|
|
|
|
|
|
گشتي در سومين نمايشگاه ياد يار مهربان
جشن كتاب براي مدارس
|
|
محمد مطلق
سومين نمايشگاه ياد يار مهربان هم به كار خود پايان داد و شايد حالا بتوانيم با دور شدن از هيجان و هياهوي روزهاي برگزاري بهتر به قضاوت بنشينيم و جايگاه چنين نمايشگاه و جشنواره ها را در ارتقاي سطح مطالعه و فرهنگ كتاب و كتابخواني بررسي كنيم.
به مصلا مي رويم، طبقه دوم سالن شبستان و دفتر كار مسئول برگزاري جشنواره يعني دكتر مسعود شهرام نيا، بي آن كه قبلاً قراري گذاشته باشيم به سرعت درخواست گفت وگو را مي پذيرد، وارد اتاقي بزرگ با مبلمان زيبا مي شويم كه همين چند روز با ديوارهاي چوبي طراحي شده، حسابي سرش شلوغ است طوري كه مجبور مي شود يك سره در خلال گفت و گو نامه هاي متعدد را امضا كند و قرار جلسه هاي بعد را بگذارد.
هدف اصلي از برگزاري اين نمايشگاه تجهيز كتابخانه هاي مدارس است كه هر ساله به همت شهرداري تهران و سازمان فرهنگي هنري برگزار مي شود. در نمايشگاه امسال وزارت ارشاد و سازمان اسناد و كتابخانه ملي هم مشاركت دارند.
در سومين نمايشگاه 5/1 ميليارد تومان اعتبار براي 6 هزار و 200 مدرسه سطح شهر تهران در نظر گرفته شده بود كه به دليل عدم اطلاع برخي مدارس همچون سال گذشته باز هم مقداري از مبلغ به سر منزل مقصود نرسيد. شهرام نيا در اين مورد مي گويد: اطلاع رساني يكي از مشكلات جدي نمايشگاه است. ما براي تمام مدارسي كه آدرس و تلفن آنها را در اختيار داشتيم در هر سه مقطع دعوت نامه فرستاديم، از طريق آموزش و پرورش و همين طور رسانه ها و بيلبوردهاي شهري اطلاع رساني كرديم ولي با اين همه باز مدارسي هستند كه با خبر نمي شوند. سال گذشته 90 درصد نمايندگان مدارس مراجعه كردند اما فكر مي كنم امسال بتوانيم تا 95 درصد را پوشش دهيم.
در اين نمايشگاه 500 ناشر با 8 هزار عنوان كتاب شركت كردند تا به تمامي مدارس دولتي و غيردولتي شهر تهران خوراك فكري دهند؛ مدارس ابتدايي تا سقف يك ميليون و سيصد هزار ريال ، راهنمايي يك ميليون و ششصدهزار ريال و دبيرستان دو ميليون و صد هزار ريال از اعتبار موجود بهره مند شدند.
همانطور كه اشاره شد بخشي از اعتبار اين نمايشگاه به واسطه وزارت ارشاد تامين شده كه غيرنقدي و به صورت ارائه كتاب بوده است. اما پرسش مهم اين كه آيا كتاب هايي كه در انبارهاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي خاك مي خورند واقعاً همان كتابهايي هستند كه به درد دانش آموزان بخورند يا آن كه اين حركت صرفاً براي خالي شدن انبارها از يك سو و پركردن بيلان كاري از سوي ديگر است؟
شهرام نيا پرسش ما را اين گونه پاسخ مي دهد: حدود 8 ميليارد تومان كتاب در انبار وزارتخانه بود كه 550 ميليون تومان آن را انتخاب كرديم. معيار انتخاب ما براي كتابهاي ديگر به روز بودن آنها بود اما در انبار ارشاد به محدوديت تاريخي توجه نكرديم و هر چيزي كه فكر مي كرديم براي بچه ها ممكن است به درد بخور باشد را وارد نمايشگاه كرديم.
صفارهرندي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي اين حركت را نهضت كتابخواني توصيف مي كند و اولويت نمايشگاه سال آينده را تأكيد بر اين نهضت مي داند: بايد با اعمال شيوه هاي مناسب و عملياتي، اقشار مختلف را به مطالعه كتاب ترغيب و كتابخوان ها را تحسين كنيم. انس با كتاب بايد از دوران پيش دبستاني ايجاد شود و كودكي كه در مرحله پيش دبستاني و دبستان با كتاب انس بگيرد محال است در سنين بعدي گسستي در اين ارتباط ايجاد شود. وي اعتقاد دارد: اهداي كتاب به دانش آموزان آغاز يك جريان تازه در حوزه ترويج فرهنگ كتابخواني در ميان كودكان و نوجوانان است كه سال آينده با برنامه ويژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در قالب نهضت كتابخواني تداوم خواهد يافت.
در مراسم گشايش ياد يار مهربان علاوه بر وزير ارشاد، وزير آموزش و پرورش هم حضور داشتند. فرشيدي در اين مراسم بر نقش ارزنده شهرداري تهران تأكيد كردند و عنوان داشتند كه حس انحصارطلبانه در زمينه آموزش و پرورش بايد از بين برود. به عبارت ديگر با تقويت همكاري هاي بين بخشي بايد به كمك آموزش و پرورش شتافت كه شهرداري تهران گام مهم و ويژه اي را در اين زمينه برداشته است.
لازم به توضيح است كه اهداي كتاب به هر بهانه اي به كودكان خوب و مفيد است اما بايد به راهكارهايي انديشيد تا آشفتگي صنعت چاپ و نشر، فرهنگ كتاب سازي، رونق كتابهاي بازاري و ... كمتر چنين نمايشگاه هايي را تحت تأثير خود قرار دهد. اين تحليل بسياري از كارشناسان حوزه كتاب است كه مصطفي رحمان دوست شاعر كودكان نيز از زاويه ديد خود بر آن تأكيد مي كند: در حال حاضر جنبه هاي اقتصادي و سودآور نشر بر جنبه هاي فرهنگي آن مي چربد و وضع به گونه اي است كه نويسنده و تصويرگر كتاب تصميم گيرنده نيستند بلكه ناشر ميدان دار همه چيز است. وي با اين گله هنوز نسبت به برگزاري و تقويت چنين نمايشگاه هايي اميدوارانه مي نگرد: بسيار خوشحالم از اين كه برخلاف رويه هميشگي به خوانندگان و كتاب خوانان يارانه مي دهند نه به ناشر. چرا كه تاكنون بر ناشران كمك شده به هر حال صميمانه دلم مي خواهد جيب كوچك بچه ها كه محتوياتش همواره بسيار اندك است يك ذره چاق تر بشود تا بچه ها بتوانند كتابهاي بيشتري در اختيار داشته باشند، حالا اين عمل چگونه و از چه طريقي بايد صورت بگيرد برعهده مسئولان فرهنگي كشور است.
بايد به گونه اي به كتابهاي تأليفي كشور پرداخته شود كه بچه هاي ايراني بتوانند آن را بخرند و البته كتاب هم بايد سودمند باشد. از آنجا كه منطق بزرگسالان در زندگي بچه ها چندان نقشي ندارد، گستره خيالشان بيشتر و رهاتر است، به همين دليل خيلي از شيوه هاي ادبي و بويژه نقاشي در اصل برخاسته از ذهن و روان كودكان است و به جاست كه از شعر و ادبيات كودك با استفاده از همين يارانه ها و مددها در جهت تربيت و آموزش وي بهره گرفته شود. شاعر صد دانه ياقوت كه دوست دارد تا آخر عمر براي بچه ها كتاب بنويسد مي گويد: وضعيت نشر كتاب و مطبوعات براي نوجوانان و كودكان چندان خوب نيست و تا زماني كه داستانهايي كه در مطبوعات چاپ مي شود به همين رويه باشد وضعيت همچنان نامناسب خواهد بود.
بنابراين مي توان به اين نتيجه ساده رسيد كه مشكلات كيفي نمايشگاه ياد يار مهربان تابعي از مشكلات كلي چاپ و نشر است و تا زماني كه اين مشكل به صورت پررنگ وجود دارد چندان نمي توان به نتيجه افزايش اعتبارات، تهي كردن انبارها و يا ارائه خدمات بهتر اميدوار بود اگر چه دكتر عماد افروغ چنين اعتقادي ندارد و معتقد است ارائه خدمات در همين چارچوب نيز مي تواند انگيزه ها را براي كتاب خواندن پررنگ تر كند: حركت شهرداري تهران در برپايي اين نمايشگاه و تأمين كتب مورد نياز مدارس اقدامي مثبت و درخور تقدير است اما عرضه رايگان كتاب به مدارس نبايد به گونه اي باشد كه قدرت انتخاب آنان را محدود كند.
كتاب هايي كه در چنين نمايشگاه هايي عرضه مي شود بايد به اندازه كافي متنوع باشد و بايد كمك كرد تا مدارس شهرستان ها نيز بتوانند از چنين تسهيلاتي برخوردار شوند.
وي عنوان مي كند مجلس بايد بودجه آموزش و پرورش را براي خريد كتابهاي مورد نياز مدارس افزايش دهد. همچنين بايد با بررسي راهكارهاي مناسب تدابيري انديشه شود كه عرضه كتاب رايگان به مدارس تهران محدود نباشد.
شهرام نيا مدير اجرايي نمايشگاه وضعيت كتابخانه هاي مدارس شهر تهران را اين گونه توصيف مي كند: مدارس شهر تهران و كليه مدارس كشور نيازمند تجهيز كتابخانه هستند، آمار سرانه كتاب بسيار پايين است و كتابخانه هاي موجود نيز از وضعيت مناسبي برخوردار نيستند تا جايي كه آمار كتابهاي موجود در مدارس فقط 52 ميليون جلد است مدارسي كه داراي كتابخانه هستند 41 ميليون جلد كتاب دارند. ده ميليون كتاب هم در مدارسي وجود دارد كه فاقد كتابخانه هستند، در اين ميان وضعيت كتابخانه هاي مدارس شهر تهران تفاوت چنداني با كتابخانه مدارس شهرستان ها ندارد.
وي با اشاره به سرانه كتاب به ازاي هر مدرسه كه 386 جلد است مي گويد: هر دانش آموز طبق آمار تنها به 42/3 جلد كتاب در طول سال دسترسي دارد و اين رقم بسيار ناچيز است به همين دليل از دو سال پيش سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران برگزاري چنين نمايشگاهي را در دستور كار خود قرار داد تا بخشي از كمبودها جبران شود. البته يكي از ويژگي هاي مثبت نمايشگاه امسال بنا به اظهار نظر بازديدكنندگان، تخصصي بودن آن است. سالهاي گذشته علاوه بر كتاب وسايل ورزشي نيز به دانش آموزان ارائه مي شد كه بنا به تصميم مسئولين قرار شده است اين دو نمايشگاه از هم تفكيك شوند و ابزار و وسايلي همچون نوشت افزار و وسايل ورزشي در نمايشگاهي جداگانه طي سال 85 برگزار گردد.دكتر قاليباف شهردار تهران در افتتاحيه نمايشگاه سوم ضمن اشاره به مجزا شدن دو نمايشگاه و برگزاري نمايشگاه وسايل كمك آموزشي و تجهيزات ورزشي عنوان كرد: اين نمايشگاه ثمره كوشش چندين نهاد با شهرداري است كه اميدواريم تداوم يابد. ما به هيچ عنوان نگاهمان اين نبوده كه آموزش و پرورش نياز به كمك ما دارد، بلكه معتقديم در حوزه كتاب و فرهنگسازي تمامي جامعه نياز به كمك دارند كه مديريت شهري نيز بايد سهم خود را در اين زمينه ايفا كند.
|
|
|
با كودكانمان در باره مرگ صحبت نمي كنيم
هيس
هانيه ورشوچي- مادر زنده است، پدر مي آيد، همين امشب، مثل هميشه، همه دروغ مي گويند، فقط من مي دانم، پدر و مادر من بودند، پس من آنها را مي شناسم، برمي گردند. براي خودتان شيون كنيد و سياه بپوشيد ولي خانه ما را سياه پوش نكنيد... اگر پدر و مادر بيايند و خانه را در اين وضع ببينند... فاجعه، فاجعه است. چه براي كودكاني كه پدرانشان خبرنگار بودند و ديگر از مأموريت بازنگشتند و چه براي بچه هايي كه نزديكانشان را در حوادث رانندگي، زلزله، سيل و... از دست مي دهند.
همسر محمد كربلايي احمد در مصاحبه با همشهري مي گويد: پرنيان خيلي به پدرش وابسته بود، شب ها در ميان خواب مي گويد: بابا آب مي خوام. وقتي ليوان را به دستش مي دهم چشمانش را باز مي كند، من را كه مي بيند مي زند زير گريه. از زمان شهادت محمد هر دو كنار من روي تخت مي خوابند و بر سر اينكه كدام جاي پدرشان بخوابند دعوا مي كنند. حال بايد از خود پرسيد رفتن اينچنين محمد كربلايي احمد را همسرش چگونه به شايان و پرنيان عادت دهد و دختر رسول كاظم نژاد با غم از دست دادن پدرش چه كند و خيلي از عزيزان نيز همين طور... .
رنج از دست دادن عزيزان، تجربه دردناك مرگ، مشاهده چهر ه هاي معصوم و غم زده كودكان داغديده اي كه مانند بزرگسالان قادر به ابراز غم و اندوه نيستند. رفتارهاي غيرعادي كودك در واكنش نسبت به سوگ به دليل عدم درك بزرگسالان از وضعيت آنها، مورد بي توجهي و تنبيه و سرزنش والدين قرار مي گيرند. همچنين والدين به دليل بي اطلاعي از سوگ كودكان ممكن است به راحتي نتوانند با كودكان برخورد كنند.
روان شناسان براين عقيده هستند كه فراهم كردن فرصتي براي دستيابي كودكان داغديده به محيطي پذيرا و امن براي گفت وگو و ابراز احساسات، فضايي فراهم مي آورد تا كودكان را تشويق كند كه احساس هايشان را درباره غم و اندوه بيان كنند.
آگاهي نداشتن والدين از سوگ كودكان اثرات مخرب روي اعمال و رفتارهاي كودكان مي گذارد زيرا كودكان مانند بزرگسالان قادر نيستند رنج خود را در قالب كلمات بيان كنند. والدين نيز به دليل احساس سوگواري خويش در زمينه رويداد ناگوار به وجود آمده نمي توانند به كودك داغديده شان كمك كنند. آنها ممكن است از صحبت درباره غم خود با كودكان اجتناب كنند و احساس مي كنند اگر غم خويش را با كودك در ميان بگذارند، باعث وخيم تر شدن اندوه كودكانشان مي شود. به همين علت كمتر با كودك خويش به سخن مي نشينند. كودكان نيز براي همراهي پدر و مادر خويش كمتر به ابراز احساسات مي پردازند تا بيش از پيش والدين خويش را ناراحت نكنند.
علي ملك، مسئول بهداري روان شناسي فرودگاه و روان شناس باليني، در اين باره مي گويد: اگرچه والدين ممكن است از اين امر بترسند كه صحبت كردن درباره مرگ با كودكان خردسال، آنها را مضطرب خواهد كرد، ولي كودكاني كه به صورت آزاد و صادقانه درباره مرگ با والدين خود بحث كرده اند، آن را راحت مي پذيرند.
علي ملك مي گويد: نگرش موجود نسبت به مرگ و مردن با سن تغيير مي كند. ايده مرگ بيش از توانايي درك كودكان خردسال است. كودكان خردسال معتقدند مرده كماكان در حال حيات است اگرچه براي كودك خردسال، مرده قادر به غذا خوردن و تنفس كردن است.
وي مي گويد: اولين تجربه كودك خردسال در ارتباط با مرگ، هنگامي است كه يك جوجه اي را كه در خانه نگه داشته است، بميرد. او در اين زمان ياد مي گيرد شخص مرده ديگر بلند نمي شود. حال آنكه اگر والدين اين جوجه را به خاك بسپارند، نگاه كودك نسبت به مرگ جنبه واقعي تر مي يابد.
فارمن محقق غربي در 1990 مي گويد: كودك معمولاً به علت تجارب خود با پروانه ها و سوسك هاي مرده اي كه در حين بازي كردن در بيرون منزل مي بيند به اين درك مي رسد كه اين حادثه برگشت پذير نيست و مرده ديگر زنده نمي شود.
اين روان شناس مي گويد: كودك بين سه تا پنج سالگي، مرگ را به عنوان يك مسافرت طولاني قلمداد مي كند و غيرقابل بازگشت بودن آن برايش قابل درك نيست. براي مثال هنگامي كه به كودك سه ساله مي گويد جوجه ات كجاست، او در پاسخ مي گويد: پدرم او را به دوستش داده است تا زنده اش كند. تصور كودك در اين سن به اين صورت است.
ملك مي افزايد: اكثر كودكان تا سن هشت سالگي به عدم بازگشت پس از مرگ و شناخت بزرگسالانه اي از مرگ دست مي يابند، ولي بيشتر كودكان در اين سنين هنوز تصور مي كنند اين مسئله هرگز در مورد آنها يا اطرافيان آنها رخ نخواهد داد.
وي مي گويد: در واقع از اين سن به بعد كودك واقعيت مرگ را درمي يابد و مي فهمد هر انساني روزي بايد برود. افكار نوجوانان درباره مرگ به خاطرات گذشته، اعتقادات مذهبي و تفاوت هاي فرهنگي باز مي گردد.
ملك مي گويد: پسر بچه 13 ساله اي بود كه پدرش در حادثه سقوط هواپيما كشته شده بود. به دليل سوختگي اجساد قابل شناسايي نبود. پس از آزمايش DNA معلوم شد كه پدر اين خانواده در اين پرواز بوده است. ولي اين پسر اين امر را انكار مي كرد.
وي يادآور مي شود: در زمان تدفين، اگر كودك از شركت در مراسم مي ترسد نبايد او را به اين كار مجبور كرد چه بسا كه مراسم بعدي حالت تعادل را در رفتار كودك ايجاد مي كند. نكته قابل توجه ديگر اين است كه به كودك فرصت داده شود تا به راحتي عزاداري و گريه كند.
از آنجايي كه مرگ فرجام غيرقابل رهايي در مقام موجودات زنده است، احساس هاي غمگيني و تنهايي و ناراحتي كه به دنبال از دست دادن فرد محبوب با خاطره هاي دردناك همراه مي شود؛ روان شناسان عمدتاً اين شاخص هيجاني را سوگ مي نامند. لذا علايم بيروني هيجاني شديد آشكارترين جلوه سوگ است. در كودكاني كه دچار سوگ شده اند ممكن است واكنش هايي از جمله شوك، انكار، مات شدگي، بي حسي، تغييرات زيستي، بازگشت و غيره را نشان مي دهد.
علي ملك درباره واكنش هاي رواني خردسالان مي گويد: در مرحله شوك، كودك به دنبال مرگ ناگهاني فرد مورد علاقه اش ابتدا دستخوش ناباوري و شوك مي شود. براي كودك اين فقدان غيرباور است. در واقع او گاهي احساس مي كند شايد دارد خواب مي بيند، اين حالت ممكن است شش تا هشت هفته ادامه داشته باشد.
وي مي افزايد: خشم يكي از واكنش هاي شايع نسبت به فقدان است. خشم كودكان به گونه اي ابراز مي شود كه ممكن است رفتارهاي غيرعادي از خود نشان دهند كه قبلاً اين حالت را نداشته اند. اين روان شناس به واكنش ديگري به نام چانه زني اشاره مي كند و مي گويد: در اين مرحله كودكان نمي خواهند بپذيرند فرد مورد علاقه شان را از دست داده اند و مدام اين امر را انكار مي كنند.
ملك اختلالات زيست شناختي را يكي از علايم ديگر عنوان مي كند و مي گويد: كودكان ممكن است در پي اندوه بارشدن علايمي از قبيل خستگي، اشكال در خواب، كاهش يا افزايش اشتها، دل درد و غيره از خود نشان دهند و احساس كنند آنها نيز قادر به ادامه حيات نيستند.
والدين در مواجهه با چنين مواردي بايد به طور طبيعي از كودك حمايت كرده و به كودكان كمك كنند كه احساساتشان را در مورد عزيز از دست رفته ابراز كنند. كودكان مدتي از نظر عاطفي دچار بي حسي مي شوند. اين احساس كودك قابل پذيرش است. در اين زمان بهتر است اجازه بدهيم كودك هرطور مايل است احساسش را بروز دهد. در واقع با وارسي اين احساس ها به كودك كمك مي كنيم تا راه هاي جديد و بهتري براي التيام احساسش بيابد. در اين هنگام به كودك در درك و پذيرش احساسش كمك مي كنيم، مرگ نزديكان مي تواند غم و اندوه فراوان، نااميدي و خشم زيادي به بار آورد. وقتي كه عزيزي از ميان خانواده رخت مي بندد، ناراحتي ساير اطرافيان سوگوار و عوارض عاطفي كه آنها تجربه مي كنند نيز باعث مي شود از ميزان مراقبت و حمايت كنندگي شان نسبت به كودك كاسته شود. نكته بسيار مهم اين است كه والدين بايد از برون ريزي احساس كودكان جلوگيري كنند و نقش حمايتي را داشته باشند. زيرا بي تفاوتي احتمالي موجب افزايش سردرگمي و اضطراب كودك مي شود.
ملك مي گويد: ترديدي نيست كه مشاوره با كودك با روش مشاوره با افراد بزرگسال تفاوت دارد و اين امر حتي براي افراد غيرمشاور هم واضح است. مهم اين است كه والدين و اطرافيان بفهمند كه كودك هم سوگوار است و اگر با مشكلي مواجه شد او را پيش متخصص ببرند.
وي مي افزايد: يك مشاور در مرحله اول بايد كودك داغديده را درك كند. در واقع مشاور با فهميدن احساس كودك به او كمك و راهنمايي مي كند و پس از آنكه احساس كودك را متوجه شد، در برابر اين احساس با صداقت و گرمي و بدون داوري واكنش نشان مي دهد.
|
|
|
يادداشت
۱۳ روز تعطيلي
شهره مهرنامي
وقتي برگه هاي تقويم به آخرين ماه سال مي رسد همه خوشحال مي شوند چرا كه بعد از 12 ماه كار بي وقفه زمان بلندترين تعطيلي نزديك مي شود و همه خوشحال از اين كه بالاخره بعد از 12 ماه 15 روز استراحت خواهند كرد و با هزينه اي كه در طول سال جمع كرده اند مي توانند كارهاي زيادي انجام دهند، هرچند كه تقويم ايراني يكي از پرتعطيلات ترين تقويم هاي دنياست اما 15 روز تعطيلي نوروز بهترين زمان خواهد بود براي سفر به گوشه و كنار كشور چرا كه در اين تعطيلات نه تنها هوا مطلوب و دلچسب است بلكه غير از بچه مدرسه اي ها همه افراد خانواده در تعطيلي به سر مي برند. حتي اگر برخي از افراد تنها چهار روز اول نوروز را تعطيل باشند بقيه روزها را هم مرخصي مي گيرند تا بتوانند از اين تعطيلات در كنار ديگر افراد خانواده خود لذت ببرند. من هم از اين كه اين تعطيلات نزديك است بسيار خوشحالم، هرچند كه هنوز برنامه اي براي آن در نظر نگرفته ام ولي مي دانم كه بالاخره بايد از اين فرصت استفاده كنم و خود را براي يك سال پركار و تلاش آماده كنم.
شما چه برنامه اي براي تعطيلات نوروزي خود داريد؟ معمولاً آنهايي كه در شهرستان ها سكونت دارند محكوم به ماندن در منزل و پذيرايي از ميهماناني هستند كه قصد دارند تعطيلات نوروزي خود را در سفر و كنار بهترين دوستان و اقوام خود بگذرانند و آنهايي كه دوست يا اقوامي در شهرستان ها دارند مي توانند از اين فرصت ناب استفاده بهينه را ببرند. عده ديگري كه از اين مزيت برخوردار نيستند چند گروه هستند؛ آنهايي كه پول دارند و آنهايي كه ندارند. روي سخن با آنهايي است كه بالاخره به نحوي دستشان به دهانشان مي رسد و مي توانند براي اين روزها برنامه ريزي كنند. عده اي از اين افراد خوشبخت معمولاً قبل از اين كه كسي متوجه نبودشان در خانه شود بار سفر خود را از حالا بسته اند تا نوروز را در يكي از زيباترين شهر و كشورهاي جهان بگذرانند كه البته با آنها نيز كاري ندارم و اميدوارم كه نوروز به آنها خوش بگذرد. من مي خواهم در مورد مردم طبقه متوسط كشورمان صحبت كنم كه پول و پله كمي ته جيبشان دارند و مي خواهند با دوستان خود همسفر شوند و در اين تعطيلات بالاخره به حساب دانگ و دونگ در گوشه و كنار همين ايران خودمان خوش بگذرانند. عده اي از اين هموطنان كه خودروي شخصي دارند تصميم مي گيرند با حداقل خودرويي كه مي توانند جمع شوند و با هم همسفر شده دور ايران را بگردند كه البته بايد نكات ايمني رانندگي را رعايت كنند و براي استراحت در مسير حتماً از مكان هايي كه سازمان گردشگري و ميراث فرهنگي در اختيارشان قرار مي دهد استفاده كنند و يا چادر مسافرتي خود را همراه ببرند كه اگر مكاني براي استراحت يافت نشد گوشه خيابان بدون سرپناه نمانند. عده اي هم با اتوبوس هاي بين شهري راهي سفر مي شوند كه آن هم اين روزها با كمبود بليت مواجه است؛ براي مثال براي چند روز آخر سال و چند روز آخر تعطيلات بليت اتوبوس براي برخي از نقاط كشور پيدا نمي شود خصوصاً اگر مقصد برگشت تهران باشد، اما جالب است اگر چند دقيقه بعد از تحويل سال به ترمينال مراجعه كنيد براي تمام نقاط كشور بليت سفر موجود است و مي توانيد سفر خود را از همان لحظه آغاز كنيد.
يكي ديگر از راه هاي سفر كه از همه بهتر است، اما به كمي هزينه نياز دارد سفر با تورهاي مسافرتي است. وقتي در شهر مقصد مكاني براي اقامت نداشته باشيد و از پيدا كردن بليت هم براي برگشت اطمينان نداشته باشيد تورهاي مسافرتي بهترين راه براي سفر خواهد بود. يكي ديگر از شيوه هاي سفر استفاده از هواپيماست كه من به عنوان روزنامه نگار و خبرنگار به هيچ عنوان اين روش را به شما توصيه نمي كنم. به هر حال، مارگزيده محسوب مي شويم. هرچند كه اگر امنيت هم داشته باشد بليت آن نه تنها گران است كه جزو امكانات ناياب است و شايد براي يافتن آن مجبور باشيد به خيابان ناصرخسرو- محل فروش داروهاي ناياب- برويد. البته در همين فرودگاه مهرآباد خودمان كساني هستند كه كيفي پر از بليت دارند مي توانند آن را به شما بفروشند اين را به تجربه عرض مي كنم. اما يكي از بهترين روش ها براي رسيدن به مقصد استفاده از قطار است كه هم كم خطرتر است و هم در مصرف سوخت صرفه جويي مي كند و كمتر هم هوا را آلوده مي كند و ديگر مسافر را با سوانح جاده اي روبه رو نمي كند.
همچنين مي تواند تعداد زيادي مسافر را در يك زمان جابه جا كند اما از آنجا كه به دست آوردن آن همچون اكسير گمشده اي ناياب و ناممكن است عده اي اصلاً فكر آن را هم از سر بيرون مي كنند و اصلاً از كنار محل فروش آن رد هم نمي شوند. البته پيش فروش بليت خيلي از شهرها حدود يك ماه پيش به پايان رسيده و تقلا براي به دست آوردن آن، تلاشي بيهوده است. اين در حالي است كه قطار يكي از بهترين وسايل سفر در دنياست ولي هنوز در ايران توسعه اي را كه درخور رشد جمعيت ايران باشد را نكرده و مردم براي به دست آوردن يك بليت قطار ماه ها دوندگي مي كنند و يا اصلاً دور آن را خط مي كشند.
خوب سفر كردن در كشور ما كمي پردردسر است. همه صاحب خودروي شخصي نيستند، از يك سو بليت پيدا نمي شود وقتي هم پيدا شد محل اقامت خوب و ارزان قيمت پيدا نمي شود و نهايتاً برخي از شهرها با هجوم مسافران مواجه مي شوند و برخي از شهرها براي ديدن حتي يك مسافر چشم انتظار مي مانند.
در آن شهرهايي هم كه با هجوم مسافر مواجه مي شوند عمدتاً ديده مي شود كه ميزبانان محترم ديوار مسافران بخت برگشته را كوتاه يافته اجناس را گران تر از قيمت اصلي قالب مسافر بيچاره كرده آنها را در اولين ماه سال مفلس في امان الله راهي منزل هاي خود مي كنند.
|
|
|
نگاه
كتاب براي خاك خوردن نيست
ميثم قاسمي
يكي از بهترين خاطرات دوران تحصيلم به زماني بازمي گردد كه در يكي از انبارهاي متروكه مدرسه مان يك كتابخانه پر از كتاب يافتيم. كتاب ها خاك گرفته و زرد بودند. با دو سه نفر از دوستان اين راز را هميشه در سينه حفظ كرديم و هر روز چند كتاب را به خانه برديم. ولع خواندن كتاب از يك سو و در اختيار نداشتن آن از سوي ديگر ما را به نقطه اي رساند كه نسبت به كاري كه مي كرديم احساس گناه و اشتباه نداشته باشيم. حال كه سال ها از آن دوران مي گذرد هم فكر مي كنم هر چند كتاب ها جزو اموال مدرسه بودند ولي اين كه خوانديمشان بهتر از آن بود كه خاك بخورند.
در همان مدرسه- مقطع راهنمايي- زماني نمايشگاه كتاب برپا كردند. ما كه پول خريد كتاب نداشتيم هر زنگ تفريح مي رفتيم و چند صفحه از يك كتاب را مي خوانديم. بدين ترتيب بعد از يك هفته حداقل يك كتاب خوانده بوديم!
اين دو موضوع اكنون خاطره شده اند و مانند بسياري ديگر از خاطرات، شيرين ولي اينجا از آنها ياد نكردم تا خاطره گفته باشم. در هر دو ماجرا نكات غم انگيزي وجود دارد.
واقعيت اين است كه در بسياري از مدارس، كتاب هاي فراواني وجود دارند كه سال ها دست نخورده باقي مي مانند. كسي به سراغشان نمي رود، حتي اگر در انباري نباشند و جاي خوبي داشته باشند. آنها كه درك خواندن كتاب دارند هميشه پشت درهاي بسته كتابخانه ها قرار مي گيرند. هر زمان به يك بهانه. اين بهانه در مدارس، درس است.
هنوز هم بسياري معتقدند اگر دانش آموز در دوران تحصيل كتابي غير از كتاب درسي بخواند از هدف اصلي دور مانده است. شايد اين عقيده به زبان نيايد ولي به وضوح اجرا مي شود. معمولاً فراموش مي شود كه هدف از آموختن چيست. روخواني فارسي را ياد نمي گيريم كه اسم مغازه ها را بخوانيم. ياد مي گيريم كه دانش بياندوزيم و دانش در كتاب است. چه بسيار آدم هايي كه مدرك هاي دانشگاهي زيادي دارند ولي...
كتابخانه ها در مدارس ما خاك مي خورند و بعد مدام فرياد مي زنيم كه هيچ كس كتاب نمي خواند. كتاب نمي خوانند چون از كودكي به اين كار عادت نكرده اند. چون احساس نياز نمي كنند. اين احساس نياز را در كودكي بايد ايجاد كرد و در جان انسان ها نشاند.
مشكل بعدي پول است. متأ سفانه گاه وضعيت اقتصادي خانواده هاي ايراني به گونه اي است كه قدرت خريد كتاب ندارند. اگر ما با برداشتن بي اجازه كتاب از انباري مدرسه و يا خواندن كتاب لابه لاي زنگ تفريح نياز خود را تا حدودي برطرف كرديم، درواقع كار خوبي نمي كرديم. اجبار بود. اين اجبار نبايد براي ديگران وجود داشته باشد. برپايي نمايشگاهي با هدف اهداي كتاب به مدارس، كار پسنديده اي است، اما بايد به مرحله بعد هم فكر كرد. مرحله بعد امكان استفاده دانش آموزان از اين كتاب ها است. نبايد اين كتاب ها به سرنوشت پيشينيان خود دچار شوند.
|
|
|
اصولي نامه
امير مهنا
آقاي اصولي هنوز غرق دررؤياهايي بود كه در خواب ديشب ديده بود. اصلاً دلش نمي خواست از رختخواب بيرون بيايد. دنيايي كه او در خواب ديده بود دنيايي نبود كه بشود به اين راحتي از آن دل كند.
با زحمت زياد از جايش بلند شد، به بدنش كش و قوسي داد و سعي كرد آن تصويرهاي دوست داشتني را يك بار ديگر در ذهنش مرور كند. نگاهي به ساعت انداخت؛ هنوز براي هم صحبتي با اهالي خانواده اش وقت داشت.
سر ميز صبحانه از هر دري حرف زدند و همسرش طبق معمول او را از دوچرخه سواري منع كرد اما آقاي اصولي قصد نداشت زير بار برود.
همسرش نگاهي به اطرافش كرد و خواست خواب سنگين او را به رخش بكشد. به همين دليل كمي جابه جا شد و گفت: پس هي برو و با اين قراضه خودتو خسته كن و وقتي اومدي خونه يكراست برو تو رختخواب! ناسلامتي تو مرد اين خونه اي
آقاي اصولي كنجكاو به اطرافش نگاهي كرد و گفت: حالا ما يه شب زود خوابيديم؛ مگه چي شده؟
همسرش با ناراحتي گفت: مي خواستي چي بشه؟ دارن خونه رو رو سرمون خراب مي كنن
آقاي اصولي كمي جا خورد و گفت: كيا؟
همسرش با عصبانيت از جا بلند شد و در حالي كه پرده را كنار مي زد گفت: دنيا را آب ببره، شوهر منو خواب مي بره. اين همه سروصدا رو نمي شنوي؟
حق با همسرش بود. آقاي اصولي آن قدر در رؤياهايش فرو رفته بود كه صداهاي ناهنجار اطرافش را نشنيده بود؛ صداهايي كه لحظه به لحظه بيشتر مي شدند.
همسرش با لحني كه مي خواست خبر بدي بدهد گفت: يكي از همسايه ها مي گفت دارن درخت ها را قطع مي كنن
نزديك بود لقمه توي گلوي آقاي اصولي گير كند. با چشماني از حدقه بيرون زده پرسيد: چي؟.... درختارو؟ چرا؟
همسرش گفت: چرا نداره، لابد مي خوان ساختمون بسازن
آقاي اصولي گفت: خب برن جاي ديگه اي بسازن، مگه جا قحطه؟ اين شهر خيلي آب و هواي خوبي داره كه دارن درختا شو هم قطع مي كنن؟
همسر آقاي اصولي مكثي كرد و گفت: خوبه كه بلدي فريادهاتو سر من بزني، آخه مگه تقصير منه؟
آقاي اصولي متوجه شد كه كمي تند رفته است. معذرت خواهي بلند و بالايي كرد و آرام گفت: مي بيني تو رو خدا؟ آدم چه چيزهايي كه نمي بينه، آخه به درختا چه كار دارن؟
همسرش گفت: خب، برو از خودشون بپرس
صداي اره برقي از يك طرف و جرثقيل و بولدوزر از طرف ديگر، همه جا را احاطه كرده بود؛ صداهايي كه انگار آمده بودند تا همه چيز را از روي زمين محو كنند.
ادامه دارد...
|
|
|