پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۳۵
گفت وگو با پژمان بازغي بازيگر
مجموعه هاي روزهاي اعتراض و لبه تاريكي
سهم من اين است
002325.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
وقتي در سينما كار نمي كنم، اگر سريال هم بازي نكنم، پس كجا باشم؟ پژمان بازغي با سؤالاتي اين چنين شايد براي نخستين بار به صراحت از جايگاهش در اين چند سال مي گويد...
ليلي نيكونظر
با آن كت و شلوار شيك و آراسته كه وارد تحريريه مي شود، پيداست كه گفت وگو را جدي گرفته. به محض نشستنش با بچه هاي سرويس ارتباط مي گيرد. شوخي مي كند و مي خندد، آرشيو صفحه را ورق مي زند و روي گزارش روزهاي انقلاب كه شرحي از سريال هاي دهه فجر و محرم بود، توقف مي كند. بعد از مطرح شدن اولين پرسش كمي مكث مي كند، انگار كه دارد مسير گفت وگو را مي خواند. به راحتي اجازه مي دهد بحث ها به چالش كشيده شود، بدون اينكه كوچكترين نشانه اي از آزردگي در چهره اش بماند، پاسخ تمام پرسش ها را مي دهد. از كوره درنمي رود و خسته و بي حوصله هم نمي شود. صبوري اش در پاسخگويي، به آساني نشان آن است كه در خلال پرسش ها، با خودش فكر مي كند و دوباره تصميم مي گيرد. خودش را دوره مي كند، هر چند كه در نهايت از كارنامه كاري اش هم دفاع مي كند.
پژمان بازغي را خيلي ها از سريال هاي تلويزيوني مي شناسند و خيلي ها از دوئل. پس از حضور پررنگش در دوئل - گران ترين توليد سينماي ايران در همه اين سال ها- خيلي ها بعيد مي دانستند دوباره در سريال هاي تلويزيوني آفتابي شود، با اين حال اين اتفاق نمي افتد و بازي اش در لبه تاريكي و پس از آن سريال روزهاي اعتراض گواه اين است. پژمان بازغي بارها و بارها ضبط را خاموش كرد و از دلگيري ها و نابساماني ها گفت، از حاشيه  ها.
سؤالات جسته و گريخته آخر كار كه در كمال بدجنسي پرسيده مي شود، بازغي را وادار مي كند كه بخشي از همين حاشيه ها را واضح تر بيان كند. با اين حال باقي گفت وگو هم كم حاشيه نيست و بازغي اين را از همان سؤال اول مي فهمد...
***
ما روزنامه نگارها، زماني كه به هر دليلي تصميم مي گيريم جايي مشغول به كار شويم كه از آن شأن كاري قبلي مان كمتر است، يا مطلبي را مجبوريم بنويسيم كه از سطح كارهايمان پايين تر است، از اسم مستعار استفاده مي كنيم، براي ما اين امكان وجود دارد، اما براي بازيگري كه به هر دليلي مجبور است از آن چيزي كه در چنته دارد صرف نظر كند و فرضاً به هر دليلي، شهرت، ماندن يا حتي پول... در كارهايي ايفاي نقش كند كه از شأن و جايگاه قبلي اش پايين تر است، چنين امكاني نيست، بايد اوضاع بدي باشد، نه؟
در وهله اول اين را بگويم كه اگر بازيگري مي رود در صحنه، حتماً به دنبال ثروت يا شهرت نيست، همان طور كه شما نمي توانيد يك روز قلمتان را زمين بگذاريد و وقتي خبرنگار شديد به همه چيز يك نگاه انتقادي و سازنده داريد. يك بازيگر هم وقتي اولين بار جلوي دوربين رفت، احساس مي كند ديگر بايد باشد، بايد وجود داشته باشد، ديگران را نمي دانم، اما من نمي توانم خيلي دور بمانم، نمي توانم مدت ها دوري را تحمل كنم، يك مدتي سفر بودم، وقتي برگشتم دلم واقعاً براي بازي تنگ شده بود، براي آن سه، دو، يك دلم تنگ شده بود، اما اينكه چرا توانايي ها در يك مقطعي رشد مي كند و در يك مقطعي خير، اينكه چرا يك مدت طولاني خبري ازت نيست در سينما... .
البته شما منظور من را فهميديد، خوشحالم!
مي دانم كه منظورتان، مقطع زماني موردنظرتان و آن مبدأ، بازي من در دوئل است و مي خواهيد بدانيد در سريال هايي كه اين روزها پخش مي شود، چه كار مي كنم، حالا خوب يا بد بودن آن كارها را كاري ندارم، قطعاً سريال خوبي بوده كه قبولش كردم، اما... .
سريال خوبي بوده، يعني چه؟ يعني كلاً كار خوبي بوده به نظرتان، يا با توجه به استانداردهاي رايج سريال هاي تلويزيوني ما كار خوبي بوده؟
به نظرم اين سريال ها، خصوصاً سريال هايي كه اين مدت كار كرده ام، همه كارهاي نويي بوده اند، مثلاً در مطلبي كه در همين صفحه خودتان، راجع به سريال روزهاي اعتراض كار شده آمده كه از يك سوژه تكراري، يك روايت جذاب درآورده اند، به نظرم كارهاي متفاوت تر و جذابي بوده اند... ببينيد من امسال جشنواره فجر را نرفته ام، اما اخبارش را شنيده ام، شما رفته ايد؟
بله.
اين جشنواره اي كه برگزار شد از 20 نمره چند مي گيرد؟! حالا چه اشكالي دارد كه به جاي حضور در چنين سينمايي در چنين جشنواره اي كه نمره اش مثلاً 10 است، در يك كار تلويزيوني در همان سال از 20 نمره، 12 بگيرم؟ من نمي خواهم از هيچ فيلمي اسم ببرم، اما ترجيح مي دهم به جاي كار در يك فيلم بد، يك كار تلويزيوني خوب در كارنامه ام باشد. ببينيد، من راهم را انتخاب كرده ام. راه من همان راه استاد پرويز پرستويي است. هميشه هم اسمش را در تمام گفت وگوهايم مي آورم و او بايد جسارتم را ببخشد، همين نيم ساعت پيش هم داشتم با ايشان صحبت مي كردم، الگوي مناسبي هستند براي يك بازيگر و نه در مقام شعار. سال 62 فيلمي بازي مي كند به اسم ديار عاشقان كه سيمرغ بهترين بازيگر نقش دوم را مي گيرد، بعد از آن در كدام كار است كه ايشان به پختگي مي رسند و به بهترين نوع مطرح مي شوند؟
ليلي با من است!
ليلي با من است، 15 سال بعد از ديار عاشقان، در طول اين 15 سال چه كار مي كرد؟ تئاتر بازي مي كرد، فيلم بازي مي كرد، اما هيچ كدام فيلم شاخصي نبوده اند، ولي وقتي از او مي پرسي پاسخ مي دهد آن فيلم ها را انتخاب كرده ام، شايد بايد يك مقطع زماني صبر كرد و منتظر ماند تا پيشنهادي برسد، مثل آن موقع كه صبر كردم تا دوئل را بهم پيشنهاد دادند، صبر كنم تا يك كاري در همان حد پيشنهاد شود، من بعد از دوئل به مدت يك سال اصلاً پيشنهاد كار سينمايي نداشتم، در حالي كه همان جوان هايي كه آن سال با هم كانديدا شديم، همه كار داشتند.
چرا اين اتفاق افتاده؟!
من نمي دانم... من ترجيح مي دهم سالي پنج تا كار تلويزيوني خوب داشته باشم تا دو كار سينمايي بد، تن به هر كاري نمي دهم. وقتي شما در يك كار تلويزيوني اشتباه مي كنيد، خيلي به چشم نمي آيد، اما در سينما اين طور نيست، ديگر فرصت آزمون و خطا نداريد، سينما فرصت آن را به شما نمي دهد، تلويزيون اما فرصت مي دهد.هميشه مجال اشتباه است، اگر كاري مورد استقبال واقع نشود، باز هم فرصت داري، اما سينما مورد ارزيابي قرار مي گيرد، جشنواره دارد، تلويزيون كه جشنواره ندارد. تلويزيون امكان تجربه كردن مي دهد، مي تواني به پختگي برسي، مي تواني در بازي هايت كدگذاري كني، مثلاً همين دو تا سريال اخيرم، در يكي، در لبه تاريكي، نقش يك پليس خشك و بداخلاق كه كلي وظيفه شناس است و در روزهاي اعتراض نقش يك پسري كه تازه از فرنگ برگشته را بازي كردم، اما در سينما بعد از يك سال و نيم كافه ستاره را بازي مي كنم چون كه فكر مي كنم و فكر مي كردم كار متفاوتي است... .
خب، من گذاشتم كه شما انگيـــــزه ها و وسواس هايتان را كامل توضيح بدهيد، اما ببينيد اينجا يك تناقض اساسي وجود دارد. چطور مي شود كه آنقدر در كارهاي سينمايي وسواسي باشيد و از آن طرف، سريال هاي سفارشي و مناسبتي بازي كنيد، خب، اين عجيب است، كارهاي مناسبتي دقيقه 90، ريزش ها و آسيب هاي خودش را تمام و كمال داراست، چطور آنجا وسواس به خرج نمي دهيد، اما در كارهاي سينمايي تان آنقدر وسواسي هستيد، مثلاً اين سريال روزهاي اعتراض طراحي لباسش واقعاً بد بود، طراحي لباس ها همه امروزي بود! خب، اين ايرادات را در مورد يك كار تلويزيوني چطور ناديده مي گيريد؟
من فكر مي كنم اشتباه مي كنيد، با توجه به اينكه اين كار تاريخي بود و شديداً مورد نظارت كارشناسان تاريخي قرار داشت و حساسيتي كه بود... .
بگذريم از اين بحث، حساسيت ها هميشه هست، اما جنس يك كار مناسبتي، كاري كه دقيقه 90 انجام مي شود مشخص است، قطعاً خيلي نقص ها هست، شما نمي توانيد اين را انكار كنيد...
ببينيد اين كار اگر 35گرفته مي شد، به خاطر آن جنس نگاتيوش بهتر بود، اما اين sharpness بودن كارهاي ديجيتال دارد ضربه مي زند به بعضي كارهاي تلويزيوني، به خاطر شفافيت بالا و روشن و خوش رنگ و لعاب بودن كارها، مدام مي گويي اين چقدر نو است و فكر مي كني همه چيز جديد است و تازه اتفاق افتاده و اين به يك كار تاريخي لطمه مي زند. هزاردستان هم اگر ديجيتال مي شد، آن تصويري كه امروز در ذهن شماست را نداشت. بعد هم اگر بيايند و فيلترهاي 35 روي نگاتيو ديجيتال بگذارند، يك معايبي پيش مي آورد، تمام نورها را از بين مي برد، نوع نورپردازي را سخت تر مي كند و آنقدر هم وقت نيست كه بداني داري براي فيلتر 35، نورپردازي مي كني و يك مطلب ديگر، من سال 79 يا 80 گمگشته را بازي كردم كه آتيلا پسياني بازي مي كرد و رامبد جوان مي ساختش. مردم هنوز آن سريال را به ياد دارند و بدعتي بود در كارهاي مناسبتي، چه اشكالي دارد كاري را بسازي كه فقط 10 روز پخش مي شود، در اين سريال هاي پرقسمت، با آن همه وقفه اي كه مي افتد بيننده خط داستان را از دست مي دهد و فكر مي كند ريتم سريال كند است... .
آقاي بازغي، من راجع به فوايد كارهاي مناسبتي حرف نمي زنم، من راجع به زمان محدود ساخت اين كارها حرف مي زنم كه آسيب هايي را متوجه شان مي كند. ببينيد، روشن بگويم، خيلي ها ديگر منتظر نبودند بعد از دوئل پژمان بازغي را در كارها و سريال هاي تلويزيوني ببينند، آن هم سريال هاي مناسبتي...
چرا؟ وقتي تو سينما نيستم پس بايد كجا باشم؟ مگر سهم من از سينماي ايران چقدر است؟ اگر سالي 60 تا فيلم ساخته شود، چه تعداد فيلم و نقش سهم من است؟ چقدر به من مي رسد؟ من از دوئل به اين طرف يك كافه ستاره را بازي كردم و پيشنهاد ديگري نداشتم.
من باور نمي كنم، مگر مي شود براي پژمان بازغي نقش نباشد؟ مگر مي شود با آن درخششي كه در دوئل داشتيد، به شما پيشنهاد كارهاي سينمايي نشود؟
چرا هست، ولي... .
ببينيد شما دنبال نقش يك مي گرديد، اين معلوم است، به شما نقش مكمل تاثيرگذار پيشنهاد نشده است؟!
بازي نمي كنم... .
چرا؟!
براي اينكه 120 دقيقه فيلم دوئل را كشاندم، چرا بروم نقش مكمل بازي كنم، نه اينكه تا به حال كار نكرده باشم، من در تارا و توت فرنگي كار كردم، در سربازهاي جمعه بازي داشتم، آن موقع برايم مهم نبود نقش يك باشم، تارا و توت فرنگي را دوست داشتم، سربازهاي جمعه را به خاطر مسعود كيميايي بازي كردم، اما احساس مي كنم توي سينما دارد فيلم هاي خوبي ساخته مي شود كه من هم به اندازه سن و سال و شكل و شمايلم و به قول شما توانايي ام مي توانم كار كنم، وقتي اين اتفاق ها مي افتد، وقتي پيشنهاد خوبي نمي شود، من هم سينما را مي بوسم و كنار مي گذارم و مي روم سريال تلويزيوني بازي مي كنم.
آخر شما چرا فرق مي گذاريد؟ كار در سينما و تلويزيون را به اين شكل جدا مي كنيد...
من مي گويم كار در تلويزيون سخت تر هم هست.
ببينيد، مخاطب شما را دنبال مي كند كه به عنوان پژمان بازغي داريد چه كار مي كنيد، اويي كه در دوئل نقش يك بود، امروز در چه سريالي ايفاي نقش مي كند، واضح تر، من كار شما را در دوئل ستايش مي كنم، ولي بازي تان را در لبه تاريكي اصلاً دوست ندارم.
چرا دوست نداريد؟
جذاب نيست.
002289.jpg
نقش يا بازي من؟ ببينيد، اينها با هم فرق دارد، بازي من و شخصيت فرق مي كند، يك شخصيت پليس داريم و يك پژمان بازغي، اين پليس بايد شخصيتش خشك باشد، لبخند نزند و وظيفه شناس است، آگاهانه اين نقش را درآورديم، مي بايست جديت باشد، بنا به موقعيت نقش مي بايست اين شكلي باشم، بايد از پس نيروي شر قصه برمي آمدم، پس مي بايست قدرتي داشتم، من الان مي گويم شما چرا با من مصاحبه مي كنيد؟ شما به عنوان اولين سؤال نيامديد از من بپرسيد قورمه سبزي بيشتر دوست داريد يا فسنجان، پس من مي فهمم كه شما مي توانيد مصاحبه كنيد، پس نشسته ايم و با هم حرف مي زنيم و شما اين ذهنيت را ايجاد كرده ايد كه مي توانيم حرف بزنيم، به قول مسعود رسام، خيلي كم پيش مي آيد آدم ها با هم حرف بزنند، با همه نمي شود دو ساعت صحبت كرد، اما اگر شما مي آمديد و به عنوان سؤال اول از من مي پرسيديد دوست داشتي كدام سين هفت سين بودي؟! من مي فهميدم چطور بايد جواب بدهم. برمي گرديم به شخصيت قصه، بنابر حسب وظيفه، اين شخصيت مي بايست طوري باشد كه بتواند دختردايي اش را هم زندان بيندازد، اين فضاها بايد ايجاد مي شد. در دوئل يك شكل هستم و در لبه تاريكي يك شكل. همه چيز طراحي مي شود، شما كافه ستاره را ديديد؟ در كافه ستاره چطور بودم؟
خوب بوديد آقاي بازغي، اما مسئله فيلمنامه هاي غيرجذاب سريال هاي تلويزيوني، مسئله فقر سوژه است، مسئله مدياي تلويزيون است، شما قطعاً زياد فيلم مي بينيد... .
بله.
پس قطعاً فيلمنامه خوب را مي شناسيد، اينهايي كه سناريو مي شود، فيلمنامه است؟! پس... .
ما هميشه قرار است اولش بن هور بسازيم.
شما مي دانيد كه اين بن هور ها هيچ وقت ساخته نمي شود! اين نقش پليس لبه تاريكي اصلاً جذاب است؟!
بحث جذابيت نيست، من احساس كردم تجربه خوبي است... .
چقدر در ذهن مردم اين نقش تيك مي خورد؟
شما سريال دريايي ها را ديده ايد؟ خيلي ها مرا با دريايي ها مي شناسند، يادشان است، ديده اند، خيلي ها مرا در زير آسمان شهر به ياد مي آورند، من فقط يك قسمت در زير آسمان شهر بودم، خبرنگارها، بچه هاي دور و اطرافم به ياد نمي آورند، اما جالب است كه مردم آن حضور يك قسمتي مرا به ياد دارند. الان هم مردم با اين پليس لبه تاريكي ارتباط برقرار كرده اند، مدام مي پرسند آخرش چه مي شود و سر اين پليس چه مي آيد و چه كار مي كند.
آقاي بازغي، اين تمركز برايتان مهم است، تمركز سريال هاي تلويزيوني روي شما و نقش شما!
من هميشه حاتمي كيا را ستايش كرده ام، روبان قرمز مي سازد با سه پرسوناژ، موج مرده با دو تا آدم جلو مي رود. عليرضا اميني فقط يك بازيگر داشت در فيلم امسالش، ادبيات نمايشي و تصويري ما به اول شخص مفرد احترام مي گذارد، اصلاً براي اول شخص نوشته مي شود، اول شخص است كه بار درام يا تراژدي را پيش مي برد، هميشه يك قهرمان قصه هست...
آقاي بازغي، نگران پرستيژتان نيستيد؟
پرستيژ اصلاً يعني چه؟ من نمي فهمم! يعني عكس قشنگ روي جلد؟! من اصلاً به اين چيزها اعتقاد ندارم، پس هر گريمي را قبول مي كنم...
آن مخاطب پيگير سينماي ايران و جهان برايتان بيشتر اهميت دارد يا كسي كه ازتان مي پرسد پليس لبه تاريكي آخرش چه كار مي كند؟
هر دو.
به اين فكر مي كنيد كه آن مخاطبي كه شما را از دوئل مي شناسد و دوست دارد شما را در آن نقش ها ببيند، ممكن است حاضر باشد دو سال شما را نبيند تا اينكه يك درخشش تازه از شما ببيند و در طول آن دو سال شما را درگير نقش هاي سريال هاي تلويزيوني رصد نكند؟
نه اين طور نيست.
سختگير بودن امتياز نيست؟
اصلاً، شما در خانه مبلمانتان را براساس تلويزيونتان چيده ايد، مگر مي توانيد تلويزيون را حذف كنيد؟ اصلاً همه بازيگران بزرگ در كارنامه شان فيلم هاي بد هم دارند.اصلاً من چرا مخاطبي كه جلوي تلويزيون نشسته را از دست بدهم و فرضاً براي اينكه شما خوشتان مي آيد من دوئل بازي كنم، منتظر بمانم. اتفاقاً ديشب شهاب حسيني را ديدم، من مي دانم شهاب حسيني چه زحمتي كشيده تا امروز، يك دوره اي - صحبت سال 76 است- هر جا و هر دفتر سينمايي من و شهاب مي رفتيم، همه جا با هم مي رسيديم، او با موتور مي آمد و من با پاي پياده، من مي دانم او چه زحمتي كشيده، اما حقش ادا شده در اين سينما؟ اينقدر كه براي سينما احترام قائل بوده، اين سينما برايش احترام قائل است؟ شما همه چيز را نمي دانيد، حاشيه ها را نمي دانيد... .
ميان هم دوره هايتان كار چه كسي را قبول داريد؟
امين حيايي.
چرا؟
به شدت كارش را بلد است، هر چند اين روزها به يك تكرار رسيده، اما تكرارش هم قشنگ است.
مكمل تأثيرگذار امين حيايي را بازي مي كنيد؟
چه سؤال هايي مي پرسيد شما!
كمي فقط بدجنسي دارد، همين!
نه، از اين سؤال ها نپرسيد، اما كار امين را واقعاً قبول دارم، شهاب را دوست دارم، كامبيز دير باز را دوست دارم، اما امين كارش خيلي خوب است، بايد كمي گزيده  كار كند، اما... ببينيد بهترين كاري كه از امين ديدم، نقشش در فيلمي بود به نام براده هاي خورشيد .
كار حقيقي!
بله، عالي بود. در آن فيلم، صحبت سال 77- 76 است، فيلم جشنواره پانزدهم است فكر كنم، به خاطرش نامزد دريافت سيمرغ شد... حالا من از شما يك سؤال دارم، چرا من نبايد سريال بازي كنم؟ به نظر شما؟
چون فيلمنامه ها ضعيف است، نقش ها جذاب نيست.
خب، چرا شما فكر نمي كنيد كه ممكن است حضور آدم هاي تواناتر در تلويزيون باعث تقويت همين فيلمنامه ها و كيفيت سريال ها شود؟
شما به اين فكر مي كنيد؟
بله!
جالب است! حالا دوباره برگرديم به بحث شيرين نقش مكمل تاثيرگذار... .
آخر من بايد در كنار كي نقش مكمل بازي كنم؟! پرويز پرستويي؟ باشد!
به غير از پرويز پرستويي چه كسي باشد؟
عزت الله انتظامي.
مدير برنامه داريد؟
خير.
چرا نداريد؟ آنها كه مدير برنامه گرفته اند، خيلي موفق بوده اند!
به هر حال تا الان كسي قبول نكرده مدير برنامه من باشد، نمي دانم ترسشان از چيست! هميشه مي گويند ما كمك مي كنيم، اما مدير برنامه نمي شويم. ما هم مي گوييم هر جور راحتيد!
چرا؟!
- نمي دانم، هيچ دليلي ندارد!
اين روال انتخاب بازيگر را چقدر قبول داريد؟ چقدر انتقاد داريد؟ اصلاً يك بازيگر چطور انتخاب مي شود؟
- خب، گروه ها ترجيح مي دهند با كساني كار كنند كه قبلاً كار كرده اند.
يعني باند؟!
- بله، باند! شما بالاخره آن چيزي را كه براي گفت وگويتان مي خواستيد، پيدا كرديد! جوابتان را گرفتيد بالاخره! سؤالتان را هم پرسيديد!

نگاه روز
سليقه
خسرو نقيبي
مرزبندي ميان سينما و تلويزيون اتفاقي نيست كه در اين سال ها بر كسي پوشيده باشد. چه آن هنگام كه سينمايي ها ترجيح دادند سهمي از جشنواره فجر را به تلويزيوني ها ندهند- جشنواره بيستم فجر به طور مثال- و چه زماني كه تلويزيون ترجيح داد نه براي فيلم هاي سينمايي امتياز ويژه اي در تبليغات قائل شود و نه با خريد فيلم ها براي پخش، كمكي به آنها كند. روي كار آمدن مديري تلويزيوني چون محمد مهدي حيدريان در اواخر سال هشتاد و يك و انتخاب معاون سينمايي بعد او
محمدرضا جعفري جلوه كه از مديران باسابقه تلويزيون است قرار بود تا حدي اين مرزها را بردارد اما اختلاف چنان ريشه دوانده كه با اين تغييرات مديريتي هم نمي توان چيزي را درست كرد. اختلاف و دسته بندي تا سطح پايين ترين گروه ها و دسته ها هم پيشروي كرده است.
آدم هاي سينما و تلويزيون از اين مرزبندي ها مستثني نيستند. اصطلاح آشناي بازيگر تلويزيوني يا كارگردان سينما نشان مي دهد كه وقتي يك نفر تغيير مديوم مي دهد كاملاً در چشم است. در اين تقسيم بندي، حركت از سمت تلويزيون به سينما عرف تر است تا حركت از سينما به تلويزيون. روند معمول اين است كه آدم ها از تلويزيون شروع مي كنند، چهره مي شوند، به سينما مي آيند و بعدتر وقتي ستاره اقبالشان رو به خاموشي مي گذارد، دوباره به تلويزيون برمي گردند. اگر يك ستاره سينما در روزهاي اوج تلويزيون را به سينما ترجيح مي دهد معمولاً يا پول خوبي گرفته يا كاري كه قرار است انجام شود، به نظر، حاصل چشمگيري داشته؛ يا وقتي كارگرداني رو به تلويزيون مي آورد در حالي كه تهيه كنندگان سينما براي كار با او آمادگي دارند يعني داستاني را كه قصد روايتش را داشته، تنها در مديوم تلويزيون جواب مي داده است، اگر البته مثل مورد اول بحث مالي در ميان نبوده باشد. اين نگاه غالب همه آدم هاي سينمايي است و تلويزيوني ها هم بالطبع، نسبت به جايي كه در آن كار مي كنند تعصب خاص خود را دارند. آنها هم اصولاً غريبه ها را سخت در جمع خود مي پذيرند و معتقدند كار در تلويزيون ويژگي هايي دارد كه آدم هاي سينما با شرايط آسان تر كاري، در اين عرصه دوام نمي آورند.
سينما و تلويزيون دو مديوم كاملاً مجزا از هم هستند و حركت در ميانه اين دو مديوم بي آنكه يكي براي ديگري مشكل ايجاد كند سخت است. آنكس كه در تلويزيون حضوردارد در كوچك ترين و دورافتاده ترين روستاهاي كشور هم به جا مي آورند و ستاره سينما را آدم هايي خاص كه به هر حال امكان تجربه جادوي پرده نقره اي را داشته اند. تلويزيون فراگيري عامه دارد و سينما، مخاطب گزيده تر؛ و ارزش گذاري در اين بين، كاملاً اتفاقي فردي و شخصي است.
همه اينها را گفتم تا به اين نكته برسم كه اگر در گفت وگو با پژمان بازغي، جدل اصلي بر سر كار در تلويزيون و سينماست، مشخص باشد بحث بر سر چيست و چه چيزهايي از سوي گفت وگو كننده و گفت وگو شونده ارزش و ضد ارزش به حساب مي آيد. اين جدل قديمي است و جست و جو براي يافتن كليد بحث هم، عبث؛ چرا كه اينجا همه چيز را سليقه رقم مي زند...

از صبح تا شب
حميدرضا پورنصيري
درباره برنامه محبوب پنج شنبه هايم كه ايران بهشتي ديگر باشد بد نيست بگويم كه اين روزها سازندگانش حسابي مشغول ضبط و آماده كردن ويژه برنامه نوروزي آن هستند و قرار است ايران بهشتي ديگر از پنج روز قبل از شروع سال جديد، هرشب پخش شود و در طول تعطيلات هم ادامه پيدا كند. گويا مدت هر برنامه هم حدود 15 دقيقه خواهد بود و در واقع قرار است يك جور راهنماي سفرهاي نوروزي باشد. مثلاً جاهاي ديدني و جذاب شهرهاي مختلف و اقامتگاه هاي مناسب شان را معرفي كند تا اگر فيل تان ياد هندوستان كرد و خواستيد در تعطيلات بزنيد به كوه و بيابان، بي  حساب و كتاب راه نيفتيد. البته در اين يكي- دو هفته باقيمانده تا پايان سال هم پخش هفتگي اين برنامه ادامه خواهد داشت؛ مي توانيد پنج شنبه ها ساعت 12:30 از شبكه اول تماشايش كنيد. تكرارش را هم كه حتماً مي دانيد دوشنبه شب ها در حوالي ساعت 11 پخش مي شود. حالا كه درباره ويژه برنامه نوروزي ايران بهشتي ديگر صحبت كرديم بد نيست بگويم كه برنامه صندلي داغ هم براي تعطيلات سال نو برنامه هاي ويژه اي در نظر دارد و گويا قرار است چند تن از وزيران و اعضاي كابينه، ميهمان اين برنامه شوند. پخش اين برنامه هم در تعطيلات به صورت روزانه خواهد بود و گويا تغييراتي هم قرار است در ظاهر و بخش هاي مختلف آن رخ دهد. مجري اش هم احمد نجفي خواهد بود و مي توانيد از 29 اسفند، هرشب در ساعت 21:45 از شبكه 2 به تماشاي اين برنامه بنشينيد.
اما در ميان برنامه هاي امروز، جدا از آن پيشنهاد هميشگي كه چند خط بالاتر به تفصيل درباره اش نوشتم، توصيه مي كنم در ساعت 15 برنامه آواي ايراني را از شبكه چهار ببينيد كه از نامش معلوم است به موسيقي سنتي و ملي ايران مي پردازد. تكرار سينما چهار هم در ساعت 15:30 پخش خواهد شد و اگر اشتباه نكنم اختصاص دارد به نمايش فيلم تشريفات ساده با بازي ژرار دي پارديو و رومن پولانسكي. شب هنگام هم احتمالاً مي توانيد در همان ساعتي كه پيش ترها سينما يك پخش مي شد فيلم بولينگ براي كلمباين را تماشا كنيد. اين فيلم را همان مستندساز عظيم الجثه و پرسر و صداي آمريكايي- مايكل مور- ساخته و در واقع بيانيه شديد الحني ست عليه دولت آمريكا و سياست هايش. اصل ماجرا هم به فاجعه اي برمي گردد كه چند سال پيش در مدرسه اي در كلمباين رخ داد و يك دانش آموز، همكلاسي هايش را به گلوله بست. فيلم تأثيرگذاري كه در زدن آن حرف هايي كه مدنظر سازنده اش بوده موفق است. اما مشكل اينجاست كه به نظرم ربط چنداني به سينما ندارد و آن لذتي كه از ديدن يك فيلم ناب ـ مخصوصا مستند ـ حاصل مي شود، در اين فيلم وجود ندارد. در ضمن، خبر تازه اي هم كه از گروه توليد كننده سينما يك منتشر شده اين است كه محمد حميدي مقدم و همكارانش قرار است سري جديد برنامه مستند 4 را براي شبكه چهارم توليد كنند. اين طور هم كه برنامه ريزي كرده اند پخش شان بعد از عيد و در بهار 85 شروع خواهد شد. مديران شبكه اول هم گويا توليد سينما يك را به مهدي رحيميان سپرده اند كه تا پيش از اين مسئول تهيه تله تئاترهاي شبكه چهار بود و راستش فكر كنم افت اين برنامه را بايد به حساب تصميم هاي او گذاشت. حالا هم بايد منتظر باشيم و ببينيم چه برنامه اي براي سينما يك ديده است. من كه چندان به اين تغييرات خوش بين نيستم و تنها منتظرم تا سري جديد مستند 4 آغاز شود و ببينم اين بار رفقاي قديمي مان چه برگ برنده اي رو خواهند كرد.
ديگر برنامه هايي كه امشب مي توانيد تماشا كنيد يكي مجموعه در اعماق دريا ست كه گويا ساعت 23 از شبكه تهران پخش خواهد شد و ديگري مجموعه عكاس خانه است كه ساعت 21:30 از شبكه دو به نمايش درمي آيد. مجموعه گروه نجات هم مانند شب هاي گذشته در حوالي ساعت 1:15 بامداد از شبكه اول پخش مي شود. درباره فيلم سينمايي امشب شبكه سه هم كه در ساعت 20 پخش خواهد شد اطلاعي ندارم. اما فردا، جدا از برنامه هاي جنگ گونه و زنده شبكه هاي مختلف مي توانيد در ساعت 13 از شبكه تهران فيلم سينمايي ورونيكا را تماشا كنيد كه تابه حال چند باري از اين شبكه پخش شده و درباره زندگي واقعي ورونيكا گورين- روزنامه نگار ايرلندي- ا ست. نقش اصلي اين فيلم را كيت بلانشت برعهده دارد و جوئل شوماخر آن را در سال 2003 كارگرداني كرده است. تريلر سرگرم كننده اي ا ست كه به نظرم براي ظهر جمعه تان پيشنهاد جذابي ا ست؛ البته به شرطي كه حواس تان پرت نشود و فراموش نكنيد كه در حوالي ساعت 15:30 تا 16 شرلوك هولمز را به زبان اصلي و با زيرنويس فارسي از شبكه چهار تماشا كنيد. ساعت 15:30 هم از شبكه يك قرار است فيلم تلويزيوني جاي او ديگر خالي نيست به نمايش درآيد كه اگر اشتباه نكنم در يكي از بخش هاي جشنواره فجر امسال هم حضور داشت. تهيه كنندگان تلويزيوني اش هم گويا چندان اميدي به اكران و فروش آن در سينماها نداشته اند كه در فاصله كوتاهي پس از جشنواره، آن را در جدول پخش قرار داده اند.
ديگر پيشنهاد سينمايي آخر هفته ام هم فيلم هوش مصنوعي است كه گويي فردا شب در ساعت 22:30 در قالب برنامه صد فيلم پخش خواهد شد. اين فيلم كه پيش از اين هم در همين برنامه به نمايش درآمده بود در آينده اي نه چندان نزديك مي گذرد و داستان پسربچه روباتي را روايت مي كند كه داراي احساسات انساني ا ست. فيلم، يكي از ديدني ترين آثار مؤخر استيون اسپيلبرگ است كه آن را براساس طرحي از استنلي كوبريك ساخته و به  همين خاطر بسيار متفاوت از كارهاي ديگرش است و تا حدودي آن لحن سرد و تلخ كوبريك را با خود دارد. هيلي جوئل آزمنت و جود لاو هم از بازيگرانش هستند. مطمئن باشيد بهترين و جذاب ترين گزينه اي است كه مي توانم براي پايان تعطيلات آخر هفته تان پيشنهاد كنم.

شبكه
نوروز بدون برگ برنده
با آنكه مدت زيادي تا شروع تعطيلات نوروزي نمانده اما هنوز خبر چنداني درباره برنامه هاي ويژه تلويزيون براي اين روزها شنيده نمي شود. قبلا هم نوشته بودم كه گويا جام جمي ها چندان براي نوروز امسال تدارك نديده اند و برگ برنده اي براي رو كردن ندارند.
تنها مجموعه اي كه تابه حال خبر ساخته شدنش براي نمايش در روزهاي آغازين سال 85 شنيده مي شود مجموعه اي  است با عنوان روزهاي مهرباني كه محمد درمنش كارگرداني آن را برعهده دارد و شهره سلطاني، مريم كاوياني، بهرام شاه محمدلو و قاسم زارع در آن بازي مي كنند. از خلاصه داستانش هم چيزي منتشر نشده و تنها اعلام شده كه داستان در حوالي دهه 50 مي گذرد. نكته جالب تر اين جاست كه حتي هنوز معلوم نيست چه شبكه اي مي خواهد اين مجموعه 13 قسمتي را نمايش دهد.
علاوه بر اين شنيده مي شود نام اين مجموعه هم به احتمال زياد تغيير خواهد كرد و با عنوان ديگري غير از روزهاي مهرباني روانه آنتن خواهد شد. ولي غير از اين مجموعه خبر ديگري درباره ساخت سريال هاي ويژه نوروز نشنيده ام، آن هم در سالي كه جام جمي ها نشان دادند به مجموعه هاي مناسبتي خيلي توجه دارند و علاقه شديدي دارند تا با ساخت و نمايش چنين سريال هايي بينندگانشان را افزايش دهند. شايد تنها دليلي كه بتوان براي اين رخوت مطرح كرد همزماني تعطيلات امسال با روزهاي پاياني ماه صفر باشد.
اما اگر خاطرتان باشد چند سال پيش كه دهه اول محرم مصادف شده بود با روزهاي آغازين سال نو، تلويزيون يكي از موفق ترين مجموعه هاي مناسبتي اش را نمايش داد با عنوان شب دهم كه هم مناسب تعطيلات بود و هم حرمت آن روزها را نگهداشت.

بازگشت چاق و لاغر
شايد جذاب ترين خبري كه اين روزها در حوزه تلويزيون و توليدات آن منتشر شده باشد، خبر ساخت سري جديد مجموعه چاق و لاغر باشد كه قرار است در گروه كودك و نوجوان شبكه دو توليد شود. حتما آنهايي كه در دهه سوم زندگي شان هستند اين مجموعه جذاب را به خاطر مي آورند كه ماجراهايش حول دو عروسك دوست داشتني به نام هاي چاق و لاغر مي گذشت. اساس داستان ها هم بر بلاهت و كندذهني اين دو كارآگاه خصوصي چيده شده بود. اگر بخواهم دقيق تر درباره فضاي اين مجموعه و شخصيت ها صحبت كنم بايد بگويم كه چاق و لاغر نمونه ايراني شده پلنگ صورتي (بازرس كلوزو) و كارآگاه گجت بود كه البته در آن سال ها (حدود 16 ـ 15 سال پيش) مجموعه خلاقانه و قابل احترامي بود. حالا هم خبر رسيده كه قرار است سري جديد اين برنامه در خرداد 85 جلوي دوربين برود. الان هم كه من دارم اينها را براي شما مي نويسم چند نويسنده در حال نوشتن ماجراهاي جديد اين دو عروسك محبوب هستند تا از ميان نوشته هايشان بهترين گزينه براي ساخته شدن انتخاب شود. علي اصغر آزادان هم كه تهيه كنندگي سري جديد را برعهده دارد در گفت وگويي اعلام كرده سعي مي كند از عوامل قبلي سريال دوباره استفاده كند. اما مهم تر از آن اين است كه بالاخره تلويزيوني ها دريافتند كه يكي از پيش پا افتاده ترين راه هاي جذاب مخاطب همين دنباله سازي بر مجموعه هايي است كه قبلاً امتحان خودشان را پس داده اند. نمونه اش كلاه قرمزي كه چند سال پيش، بعد از حدود ده سال دوري از تلويزيون دوباره به اين رسانه برگشت و نه تنها طرفداران قديمي اش را دوباره پاي تلويزيون نشاند كه نسل جديدتر را هم شيفته خود كرد و نتيجه اش هم فيلم سينمايي كلاه قرمزي و سروناز بود كه الان در ميان پنج فيلم پرفروش سينماي ايران قرار دارد. البته يك نگراني مهم هم اين وسط وجود دارد و آن هم اين است كه نكند مجموعه جديد، آنقدر بد باشد كه تمام خاطرات خوش نسخه اوليه را با خودش از بين ببرد.

مرورجشنواره۲۴
خيال بافي يا رئاليسم؟
امروز: يك شب (نيكي كريمي)
ليلي نيكونظر
* دخترك يكهو به سرش مي زند تا شب شهر را تنها به صبح برساند، پرسه بزند، از اين خيابان به آن خيابان برود، از اين ماشين در آن ماشين بنشيند و با آدم هاي مختلف شهر همكلام شود. اينكه در سر او چه مي گذرد، چطور ناگهان و اين چنين بي پروا مي شود،  اين سر نترس را از كجا مي آورد و اين عصيان بي دليل از كجا تولد مي يابد را كسي نمي داند، قطعاً خود نيكي كريمي هم نمي داند!
* او فقط خيال مي كند. نيكي كريمي   فقط فكر كرده يك فيلم رئاليستي ساخته است. واقعيت اين شهر از چيزي كه در شب نيكي كريمي روشن شده، آن قدر فاصله دارد كه يك شب جز فرآورده يك خوش خيالي كودكانه نباشد. شهري كه نيكي كريمي تصوير مي كند، اتفاقاً اصلاً شهر بدي نيست. شهر نيكي كريمي شهر گناه نيست. قاتل هايش همه عاشقند، آدم هايش حتي آنها كه در پي عياشي ها، شب شهر را لايي مي كشند و گهگاه نيش ترمز مي زنند و نور بالا، همه آنقدر ساده و شريفند كه مي شود متهمشان نكرد، مي توان از كنارشان به سادگي گذشت و حتي دوستشان داشت و به لهجه هاي صادقانه شان لبخند زد. آدم هاي تهران كريمي ، همگي روشنفكر و غمگين هستند؛ چه تنهايي غمگيني هم.
* يك شب آنقدر از احساس و تجربه زن ها و دخترهاي تهران دور است كه با هيچ مقياسي اندازه گيري نمي شود؛ هيچ مقياسي. آخر تهران واقعي خطرناك تر از اين حرف هاست. صريح اللهجه تر از اين كلام كريمي است.
چطور مي شود براي كسب يك تجربه ساده كه در نهايتش هيچ بارقه اي از بلوغ وجود ندارد، از اين ماشين به آن ماشين نشست و زنده ماند، اين كاريكاتور شيرين، شبيه شهر خوبان كارتن هاي والت ديسني، كجا شبيه تهران اين روزهاست؟! كدام دختر بيست و چند ساله اي شبيه هانيه توسلي فيلم با يك بهره هوشي متوسط و تجربه هاي معمول، دست به چنين خطر بچه گانه اي مي زند؟ فكرش هم رعب آور است. تصورش هم پر از اپيزودهاي وحشيانه است. اين خانم چطور به سلامت پياده مي شد و شاد و خوشحال سوار يك ماشين ديگر مي شد؟! واقعاً در آن لحظه هايي كه دوربين به تاريكي خيابان پن مي كرد، در آن فضاهاي بسته اتفاقي نمي افتاد؟!
* دختر قصه، حساس و ماجراجو و تجربه گراست، با اين حال فعلي كه انجام مي دهد و تجربه اي كه در شب شهر دنبال مي كند، بيشتر نه به يك تجربه روشنفكرانه كه در نهايتش بلوغ بياورد در فشرده ترين شكل ممكنش، كه تجربه ... كه بيشتر به تجربه يك ممنوعيت نابهنجار شباهت دارد رفتارش نه يك شبگردي دوست داشتني ديوانه وار كه بيشتر به يك روان پريشي و خوابگردي غيرواقعي شباهت دارد. خوابگردي كه فاقد هر نوع همذات پنداري است. قهرمان اين قصه جرأت رويارويي ندارد. فيلمي كه از حضور يك دختر جوان با خصوصيات فيزيكي هانيه توسلي در دل شب تهران حرف مي زند، مي بايست پر از توحش و ناگهان باشد. پر از غيرمنتظره هاي رعب آور!
* يك شب نيكي كريمي، برخلاف ادعاهاي او فقط يك ذهنيت تميز و اصلاح شده است. نمي توانيم بگوييم اين اتفاقات در بستر يك قصه اتفاق افتاده و مي توانسته اين حكايت، حكايت هر شهري باشد؛ كه طمأنينه و فشار روي شهر تهران است، روي حضور يك زن در ناامني شهري چون تهران كه برخلاف اراده قصه، خيلي هم امن و امين تصوير شده است! قصه اي كه مي خواهد از تهران هراسناك و ناامن بگويد؛ از كودك آزاري هم گله مي كند، از بي عشقي و خيانت (هر دو نوعش، زن به مرد، مرد به زن! حضور هر دو شكلش احتمالاً به اين برمي گردد كه فيلم از برچسب فمينيستي بودن بگريزد!) هم گله مي كند، از تنهايي و سرگشتگي هم مي گويد و همه اين روايت ها آنقدر دم دستي و تكراري است كه فيلم به تنهايي مي تواند در حد غرغرهاي يك وبلاگ نويس معمولي تنزل كند؛ نه در حد يك گزارش اجتماعي متوسط در روزنامه اي با تيراژ پايين حتي!
*بازي به قاعده هانيه توسلي، ضرباهنگ فوق العاده هميشگي اش، آن زمان بندي بي نظير و مكث هاي بجا و خلاق هم نمي تواند يك شب   را به تجربه اي موفق تبديل كند. حس بازي هانيه لابه لاي ريزش هاي قصه گم مي شود و نفس گيري هاي به موقعش در درزهاي روايت ناپيداست. بد نيست اين يادداشت با اين تأكيد به پايان برسد. نيكي كريمي در يكي از گفت وگوهايش در ايام جشنواره گفته بود: اشكالي ندارد، بگذاريد يك نفر هم در اين مملكت فيلم ضداستاندارد بسازد!

ايرانشهر
آرمانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
درمانگاه
عكاس خانه
شهر آرا
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |