرب و جرح سخت دل شده باشد. ج: در رفتار فرد آزارگر، يك عنصر ابزاري «تسويه حساب كردن» به اندازه كافي قابل رويت است. به عنوان مثال، قرباني نه تنها مجبور است آنچه وي طلب مي كند به وي بدهد بلكه رفتارهاي متجاوزانه و پرخاشگري كه ابراز مي دارد هيبتي را برايش فراهم سازد.
در سال ۱۹۹۴ طرح قانوني عليه بوليسم به تصويب رسيد و به مرحله اجرا گذاشته شد. در حال حاضر طرح مشابهي در بسياري از كشورهاي اروپايي به مرحله عمل درآمده است. به طور خلاصه طرح فوق الذكر به شرح زير است:
-آگاهي دادن به بزرگسالان و جلب مداخله آنها _ پژوهش در زمينه بوليسم- ترتيب دادن همايش ها و كلاس هاي آموزشي در مدرسه _ بهبود بخشيدن به نظارت طي زنگ تفريح و زمان استراحت براي ناهار.
علي تويسركاني
پانوشت ها:
۱-Ballism
۲-Bulling
۳-Don olweus
۴-passiva-Remissiva
۵-prorocatrice

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |