عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
وقتي در سينما كار نمي كنم، اگر سريال هم بازي نكنم، پس كجا باشم؟ پژمان بازغي با سؤالاتي اين چنين شايد براي نخستين بار به صراحت از جايگاهش در اين چند سال مي گويد...
ليلي نيكونظر
با آن كت و شلوار شيك و آراسته كه وارد تحريريه مي شود، پيداست كه گفت وگو را جدي گرفته. به محض نشستنش با بچه هاي سرويس ارتباط مي گيرد. شوخي مي كند و مي خندد، آرشيو صفحه را ورق مي زند و روي گزارش روزهاي انقلاب كه شرحي از سريال هاي دهه فجر و محرم بود، توقف مي كند. بعد از مطرح شدن اولين پرسش كمي مكث مي كند، انگار كه دارد مسير گفت وگو را مي خواند. به راحتي اجازه مي دهد بحث ها به چالش كشيده شود، بدون اينكه كوچكترين نشانه اي از آزردگي در چهره اش بماند، پاسخ تمام پرسش ها را مي دهد. از كوره درنمي رود و خسته و بي حوصله هم نمي شود. صبوري اش در پاسخگويي، به آساني نشان آن است كه در خلال پرسش ها، با خودش فكر مي كند و دوباره تصميم مي گيرد. خودش را دوره مي كند، هر چند كه در نهايت از كارنامه كاري اش هم دفاع مي كند.
پژمان بازغي را خيلي ها از سريال هاي تلويزيوني مي شناسند و خيلي ها از دوئل. پس از حضور پررنگش در دوئل - گران ترين توليد سينماي ايران در همه اين سال ها- خيلي ها بعيد مي دانستند دوباره در سريال هاي تلويزيوني آفتابي شود، با اين حال اين اتفاق نمي افتد و بازي اش در لبه تاريكي و پس از آن سريال روزهاي اعتراض گواه اين است. پژمان بازغي بارها و بارها ضبط را خاموش كرد و از دلگيري ها و نابساماني ها گفت، از حاشيه ها.
سؤالات جسته و گريخته آخر كار كه در كمال بدجنسي پرسيده مي شود، بازغي را وادار مي كند كه بخشي از همين حاشيه ها را واضح تر بيان كند. با اين حال باقي گفت وگو هم كم حاشيه نيست و بازغي اين را از همان سؤال اول مي فهمد...
***
ما روزنامه نگارها، زماني كه به هر دليلي تصميم مي گيريم جايي مشغول به كار شويم كه از آن شأن كاري قبلي مان كمتر است، يا مطلبي را مجبوريم بنويسيم كه از سطح كارهايمان پايين تر است، از اسم مستعار استفاده مي كنيم، براي ما اين امكان وجود دارد، اما براي بازيگري كه به هر دليلي مجبور است از آن چيزي كه در چنته دارد صرف نظر كند و فرضاً به هر دليلي، شهرت، ماندن يا حتي پول... در كارهايي ايفاي نقش كند كه از شأن و جايگاه قبلي اش پايين تر است، چنين امكاني نيست، بايد اوضاع بدي باشد، نه؟
در وهله اول اين را بگويم كه اگر بازيگري مي رود در صحنه، حتماً به دنبال ثروت يا شهرت نيست، همان طور كه شما نمي توانيد يك روز قلمتان را زمين بگذاريد و وقتي خبرنگار شديد به همه چيز يك نگاه انتقادي و سازنده داريد. يك بازيگر هم وقتي اولين بار جلوي دوربين رفت، احساس مي كند ديگر بايد باشد، بايد وجود داشته باشد، ديگران را نمي دانم، اما من نمي توانم خيلي دور بمانم، نمي توانم مدت ها دوري را تحمل كنم، يك مدتي سفر بودم، وقتي برگشتم دلم واقعاً براي بازي تنگ شده بود، براي آن سه، دو، يك دلم تنگ شده بود، اما اينكه چرا توانايي ها در يك مقطعي رشد مي كند و در يك مقطعي خير، اينكه چرا يك مدت طولاني خبري ازت نيست در سينما... .
البته شما منظور من را فهميديد، خوشحالم!
مي دانم كه منظورتان، مقطع زماني موردنظرتان و آن مبدأ، بازي من در دوئل است و مي خواهيد بدانيد در سريال هايي كه اين روزها پخش مي شود، چه كار مي كنم، حالا خوب يا بد بودن آن كارها را كاري ندارم، قطعاً سريال خوبي بوده كه قبولش كردم، اما... .
سريال خوبي بوده، يعني چه؟ يعني كلاً كار خوبي بوده به نظرتان، يا با توجه به استانداردهاي رايج سريال هاي تلويزيوني ما كار خوبي بوده؟
به نظرم اين سريال ها، خصوصاً سريال هايي كه اين مدت كار كرده ام، همه كارهاي نويي بوده اند، مثلاً در مطلبي كه در همين صفحه خودتان، راجع به سريال روزهاي اعتراض كار شده آمده كه از يك سوژه تكراري، يك روايت جذاب درآورده اند، به نظرم كارهاي متفاوت تر و جذابي بوده اند... ببينيد من امسال جشنواره فجر را نرفته ام، اما اخبارش را شنيده ام، شما رفته ايد؟
بله.
اين جشنواره اي كه برگزار شد از 20 نمره چند مي گيرد؟! حالا چه اشكالي دارد كه به جاي حضور در چنين سينمايي در چنين جشنواره اي كه نمره اش مثلاً 10 است، در يك كار تلويزيوني در همان سال از 20 نمره، 12 بگيرم؟ من نمي خواهم از هيچ فيلمي اسم ببرم، اما ترجيح مي دهم به جاي كار در يك فيلم بد، يك كار تلويزيوني خوب در كارنامه ام باشد. ببينيد، من راهم را انتخاب كرده ام. راه من همان راه استاد پرويز پرستويي است. هميشه هم اسمش را در تمام گفت وگوهايم مي آورم و او بايد جسارتم را ببخشد، همين نيم ساعت پيش هم داشتم با ايشان صحبت مي كردم، الگوي مناسبي هستند براي يك بازيگر و نه در مقام شعار. سال 62 فيلمي بازي مي كند به اسم ديار عاشقان كه سيمرغ بهترين بازيگر نقش دوم را مي گيرد، بعد از آن در كدام كار است كه ايشان به پختگي مي رسند و به بهترين نوع مطرح مي شوند؟
ليلي با من است!
ليلي با من است، 15 سال بعد از ديار عاشقان، در طول اين 15 سال چه كار مي كرد؟ تئاتر بازي مي كرد، فيلم بازي مي كرد، اما هيچ كدام فيلم شاخصي نبوده اند، ولي وقتي از او مي پرسي پاسخ مي دهد آن فيلم ها را انتخاب كرده ام، شايد بايد يك مقطع زماني صبر كرد و منتظر ماند تا پيشنهادي برسد، مثل آن موقع كه صبر كردم تا دوئل را بهم پيشنهاد دادند، صبر كنم تا يك كاري در همان حد پيشنهاد شود، من بعد از دوئل به مدت يك سال اصلاً پيشنهاد كار سينمايي نداشتم، در حالي كه همان جوان هايي كه آن سال با هم كانديدا شديم، همه كار داشتند.
چرا اين اتفاق افتاده؟!
من نمي دانم... من ترجيح مي دهم سالي پنج تا كار تلويزيوني خوب داشته باشم تا دو كار سينمايي بد، تن به هر كاري نمي دهم. وقتي شما در يك كار تلويزيوني اشتباه مي كنيد، خيلي به چشم نمي آيد، اما در سينما اين طور نيست، ديگر فرصت آزمون و خطا نداريد، سينما فرصت آن را به شما نمي دهد، تلويزيون اما فرصت مي دهد.هميشه مجال اشتباه است، اگر كاري مورد استقبال واقع نشود، باز هم فرصت داري، اما سينما مورد ارزيابي قرار مي گيرد، جشنواره دارد، تلويزيون كه جشنواره ندارد. تلويزيون امكان تجربه كردن مي دهد، مي تواني به پختگي برسي، مي تواني در بازي هايت كدگذاري كني، مثلاً همين دو تا سريال اخيرم، در يكي، در لبه تاريكي، نقش يك پليس خشك و بداخلاق كه كلي وظيفه شناس است و در روزهاي اعتراض نقش يك پسري كه تازه از فرنگ برگشته را بازي كردم، اما در سينما بعد از يك سال و نيم كافه ستاره را بازي مي كنم چون كه فكر مي كنم و فكر مي كردم كار متفاوتي است... .
خب، من گذاشتم كه شما انگيـــــزه ها و وسواس هايتان را كامل توضيح بدهيد، اما ببينيد اينجا يك تناقض اساسي وجود دارد. چطور مي شود كه آنقدر در كارهاي سينمايي وسواسي باشيد و از آن طرف، سريال هاي سفارشي و مناسبتي بازي كنيد، خب، اين عجيب است، كارهاي مناسبتي دقيقه 90، ريزش ها و آسيب هاي خودش را تمام و كمال داراست، چطور آنجا وسواس به خرج نمي دهيد، اما در كارهاي سينمايي تان آنقدر وسواسي هستيد، مثلاً اين سريال روزهاي اعتراض طراحي لباسش واقعاً بد بود، طراحي لباس ها همه امروزي بود! خب، اين ايرادات را در مورد يك كار تلويزيوني چطور ناديده مي گيريد؟
من فكر مي كنم اشتباه مي كنيد، با توجه به اينكه اين كار تاريخي بود و شديداً مورد نظارت كارشناسان تاريخي قرار داشت و حساسيتي كه بود... .
بگذريم از اين بحث، حساسيت ها هميشه هست، اما جنس يك كار مناسبتي، كاري كه دقيقه 90 انجام مي شود مشخص است، قطعاً خيلي نقص ها هست، شما نمي توانيد اين را انكار كنيد...
ببينيد اين كار اگر 35گرفته مي شد، به خاطر آن جنس نگاتيوش بهتر بود، اما اين sharpness بودن كارهاي ديجيتال دارد ضربه مي زند به بعضي كارهاي تلويزيوني، به خاطر شفافيت بالا و روشن و خوش رنگ و لعاب بودن كارها، مدام مي گويي اين چقدر نو است و فكر مي كني همه چيز جديد است و تازه اتفاق افتاده و اين به يك كار تاريخي لطمه مي زند. هزاردستان هم اگر ديجيتال مي شد، آن تصويري كه امروز در ذهن شماست را نداشت. بعد هم اگر بيايند و فيلترهاي 35 روي نگاتيو ديجيتال بگذارند، يك معايبي پيش مي آورد، تمام نورها را از بين مي برد، نوع نورپردازي را سخت تر مي كند و آنقدر هم وقت نيست كه بداني داري براي فيلتر 35، نورپردازي مي كني و يك مطلب ديگر، من سال 79 يا 80 گمگشته را بازي كردم كه آتيلا پسياني بازي مي كرد و رامبد جوان مي ساختش. مردم هنوز آن سريال را به ياد دارند و بدعتي بود در كارهاي مناسبتي، چه اشكالي دارد كاري را بسازي كه فقط 10 روز پخش مي شود، در اين سريال هاي پرقسمت، با آن همه وقفه اي كه مي افتد بيننده خط داستان را از دست مي دهد و فكر مي كند ريتم سريال كند است... .
آقاي بازغي، من راجع به فوايد كارهاي مناسبتي حرف نمي زنم، من راجع به زمان محدود ساخت اين كارها حرف مي زنم كه آسيب هايي را متوجه شان مي كند. ببينيد، روشن بگويم، خيلي ها ديگر منتظر نبودند بعد از دوئل پژمان بازغي را در كارها و سريال هاي تلويزيوني ببينند، آن هم سريال هاي مناسبتي...
چرا؟ وقتي تو سينما نيستم پس بايد كجا باشم؟ مگر سهم من از سينماي ايران چقدر است؟ اگر سالي 60 تا فيلم ساخته شود، چه تعداد فيلم و نقش سهم من است؟ چقدر به من مي رسد؟ من از دوئل به اين طرف يك كافه ستاره را بازي كردم و پيشنهاد ديگري نداشتم.
من باور نمي كنم، مگر مي شود براي پژمان بازغي نقش نباشد؟ مگر مي شود با آن درخششي كه در دوئل داشتيد، به شما پيشنهاد كارهاي سينمايي نشود؟
چرا هست، ولي... .
ببينيد شما دنبال نقش يك مي گرديد، اين معلوم است، به شما نقش مكمل تاثيرگذار پيشنهاد نشده است؟!
بازي نمي كنم... .
چرا؟!
براي اينكه 120 دقيقه فيلم دوئل را كشاندم، چرا بروم نقش مكمل بازي كنم، نه اينكه تا به حال كار نكرده باشم، من در تارا و توت فرنگي كار كردم، در سربازهاي جمعه بازي داشتم، آن موقع برايم مهم نبود نقش يك باشم، تارا و توت فرنگي را دوست داشتم، سربازهاي جمعه را به خاطر مسعود كيميايي بازي كردم، اما احساس مي كنم توي سينما دارد فيلم هاي خوبي ساخته مي شود كه من هم به اندازه سن و سال و شكل و شمايلم و به قول شما توانايي ام مي توانم كار كنم، وقتي اين اتفاق ها مي افتد، وقتي پيشنهاد خوبي نمي شود، من هم سينما را مي بوسم و كنار مي گذارم و مي روم سريال تلويزيوني بازي مي كنم.
آخر شما چرا فرق مي گذاريد؟ كار در سينما و تلويزيون را به اين شكل جدا مي كنيد...
من مي گويم كار در تلويزيون سخت تر هم هست.
ببينيد، مخاطب شما را دنبال مي كند كه به عنوان پژمان بازغي داريد چه كار مي كنيد، اويي كه در دوئل نقش يك بود، امروز در چه سريالي ايفاي نقش مي كند، واضح تر، من كار شما را در دوئل ستايش مي كنم، ولي بازي تان را در لبه تاريكي اصلاً دوست ندارم.
چرا دوست نداريد؟
جذاب نيست.
|
|
نقش يا بازي من؟ ببينيد، اينها با هم فرق دارد، بازي من و شخصيت فرق مي كند، يك شخصيت پليس داريم و يك پژمان بازغي، اين پليس بايد شخصيتش خشك باشد، لبخند نزند و وظيفه شناس است، آگاهانه اين نقش را درآورديم، مي بايست جديت باشد، بنا به موقعيت نقش مي بايست اين شكلي باشم، بايد از پس نيروي شر قصه برمي آمدم، پس مي بايست قدرتي داشتم، من الان مي گويم شما چرا با من مصاحبه مي كنيد؟ شما به عنوان اولين سؤال نيامديد از من بپرسيد قورمه سبزي بيشتر دوست داريد يا فسنجان، پس من مي فهمم كه شما مي توانيد مصاحبه كنيد، پس نشسته ايم و با هم حرف مي زنيم و شما اين ذهنيت را ايجاد كرده ايد كه مي توانيم حرف بزنيم، به قول مسعود رسام، خيلي كم پيش مي آيد آدم ها با هم حرف بزنند، با همه نمي شود دو ساعت صحبت كرد، اما اگر شما مي آمديد و به عنوان سؤال اول از من مي پرسيديد دوست داشتي كدام سين هفت سين بودي؟! من مي فهميدم چطور بايد جواب بدهم. برمي گرديم به شخصيت قصه، بنابر حسب وظيفه، اين شخصيت مي بايست طوري باشد كه بتواند دختردايي اش را هم زندان بيندازد، اين فضاها بايد ايجاد مي شد. در دوئل يك شكل هستم و در لبه تاريكي يك شكل. همه چيز طراحي مي شود، شما كافه ستاره را ديديد؟ در كافه ستاره چطور بودم؟
خوب بوديد آقاي بازغي، اما مسئله فيلمنامه هاي غيرجذاب سريال هاي تلويزيوني، مسئله فقر سوژه است، مسئله مدياي تلويزيون است، شما قطعاً زياد فيلم مي بينيد... .
بله.
پس قطعاً فيلمنامه خوب را مي شناسيد، اينهايي كه سناريو مي شود، فيلمنامه است؟! پس... .
ما هميشه قرار است اولش بن هور بسازيم.
شما مي دانيد كه اين بن هور ها هيچ وقت ساخته نمي شود! اين نقش پليس لبه تاريكي اصلاً جذاب است؟!
بحث جذابيت نيست، من احساس كردم تجربه خوبي است... .
چقدر در ذهن مردم اين نقش تيك مي خورد؟
شما سريال دريايي ها را ديده ايد؟ خيلي ها مرا با دريايي ها مي شناسند، يادشان است، ديده اند، خيلي ها مرا در زير آسمان شهر به ياد مي آورند، من فقط يك قسمت در زير آسمان شهر بودم، خبرنگارها، بچه هاي دور و اطرافم به ياد نمي آورند، اما جالب است كه مردم آن حضور يك قسمتي مرا به ياد دارند. الان هم مردم با اين پليس لبه تاريكي ارتباط برقرار كرده اند، مدام مي پرسند آخرش چه مي شود و سر اين پليس چه مي آيد و چه كار مي كند.
آقاي بازغي، اين تمركز برايتان مهم است، تمركز سريال هاي تلويزيوني روي شما و نقش شما!
من هميشه حاتمي كيا را ستايش كرده ام، روبان قرمز مي سازد با سه پرسوناژ، موج مرده با دو تا آدم جلو مي رود. عليرضا اميني فقط يك بازيگر داشت در فيلم امسالش، ادبيات نمايشي و تصويري ما به اول شخص مفرد احترام مي گذارد، اصلاً براي اول شخص نوشته مي شود، اول شخص است كه بار درام يا تراژدي را پيش مي برد، هميشه يك قهرمان قصه هست...
آقاي بازغي، نگران پرستيژتان نيستيد؟
پرستيژ اصلاً يعني چه؟ من نمي فهمم! يعني عكس قشنگ روي جلد؟! من اصلاً به اين چيزها اعتقاد ندارم، پس هر گريمي را قبول مي كنم...
آن مخاطب پيگير سينماي ايران و جهان برايتان بيشتر اهميت دارد يا كسي كه ازتان مي پرسد پليس لبه تاريكي آخرش چه كار مي كند؟
هر دو.
به اين فكر مي كنيد كه آن مخاطبي كه شما را از دوئل مي شناسد و دوست دارد شما را در آن نقش ها ببيند، ممكن است حاضر باشد دو سال شما را نبيند تا اينكه يك درخشش تازه از شما ببيند و در طول آن دو سال شما را درگير نقش هاي سريال هاي تلويزيوني رصد نكند؟
نه اين طور نيست.
سختگير بودن امتياز نيست؟
اصلاً، شما در خانه مبلمانتان را براساس تلويزيونتان چيده ايد، مگر مي توانيد تلويزيون را حذف كنيد؟ اصلاً همه بازيگران بزرگ در كارنامه شان فيلم هاي بد هم دارند.اصلاً من چرا مخاطبي كه جلوي تلويزيون نشسته را از دست بدهم و فرضاً براي اينكه شما خوشتان مي آيد من دوئل بازي كنم، منتظر بمانم. اتفاقاً ديشب شهاب حسيني را ديدم، من مي دانم شهاب حسيني چه زحمتي كشيده تا امروز، يك دوره اي - صحبت سال 76 است- هر جا و هر دفتر سينمايي من و شهاب مي رفتيم، همه جا با هم مي رسيديم، او با موتور مي آمد و من با پاي پياده، من مي دانم او چه زحمتي كشيده، اما حقش ادا شده در اين سينما؟ اينقدر كه براي سينما احترام قائل بوده، اين سينما برايش احترام قائل است؟ شما همه چيز را نمي دانيد، حاشيه ها را نمي دانيد... .
ميان هم دوره هايتان كار چه كسي را قبول داريد؟
امين حيايي.
چرا؟
به شدت كارش را بلد است، هر چند اين روزها به يك تكرار رسيده، اما تكرارش هم قشنگ است.
مكمل تأثيرگذار امين حيايي را بازي مي كنيد؟
چه سؤال هايي مي پرسيد شما!
كمي فقط بدجنسي دارد، همين!
نه، از اين سؤال ها نپرسيد، اما كار امين را واقعاً قبول دارم، شهاب را دوست دارم، كامبيز دير باز را دوست دارم، اما امين كارش خيلي خوب است، بايد كمي گزيده كار كند، اما... ببينيد بهترين كاري كه از امين ديدم، نقشش در فيلمي بود به نام براده هاي خورشيد .
كار حقيقي!
بله، عالي بود. در آن فيلم، صحبت سال 77- 76 است، فيلم جشنواره پانزدهم است فكر كنم، به خاطرش نامزد دريافت سيمرغ شد... حالا من از شما يك سؤال دارم، چرا من نبايد سريال بازي كنم؟ به نظر شما؟
چون فيلمنامه ها ضعيف است، نقش ها جذاب نيست.
خب، چرا شما فكر نمي كنيد كه ممكن است حضور آدم هاي تواناتر در تلويزيون باعث تقويت همين فيلمنامه ها و كيفيت سريال ها شود؟
شما به اين فكر مي كنيد؟
بله!
جالب است! حالا دوباره برگرديم به بحث شيرين نقش مكمل تاثيرگذار... .
آخر من بايد در كنار كي نقش مكمل بازي كنم؟! پرويز پرستويي؟ باشد!
به غير از پرويز پرستويي چه كسي باشد؟
عزت الله انتظامي.
مدير برنامه داريد؟
خير.
چرا نداريد؟ آنها كه مدير برنامه گرفته اند، خيلي موفق بوده اند!
به هر حال تا الان كسي قبول نكرده مدير برنامه من باشد، نمي دانم ترسشان از چيست! هميشه مي گويند ما كمك مي كنيم، اما مدير برنامه نمي شويم. ما هم مي گوييم هر جور راحتيد!
چرا؟!
- نمي دانم، هيچ دليلي ندارد!
اين روال انتخاب بازيگر را چقدر قبول داريد؟ چقدر انتقاد داريد؟ اصلاً يك بازيگر چطور انتخاب مي شود؟
- خب، گروه ها ترجيح مي دهند با كساني كار كنند كه قبلاً كار كرده اند.
يعني باند؟!
- بله، باند! شما بالاخره آن چيزي را كه براي گفت وگويتان مي خواستيد، پيدا كرديد! جوابتان را گرفتيد بالاخره! سؤالتان را هم پرسيديد!