چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
جنبش نرم افزاري و آسيب هايش در گفت وگو با حجت الاسلام علي اكبر صادقي رشاد
نهضت علمي ساختارشكن است
001608.jpg
گروه انديشه:نظام علمي، زماني پويايي دروني خود را تثبيت خواهد كرد كه قبل از هر چيزي به نظام نقد توجه كند. اساس پيشرفت، بر نظام نقد استوار است، در گفت وگوي حاضر، رئيس پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، به آسيب شناسي نهضت نرم افزاري مي پردازد و ضمن توضيح شاخص هاي يك نهضت علمي، آفات آن را در سه حوزه آفات روشگاني، آفات مضموني و محتوايي و آفات و آسيب هاي رويكردي به بحث مي نشيند.
* ويژگي ها و شاخصه هاي يك نهضت علمي چيست؟
- نهضت علمي داراي دو ركن عمده است: «نقد» و «نوآوري» . نقد بدون نوآوري منفي بافي است و نوآوري بدون نقد، تكاپويي است در معرض زوال و انزوا؛ زيرا فكر نو بدون بازگويي نواقص و نقايص فكر كهن، زمينه پذيرش پيدا نمي كند و چه بسا با مزاحمت  انديشه هاي مندرس، دچار وقفه و زوال شود.
نقد به عنوان يك بال نهضت علمي با مجموعه اي از مختصات ملازم است. از اين رو برخورد شعاري، انفعالي، آوازه گري، مواجهه حربه انگارانه با انديشه رقيب، يا پريشان گويي و آنارشيسم و افراط و تفريط در نقد، از جمله آسيب هايي است كه مي تواند يك نقد فعال سازنده را به يك برخورد انتقادي غيرسازنده تبديل كند.
نوآوري نيز به عنوان بال ديگر نهضت علمي از مختصات و ويژگي هاي مشخصي از جمله نازل ترين مراتب آن مانند برگزيدن زباني تازه براي بازگويي يك سخن كهن، انتخاب نثري جديد براي بازنوشت يك فكر، ارائه يك انديشه مطرح با ساختاري نو، تا طرح يك نكته بي پيشينه پيرامون يك مطلب و پرداختن به موضوعاتي جديد و ارائه آراي جديد ديگران، برخوردار است، ولي در چارچوب نوآوري كه ركن نهضت علمي محسوب مي شود، از مراتب عالي نوآوري بايد به نظريه پردازي به معناي دقيق و درست كلمه در حوزه هاي طراحي و تاسيس دانش هاي جديد مورد نياز و فراتر و كاراتر از آن، تدوين روش شناسي جديد و يا دستگاه معرفت شناسي نو ياد كنم. زيرا يك نهضت علمي كارساز ايجاد دگرگوني و بازنگري در بنيادهاي معرفت و حكمت، و همچنين منطق و روش شناسي علم و آگاهي و بدين سان گسترش مرزهاي معرفت را در سر لوحه حركت خود قرار مي دهد. اصولا نقطه عزيمت تحول در علوم اين جاست، البته تحول نبايد به قيمت انقطاع تاريخي و علمي تمام شود. مواريث و ذخائر بازمانده از پيشينيان نيز بايد مورد نقادي و بازپژوهي قرار بگيرد، و با ارزيابي و شناخت سره از ناسره، عناصر زنده و حياتي و ارزشمند معارف بازمانده از سلف، اصطياد و حفظ شود.
شايد بزرگترين آفت و آسيبي كه ممكن است در جريان كار نقد و نوآوري متوجه يك حركت علمي شود، افراط در نقد و تفريط در حق معارف پيشين و در نتيجه انقطاع تاريخي است كه عملا رفته رفته نقد و نوآوري را به ضد خودش بدل مي كند.
* نهضت علمي يك پديده خودجوش است يا يك حركت سازمان يافته و هدايت شونده؟ نقش افراد و تحولات اجتماعي در احياي نهضت هاي علمي چيست؟
- نهضت علمي چندان قابل تحديد به حدود نيست و ما نمي توانيم تمام مختصات خرد آن را تعيين و ارائه كنيم، زيرا تحول و جنبش علمي و فكري انواع دارد و هر نوع مي تواند تحت تاثير عوامل شناخته و ناشناخته بي شماري رخ دهد و از ضرب انواع بي شمار نوآوري بر عوامل موثر متكثر آن، عدد بسيار شگفت آوري به دست مي آيد، از اين رو نمي توان چندان درباره شاخصه ها و پايه هاي نهضت، تبيين مشخص و قاطعي ارائه كرد، به همين دليل بود كه من تنها به دو ركن نقد و نوآوري اشاره و به تعريف بسيار عام و كلي از ويژگي هاي اساسي انقلاب علمي فكري اكتفا كردم. اصولا نهضت قالب بردار نيست، در ذات نهضت، شالوده شكني نهفته است، اما اين بدان معنا نيست كه نبايد براي شكل گيري آن تلاش هدفمند و منظمي را آغاز كرد.
* اگر شكل گيري و تداوم جنبش نهضت علمي مستلزم اين است كه جريان آن نهادينه شود، آيا نهادينه شدن با خودجوش بودن سازگاري خواهد داشت؟
- نهادينه شدن به معناي نهادمند شدن نيست، ما نمي توانيم يك جنبش علمي را در قالب تنگ نهادهاي مشخصي كه تاسيس مي كنيم هدايت و پيش ببريم. نهادينه شدن دو وجه دارد: اول مضبوط و منطق مند شدن و دوم پديد آمدن فرهنگي كه تحرك علمي را جهت داده، پشتيباني كند. بنابراين از طرفي بايد به مثابه يك حركت معقول براي جنبش علمي في الجمله قانونمندي هايي را ايجاد كنيم، البته در حد محدود و نسبي همانگونه كه عرض كردم، نهضت علمي، شالوده شكن است و قالب  نمي پذيرد، طبعا قانون هاي از پيش تعيين شده را هم نمي پذيرد. از اين رو براي جلوگيري از هرج و مرج و آنارشيسم از سويي و بدعت گذاري از ديگر سو حركت ها بايد در حدي مضبوط شود، علاوه، بر اين براي اين كه جنبش دچار دگرديسي، تقليد، زمانه زدگي و روزمرگي، سطحي نگري، ژورنال زدگي، شاذگرايي و احيانا قداست شكني از مقدسات جامعه نشود، جامعه علمي از يك طرف بايد به يك سلسله اصول و آداب پايبند باشد و از طرف ديگر بايد در جامعه روح پذيرش، اقبال و تكريم نسبت به علم، معرفت و ارباب علم و معرفت به وجود بيايد. تا زماني كه استعدادها و عناصر داراي شايستگي و صلاحيت براي توليد فكر و علم احساس منزلت و عزت نكنند و امكانات و لوازم درخور در دسترس آنها نباشد، نمي توان اميد داشت كه جنبش علمي داراي سرانجام و فرجام روشن و مناسبي باشد.
* چنان كه مستحضريد، در آستانه سومين سالگرد پاسخ مقام معظم رهبري به نامه جمعي از دانش آموختگان و فضلاي حوزه در خصوص ضرورت گسترش نقد و نوآوري در فضاي فكري و فرهنگي كشور قرار داريم كه مي توان از اين نامه و پاسخ آن، به نقطه عطفي در حوزه بسط فكر و انديشه در اين مقطع تاريخي تعبير كرد. اگر در خصوص نامه فضلا و پاسخ مقام معظم رهبري نظري داريد بفرماييد. همچنين مايليم بدانيم نظر جناب عالي در خصوص آسيب هاي عمده نهضت توليد علم و آزادانديشي چيست؟
- بنده طي مصاحبه اي در اوائل صدور پيام، عمده آفات را برشمردم و به تفصيل، هر يك از آنها را توضيح دادم. متأسفانه بسياري از آنها در سه دسته به وقوع پيوسته است.
دسته اول، آفات روشگاني است و دسته دوم آفات مضموني و محتوايي و دسته سوم آفات و آسيب هاي رويكردي هستند.
در دسته اول، از جمله آسيب ها و آفات روش شناختي، نهادسازي به جاي نهادينه ساختن حركت است. تا فكر تازه مطرح مي شود، قبل از هر چيزي اذهان مديران اجرايي، متفكران و نخبگان، به تأسيس و راه اندازي يك تشكيلات معطوف مي شود كه عملا تا تأسيس چنين دستگاهي، آن فكر از شور، نشاط ، طراوت و تازگي مي افتد. پس از ايجاد امكانات، نوبت به مشكلات اجرايي از جمله امور تداركاتي، مسائل حقوقي، نيرو و بوروكراسي مي رسد كه عملا طرح را زمينگير مي كند و مانع پيشرفت كار مي شود. اين آفت بزرگي است كه از ناحيه آن لطمه زيادي ديده ايم.
آفت ديگر روش شناختي، حكومتي و بخشنامه اي كردن توليد انديشه است. همانگونه كه گفتم توليد انديشه قالب بردار نيست؛ پس نمي تواند دولتي و بخشنامه اي باشد. اما حكومت بايد پشتيبان و حامي تفكر درست و توليد انديشه باشد. حكومت مي تواند تمهيد، تأييد و سخت افزار فراهم كند و فضا و فرصت ايجاد كند تا نوآوري و ابداع و توليد فكر ميسر شود.
علاوه بر اين، ژورنالي و عوامانه كردن حركت علمي و به دنبال آن ايجاد آفت روشي از جمله عوام زدگي، حيرت پراكني و اغواي توده و همچنين افراط در كتمان حقايق و عقايد و طرح مباحث نو و تسري آن به فضاهاي روشنفكري است.
001611.jpg
* آيا موارد مورد اشاره جنابعالي خود مي تواند، به عدم تعادل رشد علمي و عدم انباشت تجربه هاي علمي منجر شود در اين صورت چه شاخص هايي اين عدم تعادل را توضيح خواهند داد؟
- بله، در مجموع آفات روش شناختي در ساحت هاي علمي، از يك سو برخورد حربه انكارانه با انديشه و نظر و غلتيدن در منفي بافي و برخوردهاي تخريبي به جاي نقدسازنده، روزمرگي، برخورد انفعالي و در نهايت افتادن در ورطه افراط و تفريط است و از سوي ديگر عرصه گرداني افراد خام و نوخاسته و عدم حضور خردمندان خودساخته، و شيوع غوغاسالاري، جنجال آفريني و درافتاد ن در چنبره جدال و مراء است. چشم انداز چنين اوضاعي نيز در نهايت شتابزدگي و گسترش بي رويه اقداماتي است كه در جهت توفيق اين حركت ممكن است اتفاق بيفتد. از دل اين شتابزدگي خودسانسوري و فقدان تحمل و احيانا يك نوع اختناق روان شناختي كه از آن به «اختناق سپيد» تعبير مي كنم، بيرون مي آيد كه به نوبه خود در موج آسا عمل كردن و سپس متروك شدن و در بوته نسيان قرار گرفتن، ناپيوستگي و عدم استمرار اقدامات و يا، در خوش بين ترين شرايط، عادي شدن و تبديل شدن حركت به يك سلسله اقدامات و كارهاي صوري ظاهري تصنعي بي خاصيت و اداري و... كه بستر اصلي فكرهاي زنده به گور شده در كشور است موثر خواهد بود. اما در اين دسته بندي بايد به مهمترين موضوع كه مي تواند زيربناي آفت ها يعني آفت روش شناختي باشد، اشاره كنم. به عبارت ديگر اين آفت قدرت زايش آفت هاي ديگر را داراست و آن عدم التزام به منطق، عقل و اجتهاد و بي توجهي به آداب و اصولي است كه يك كار معقول علمي اقتضا مي كند.
* آفات دسته دوم كه مربوط به آفات مضموني و محتوايي هستند چه قلمرويي را شامل مي شود و اين قلمرو واجد چه شاخص هايي است؟
-دسته دوم از آفات و آسيب ها يعني آفات مضموني و محتوايي مي تواند معطوف به قلمرو علمي، بايستگي نقد و نوآوري باشند. در چارچوب چنين قلمرويي، آفات مضموني و محتوايي ظهور و بروز مي يابند. اكتفا و اشتغال به مباحث انتزاعي غيركاربردي، بسندگي به نقد افكار و متفكران داخلي و غفلت از مفاهيم، معارف و انظار و آراي جهاني، اكتفا به طرح و نقد آرا در حوزه علوم انساني يا ديني و غفلت از علوم طبيعي و تجربي و در نتيجه استمرار حاجت به دستاورد علمي ملل ديگر و نيز استمرار ركود خفت بار فعلي در علوم دانشگاهي و همچنين بي اعتنايي به ذخاير و مواريث علمي و معرفتي خودي و بومي در محتوا و قلمروي مطالعاتي از اين دست هستند. در عكس العمل به چنين اوضاعي، طبيعي است دلباختگي و دل سپردگي به انديشه هاي ديگران و الگوهاي وارداتي و در افتادن در ورطه  تجدد، ظهور و بروز يابد.
* در آفات رويكردي جنابعالي به چه مواردي نظر داريد؟
- رويكرد سياسي و جناحي كردن، رويكرد جناحي داشتن به كار نقد و نوآوري را بسيار مهلك مي دانم و معتقدم از درون آفات و آسيب هاي رويكردي، خلط اصول گرايي و تحجر، نوگرايي با تجدد، عدم شناخت نسبت به ماهيت و طبيعت چالش هاي فكري جاري تراوش خواهد كرد. اين رويكرد در درون خود دو حوزه افراط و تفريط را سامان مي دهد: يا همه جريان هاي فكري را يكسره سياسي مي انگاريم يا يكسره مثبت و ناشي از انگيزه هاي علمي.
* آفات آسيب شناسي رويكردي را در تحليل دو نسل حوزه كه در نامه رهبري و پاسخ به آن آمده را چگونه تفسير مي كنيد؟
- انقطاع و احيانا تقابل ميان نسل اول و نسل دوم حوزه كه در نامه رهبري و پاسخ به آن اشاره شده خطرناك است. ضمن توجه به واقعيت تفاوت هايي كه بين دو نسل وجود دارد، معتقدم نسل اول بايد به نحو منطقي و روش مند مورد نقادي قرار بگيرد و حركت نسل دوم نيز به صورت دقيق آسيب شناسي شود. بر اين اساس هر دو نيازمند يك نوع بازنگري در خويشتن هستند؛ اما نبايد نقادي تا مرز انقطاع بين نسل دوم و اول پيش برود كه بسيار خسارت بار مي تواند باشد.
* به نظر جناب عالي چه راه ها، روش ها، طرح ها و ايده هاي كلي و بيناديني مي تواند به جنبش نرم افزاري منتهي شود؟
- در وهله نخست، بايد هشت مساله به ترتيبي كه عرض مي كنم مورد مطالعه و محل اهتمام و اقدام قرار گيرد: ۱- تحليل وضع كنوني و تبيين كاستي ها و ناراستي ها، استعدادها و استطاعت ها ۲- هدف گذاري و ترسيم دورنماي جنبش نقد و نوآوري ۳- نيازشناسي و تدوين برنامه اجرايي تفصيلي و جامع ۴- برآورد و تامين ابزارها و امكانات مورد نياز ۵- تنظيم سياست ها و خطوط مشي حركت و تعريف و درجه بندي نقد و نوآوري ۶- اولويت گذاري و مرحله بندي اجراي برنامه ها ۷- تقسيم كار، تعريف نقش وظايف ميان دستگاه ها و قشرهاي علمي فكري كشور ۸- ارزش گذاري اقدامات و موفقيت ها و تشويق و پشتيباني دستگاه ها و افراد موفق حين اجرا.
* براي اين منظور چه برنامه هايي را قابل طرح و اجرا مي دانيد؟
- همانگونه كه عرض كردم نهضت توليد علم، هم نياز به نهادينگي و هم نهادمند شدن دارد، اما الزامات اصلي نهادمند شدن مي تواند در راه اندازي باشگاه هاي انديشه براي عرضه و نقد آرا و آثار، فعال كردن كرسي هاي نظريه پردازي و نقد و نيز تشكيل محافل مناظره و انجمن هاي تضارب آرا تجلي يابد.
اين امر مي تواند با شناسايي و معرفي گفتمان و نظرهاي موجود در كشور و ترجمه آنها به زبان هاي زنده به حيات خود استمرار دهد و برنامه ريزي براي مواجه علمي فعال با مبادي تفكرات معارض در صحنه جهاني را مقدور سازد.
حمايت از عناصر مستعد و خلاق و برپايي جشنواره هاي علمي، تكريم نقد و نوآوري، اطلاع رساني بينا دستگاهي درباره طرح ها و برنامه هاي در دست اجرا براي جلوگيري از تداخل و تكرار و هدررفتن سرمايه هاي معنوي و مادي، از ضروريات شناسايي و معرفي گفتمان زنده در جامعه علمي است. براي تسريع چنين روندي مي توان به تاسيس شهرهاي تخصصي براي تمركز و تمحض عناصر فاضل، فارغ، دغدغه مند و مستعد براي پژوهش و نوآوري و نظريه پردازي و تامين نسبي مادي و معنوي آنها با در اختيار قرار دادن امكانات لازم توجه اساسي به خرج داد.
علاوه بر اين ها، الزام متوليان اجرايي كشور به ارجاع امور به كارشناسي علمي و نيز كاربردي كردن رساله هاي دكتري دانشگاه كاملا ضروري است. در بخش ساختاري ايجاد دگرگوني جدي در سازمان كار و تركيب و وظايف آموزش عالي و شوراي عالي و مديريت حوزه هاي علميه و همچنين تجديد نظر در نظام آموزشي و پژوهشي حوزه و دانشگاه به طور اساسي، مي تواند به زمينه سازي براي توليد علم منجر شود.
* آيا شما تاكنون اين پيشنهادها را به مراجع مربوط ارائه كرد ه ايد؟ اگر بله، چه اقداماتي از اين طريق درباره اين موارد صورت گرفته است؟
- من هنوز عزم كافي و خودآگاه و بصيرانه اي را در دستگاههاي متولي براي توليد علم و نظريه پردازي و نقد و مناظره مشاهده نمي كنم، مراجع عمده تصميم سازي و تصميم گيري از جمله شوراي عالي انقلاب فرهنگي و شوراي عالي مديريت حوزه، اهتمام لازم را به اين امر ندارند؛ برخي طرح هاي ياد شده را خود ما در پژوهشگاه پيگيري مي كنيم، اخيرا هيأت حمايت از كرسي هاي نظريه پردازي و نقد و مناظره، فعال شده و درصدد اجراي برخي از پيشنهادهاست. برخي مديران و دستگاههاي مسئول هنوز به بلوغ در اين ابواب نرسيده اند؛ شايد زمان لازم باشد تا حضرات به درك شايسته و كارسازي نائل شوند تا راه گشوده شود.
* به نظر شما رويكرد محتوايي دولت و مجلس به اين موضوع به شكل  گيري نهضت توليد علم كمك خواهد كرد؟
-به نظر من پس از سعي بر احقاق حقوق اقشار مختلف در جهت تحقق عدالت، دولت، رسالتي مهم تر از توليد علم و ايجاد نشاط علمي در كشور به عهده ندارد؛ اگر جناب رئيس جمهور و دولت خدمت و عدالت در مقام تحكيم مبناي انقلاب و تصحيح سير و مسير جامعه باشد، بايد به ابزار علم و عدالت تمسك كند؛ دولت جديد درصدد احياء ارزشهاي انقلاب است و اين سخت محتاج كار علمي و نظريه پردازي است. به نظر مي رسد كوتاهي كه دولت هاي گذشته نسبت به پرداختن به توليد علم و نيز نظريه پردازي در مسائل ديني و انقلابي، مرتكب شده اند هنوز ادامه دارد.
رهبر انقلاب حدود ده محور اساسي را در زمينه مسائل علمي، دانشگاهي، فكري فرهنگي، مورد تاكيد قرار دادند مسائلي از قبيل: ضرورت مهندسي فرهنگي، لزوم متحول كردن نظام آموزش و پرورش كشور از حافظه محوري به روش هاي پيشرفته آموزشي و تربيتي؛ اهتمام خاص به علوم پايه، نيز علوم انساني؛ توجه ويژه به نخبگان.مقام معظم رهبري در زمينه علوم انساني، با اشاره به تاكيدات قبلي خواستار يك كار اساسي از سوي شوراي عالي انقلاب فرهنگي شدند و در زمينه نخبگان نيز تصريح كردند با آنكه بنيادي براي نخبگان تشكيل شده است ولي كاري براي نخبگان هنوز در عمل انجام نگرفته است و من اصرار دارم كه اين كار به طور جدي انجام گيرد. همچنين معظم له بر سرمايه گذاري مادي و معنوي در باب توليد علم، نقد و مناظره و بسط نشاط علمي و آزادانديشي تاكيد خاص داشتند كه اميد است شوراي عالي انقلاب فرهنگي، وزارت علوم و دانشگاه ها و دستگاه هاي علمي و حوزه هاي علميه در پيگيري رهنمودها اهتمام لازم را به ثمر برسانند.
* مطلع شديم پيرو تحقيق بنيادي و راهبردي كه جناب عالي تحت عنوان «منطق اكتشاف گزاره ها و آموزه هاي ديني» و نيز «فلسفه معرفت ديني» داشتيد و با توجه به ضرورتها و موانع نوآوري در قلمرو دين پژوهي تحقيقي در دست داريد. توضيحي در باب تحقيق اخير ارائه كنيد.
- همانطور كه اشاره فرموديد براساس احساس برخي ضرورتها و در پي شش سال تامل و تحقيق كوشش كردم به منطق جامع و مدل روش شناختي براي كشف و فهم دين دست پيدا كنم و نيز در باب سرشت و صفات و عوامل و انواع تحول در معرفت ديني به يك نظريه قابل دفاع برسم كه به لطف الهي منجر به شكل گيري سامانه علمي روش شناختي با عنوان منطق اكتشاف گزاره ها و آموزه هاي ديني و همچنين تكون دانش واره اي با عنوان فلسفه  معرفت ديني گشت. پس از اين دو تحقيق، تحقيقي را آغاز كردم و هنوز بدان مشغولم با عنوان «مباني و موانع نوفهمي و نظريه پردازي ديني» اين تحقيق شامل محورهاي: ۱. سطوح و ساحات نوآوري. ۲. انواع تحول در معرفت ديني، ۳. مباني معرفت ديني، ۴. مباني نوفهمي و نظريه پردازي ديني، ۵. موانع نوآوري ديني كه شامل دوازده گروه است و در سه طيف دسته بندي شده است: موانع شخصيتي (دروني محقق)؛ موانع معرفتي؛ موانع آفاقي.

نگاه
نيمه هاي گمشده
001614.jpg
رضا بابايي
آيا اگر در كشورهايي مانند سوئد يا روسيه يا تايلند، شاعراني ظهور مي كردند در حد و اندازه هاي حافظ و سعدي و مولوي، همين مقام و اهميتي را مي يافتند كه اكنون در ميان ما دارند؟ يا اگر شكسپير و دانته و تولستوي، ايراني بودند، همين مقدار كه در انگلستان و ايتاليا و روسيه محبوبيت دارند، نزد ما هم مي داشتند؟ اصلا آيا امكان ظهور هنرمنداني مانند انوري و خاقاني و ميرعماد قزويني در جايي غير از ايران وجود داشت؟ آيا ايراني ها هرگز قادر به توليد آثاري همچون «كمدي الهي» يا «دن كيشوت» يا «قرارداد اجتماعي» هستند؟ گويا نتوان به هيچ يك از پرسش هاي بالا پاسخ مثبت داد. به همين دليل است كه شايد يكي از بهترين راه هاي شناخت آسان ملت ها، تهيه فهرستي كوتاه از مشهورترين نام ها و آثار آنان باشد.
اگر از هر ايراني، كه از هر جهت متوسط و در شأن نمايندگي همه ايرانيان است، بپرسيد كه چه نام ها و كتاب هايي را مي شناسد، پاسخ ها كمابيش يكسان است: فردوسي، حافظ، سعدي، مولوي، كوروش، نادرشاه افشار، شاه عباس صفوي، ابومسلم خراساني، شاهنامه، مثنوي، كليله و دمنه، گلستان سعدي ... . اين نام ها، در عين آنكه وجود خارجي و تاريخي دارند، شناسنامه يك ملت و نژاد نيز هستند. چرا از ميان هزاران نام و شخصيت هاي بزرگ تاريخي ما، حافظ و سعدي برسر زبان ها افتادند، اما مثلا محمد خوارزمي رياضي دان يا نكيساي موسيقدان را كمترمي شناسند؟ اتفاقي نيست كه در ميان مردم، پروين اعتصامي، مشهورتر از ميرزا ملكم خان ناظم الدوله و حتي فرخي يزدي است. آذر بيگدلي، نويسنده «آتشكده» را فقط اهل فن مي شناسند، اما اسم ايرج ميرزا را تقريبا همه شنيده اند. كسي از ابن خلدون و «مقدمه» او يا كتاب «حدودالعالم» خبر ندارد؛ در حالي كه حسين كرد شبستري و داستان هاي هزار و يك شب، نام هاي ناآشنايي براي ما نيستند. در عالم سياست هم، چنگيز و تيمور را بيشتر از عباس ميرزاي شجاع و وطن دوست مي شناسيم.
در ميان نام ها و نشانه هاي بيروني نيز مشابه همين وضع را داريم. هنگام شنيدن نام «توماس مور» هيچ احساسي پيدا نمي كنيم؛ اما كافي است حرفي از مارادونا يا مايكل جكسون به ميان آيد تا اطلاعات دقيقي را از زبان ناهموطنان آنان بشنويم. شهر واشنگتن را همه مي شناسند، اما جرج واشنگتن را نه.
مردم شناسان بايد پاسخ دهند چرا در ميان شاعران فارسي زبان، مردم ايران جاي حافظ را به هيچ شاعر ديگري نمي دهند، اما همين نام (حافظ) درميان فارسي زبانان افغان و هندوستان و پاكستان، جاي خود را به عبدالقادر بيدل دهلوي مي دهد؟ حافظ، همه شهرت و محبوبيت خود را نزد ايرانيان، وامدار هنر و انديشه خود نيست. اگر او با همين انديشه و هنري كه در او مي شناسيم، در فرانسه يا در يكي از كشورهاي اسكانديناوي يا حتي در يكي ديگر از كشورهاي فارسي زبان ظهور مي كرد، شهرتي نمي يافت. ابن سيناي طبيب نه فيلسوف در ايران به مقام و جايگاهي دست نيافت كه شاگردانِ شاگردان او در غرب يافتند؛ چنان كه چند قرن پس از او در حالي كه غربي ها كتاب «قانون» او را دومين كتاب شايسته چاپ (بعد از انجيل) ديدند، وارثان شرقي او از اينكه استادشان قاروره (شيشه  آزمايش) به دست مي گرفته  است، اظهار شرمساري  كردند.
شك نكنيد كه در ايران باستان، ده ها ارسطو و افلاطون به دنيا آمدند؛ اما گمنام زيستند و بدنام در آغوش خاك خفتند. نبايد گفت كه در ايران، بتهوون به دنيا نمي آيد؛ درست تر آن است كه بگوييم در دامان ايراني، بتهوون ها تبديل به موجودات و هنرمنداني ديگر مي شوند؛ مثلا شاعر و مرثيه سرا و معمار و خطاط. پاستور نيز اگر كودكي خود را در كوچه هاي يزد يا در كنار درياي مازندران گذرانده بود، شايد به معماري يا پرورش گل و گياه روي مي آورد، نه كشف ميكروب. بدِ حادثه، يكي را شاعر و ديگري را كيهان شناس نمي كند. ناصرخسرو، كه به واقع بيني و اجتماع گرايي در ميان شاعران ما شهره است، وقتي مي خواهد دو شغل معروف و متفاوت را مثال آورد، شاعري و خنياگري را نام مي برد.
اگر شاعري را تو پيشه گرفتي
يكي نيز بگرفت خنياگري را
زيرا در جهان فكري و زميني او مردمان بيشتر به همين كارها مشغول بودند. شايد اگر ناصرخسرو، هم وطن گوته بود، مي گفت:
اگر شاعري را تو پيشه گرفتي
يكي نيز بگرفت صنعت گري را
شناسنامه  تاريخي ما سرشار از نام ها و پيشه هايي است كه آيينه  هويت امروز ما هستند و گويا فردا نيز در بر همين پاشنه خواهد چرخيد. حافظ و ملاصدرا و ناصرخسرو را دوست مي داريم و همچنان به نام و يادشان فخرمي فروشيم و فلك را سقف مي شكافيم؛ اما اكنون كه غربيان، شرق را نيمه  گمشده  خود نمي بينند و ما نيز غربي را غريبه مي دانيم نه همزاد و نيمه دوم خود، پس به نام ها و خاطرات ديگري نيز محتاجيم. بهتر آن بود كه شرق و غرب، همچون دو نيمه به يكديگر مي پيوستند و يكديگر را كامل مي كردند؛ اما چنين نشد و هر دو ناقص الخلقگي را بر ائتلاف ترجيح دادند. اين دو نيمه،هر چه ديرتر و دورتر همديگر را دريابند، زحمت بيشتري به يكديگر مي دهند و زخم هاي عميق تري در جسم و جان هم مي كارند. گفت وگو و ضرورت هم انديشي، آشكارترين نشانه هاي بلوغ بشر در جهان معاصر است. دريغا كه بيشترين مقاومت و مخالفت را با اين ضرورت انساني و تاريخي، از كساني سرزد كه بيشترين نياز را به ميز گفت وگو داشتند. شرط نخست مفاهمه و همدلي، احساس نياز به يكديگر است. ديگر آنكه يكي از موضع تفوق و برتري سخن نگويد و ديگري بر سبيل انفعال. ميز گفت وگو بايد گرد باشد تا صدر و ذيل مجلس يكي باشد، و يكي بر ديگري سر نگردد. چنين باد.
حكمت حق در قضا و در قَدَر
كرده ما را عاشقان يكدگر

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |