به بهانه همايش تجليل از يك هزار زنداني سياسي قبل از انقلاب
جمع مبارزان بي ادعا
عباس اسدي
انقلاب كه شد، بچه ها از زندان آزاد شدند. هركدام به سويي رفتند. يكي وزير شد، يكي وكيل، يكي رفت به كميته، ديگري به سوي كشاورزي، يكي توليد يا تجارت را آغاز كرد، تعدادي استادي دانشگاه را برگزيدند، يكي هم با موتور مسافركشي ... خلاصه هر كسي در جايي سرگرم. آنها مدت ها بود كه از يكديگر خبري نداشتند و محملي هم نبود آنها را دور يكديگر جمع كند تا اينكه يكي از روزها و شايد هم شبي، چند دوست همرزم تصادفي در يك ميهماني يكديگر را يافتند و مصمم شدند تا تشكلي، كانوني و جمعي را راه اندازي كنند. اين ديدار در سال ۱۳۶۸ اتفاق افتاد تا اينكه ۹ سال بعد بالاخره نتيجه داد و كانون زندانيان سياسي مسلمان قبل از انقلاب از وزارت كشور مجوز گرفت.
هفت سال پس از اين مجوز بالاخره دستي به كار شد تا همرزمان سابق را گردهم آورد و مراسم تجليل از آنها را برگزار كند، اين بود كه بنياد شهيد، ۲۵ بهمن سال ۸۴ را روز همايش تجليل از زندانيان سياسي مسلمان قبل از انقلاب اعلام كرد. اين همايش بهانه اي شد كه به سراغ دكتر سيدكاظم اكرمي وزير آموزش و پرورش دولت مهندس موسوي برويم و با وي درباره اهداف شكل گيري كانون، شيوه هاي مبارزه زندانيان سياسي قبل از انقلاب و بيان خاطرات تلخ و شيرين آنها گفت و شنود كنيم.
* آقاي دكتر چه شد به فكر راه اندازي كانون زندانيان سياسي قبل از انقلاب افتاديد، چه ضرورت ها و اهدافي شما را به تشكيل اين كانون ترغيب كرد.
- ما پيش از تشكيل كانون به صورت موردي نشست هايي را با برخي از دوستان داشتيم،اما به مرور زمان برخي از دوستان كه موقعيت اداري بالايي داشتند و امكانات مالي متناسب با شأن يك خانواده متوسط را دارا نبودند و از طرفي به لحاظ شخصيتي نمي پذيرفتند كه هر كاري را براي معيشت خود و خانواده انجام دهند دور هم نشستند و با گراميداشت ياد و خاطرات آن روزها تصميم گرفتند با يك شكل و شيوه دمكراتيك و قانوني كانون زندانيان سياسي را تشكيل دهند تا به اين وسيله بخشي از مسائل و مشكلات عزيزان مبارز قبل از انقلاب را پيگيري و دنبال كنند و اين حركت از زماني پررنگ شد كه مجلس شوراي اسلامي قانوني حمايت از آزادگان را تصويب كرد و شماري از زندانيان مبارز قبل از انقلاب بر حسب اعلام نظر برخي دستگاه ها آزاده شناخته نمي شدند، درحالي كه همه مي دانستيم آنها در دوران بازداشت از افكار اسلامي بهره مند بودند و براي ايجاد جامعه اي كه براساس قوانين اسلام اداره شود از هيچ تلاشي فروگذار نمي كردند و به خاطر اين مبارزات دستگير شدند، به زندان افتادند و شكنجه زيادي را هم به جان خريدند. وضعيت ابهام آميز اين مبارزان ازنظر آزاده شناخته شدن يا نشدن موجب شد كانون شكل بگيرد تا از اين طريق بررسي ها انجام شود و كارت آزادگي زندانيان دريافت شود يا در حوزه اقتصاد خانوادگي بسياري از دوستان بودند كه به رغم مبارزه مستمر با رژيم ستمشاهي مشكلات اقتصادي داشتند يا دارند، صندوقي كه بتوانند از آن وام بگيرند براي حل مشكل شان وجود نداشت و شايسته هم نبود اين عزيزان هر جايي بروند و به هر كسي رو بيندازند كه مثلا بتوانند يك وام ۵۰۰ هزار توماني بگيرند، موارد ديگري هم در همين زمينه وجود داشت. برخي نيزفرزندانشان مشكل كنكور داشتند. در مجموع اين مسائل باعث شد كانون شكل بگيرد و هر دو سال يك بار دوستان دور هم جمع شده و براي حل مشكل چاره انديشي كنند.
اعضاي هيات مديره و بازرسان اكنون انتخاب شده اند و در سه دوره با راي اعضا بنده به عنوان رئيس هيات مديره برگزيده شده ام و اميدوارم بتوانم وظايف محوله را به خوبي به انجام برسانم. به تازگي يك فعاليت اقتصادي در قالب تعاوني شكل داده ايم و اميدواريم از اين طريق بتوانيم به عزيزاني كه بعضي از آنها نزديك به ۱۵ سال از بهترين ايام جواني خود را در زندان گذرانده اند خدمت كنيم. البته براي آنكه فقط و فقط روي فعاليت هاي اقتصادي متمركز نشويم اهداف ديگري را هم مدنظر داريم كه بخشي از آن اهداف در درازمدت نتيجه خواهد داد و در برخي ديگر هنوز در ابتداي راه تحقق آن هستيم.
* آقاي دكتر به غير از حمايت هاي فرهنگي _ اجتماعي و پشتيباني اقتصادي از زندانيان سياسي چه اهداف ديگري را پيش روي خود مي بينيد.
- برقراري و حفظ ارتباط منظم با زندانيان سياسي دوران ستمشاهي به منظور دفاع از انگيزه ها و منشور انقلاب اسلامي «استقلال ،آزادي، جمهوري اسلامي» و استحكام پيوندهاي عاطفي ميان زندانيان، حفظ، تدوين و نشر تاريخ مبارزات قبل از پيروزي انقلاب و بزرگداشت ياد مبارزان و شهداي قبل از انقلاب و پيشتازان برپايي نظام اسلامي از ديگر اهداف تشكيل كانون زندانيان سياسي قبل از انقلاب است.
* شما به عنوان يكي از مبارزان سياسي قبل از انقلاب كه تجربه زندان داريد و در اين مسير هم زحمات زيادي را پذيرا شديد آيا در دوران زندان فكر مي كرديد انقلابي به عظمت انقلاب سال ۱۳۵۷ در كشور رخ دهد و حكومت پهلوي را در آن مدت كوتاه برچيند.
- واقعيت را بخواهيد بدانيد بايد بگويم نه، واقعا من فكر نمي كردم انقلابي با اين عظمت و دامنه تاثيرگذاري بالا اتفاق بيفتد، يادم نمي رود در سال ۱۳۵۵ در زندان اوين پس از اينكه با فشار رئيس جمهور وقت آمريكا- كارتر- مقداري آزادي هاي اجتماعي و سياسي در جامعه ايران به وجود آمد، يكي از افرادي كه پس از انقلاب به خارج از كشور رفت كه البته در كسوت روحاني بود و آدم خيلي باهوشي هم نبود به من گفته بود كه نهضت مردم ايران و مبارزات شماها ۲۵ سال طول مي كشد تا به نتيجه برسد و وضع تا سال ها به همين شيوه باقي خواهد ماند و در آن زمان تا آنجا كه به ياد دارم و با اكثر افراد زنداني كميته ضدخرابكاري زندان قصر و زندان اوين امكان و فرصتي پيش مي آمد، درباره آينده حرف مي زديم، كسي تصور نمي كرد حركت مردم در بهمن سال ۱۳۵۷ به نتيجه برسد و حكومت ۵۰ ساله خاندان پهلوي منقرض شود.
* آقاي دكتر! ساواك در آن سال ها شيوه هاي خاص اطلاعاتي و امنيتي براي مبارزان داشت و با همين شيوه از آنها اعتراف مي گرفت، تا چه ميزان از اين ترفند آگاه بوديد؟
- تا سال ۱۳۵۲ براساس اطلاعات بنده بيشتر شكنجه ها كه به افراد داده مي شد شلاق زدن بود و معمولاسعي مي كردند بر اساس قوانيني كه داشتند با اشخاص برخورد كنند مثلا كساني كه اعلاميه خوانده يا آن را رد و بدل كرده بودند تا قبل از سال ۱۳۵۲ سه ماه به زندان محكوم مي شدند ولي از سال ۱۳۵۲ به بعد وقتي رژيم شاه متوجه حركت عظيم و يكپارچه مردم ايران شد، احساس خطر كرد و انواع شكنجه هايي را كه از آمريكايي ها و اسرائيلي ها آموخته بودند در مورد مبارزان به كار مي گرفتند، شكنجه هايي كه وقتي شما مي شنويد به اين نكته مي رسيد كه اگر چه شكنجه گر به ظاهر يك انسان بود، ولي بي ترديد از يك خوي حيوانيت برخوردار بود و به پست ترين مرحله رسيده بود. در آن شرايط باورهاي ديني به كمك زندانيان مي آمد و با تأسي از پيامبران و معصومان مقاومت سرسختانه و پيروزمندانه زندانيان بيشتر مي شد.
* كميته مشترك ضد خرابكاري چگونه شكل گرفت؟
- البته زندان كميته مشترك در زمان رضاخان ساخته شده بود، ولي شايد اولين دستگيري مربوط به مرحوم آيت الله طالقاني در اين زندان بود، ايشان در سال ۱۳۱۸ در همين كميته زنداني شدند و قبل از ايشان هم مبارزان چپ گراي ايران هم كه گروه ۵۳ نفره باشند، در همين زندان بودند، البته آنچه باعث شد كه اين كميته شكل بگيرد و تقويت شود اين بود كه در سال هاي دهه ۱۳۵۰ ميان ساواك، شهرباني و ژاندارمري در دستگيري و نحوه برخورد با آنها اختلافاتي بروز كرد كه براي رفع اين اختلافات كميته مشترك ضد خرابكاري _ كه بتواند از يك اتاق فرمان مبارزه را سركوب كند- شكل گرفت.
* اين كميته چه فضايي را بر زندان ها حاكم كرده بود؟
- رژيم تا سال ۱۳۵۲ فضاي بسته و خفقان آوري ايجاد كرده بود، اما از آن سال به بعد فضا هر چه بيشتر مخوف تر و دحشتناك تر شد و انواع شكنجه ها در آن زمان به بعد اتفاق افتاد و شماري هم از مبارزان كم آوردند و البته شمار بسيار زيادي هم روي اصول و باورهاي خود پافشاري كرده و براي ادامه راه مصمم تر شدند.
* در آن زمان،ايران ژاندارم منطقه خوانده مي شد، اطلاعات شما براي مبارزه با اين ژاندارم چه بود؟
- لفظ و عبارت ژاندارم منطقه به اين خاطر به رژيم شاه تعلق گرفته بود كه تهران مركز امن عوامل آمريكا بود و در بسياري از موارد اگر سفراي آمريكا در كشورهاي منطقه مي خواستند جلسه مشترك داشته باشند در ايران جمع مي شدند و شايد پرشمارترين نيروهاي امنيتي و انتظامي منطقه در ايران مستقر بود و تصميمات مهم در ايران گرفته مي شد مثلاجريان مبارزه اخوان المسلمين در مصر و سوريه و اردن فعاليت داشتند و تصميمات مبارزه با اين جريان ها در ايران اتفاق مي افتاد و نيروهاي استعماري و آمريكايي تبادل نظر خود را در ايران انجام مي دادند و سپس آن را در كشورهاي مذكور اجرايي و عملياتي مي كردند.
* آقاي دكتر در وانفساي مبارزه با رژيم شاه و پس از پيروزي انقلاب هر كدام از گروه ها بيشترين سهم مبارزه را به خود نسبت مي داد، شما كه در كوران مبارزه بوديد سهم هر كدام از گروه ها را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- اگر بخواهيم از نظر كمي بررسي كنيم شايد تعداد زنداني چپ گرا از زندانيان مسلمان بيشتر بود اما به لحاظ كيفي نيروهاي مسلمان بودند كه با توده مردم ارتباط خوبي داشتند و از وزن بالايي هم برخوردار بودند. شما خوب مي دانيد كه مردم ما در طول تاريخ ،حتي قبل از آمدن اسلام به ايران روحيه ديني و اخلاقي داشتند و در زمان ساسانيان هم از ظلم آنها به اسلام پناه آوردند، بنابراين مردم در طول تاريخ همواره متدين بوده اند، گروه هاي چپ گرا گرچه تعدادشان كم نبود، اما شماري از آنها حتي مورد حمايت خانواده هاي خود نبودند، اما يك مبارز مسلمان وقتي دستگير مي شد نه تنها خانواده اش، بلكه همسايگان و دوستان او متاثر مي شدند. بد نيست در اين رابطه يك خاطره بگويم. حدود شش سال پيش يك روز در همدان پياده مي رفتم، يكباره يك ماشين رنو جلوي پايم ترمز كرد و راننده آن جناب آقاي فلاح با من احوالپرسي كرد و گفت شما مرا مي شناسيد؟ گفتم: نه. او به من گفت: ما ۵۲ نفر بوديم، وقتي شما قبل از انقلاب دستگير شديد و به زندان رفتيد ما تحت تاثير افكار شما كه آن زمان به عنوان مشاور در مدارس راهنمايي ظفر حضور داشتيد قرار گرفتيم و كم و بيش وارد جريان مبارزه شديم، هركدام از ما پس از مدتي محكوم به زندان شديم. در آن زمان چون به عنوان يك مسلمان مبارزه مي كرديم اين ها با موافقت خانواده در پي ما آمدند و به عنوان يك معلم از ما الگو گرفتند، اما افكار چپ در آن زمان در بين دانش آموزان پذيرش نداشت و كسي هم حتي جرأت نمي كرد آن را در كلاس مطرح كند، بنابراين به لحاظ كمي و عددي وزن چپ ها بيشتر بود. البته بنده به عنوان يك زنداني سياسي به همه نيروهاي مبارز كشور كه در سقوط رژيم شاه نقش داشتند احترام مي گذارم و براين باورم هر كسي با هر انگيزه كه مبارزه كرده و رنج و مشقت زندان را كشيده قابل احترام است.من به آقاي عمويي كه بيش از ۲۰ سال زندگي خود را در زندان گذرانده است احترام مي گذارم.
*مي گويند ساواك در آن زمان ترفندهاي متفاوتي را به كار مي بست تا بتواند ميان زندانيان اختلاف ايجاد كند و از قدرت مبارزه بكاهد آيا شما از اين ترفندها آگاه بوديد؟
- در زندان،ساواك تلاش زيادي مي كرد تا در جبهه مبارزان اختلاف ايجاد كند، البته با روابط صميمي و گرمي كه ميان زندانيان بود، موفق به اين كار نمي شد، بالاخره بعد از جرياناتي كه در درون سازمان مجاهدين رخ داد و شهادت عزيزاني چون مجيد شريف واقفي را در پي داشت، به دست خود مبارزان بهانه خوبي براي ساواك فراهم شد كه منجر به فتوايي شد كه در يكي از بندها توسط يكي از علما منتشر شد كه البته با مديريت و درايت آيت الله طالقاني از مكتوب شدن آن جلوگيري شد و ايشان نمي پذيرفت كه فتواي كتبي عليه گروه هاي ديگري داده شود،هر چند به هر حال يك مرزبندي هم پذيرفته شده بود كه عده اي به نام اسلام مبارزه مي كردند و عده اي ديگر هم با انگيزه هاي ديگر. اما مرحوم طالقاني با آن ديد بلندي كه داشت همواره متذكر اين نكته بود كه دوستان چپ گراي زنداني در نتيجه كوتاهي مسلمانان در مسير مبارزه و جلب آنها و عدم بيان درست حقايق اسلامي به اين وادي كشيده شده اند.الان هم اعتقاد دارم و آن زمان هم اعتقاد داشتيم كه اگر علماي ما حقايق اسلامي در مورد ضديت با ستمگران و استثمارگران را به خوبي تبيين كرده بودند، جايي براي مبارزه غيراسلامي در كشور ما و بسياري از كشورهاي مسلمان باز نمي شد. بگذاريد خاطره ديگري را در همين رابطه برايتان بگويم، اول مغرب و زمان اذان يك آقايي را به سلول من آوردند، من بلند شدم و نماز خواندم، اين آقا كه عقيده هاي چپ داشت از من پرسيد كه چكاره بوده ايد كه به زندان افتاده ايد و من گفتم كه روانشناسي و فلسفه تدريس مي كردم . تاگفتم فلسفه،گفت: حتما منطق ارسطو تدريس مي كرديد.گفتم:نه. گفت :چطور؟ گفتم: منطق ما اين است با تكيه بر فرمايش اميرالمومنين كه حق را بگيريد ولو از اهل باطل و باطل را نگيريد ولو از اهل حق. بدون وقفه به او گفتم اگر در مطالب و نوشته هاي شما مطلب حق و درستي باشد مي پذيرم و اگر هم در گفته هاي اهل حق مطالب غلط و نادرستي باشد از آن پرهيز مي كنم. بعد از چند روز سلول ما تغيير كرد و اين يكي از بهترين خاطراتم شد چرا كه او با من بسيار دوست شد تا جايي كه بارها از من خواست كه با او سخن بگويم و البته نمي دانم سرنوشتش چه شد اما همين كه عطش او را در پذيرش مطالبم ديدم در دل خوشحال مي شدم. اكنون هم شرايط همين است. اگر در اداره جامعه پس از انقلاب مدبرانه و دلسوزانه، عاقلانه و بدون تبعيض كارهاي مردم را سريع راه مي انداختيم، شايد بسياري از افرادي كه احساس نزديكي با تفكرات اسلامي ندارند جذب مي شدند كه متاسفانه در اين كار موفق نبوده ايم.
*شما پيروزي انقلاب را به چند مرحله تقسيم مي كنيد و چه مبدأيي را براي شروع آن قايل هستيد؟
- شكست حكومت دكتر مصدق كه به هر صورت در ديدگاه مردم ايران حكومتي ملي بود آغازگر مبارزات جدي عليه نظام شاه و آمريكا بود و اعتقادم بر اين است كه مرحله اول مبارزات مردم ايران پس از آن در درون جبهه ملي با بزرگ مرداني كه نقش رهبري داشتند همچون آيت الله طالقاني و مهندس بازرگان شكل گرفت و آنها پايه گذار يك حركت اسلامي شدند البته پس از مدتي از يكديگر جدا شده و نهضت آزادي را پايه گذاري كردند. مرحله دوم انقلاب به فوت مرحوم آيت الله بروجردي بازمي گردد و اينكه رژيم سعي داشت مرجعيت را از ايران به نجف پرتاب كند ولي آهسته آهسته نام امام و شخصيت امام در دانشگاه مطرح شد و ۱۵ خرداد پيش آمد و ۱۵ خرداد حركت امام را توده اي كرد، بعدا امام دستگير شد و آهسته آهسته مرجعيت ايشان مورد قبول علماي بزرگ قرار گرفت. بعد مقاومت بسيار عالي حضرت امام بود كه حتي يك قدم در مقابل حكومت شاه عقب ننشست و مبارزه را استمرار بخشيد. مرحله بعدي انقلاب به مقاله توهين آميز روزنامه اطلاعات بازمي گردد كه جنبش مردم را به سرتاسر ايران تسري بخشيد و همه شهرها و روستاها يكپارچه مبارزه و قيام شدند كه در نهايت به تشكيل جمهوري اسلامي منجر شد.
*رهبري امام خميني در هر يك از اين مراحل براي پيشبرد حركت از چه جايگاهي برخوردار بود؟
- پس از سركوب قيام ۱۵ خرداد به وسيله رژيم و تبعيد حضرت امام، خيلي از افراد از مقام و موقعيت حضرت امام اطلاع نداشتند، آهسته آهسته تاثيرات حضور امام آشكار شد تا حدي كه در سال ۵۶ و ۵۷ به اوج خود رسيد. در آن زمان،خوب توده مردم امام را نمي شناختند و مقلد مراجع ديگر بودند، حتي برخي از خانواده ها فرزندان خود را از پيروي از امام برحذر مي داشتند اما امام و نقش آفريني تاريخي او در مقابل اقدامات رژيم مانند جشن هاي ۲۵۰۰ ساله و تغيير تاريخ هجري به پهلوي تاثيرات خود را برجاي گذاشت و تا آنجا نقش امام پررنگ تر شد كه بسياري از علما و مراجع تقليد پشت ايشان قرار گرفتند و به حضرت امام تأسي كردند.
* باز از خاطره تلخ و شيرين تان بگوييد.
- تلخ ترين حادثه كه در سالهاي ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ اتفاق افتاد اين بود كه سازماني كه من يكي از بنيانگذارانش بودم و افراد بزرگي چون شهيد محمد حنيف نژاد و پيروان اين گروه علاقه بسيار زيادي به مباحث قرآن و اسلامي داشتند و تفسير نهج البلاغه مي گفتند به جايي رسيدند كه مسير خود را عوض كردند و به سوي ديگري بردند، اين واقعه براي ما بسيار رنج آور و غم انگيز بود. شيرين ترين خاطره ام باز هم به سال ۱۳۵۵ بازمي گردد، نيمه شب بود مرا از سلولي به سلول ديگر بردند و در آنجا هم سلولي من،آقاي اشتراني دبير ورزش شهرستان بروجرد بود او آن زمان اظهار كرد شما خوب زماني مبارزه را شروع كرديد. زماني به سمت و سوي مبارزه آمده ايد كه اسلام و دين محور مبارزه شده است و ساير انگيزه ها در مقابل اسلام و دين كمرنگ شده است. وقتي مسئوليت وزارت آموزش و پرورش را داشتم يك روز به ديدن من آمد و گفت شنيده ام وزير شده اي آمده ام حالت را بپرسم .به او گفتم تقاضايي، كاري نداري؟گفت: نه، فقط آمده ام كه ترا ببينم.
|