سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۳۹
جوابگوي انتظار ديگران نيستم
002529.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
نگار مفيد
بيژن ميرباقري، كارگردان ما همه خوبيم است. فيلمي كه چند روزي از آغاز اكرانش مي گذرد و قبل از اينكه در ايران اكران شود، يكي از جوايز مهم اين سال ها يعني جايزه جشنواره لوكارنو را برده. گفت وگو با او به بهانه اكران نخستين فيلم بلندش انجام مي شود، اما اسم او در فاصله اين يك سال همچنان سر زبان ها بود. به دليل حضور در هيأت داوران جشنواره فيلم كوتاه و به دليل ساخت تيزر جشنواره فيلم فجر. گفت وگو را از همين جا شروع مي كنيم و او كه دل خوشي از اهالي مطبوعات ندارد، هرجا كه مي تواند كنايه اي نثار مطبوعاتي ها مي كند.
كارگردان سي و هفت ساله با تيپي اسپرت در دفتر يكي از دوستانش مي نشيند و به سئوال ها جواب مي دهد. گاهي اوقات با شيطنت و گاهي اوقات براي دفاع از آنچه كه ساخته...
*به جاي جشنواره فيلم فجر پارسال، از جشنواره فجر امسال شروع كنيم و تيزري كه ساختيد.
- خب! جالب شد.
*خيلي ها انتظار نداشتند كارگرداني كه جشنواره فجر پارسال نگاه ها را به خودش جلب كرد، چنين تيزري بسازد.
- چرا انتظار نداشتند.
* با پيش زمينه اي كه از پارسال وجود داشت، انتظار اين بود كه اتفاقي در كار باشد ولي روحيه جواني كه در فيلم بود، در تيزر نبود. در فاصله اين يك سال بر شما چه گذشته؟
- اتفاقي نيفتاده، آن تيزر را بايد با ديد يك تيزر نگاه كرد. يك تيزر يا يك آرم يا هر چيزي كه اسمش را مي شود گذاشت. تيزر، ماهيت و چارچوب خاص خودش را دارد.
*چه چارچوبي؟
- تيزر تعريف خودش را دارد و طبق همان تعريف ساخته شده. اصلاً هم از اين ماجرا ناراضي نيستم، چون من اين كار را دوست دارم، زياد هم دوست دارم.
*ولي انتظار هياهو و حركت و روحيه جواني بيشتري وجود داشت.
بود يا نبود؟
*انتظار مي رفت ولي نبود.
- ببينيد، من كه جوابگوي انتظار ديگران نيستم. من كار خودم را مي كنم. در نتيجه كار خودم را با چارچوبي كه براي خودم دارم، انجام مي دهم. من تصميم گرفتم يك تيزر بسازم، يك تيزر ساختم. همين طور كه تصميم مي گيرم يك تيتراژ بسازم، تيتراژ را مي سازم. اصلاً به اسم و رسم و انتظار ديگران كاري ندارم. آنچه فكر مي كنم درست است را مي سازم.
*در آن تيزر...
- اين را هم بگويم كه (اين جمله حتماً بايد باشد) دوستان مطبوعاتي هميشه مدعي هستند كه يك جمعي پشت سرشان است. هميشه وقتي مي گويند انتظار نمي رفت، معلوم نيست از چه كسي صحبت مي كنند. آيا شما نظرسنجي كرده ايد؟ آيا با ديگران صحبت كرده ايد؟ شما داريد حرف هاي ديگران را مي زنيد؟ وقتي مي گوييد انتظار نمي رفت يا نظر خودتان را بگوييد يا نظر ديگران را.
* شما مچ گيري بزرگي انجام نداديد. قرار نيست وقتي وارد سالن مطبوعات مي شوي و بيشتر آدم هاي حاضر در سالن، دوست و همكارانت هستند بروي نظرسنجي رسمي انجام بدهي، به هر حال از فضاي كلي چيزي دستت مي آيد.
- مي گويم براي هر چيزي ما بايد مبناي مقايسه داشته باشيم. مبناي مقايسه اثري كه كسي آن را ساخته و وضعيتش را مي داند. اركان تيزر را مي داند. اركان آرم را مي داند و اركان جشنواره را مي داند، سياست هاي جشنواره را هم مي داند. پس مبناي مقايسه چيست؟ يك بار هست كه ما با آدم مقايسه مي كنيم و مي گوييم فيلم فلاني را ديديم و اين فيلم بايد بهتر باشد. نه! هيچ بايدي وجود ندارد. شما نمي توانيد اثر كارگرداني را با اثر بعدي اش مقايسه كنيد و بگوييد بايد بيشتر مي بود. بايد بيشتر چي مي بود؟ مقياس بيشتر را دوستان مطبوعات تعريف نمي كنند. پس بيشتري وجود ندارد، يا پست تر و پايين تر. معيار، خود اثر است.
* كه شما از آن راضي هستيد؟
- من كاملاً راضي هستم.
و از آن حمايت مي كنيد؟
- و حمايت مي كنم. اگر بخواهيد، درباره جزئيات هم حرف مي زنم. حالا قرار است راجع به آن تيزر حرف بزنيم؟
* قرار است به عقب برويم. به وقتي كه بيژن ميرباقري به عنوان يك فيلمساز جوان وارد سينما شد. همان فيلم الان اكران شده. فكر نمي كنيد فيلم كند است؟
- نه! فكر نمي كنم.
* چرا؟
شما توالي زمان اتفاقات را در نظر بگيريد. شما زمان بگيريد و ببينيد كه حرف ها، حادثه ها و آدم ها در چه زماني گفته مي شوند يا اتفاق مي افتند. با توجه به تعدد آدم ها و حواشي كه پيرامون اين آدم ها هست، ابداً حس نمي كنم كه كند است. چه بسا، بعضي از اين قصه ها احتياج به گسترش بيشتري داشت.
* مخاطب راضي بود؟
شما بگوييد.
* اگر حرفي بزنم مي گوييد جمع بسته ام. اما آنها كه من ديدم، حوصله شان سررفته بود.
- كاري نمي توانم بكنم.
*پس چرا فيلم را ساختيد.
من، فيلم را براساس معيارهاي خودم مي سازم، نه براساس اينكه حوصله مخاطب عام سر نرود. زنگ موبايلش به صدا دربيايد، زمان چيپس خوردنش تمام شده باشد يا مثلاً قرارش دو ساعت عقب افتاده و آمده فيلم مرا ببيند. من در اينها تأثيرگذار نيستم و سعي هم نمي كنم بر اين مبنا تصميم بگيرم.
* شما براي خودتان كه فيلم نمي سازيد. شما مي توانيد بگوييد با اصول و قوانيني كه براي خودم دارم، براي مخاطب كم نمي گذارم.
- تقريباً همين را گفتم.
002523.jpg
عكس: امير عابدي
* ولي بايد براي يكي فيلم بسازيد.
- دارم مي سازم.
* براي كي؟
- براي همين آدم ها.
* ولي آنها كه خوابشان مي برد.
- شايد از اول خوابشان مي آمده!
* دقيقاً در آن صحنه اي كه دوربين روي صحبت هاي ويداست، نفر جلويي من در سالن سينما داشت مي خنديد و ارتباط نگرفته بود. پس يك چيزي كم است. يك جاذبه اي كه يقه تماشاگر را بگيرد...
- هيچ بايدي نداريم. شايد نمي خواسته گوش كند. يك تماشاچي اگر حق انتخاب داشته باشد، مي رود آن فيلمي را مي بيند كه عناصر جذاب، بر طبق يك تعريف برايش مشخص شده اند. ولي وقتي آمده فيلم من را ببيند، مي آيد كه تعريف من را از يك زندگي،  از آدم ها ببيند و گوش كند. حالا با آن تعريف تا حدي ارتباط مي گيرد و تا حدي ارتباط برقرار نمي كند. مسئوليت اين ديگر با من نيست. من نمي توانم فيلم را براساس آدمي كه رديف جلوي شما نشسته و خميازه مي كشد تعريف كنم. اينها، به سليقه تماشاچي هاي اين سينما برمي گردد ولي آيا اين سليقه ها دسته بندي شده اند؟ اگر طبق دسته بندي ها جلو برويم آيا موفقيت تضميني است؟ ما مي بينيم در عين حال كه در بعضي فيلم ها جواب مي دهد، در بعضي ديگر جواب نمي دهد. پس اين تعريف ها و دسته بندي هاي مشخصي كه به عنوان عناصر مجزا، عناصر پركشش و ... تعريف شده اند، همه مشروط به مقطعي از زمان هستند. برفرض، تعريفي كه امروز ارائه مي شود، نتيجه تحقيقي است كه يك سال قبل انجام شده و فيلمساز نمي تواند براساس تحقيقي كه سال گذشته انجام شده، فيلمش را بسازد تا دو سال بعد نمايش پيدا كند. اين تعريف ها، عمدتاً عقب تر از خود سينما قرار دارند.
* اين فيلم با چه تعريفي ساخته شده؟
- تعريف فيلم در خود قصه اش وجود دارد.
* با چه نوع از مخاطب شناسي؟
- اين به زماني برمي گردد كه ما بخواهيم به مخاطب خاصي فكر كنيم. بحث مخاطب شناسي، بحث پيچيده اي است و به جرياني برمي گردد كه مي خواهد همه چيز را طبقه بندي كند. مخاطب شناسي طبقه بندي خاصي ندارد، به جاي اينكه بگوييم مخاطب شناسي چيست؟ بگوييم انسان شناسي چيست؟ اين فيلم با اين ديدگاه ساخته شده.
مي خواسته يك مجموعه روابط انساني را ترسيم كند و ترسيم كرده. آن مخاطب شناسي كه شما، اهالي مطبوعات در نظر داريد و رويش تأكيد مي كنيد، تعريفي از طبقه اجتماعي، اقشار مختلف جامعه و شرايطي است كه جامعه در آن به سر مي برد. اينها، همه پارامترها و فكرهايي است كه مخاطب را دسته بندي مي كند. در نتيجه براي يك دسته هويت پيدا مي كند و براي يك دسته هويت پيدا نمي كند. ما نمي توانيم به اين تعريف ها قائل شويم، فيلمساز بايد مقطعي بالاتر را در نظر بگيرد و آن هم انساني است كه بالاي اينها قرار دارد. فيلمساز بايد بالاتر از قشر، طبقه، رفاه و فقر يك انسان را در نظر بگيرد.
* يعني انسان را رعايت كند. حالا اين انساني كه شما رعايت مي كنيد...
- من نمي خواهم رعايتش كنم. وارد يك ديالوگ شعرگونه نشويد. شما مطبوعاتي ها يك ديالوگ شعرگونه به كار مي بريد و مي خواهيد بر طبق آن، مصاحبه يا مكالمه را تعريف كنيد. من، وارد اين بازي ديالوگي نمي شوم.
* از مطبوعاتي ها دل خوني داريد؟
- نه! منظورم اين بود كه ديالوگ اصلاح شود...
* پس چرا اين قدر با كنايه درباره مطبوعاتي ها صحبت مي كنيد.
- دارم تصحيح مي كنم. مي خواهم سعي كنم دوستان مطبوعاتي را هم كارگرداني كنم.
* تلاش خوبي است ولي چطور شد كه اين فيلمنامه شد فيلم شما؟!
- پس قطعاً در جلسه مطبوعاتي سال پيش نبوديد. آنجا توضيح دادم كه من يك فيلمنامه به آقاي تخت كشيان ارائه دادم كه خيلي از عناصرش با اين فيلم مشترك بود. مسائل پيرامون يك خانواده و مهاجرت كه در آن فيلمنامه هم، اتفاقاً پسر بزرگ خانواده به خارج مي رفت و بعد از مدتي برمي گشت. اتفاقاً اعضاي خانواده هم تقريباً همين ها بودند يعني خواهر، برادر جوان تر و ... فيلمنامه مورد توجه تهيه كننده فيلم قرار نگرفت و او بلافاصله ساخت اين فيلمنامه را به من پيشنهاد كرد.
* پس چه تفاوت مهمي وجود داشت؟
- اين فيلمنامه يك نقطه قوت و جذابيتي دارد و آن استفاده از دوربين است. اين دوربين وجه تمايز فيلمنامه خانم فرح آور مقدم با فيلمنامه خودم بود.
* ديالوگ ها يا صحنه هايي كه در فيلمنامه خودتان بود به اين فيلم اضافه نكرديد؟
- اين فيلمنامه مستقل بود. من، ديالوگ ها و كاركردهاي شخصيتي را در اين فيلم تغيير دادم ولي اينكه آن فيلمنامه تبديل بشود به اين، نبود. آن فيلمنامه موجوديت مستقلي دارد، اين فيلمنامه هم موجوديت مستقلي دارد. همچون موجوديت مستقل يك تيزر، يك تيتراژ با يك فيلم سينمايي.
* خنده تان به خاطر تكه اي است كه به مطبوعاتي ها انداختيد؟ هربار كه شما چنين خنده اي مي كنيد، منتظرم تكه اي به مطبوعاتي ها بيندازيد!
- مي اندازم. راحت باش!
آن قسمتي كه ناهيد به شكلي مات و سرد به مشتري مي گويد: اين كه لنزه! اين جمله در فيلمنامه بود؟
- مربوط به فيلمنامه است.
* اين حس و اين مات بودن از كجا مي آيد؟
- مسئول بازي كارگردان است. به هر حال وقتي شما مقابل يك كارگردان قرار مي گيريد،  بازيگر ظرايفي در حركت، رفتار، نوع سردي يا انرژي كه پشت كلماتش مي گذارد، دارد. كارگرداني هوشمند است كه بتواند از همه اينها استفاده كند.
* پس شما كاشف آن لحظه بوديد؟
- چي كشف من بود؟
* همين ظرايف...
- خيلي جزئي وارد بحث مي شويد. من يادم نيست كه در آن لحظه به ليلا زارع گفتم اينجوري كن يا او به من گفت اينجوري باشد.
* اگر بگوييم كل داستان، داستان اين خانواده است، آن وقت گريزي كه به خانه همسايه مي زند، مي تواند نباشد.
- چرا مي تواند نباشد؟ وقتي كه داريد يك داستان را تعريف مي كنيد، اين داستان مي تواند مصداق هاي ديگري هم داشته باشد. تعريف شما، تعريف درستي نيست. اينجوري مي توانيم بگوييم مي شود اين شخصيت نباشد، مي شود آن شخصيت نباشد.
* با حذف شخصيت ها شما داستان ديگري پيدا مي كنيد. من هيچ وقت اين حرف را نمي زنم.
- همه اينها شرايطي است كه داستان ما را مي سازد. با وجود آن خانواده در كنار اين خانواده است كه ما با پس زمينه زندگي جمشيد و محله اي كه در آن زندگي مي كند آشنا مي شويم. شما به هويت اين خانواده مي رسيد كه در شهر زندگي مي كنند و شهر هم تعريفي دارد. كليت شهري كه اين خانواده در آن زندگي مي كنند را مخاطب متوجه مي شود و تعميمش مي دهد. بخشي از مشكل اين آدم ها شايد مشكل همه اين آدم ها باشد.
* ما در دو بخش وارد خانه همسايه مي شويم. يكي بخشي كه دختر همسايه مي خواهد ازدواج كند و بخش ديگر كه مي فهميم آن پسر معتاد است. درست؟
- ما وارد نمي شويم. ما ديالوگ هاي خانه همسايه را مي شنويم.
* ولي در خانه همسايه به روي ما باز مي شود.
- اطلاعات درون آن خانه را مي شنويد.
* حال چرا بايد پدر خانواده، جلوي در خانه همسايه به عروسش بگويد كه مي خواهد نصف خانه را به نام نوه اش كند؟
- به اين خاطر كه پدر خانواده در موقعيتي قرار داشت كه مي خواست آن خانه را ترك كند. شما دقت كنيد كه بعد از آن پدر ديگر خانه را ترك مي كند. به جهت شرايط نشانه شناسي، يا خيلي حرف هايي كه شما مي زنيد..
* كنايه بود؟
- آره! اين پدر در آن خانواده هويت ديگري ندارد. در سكانس ماقبل نهايي مي بينيم تنها كسي كه چراغ آن خانه را روشن نگاه مي دارد، ناهيد است، كه ايستاده و با تمام سختي ها و مشقت هايي كه مي كشد خانه را روشن نگاه مي دارد.
* بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم! كمك تان مي كنم به مطبوعاتي ها تكه بيندازيد. فروش چه طور بود؟
- نمي دانم، چهار روز است.
* فروش چهارروزه چطور بود؟
- در اين چهار روز نمي شود ارزيابي دقيقي داشت. شما كه با تماشاچي ها فيلم را ديديد وضعيت فروش را ارزيابي كنيد.  آيا موفق مي شود؟
* شما كه تيزر تلويزيوني نداريد. تمام تبليغ فيلم دهان به دهان است.
- ما براي بيلبوردهايمان هم دچار مشكل هستيم. علي رغم اينكه وزارت ارشاد تمام موارد بيلبوردها را تأييد كرده و پوستر را و سردر را، باز هم ما براي تبليغ روي بيلبوردها مشكل داريم.
* ممكن است فرصت اكران تمديد شود؟
- نه! تمديد نمي شود. به آن خاطر كه سينماها در دوره نوروز برنامه خاص خودشان را دارند. بعد از نوروز هم فيلم هاي جديد اين جشنواره اكران مي شود.
* بگوييم بد زماني اكران كرديد؟
- به اين مفهوم نيست. وضعيت فروش به نسبت بقيه فيلم ها خوب است. ولي همه معنا و مفهوم اكران در سينماها يا تعداد سالن ها نيست. در پارامترهاي جانبي اش هم هست. از تلويزيون گرفته تا حمايت هاي رسانه اي، مطبوعاتي و محيطي كه به شهرداري مربوط است.

نگاه روز
نسلي ديگر
يك سيمرغ بلورين و يك ديپلم افتخار سهم فيلم ما همه خوبيم در جشنواره فيلم فجر پارسال بود. بعد از يك سال فيلم اكران شده و ايرادهايي كه مي شود به آن گرفت، مشخصند و اگر ميرباقري بتواند فيلمش را از زير بار اين ايرادهاي مشخص به در ببرد، مي تواند آن را تا پايان سفر اكرانش به سلامت همراهي كند. فيلم، اكران شده و نگاه سر راست و عيني اش به زندگي از جنس همان نسلي است كه كارگردان با آنها زندگي كرده. اينكه اصل واقعيت را، خوب يا بد، لخت كنند و بگذارند جلوي چشمت، از ويژگي هاي همين نسل فيلمساز است. كاري كه دو سال قبل و با فرمي ديگر، پرويز شهبازي انجام داد و جوان هاي فيلمش را به خيابان فرستاد تا بي هويتي شان را به سياه ترين شكل ممكن نشان دهد و آرزوهايشان را دست بيندازد. همين اصغر فرهادي، فيلم او هم روزي بالاي 10 ميليون تومان مي فروشد و با 4 سيمرغ بلورين در جشنواره فجر امسال تشويق شد. فرهادي هم از همان نسل ميرباقري است و با همان ويژگي ها. اين نسل از كارگردان ها نه مجال سبكسري دارند و نه اجازه بازيگوشي. آنها تمام واقعيات اجتماعي را كه مي بينند با سيلي مي زنند در گوشتان تا حرفشان را باور كنيد. از سياهي هاي اجتماع حرف مي زنند و نگاه تيزبين و موشكافانه شان آواره است براي پيدا كردن ايرادها. نشانه هاي حضور اين نسل از كارگردان ها، بيشتر به چشم مي آيد. از يك طرف اصغر فرهادي است و سينمايي كه سرراست، داستان هايش را تعريف مي كند و تو را شگفت زده به خيابان مي فرستد و به شكلي عريان زندگي آدم هاي طبقه متوسط را مي گذارد جلويت تا ببيني شان و از آن طرف آنقدر نگاه انساني اش را به رخ تو مي كشد كه باور اين ميزان از صداقت سخت مي شود. از طرف ديگر، بيژن ميرباقري از همين نسل مي آيد و ما همه خوبيم را مي سازد و در كنار اصغر فرهادي قرار مي گيرد و باز هم داستان آدم هايي را روايت مي كند كه از طبقه متوسط جامعه هستند.دوستانه و بدون موضع گيري وارد زندگي آدم ها شدن هم از ويژگي هاي اين نسل است. سعي نمي كنند شعور مخاطبان را زير سؤال ببرند و براي آنها نسخه اي بپيچند و آدم خوب و بد فيلم را معرفي كنند. آدم هاي فيلم هاي اين نسل، همه شان كمپلكس هاي خوبي و بدي و زشتي و زيبايي اند و به نوعي پيامبران آيه هاي تازه اي هستند كه قطعيت را به سخره مي گيرند. براي اين نسل، چيزي تحت عنوان واقعيت محض وجود ندارد. همه شان در زندگي هم خوبند و هم بد. دوربيني كه در فيلم ميرباقري مي چرخد و زندگي شخصيت هاي اصلي فيلم را بدون موضع گيري دنبال مي كند، هدف پيچيده اي را نشانه نرفته. هدف، همين قصه  ساده است كه تنها خواسته اش، درگير كردن مخاطب است.حالا اين نسل تازه، با يك تفاوت آشكار، وارد رقابت در عرصه اكران شده اند. يكي از فيلم ها خوب مي فروشد و ديگري كمي لنگ مي زند. تفاوت مهم، در هدفي به نام جلب مخاطب و جذب تماشاگر است. اصغر فرهادي بعد از دو فيلم اجتماعي، ديگر مي داند مخاطبش نسبت به چه چيزهايي واكنش نشان مي دهد و چه اتفاقاتي او را جذب مي كند. قطعاً علت ساخت فيلمي مثل چهارشنبه سوري ، تجربه اي در اندازه رقص در غبار است با شكل و شمايلي تجربي. اين نگاه تجربي در اولين فيلم بيژن ميرباقري هم مشهود است. با اين ادعا كه كاري به مخاطب ندارد. اما اين حد از بلندپروازي، تنها به دليل نشناختن مخاطب است. جايي كه ميرباقري در فيلمسازي به پختگي برسد و بتواند در جايگاهي بالاتر از مخاطب قرار بگيرد و حرفش را به همين اندازه رك و صريح بر زبان بياورد و مخاطبش را هم جذب كند، قطعاً دور نيست. اصلاً غيرقابل باور نيست كه فيلم سوم ميرباقري، چهارشنبه سوري ديگري باشد.

خبرسازان
ايرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
عكاس خانه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |