نگاهي به بحث احياي امور تربيتي، اين بار از زاويه اي ديگر
نه تربيتي، نه تربيت بدني- معاونت فوق برنامه
|
|
ابراهيم اصلاني
ديروز در صفحه فرهنگ و آموزش، مطلبي چاپ شد كه بحث احياي مجدد امور تربيتي را با زاويه ديد مثبت و عمدتاً جانبدارانه مورد بررسي قرار داده بود. در سرآغاز همان مطلب قول داده بوديم كه ديدگاه هاي غيرموافق با احيا را نيز منتشر كنيم. آنچه در پي مي آيد، يكي از همين ديدگاه هاست كه البته موضوع را با تلفيقي از آموزه هاي روانشناختي و مباحث اجرايي ارائه داده است.
حذف نهاد امور تربيتي در آموزش و پرورش، چه در زمان خود و چه بعد از آ ن، حساسيت هاي زيادي را برانگيخت و در بيشتر تحليل هاي موافق و مخالف، وجه سياسي غالب بوده است. آنهايي كه رأي به حذف امور تربيتي دادند، اعتقاد داشتند بعد از گذشت ربع قرن از پيروزي انقلاب و حاكميت نظام جمهوري اسلامي، ديگر دليلي وجود ندارد كه بين نيروهاي آموزش و پرورش دو دستگي ايجاد كنيم و حفظ ارزش هاي انقلاب را مختص گروهي به نام تربيتي بدانيم. مخالفان هم تأكيد دارند كه حذف امورتربيتي به معناي سست كردن پايه هاي اسلام و انقلاب است. از ديد اين عده، مربيان تربيتي، حافظان ارزش هاي اسلامي در مدارس هستند و حذف آنها، باعث كمرنگ شدن اين ارزش ها مي شود. طبق معمول، چه از موافقان و چه از مخالفان، كمتر كسي به شنيدن تحليل هاي ديگر علاقه نشان مي دهند. اگر حذف امور تربيتي توسط يك جناح سياسي انجام گرفت، جناح سياسي ديگر سعي دارد با احياي امور تربيتي، مقابله به مثل كند. در هر حال، طبق طرحي كه در مجلس شوراي اسلامي تهيه شده، به آموزش و پرورش فرصت داده شده است كه ظرف مدت يك ماه، ضمن بررسي موضوع، زمينه هاي احياي امور تربيتي را فراهم آورد.
صاحب اين قلم بارها به تحليل مفاهيم «آموزش» و «پرورش» پرداخته است. در مقاله «آموزش وسيله پرورش است» هم كه چندي پيش در همين صفحه چاپ شد، علاوه بر بحث نسبت پرورش با آموزش، به نوعي جايگاه امور تربيتي در آموزش و پرورش مورد بررسي قرار گرفت. در مطلب حاضر، قصد داريم توجه كارشناسان و تصميم گيرندگان را در موضوع امور تربيتي به سمتي منطقي و علمي سوق دهيم.
چرا امور تربيتي؟
بود و نبود «امور تربيتي» چه مشكلي از آموزش و پرورش را حل مي كند؟ نهاد امور تربيتي بعد از ۲۵سال فعاليت به كجا رسيده است؟ فلسفه تأسيس اين نهاد چه بود؟ چه ضرورت هايي براي احياي مجدد امور تربيتي وجود دارد؟
اگر اين تصور وجود دارد كه «ارزش ها و اعتقادات» در مدارس، با حضور گروهي خاص تقويت مي شود، به طور حتم تصوري نادرست است. ساده انگاري و سطحي نگري است كه وظيفه سنگين و پيچيده انتقال فرهنگ به گروهي خاص محول شود و ديگران فقط سياهي لشكر باشند. حتي اگر بخواهيم اصرار كنيم كه مربيان تربيتي، متولي اصلي حفظ ارزش ها هستند و اين به معناي ناديده گرفتن نقش معلمان و عوامل ديگر نيست، اما تجربه ها و واقعيت ها نشان داده اند كه اين نگرش دوگانه، در مدرسه فاصله ايجاد مي كند.
اساس كژراهه اي كه در آموزش و پرورش شروع شد، به تعريف نادرست از تربيت باز مي گردد. اين انديشه ناصواب كه آموزش با جسم و پرورش با روح سر و كار دارد، ما را در مسيري قرار داد كه آموزش را در رياضي، فيزيك، شيمي و... خلاصه كرديم و پرورش هم در يك سري فعاليت هاي متفرقه و ناهمگون خلاصه شد. مشكلات ما از آنجا شروع شد كه با بي توجهي به نظام تربيت معلم و عدم سرمايه گذاري در اين زمينه به تدريج متوجه شديم كه سر رشته امور از دستمان در رفته است و به همين علت، تمركز و تأكيد بر نقش امور تربيتي روز به روز افزايش يافت. تربيت كه كار مدرسه با همه عوامل آن است، به افرادي محدود سپرده شد و آنها هم به مرور زمان دريافتند كه تربيت، كاري انحصاري نيست، بلكه تعاملي است.
حفظ ارزش ها و مباني اعتقادي بهايي دارد كه نظام اجتماعي ما هنوز آن را نپرداخته است. در پيچيدگي دنياي امروز و مباحث گسترده فرهنگي، چگونه مي توان پذيرفت كه با يك مراسم صبحگاهي، چند پوستر و شعار، اردو و كلاس و ... ارزش ها حفظ شوند؟
نهاد امور تربيتي اشكالي نداشت؛ اشكال در تفكري بود كه اين نهاد را پايه گذاري كرد. نيروهاي تربيتي، عمدتاً افرادي مخلص و با انگيزه بودند، ولي كاري به آنها سپرده شد كه نمي توانستند از عهده اش برآيند و اصلاً شدني هم نبود.
يكي براي همه!
هدف از تأسيس نهاد امور تربيتي به كارگيري افرادي بود كه متولي تربيت باشند يا حافظ و نگهبان ارز ش ها؟ آيا واقعاً به دنبال «مربي» بوديم يا «نگهبان» ؟ به كدام يك رسيديم؟ آيا مدافعان امور تربيتي به درستي مي دانند كه دنبال چه هستند؟ اگر هدف «تربيت» است كه چنين كار سترگي، كاري انحصاري و يك نفره نيست؛ و اگر هدف «نگهباني» از ارزش هاست كه شيوه كار چنين نيست. مدافعان امور تربيتي، در توجيه ضرورت موضوع، «تربيت» را پيش مي كشند، اما در واقع، به دنبال دومي هستند. ترس از اين است كه ارزش ها ناديده گرفته شده و به فراموشي سپرده شود. اگر به كارگيري مربيان تربيتي، سهل الوصول ترين مسير باشد، به طور حتم درست ترين مسير نيست. حفظ آموزش ها و آرمان ها نيازمند شيوه هايي است كه ما بارها در اين زمينه به خطا رفته ايم و چون نگاهي نظام مند و علمي نداشته ايم، به شيوه هايي منطقي و سازگار با فرهنگ مان دست نيافته ايم.
«تربيت» هم در هيچ كجاي دنيا به يك يا چند نفر خاص سپرده نمي شود. تربيت، كاري سيستماتيك، پيچيده و تعاملي است، اما از نگاه ما، تربيت به قدري ساده است كه يك نفر هم از پس آن برمي آيد و البته «تربيت» زماني به صورت موضوعي جدي در مي آيد كه جنبه سياسي پيدا كند. منظور از بيان اين نكات، تفكيك «تربيت» از «حفظ ارزش ها» نيست، چرا كه حفظ ارزش هم جزئي از تربيت است. اگر واقعاً به دنبال «تربيت» باشيم، حفظ ارزش ها هم حاصل مي شود. اما متأسفانه نگاه رايج كه فقط بر حفظ ارزش ها تأكيد دارد، نگاهي يك طرفه و امنيتي است.
حتي اگر حذف كنندگان امور تربيتي به درستي ندانستند كه چرا اين كار را كردند يا قصد و غرضي هم در اين كار داشتند، دليلي نمي شود كه يك تفكر نادرست، همچنان ادامه يابد.
نگرش نادرست و ناقص به «تربيت» سابقه اي ديرينه در آموزش و پرورش دارد اما عجيب تر آن است كه آموزش و پرورش براي اصلاح اين نگرش، هيچگاه نگاهي جدي به بيرون نداشته است. در دانشكده هاي روان شناسي و علوم تربيتي و در انواع رشته هاي مرتبط، مباحث گسترده اي در خصوص مفاهيم «آموزش» و «پرورش» وجود دارد. استادان و صاحبنظران زيادي در اين باره كتاب نوشته اند، اما به نظر مي رسد آموزش و پرورش بدون توجه به همه اين موارد ، همچنان اصرار دارد وضعيت بغرنج و مبهم خود را ادامه دهد. اگر آموزش و پرورش مفهوم پرورش را درك كند، آنگاه متوجه خواهد شد كه چه فرصت هاي پرورشي را از دست مي دهد.
آموزش و پرورش ما به جاي استفاده از فرصت هاي پرورشي، خود را با فرصت هاي كوچك و محدود سرگرم مي كند. در گوشه گوشه آموزش و پرورش، كارهاي گوناگوني انجام مي شود كه كمتر انسجامي بين آنها وجود دارد.
تربيت يا تربيت بدني؟
كاش به اندازه اي كه آموزش و پرورش به مباحث اداري و اجرايي اهميت مي دهد، به مباني فعاليت ها هم اهميت مي داد. در موضوع امور تربيتي، يك بخش مهم قضيه اين است كه در وزارت، معاونت تربيتي وجود داشته باشد يا تربيت بدني؟
همانند موضوع مربيان تربيتي، مسئله تربيت بدني هم با نگرشي تك بعدي در آموزش و پرورش مورد توجه قرار مي گيرد. باز اين تصور وجود دارد كه اگر دانش آموزان به طرف ورزش بروند، كمتر به معضلات اخلاقي و اجتماعي گرفتار خواهند شد. اگرچه ابعاد چنين تفكري جاي ايراد دارد، ولي با پذيرش همين فرض، آيا وجود معاونتي با اين عنوان، نشانه اهميت دادن به موضوع است؟ ما در استانداردهاي فضاي سبز و فضاي ورزشي مدارس چقدر با دنيا فاصله داريم؟ نكند مي خواهيم اين فاصله را با پست معاونت تربيت بدني پر كنيم؟
بازهم بايد تأكيد شود كه انسجامي در فعاليت هاي آموزش و پرورش و به بيان جامع تر، در فعاليت هاي فرهنگي وجود ندارد. هركس بودجه اي مي گيرد و آن را در جايي خرج مي كند؛ اما سياست هاي كلاني كه اين فعاليت ها و بودجه ها را به هم ارتباط دهد، ديده نمي شود. ظاهراً دعواي پست ها و معاونت ها، جدي تر و كليدي تر از بقيه مسائل است و بود و نبود پستي، مشخص مي كند كه هر موضوع چقدر اهميت دارد.
ورزش، بهداشت و تندرستي نياز همه دانش آموزان است، اما تأمين اين نياز، در گرو تجميع امكانات و انسجام فعاليت هاي دروني و بيروني است، نه اينكه حتماً هر كدام براي خود معاونتي داشته باشند.
عملكرد امور تربيتي
وجود نهاد امور تربيتي نه تنها نگرشي غلط را درباره تربيت اشاعه مي دهد، بلكه به نتايجي انحرافي در عملكرد مي رسد. يكي از دغدغه هاي قديمي مربيان تربيتي، تشخيص محدود و شرح وظايف شان بود. سال هاي زيادي مربيان تربيتي در مدارس، همه كاره هيچ كاره بودند. بر اساس ويژگي هاي شخصيتي مربي تربيتي، سليقه هاي مدير، سياست هاي منطقه و ساير عوامل، طيف گسترده اي از انتظارات براي مربيان تربيتي وجود داشت كه گاه حتي غيرقابل شمارش بود! در نهايت هم اين معضل ادامه يافت و علي رغم بعضي از دستورالعمل ها و قوانين، باز هم گستردگي طيف فعاليت ها باقي ماند. مربيان تربيتي در مدارس از فعاليت هاي قرآني و مذهبي گرفته تا برگزاري انواع و اقسام اردوها، تشكيل انواع كلاس ها و همراهي دانش آموزان در برنامه هاي مختلف را عهده دار هستند. برنامه هايي مانند سينمابردن، استخر، كلاس هاي نقاشي و گلدوزي، مشاركت در برنامه هاي مربوط به مناسبت ها و... فعاليت هاي تربيتي محسوب مي شوند. چه سنخيتي بين اين برنامه هاي متنوع وجود دارد؟ آيا اينها مترادف با تربيت هستند؟
اين گونه نتايج، حاصل نگرش هاي خُردنگر، ناقص و غير تخصصي است. امور تربيتي در آموزش و پرورش به جايي رسيد كه بسياري از مربيان تربيتي ديگر علاقه اي به اشتغال در اين سمت نداشتند. اگر چه در مجادله هاي سياسي، به دلايل ديگري براي اثبات ضرورت امور تربيتي استناد مي شود، اما در ميدان عمل، حتي بين خود مربيان تربيتي، ديگر آن انگيزه هاي اوليه ديده نمي شد. اگر چه دلايل بنيادي چنين وضعيتي بيان شد، ولي مي توان موارد ديگري را نيز بدان افزود:
۱. عدم انسجام اوليه در تعريف محور فعاليت ها
۲. گستردگي انتظارات و ابهام در شرح وظايف
۳. انتظار فعاليت هاي تخصصي در حوزه هاي متعدد بدون بهره مندي از آموزش هاي لازم
۴. تداخل وظايف و كارهاي موازي
۵. القاي جايگاه امنيتي براي مربيان تربيتي و اصرار بر ايجاد جايگاه خاص براي آنان
۶. عدم تناسب بين مربيان تربيتي و جمعيت دانش آموزي
۷. نبود آموزش هاي فرهنگي واقع بينانه و كاربردي
چه كسي در آموزش و پرورش مي تواند ادعا كند كه عملكرد امور تربيتي كاملاً قابل قبول و يا مطلوب بوده است؟ اگر در فضايي غيرسياسي و بي طرفانه به عملكرد امور تربيتي پرداخته شود، به طور حتم شاخص ترين مورد، افت انگيزشي مربيان در طول زمان خواهد بود؛ همان گونه كه وجود هيچ فرد ديگري در مدرسه بي تأثير نيست، طبعاً حضور مربيان تربيتي در مدارس نيز نه تنها بي تأثير نبوده، بلكه چه بسا به خاطر ارتباط مستمر با عده اي از دانش آموزان، در مواردي اين تأثير بيشتر هم بوده است. اما اين موضوع نتيجه اي طبيعي و قابل انتظار است. مهم اينكه آيا تأثير مربيان تربيتي در حد انتظارات و توقعات بوده است يا نه؟
تخصص گرايي در آموزش و پرورش
به نظر مي رسد به جاي بحث هايي درباره بود و نبود امور تربيتي، تربيت بدني و غيره در آموزش و پرورش، بايد نگاه تخصصي به فعاليت ها تقويت شود. در مدارس ما بسياري از كارها انجام مي شوند، اما چون تخصصي و حرفه اي انجام نمي شوند به نتايج مؤثري نمي رسند. به عنوان نمونه:
- در مديريت، به توان علمي و نگرش آموزشي مدير، كمتر توجه مي شود.
- مشاوره، علي رغم آنكه فعاليتي كاملاً تخصصي است، هنوز صلاحيت هاي تخصصي افراد كاملاً مورد توجه قرار نمي گيرد.
- كتابداري در بيشتر موارد به صورت كاري عمومي تلقي مي شود.
- فعاليت هايي چون اردو يا برگزاري يك مراسم نياز به تخصص هاي ويژه دارد.
- برگزاري كلاس هاي جبراني، تقويتي، هنري، علمي و غيره نيز مي تواند كاري تخصصي باشد.
حتي اگر ادعا كنيم كه تربيت، امري پيچيده است، رفتارهاي ما نشان دهنده نگاه سطحي و ساده انگارانه به تربيت است. وقتي به يك معلم اجازه مي دهيم درس هاي مختلف را تدريس كند (به خصوص در علوم انساني)، وقتي ملاك ناظم خوب بودن، سخت گيري است، وقتي به راحتي براي يك اردو، تعداد زيادي دانش آموز را سوار يك وسيله نامطمئن مي كنيم، وقتي كتابخانه مدرسه به ساده ترين شكل ممكن اداره مي شود، وقتي انواع كلاس هاي جبراني و تقويتي و تكميلي را بدون هيچ گونه برنامه ريزي تخصصي برگزار مي كنيم و وقتي...، نبايد اميدي به اصلاح و تحول داشته باشيم.
ضرورت معاونت فوق برنامه
تجربه امور تربيتي در مدارس و مطالب عنوان شده درباره مفهوم «تربيت» نشان مي دهد دسته اي از فعاليت ها كه تربيتي تلقي مي شوند در واقع فعاليت هاي فوق برنامه هستند. اگر مي خواهيم كاري براي تربيت انجام دهيم، بايد مسير ديگري را انتخاب كنيم؛ مسيري كه هم بايد نگرش ها و مفاهيم و هم بايد نوع فعاليت ها، مورد بازبيني قرار گيرند.
اگر مي خواهيم براي حفظ ارزش ها حتي به مفهوم امنيتي آن، كاري انجام دهيم بايد در شيوه ها تجديدنظر كنيم. صيانت از ارزش ها، كاري مديريتي است و بايد برنامه ريزي هاي خاصي صورت گيرد.اما اگر مي خواهيم فعاليت هايي را كه در حال حاضر و به اشتباه تربيتي مي ناميم، نظم و انسجام دهيم، بايد در سطح وزارت، «معاونت فوق برنامه» و در مدارس نيز فردي به عنوان مسئول امور فوق برنامه داشته باشيم. كسي را كه تاكنون مربي تربيتي مي ناميديم مي توانيم با تعريف شفاف و شرح وظايف آشكار و آموزش هاي تخصصي، به عنوان مسئول امور فوق برنامه جايگزين كنيم. مسئولان امور فوق برنامه حتي مي توانند تخصص هاي گوناگون داشته باشند و هر كدام در حوزه خاص خود فعاليت كنند يا فعاليت هاي عمده خود را در حوزه اي مشخص متمركز كرده و ساير فعاليت ها را در حد ضرورت انجام دهند.مسئولان امور فوق برنامه مي توانند در حيطه هايي از قبيل آنچه در پي مي آيد، آموزش ديده و فعاليت كنند:
۱. برگزاري انواع دوره ها و كلاس هاي مذهبي و اعتقادي
۲. برگزاري انواع اردوها
۳. برگزاري كلاس هاي كمك درسي
۴. برگزاري انواع كلاس هاي علمي و هنري
۵. تشكيل انجمن هاي علمي و ادبي و فرهنگي
۶. پيگيري المپيادها و مسابقه هاي علمي
۷. برنامه ريزي براي مناسبت هاي مذهبي و ملي
۸. جلب مشاركت دانش آموزان براي فعاليت هاي گروهي
۹. ساماندهي كتابخانه و برنامه ريزي براي توسعه كتابخواني
۱۰. برنامه ريزي براي فعاليت هاي پژوهشي دانش آموزان
يكي از مسائل سرگردان مدارس، فعاليت هاي فوق برنامه است. در شرايطي كه انتظار داريم بخشي از فعاليت هاي فوق برنامه را مربي تربيتي انجام دهد، متولي بخش هاي ديگر، مدير، معاون يا افراد ديگري هستند. مربي تربيتي هم اين فعاليت ها را با عنوان فعاليت هاي تربيتي انجام مي دهد در صورتي كه چنين تصوري صحيح نيست. تعيين مسئول امور فوق برنامه، تكليف بسياري از فعاليت هاي سرگردان و بدون متولي را مشخص مي كند. به نظر مي آيد بايد روي اين پيشنهاد به طور جدي انديشيده شده و جوانب آن با موارد ديگر مورد مقايسه قرار گيرد.
سخن آخر
«تربيت» نيازمند انديشه هاي كلان، تصميم هاي بزرگ و برنامه هاي جامع و منسجم است؛ هر انديشه و رفتاري غير از اين، به بازي گرفتن تربيت است كه نتيجه آن، از دست دادن فرصت ها خواهد بود. يكي از غايت هاي تربيتي، انتقال فرهنگ به نسل هاست. در انتقال فرهنگ، ارزش، باورها، سنن، آداب و رسوم، ادبيات و ساير نمادهاي فرهنگي، مورد توجه قرار مي گيرند. در جهان امروزي، تقابل فرهنگ ها، انتقال فرهنگي را با چالش ها و پيچيدگي هاي زيادي مواجه ساخته است. فرهنگ هايي كه به صورت برنامه ريزي شده عمل نكنند به فرهنگ تماشاگر تبديل خواهند شد. نسل هاي جديد منتظر نمي مانند كه ما سر وقت و هر زمان كه دلمان خواست براي فرهنگ مان برنامه ريزي كنيم؛ آنها تصميم و جهت خود را مشخص مي كنند.اگر بدون تعصب و واقع بينانه بيانديشيم، به طورحتم راه حل همه معضلات فرهنگي و تربيتي جامعه ما، در بود و نبود نهاد امور تربيتي خلاصه نمي شود.
|