دوشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۴
رسانه هاي غرب؛ گرانيگاه سياست هاي امپرياليستي
سلطه پنهان
001530.jpg
در عصري كه رسانه ها، احاطه خود را بر سرتاسر عالم گسترانده اند، نقش شگفت انگيز آنها در تحولات اجتماعي، فرهنگي، سياسي و... انكارناپذير است. اين تكنولوژي ها، به مثابه ابزارهايي تلقي مي شود كه از توانايي عظيمي در قالب سازي و جهت دهي تصورات و انديشه  انسان ها برخوردار هستند. چنان كه ژوديت لازار معتقد است: «رسانه ها در فرهنگ جامعه نقش غالب را بازي مي كنند و اين بازي رانه فقط با بازتاب دادن فرهنگ، بلكه با شركت در فرهنگ سازي نيز به اجرا مي گذارند» . نوشتار زير تاثير رسانه هاي غرب را در شكل دهي به افكار عمومي جهان مورد بررسي قرار مي دهد.
وسايل ارتباط جمعي، به عنوان واسطه ابزاري براي پيوند دنياي توده وار امروز در مسير گريزناپذير انسجام انديشه ها، سلايق، آراء و علايق گام برمي دارند.
وسايل ارتباط جمعي فواصل زماني و مكاني را چنان برداشته اند كه مفاهيمي نظير «دوري و نزديكي جوامع» ، «مرزهاي فيزيكي» و... اهميت خود را به معناي واقعي از دست داده اند.
در قاموس حاكميت دولت ها نيز، وسايل ارتباط جمعي نمي توانند ابزاري تلقي شوند كه متباين با خط مشي ها و سياست هاي حاكمان آن حركت كنند.
در پي اهميتي كه اين وسايل در شكل دهي افكار عمومي  به خود مي گيرند، سياستمداران جوامع مختلف نيز آنها را جهت پيشبرد اهداف معيني به خدمت مي گيرند.
آنچه در اينجا مهم تلقي مي شود اين است كه شكاف بين دارندگان تكنولوژي هاي ارتباطي و كشورهاي عدم برخوردار از اين تكنولوژي ها، زماني معنايي واقعي به خود مي گيرند كه بدانيم اين مسئله توانسته است، نوعي سلطه كشورهاي دارا را بر كشورهاي ندار تحميل كند؛ به اين معنا كه كشورهايي كه از تكنولوژي هاي وسيع و پيشرفته ارتباطي برخوردارند، قدرت تحميل پوشش رسانه اي خود را بر نقاط مختلف جهان دارا هستند.
بنابراين، كشورهاي دارا به واسطه ابزارهاي ارتباطي نظير ماهواره ها و اينترنت _ كه مشخصاً در اختيار آنهاست- پوشش اطلاعاتي و خبري جهان را در جهت سياست هاي سلطه گري به انحصار خود در مي آورند.رسانه هاي پيشرفته چنين توانايي هايي را در صاحبان آن مهيا مي كنند. در چنين شرايطي است كه مفهوم امپرياليسم رسانه اي جان مي گيرد و رسانه ها، ابزارهايي تلقي مي شوند در دست دارندگان آن براي تحكم آنچه كه انتظار مي رود جهان پيرامون آنها به رنگ آن درآيد.
از اين رو، كشورهاي غرب و دارنده تكنولوژي هاي نوين ارتباطي، در تلاش اند تا با شيوه هاي نوين استعماري به تحميق توده هاي جوامع ديگر بپردازند؛ تا شايد با ايجاد تصاوير گمراه كننده، مخدوش، ضعيف و سياه از كشورهاي در حال توسعه، شرايط نامساعدي را براي عدم توسعه به آنها تلقين و تحميل سازند.
در اين اثنا، مبرهن است كه اغلب خبرهاي ارسالي جهان غرب از كشورهاي در حال توسعه، بر اخبار منفي ازجمله اغتشاشات ، ناامني ها، آتش سوزي ها و... متمركز بوده و اخبار مربوط به توسعه و ترقي اين كشورها را بسيار ناچيز جلوه مي دهند.
از نحوه پوشش دهي محتواهاي منعكس شده از رسانه هاي قدرت هاي بزرگ، اين امر قابل لمس به نظر مي رسد كه محتواي ارسالي در مسير ويژه اي پيش رفته و در آن سعي مي شود جهان بيني خاصي را كه متوازن با سياست هاي اين كشورهاست در اذهان عمومي جهان حك كنند.بنابر اين رسالت رسانه هاي كشورهاي در حال توسعه در برابر اين انگاره سازي ها بسيار سخت و در عين حال حياتي به نظر مي رسد. در ادامه نوشتار، راجع به افكار عمومي  و نقش رسانه ها بيشتر پرداخته مي شود.
افكار عمومي
به مرور كه جمعيت جهان رو به فزوني گذاشته و جوامع و ملت هاي گوناگون در اقصي نقاط جهان شكل گرفته اند، ارتباطات سنتي نيز به مراتب سخت تر شده و در بسياري موارد به حالتي غيرممكن در آمده است. به رغم اينكه تكنولوژي هاي جديد تا حدودي بر اين فاصله ها فائق آمده اما به دليل انحصار آنها در اختيار دولت هاي دارا، منجر به شكاف جديدي شده است كه به آن «شكاف اطلاعات» مي گويند؛ به اين معنا كه داده ها، اخبار و اطلاعات، اغلب در اختيار جوامع پيشرفته قرار گرفته و كشورهاي در حال توسعه از اين نوع جوامع بي بهره مانده اند. به طريقي كه شكاف ميان دارا و ندار هر لحظه افزايش پيدا كرده است.
بنابر اين، تكنولوژي هاي ارتباطي همواره به مثابه تريبوني عمل كرده اند كه خط مشي ها و سياست هاي كلان كشورهاي توسعه يافته را در تصورات مردم جهان نهادينه كرده اند. اين شكاف ها زماني صورتي بحراني به خود مي گيرند كه پاي افكار عمومي  به ميان مي آيد. چرا كه افكار عمومي به طرز شگفت انگيزي از تكنولوژي هاي ارتباطي تأثير پذيرفته و دنياي رسانه اي را دنيايي واقعي مي پندارند.
از اين رو، ديگر جاي تعجب نخواهد داشت كه گفته شود تكنولوژي هاي ارتباطي دنيا را آن گونه كه هست نمايش نمي دهند. اين واقعيت را مي توان در سخنان «والتر ليپمن» منتقد سياسي رسانه ها، به وضوح ديد. وي در تحليل خود بر «تفاوت ميان جهان، آن طوري كه هست» و تصاويري كه از آن در سر مي پرورانيم، تكيه مي كند. او مي گويد: ما در جريان زندگي براي مشاهده مستقيم و بي واسطه جهان، امكانات بسيار محدودي در اختيار داريم؛ مثلاً برداشت هاي ما از رخدادها، از تجربيات واقعي ما سرچشمه نمي گيرند، بلكه از اطلاعاتي كه از ديگران و از رسانه ها به دست ما مي رسد حاصل مي شود. پس بين فرد و دنياي واقعي «شبه محيط زيست» شكل مي گيرد. رفتار ما به تصاويري بستگي پيدا مي كند كه ما در سر داريم؛ تصاويري كه از ادراك اين شبه محيط زيست نتيجه مي شود. سرانجام همين شبه محيط زيست است كه مسئول تصاويري است كه ما در سر داريم.
افكار عمومي همواره در معرض توليدات رسانه ها قرارمي گيرد. در واقع، حوادثي كه در اقصي نقاط جهان روي  مي دهد براي درصد بسيار اندكي از مردم جهان قابل رؤيت با چشمان غيرمسلح است و در نتيجه، بسياري از انسان هاي ديگر، ناچارند رسانه ها را ابزاري براي اطلاع رساني درباره پديده ها و رخدادهاي گوناگون جهان برگزينند. آنچه از رسانه ها در معرض ديد مردم قرار مي گيرد، خواه ناخواه در خرد جمعي افكار عمومي  تأثير گذاشته و ملاك واقعيت و به تبع آن ملاك عمل قرار مي گيرد؛ آن هم در اين دنيايي كه محل تقابل قوي و ضعيف است. به طوري كه به موازات پيشرفته شدن ابزار و مدرن شدن روابط، ابزار اين تقابل نيز دچار دگرگوني شده و در حكم تكنيك هايي درآمده كه بدون اندك خدشه اي به خرد جمعي كه آن هم ساخته همين تكنولوژي هاست به سلطه گري خود بر ملل ضعيف مي پردازند.
در تازه ترين حوادث روي داده در عرصه بين الملل مي توان به جنگ عراق اشاره كرد؛ جنگي كه پيش از آن چندين ماه، نظام رسانه اي سلطه گرا، بر جوانب مختلف افكار عمومي جهان متمركز شده بود تا افكار عمومي را به مسيري قانع كند كه بانيان جنگ تمايل داشتند. بر اين روال كه، آمريكا و انگليس براي اشغال عراق، صدام حسين، رئيس جمهور عراق را متهم به توليد جنگ افزارهاي هسته اي نموده و با جا انداختن اين تفكر در اذهان عمومي جهان، سعي كردند حمله خود به عراق را مشروع جلوه دهند.
آنها اين رويه را تا جايي ادامه دادند كه حتي برخي از كشورهاي اروپايي و آسيايي همسو با اين دو كشور براي حمله به عراق- كه وانمود مي شد يك دولت تروريستي خطرناك است- پيشقدم شدند. اما آنچه در واقعيت امر عيان شد اين بود كه اتمام توليد سلاح هاي هسته اي در كشور عراق فقط در دنياي رسانه ها معنا يافته بود و در دنياي واقعي، چنين قضيه اي به هيچ وجه صحت نداشت.
اينكه بعد از آشكار شدن واقعيت ها، از پس پرده هاي دروغين رسانه هاي غرب، ادعا كنيم كه افكار عمومي بوده كه مرتكب اشتباه شده است و مقصر اصلي را در ضمير افكار عمومي جست وجو كنيم، بدون شك به شعور افكار عمومي توهين كرده ايم. اما در واقع بايد گفت اين رسانه ها هستند كه با تحريف واقعيت ها، افكار عمومي را دستكاري مي كنند. حال ممكن است چنين سؤالي مطرح شود كه« چرا و چگونه افكار عمومي دستخوش اين ظاهر سازي ها و تحريف ها قرار مي گيرند؟ ».
همان گونه كه بدان اشاره شد، افكار عمومي از قدرت ديد بصري و شنوايي گسترده اي برخوردار نيست تا بتواند بر هر آنچه در جهان خارج اتفاق مي افتد احاطه داشته باشد. بنابراين رسانه ها، جاي اين نقيصه را پر مي كنند. اگرچه افكار عمومي  بر آنچه از سوي رسانه ها پوشش داده مي شود اعتماد يقيني ندارد اما به هر حال تا حدود زيادي ازآن تأثير مي پذيرد.
رسانه هاي غرب و جهان سوم
زماني كه تكنولوژي هاي جديد ارتباطي از قدرت پوشش دهي زيادي برخوردار شدند و توانايي گسترش سيطره خود را بر سراسر جهان به دست آوردند، نوع جديدي از امپرياليسم شكل گرفت كه به آن امپرياليسم ارتباطي(رسانه اي) مي گويند. قبل از آن كه بخواهيم بر مدار امپرياليسم رسانه اي به عنوان يكي از مشخصه هاي رسانه اي عصر حاضر متمركز شويم، ابتدا بايد يادآور شد كه، تكنولوژي هاي ارتباطي در زمره يكي از ابزارهاي مهم و تأثيرگذار سياست هاي امپرياليستي محسوب مي شوند اما، صرف نگاه يك سو گرايانه به پديده رسانه اي و زيرسؤال بردن كل هويت آن، نه تنها ما را به جايي نمي رساند كه در واقع جايگاه انكارناپذير آن را در پيشرفت و توسعه علوم و فنون عصر اخير مورد غفلت قرار داده ايم.
اما سخن ما در اينجا، بر محور يكي از سوءاستفاده هاي ابزاري از تكنولوژي هاي ارتباطي كه سلطه رسانه اي از مفهوم مي شود دور مي زند. اين كه كشور هاي توسعه يافته با استفاده از توانايي هاي اقتصادي تكنولوژي هاي ارتباطي را به انحصار خويش درآورده و از آنها در راستاي سياست هاي  امپرياليستي و سلطه  گرانه خود بهره برده اند.چنان كه مي بينيم، چهره كشورهاي در حال توسعه به گونه اي زيركانه و سياستمدارانه، در اذهان افكار عمومي جهان، سياه جلوه داده مي شوند، اگرچه چنين كشورهايي از كاستي ها و ساختارهاي ناموزون فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي و... در رنج هستند اما به واقع، ساختار افكار عمومي جهان شرايطي را به گونه اي اغراق آميز پذيرفته است و تعجب برانگيز تر اين كه كشورهاي در حال توسعه را سزاوار چنين تصاويري مي پندارند. بدون ترديد، علل چنين تصوراتي را مي توان در خلال تصويرسازي ها و انگاره سازي هاي رسانه هاي حاكم جست وجو كرد.
«... با علم به اين كه، وسايل ارتباط جمعي انگاره ساز هستند و مي توانند انگاره هاي خوب يا بد بسازند مي توان گفت كه كشورهاي سلطه گر با در دست داشتن تكنولوژي هاي نوين ارتباطي صاحب قدرت غيرقابل تصور جهاني هستند. اين قدرت هاي مرموز مي توانند روند رويدادها را تسريع و حتي وارونه و تحريف نمايند، اذهان عمومي جهان را به نفع خود بسيج كنند، مقامات آمريكايي را در حمله به هواپيماي مسافربري ايران بر فراز آبهاي خليج فارس و كشته شدن صدها انسان بيگانه تبرئه كنند و در مقابل، حمله به هواپيماهاي آمريكايي و فرانسوي برفراز لاكربي را عمليات تروريستي اعلام كنند، حمله هوايي به ليبي را دفاع از آزادي قلمداد نمايند، موقعيت رژيم هاي دست نشانده را تثبيت و افكار عمومي را نسبت به رژيم هاي مترقي و نهضت هاي آزادي بخش و انقلابات مردمي بدبين نمايند، عده اي را تروريست  بخوانند، روند اجراي بعضي از قطعنامه هاي سازمان ملل متحد را تسريع كنند و در مورد اجراي برخي از قطعنامه ها، كارشكني و يا سكوت اختيار كنند...
كانون هاي خبري غرب، كشورهاي عقب  نگه داشته شده را سرزمين جنگ، انقلاب، خونريزي و با تشنج بي پايان در خاطره ها حفظ كنند و قاره آفريقا را سرزمين خشن، وحشي و غيرمتمدن معرفي مي كنند.» در چنين حالتي است كه، جريان نامتوازن، ناعادلانه و سلطه گرانه، در محتواي تكنولوژي هاي ارتباطي مطرح مي شود؛ جرياني كه خميرمايه آن برانگاره سازي هاي منفي از كشورهايي، متمركز شده كه گويا در هيچ معادله اي، شايسته  نيستند مسير توسعه را بر وجود خود احساس كنند و همواره، بايستي شكاف ميان دولت هاي دارا و ندار باقي بماند.
اين نابرابري ها تا آنجاست كه برخي محققان و منتقدان اين رشته، پيامدهاي منفي آن را تهديدآميز تلقي مي كنند. آنتوني گيدنز به نقل از آدام اسميت، در كتاب «جامعه شناسي» مي نويسد: «تحديد استقلال كشورها از سوي ارتباطات الكترونيكي جديد در اواخر قرن بيستم مي تواند از استعمار در گذشته خطرناك تر باشد». ما اكنون مي دانيم كه استعمار زدايي و رشد فراملي گرايي پايان روابط امپرياليستي نبوده بلكه صرفاً گسترش بيشتر يك رشته تارهاي ژئوپليتيكي بوده اند كه از رنسانس تاكنون همچنان تنيده مي شوند. رسانه هاي جديد بيش از ديگر تكنولوژي هاي پيشين غرب از قدرت نفوذ عميق به درون فرهنگ دريافت كننده برخوردارند.
نتيجه مي تواند ويرانگري پايان ناپذير تشديد تناقض هاي اجتماعي در جوامع در حال توسعه امروز باشد.
گستردگي پوشش خبري تعداد انگشت شماري از رسانه ها كه يقيناً در غرب هم متمركز هستند به گونه اي است كه سيطره جريان هاي فكري- سياسي شان در قالب رويدادهاي مختلف در فضاي اطلاعاتي مردم جهان قرار مي گيرد.اين رسانه  ها، رسالت خود را ديكته شده از سياست هاي سلطه گرانه كشورهاي وابسته تلقي مي كنند. اما به رغم توسعه كم و بيش تكنولوژي هاي ارتباطي در جوامع مختلف در نهايت تأسف، قدرت پوشش دهي آنها به مراتب بسيار كمتر از رسانه هاي غربي است.بنابر اين در برابر رقباي سرسختي چون آسوشيتدپرس، فرانس پرس، بي بي سي، سي ان ان و... كه كانال هاي ارتباطي شان به دورترين نقاط دنيا كشيده شده است اظهار وجود كردن در عالم رسانه اي، كمي مضحك به نظر مي رسد.
تكنولوژي هاي مدرن غربي به مقدار خيلي زياد، افكار عمومي جهان را متأثر از بينش و خط مشي خود مي سازند چرا كه جريان اطلاعات كه عموماً از سطح بالا به سطوح پايين انتقال مي يابد، در سطح بين الملل، از كشورهاي داراي پيشرفته ترين وسايل به سوي صاحبان كمترين وسايل و از كشورهاي بزرگ به سوي كشورهاي كوچك منتقل مي شود.خبرگزاري هاي مهم بين المللي، به نحوي مؤثر بر صحنه خبري جهان تسلط دارند، جريان اخبار به وضوح نابرابر است و پوشش خبري در مورد جهان توسعه يافته، بيشتر از كشورهاي در حال توسعه است. رسانه هاي كشورهاي توسعه يافته بر نيروي مالي، صنعتي و فني متكي هستند و كشورهاي در حال توسعه به مقام مصرف كننده اطلاعاتي- كه مانند يك كاه فروخته مي شود- تنزل كرده اند.
اين برتري ها، سبب مي شود تا رسانه هاي غرب بر اين قدرت  فائقه دست پيدا كنند كه از يك موجود ضعيف و خيالي، هيولايي بسازند تا با به وحشت انداختن افكار عمومي جهان، نقشه هاي مورد نظر خود را به ثمر برسانند.
تصويري كه از بن لادن به مردم جهان نمايش داده مي شود، نمايشي وحشت انگيز از يك نماد تروريستي خطرناك از جنس مسلمانان است كه سعي مي كند جهان يهود و مسيح را ناامن سازد.به طوري كه با چنين نمايش خيالي، اراده بر اين قرار مي گيرد تا با سوق دادن افكار عمومي جهان به اين هيولاي به ظاهر شرور، مسلمانان را در نظر آنها مطرود و مذموم جلوه دهد. تا جايي كه رخنه نظامي در ديگر كشورها به بهانه پاك سازي تروريسم در ديدگاه افكار عمومي مشروع جلوه داده مي شود و كشورهاي ديگر را نيز به اين امر تشويق مي كند.
حتي همين نماد رعب و وحشت در صحنه رقابت هاي انتخاباتي ظاهر مي شود تا مطابق مشي حاكمان رسانه هاعرصه انتخابات افكار عمومي را به نفع آنها متمايل سازد.و اين واقعيت براي ما روشن مي شود كه حاكمان رسانه هاي غرب نيز، براي همنوا ساختن افكار عمومي كشورهاي خود نيز از حقه هاي رسانه اي بهره مي برند.
در نهايت اين نكته از نظر دور نمي ماند كه، تكنولوژي هاي ارتباطي پيش از آن كه در خدمت بشر پيش روند، اغلب در خدمت قدرت هاي سياسي عمل مي كنند.

سياست
اقتصاد
انديشه
علم
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |