پنجشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۸۵ - - ۳۹۵۹
ديدار با دكتر احمد نادعليان نقاش و حجار
از جان سنگ هاي رها شده
004458.jpg
عكس ها: محمدرضا شاهرخي نژاد
سحر طاعتي
* زندگي هنري نادعليان از كجا شروع مي شود، چگونه ادامه مي يابد و سرانجام به كجا مي رسد؟
- از زماني كه كودك و نوجوان بودم و درست از سن 12 سالگي علاقه وافري به نقاشي داشتم و بدون اين كه استادي داشته باشم و يا آ موزشي ببينم در اين زمينه كار مي كردم. سال دوم دبيرستان بودم كه متوجه شدم رشته اي با عنوان هنر وجود دارد به اين خاطر درسم را سريع تر به اتمام رساندم و وارد دانشگاه شدم اما قبل از آن و در سالهاي انقلاب تحت تأثير فضاي سياسي- اجتماعي آن زمان، آثاري در قالب پوستر ايجاد كردم كه تا سال 57 به چاپ رسيده بود و در ميان مردم به عنوان يك طراح 16 ساله رد و بدل مي شد.
حضور من در آن زمان يك موفقيتي را از نظر عاطفي و روحي برايم ايجاد كرد و باعث شد كه كارم را جدي تر دنبال كنم. پس از انقلاب كه براي اولين بار موزه هنرهاي معاصر تهران بازگشايي شد، به واسطه ديدن اولين نمايشگاه نقاشي در موزه، تأثير عميقي را گرفتم به دنبال آن برپايي نمايشگاهي از آثار هنرمندان در حوزه هنري از جمله تأثيرات ديگر هنري ام بود. بعدها دانشگاهها باز شد و من به عنوان اولين دوره از دانشجويان رشته نقاشي وارد دانشگاه هنر شدم و اين عرصه در جامعه رسميت بهتري پيدا كرد. در دانشكده نه تنها واحدهاي درسي امان سخت نبود بلكه جزو جذابترين مواردي بود كه باعث كشش من به اين سمت شد و با توجه به علاقه اي كه داشتم، آنها را دنبال كردم. همزمان با تحصيلم به مسافرت علاقه زيادي داشتم، سفرهاي زيادي به سراسر ايران كردم كه حاصل آنها 2 كتاب از آثارم بود كه به نام مجموعه طراحي آن زمان چاپ شد و چون سفر زياد مي رفتم و در كنارش طراحي هاي گسترده اي مي كردم از همان سالهاي اول دانشگاه (سال 63) از طرف جهاد دانشگاهي براي كلاسهاي پيش دانشگاهي دعوت به تدريس شدم و از آن سال تا به حال به شكل پراكنده درگير تدريس بودم. البته منهاي دوره اي كه براي تحصيل خارج از كشور به سر مي  بردم.
سال 63 به مدت 2 سال در جهاد دانشگاهي تاريخ هنر، اطلاعات هنري و طراحي تدريس كردم. سال 67-66 كه آخرين سالهاي تحصيلم بود از طرف گروه تجسمي دانشكده هنرهاي زيبا دعوت شدم كه در دانشگاه تهران تدريس كنم كه آن زمان مدركم كارشناسي بود و به مدت 2 سال هم اين كار را انجام دادم. بعدها طي شرايطي كه فراز و نشيب هاي زيادي داشت، اين موقعيت برايم فراهم شد كه براي ادامه تحصيل به خارج از ايران بروم. ابتدا 2 سال در فرانسه زندگي كردم و زبان مي خواندم و قصد هم داشتم كه ادامه تحصيل بدهم ولي از آنجايي كه مداركي كه از ما ترجمه شده بود قابل انطباق با مدارك موجود در فرانسه نبود، اين اتفاق نيفتاد، ولي در مدتي كه براي گذراندن دوره زبان آنجا بودم به صورت آزاد طراحي كاريكاتور كار مي كردم كه بعدها در انگلستان آن مجموعه آثاري كه شامل كاريكاتورها و طنزهاي ترسيمي ام بود و در فرانسه و انگلستان كار كرده بودم در دانشگاه انگلستان چاپ شد.
سال 91 موفق شدم از دانشگاه مركزي انگلستان پذيرش بگيرم و فوق ليسانس و دكترا را آنجا به صورت پيوسته ادامه بدهم كه سال 75 فارغ التحصيل شدم. حين تحصيلاتم چيزي كه عذابم مي داد، اين بود كه من در ايران آدمي بودم كه كم مطالعه مي كردم، زياد سفر مي رفتم و بيشتر تجربه كسب مي كردم و كار انجام مي دادم ولي تحصيلاتم در حوزه كتابهايي كه فلسفي و در رابطه با عرفان و بازتابش در هنر كه در دوره دكترا اين مقوله را كار مي كردم طاقت فرسا بود و فعاليت عملي ام را سلب مي كرد، با اين حال به صورت پراكنده كارهاي طنز ترسيمي فلسفي و گاهي نقاشي هم انجام مي دادم آن هم به اين خاطر كه تحصيلاتم بيشتر معطوف به فرهنگهاي گذشته بود.
هميشه اسطوره، انديشه كهن، نهادها و نشانه هاي گذشته در كارم حضور داشتند و تأثير شيوه هاي هنري گذشته خصوصاً  نقاشي ايراني در دوره اي كه در ايران بودم در من تاثير گذار بود در حالي كه بين نسل جوان مرسوم بود كه براي كسب نوعي هويت شيوه هاي گذشته را كار بكنند. بعد از تحصيل برگشتم و در يكي از دانشكده هاي دانشگاه شاهد مشغول به كار شدم. اما در خصوص زندگي ام بايد بگويم كه براي من كه پيشينه اي از گذشته كه اجدادم در كوهستان و به شكل عشايري زندگي مي كردند و حتي زماني كه نوجوان بودم و هميشه پيش پدر بزرگم در منطقه كوهستاني و ييلاق مي رفتم.
خاطراتي هستند كه تصور مي كنم كه اگر آنجا براي كار كردن مناسب نباشد، تهران نيز جاي خوبي براي زندگي هميشگي نيست، از اين جهت اولين سالي كه به ايران برگشتم به اتفاق مادر، همسر و فرزندم به طور مدام 5-4 سال و در فصل تابستان در چادر آنها زندگي كرديم كه سالهاي اول بسيار سخت مي گذشت. چرا كه فاقد امكانات رفاهي بود. منطقه كوهستاني پلور هم تابستان هاي بسيار سرد دارد، با اين حال هم براي خودم و شايد براي پسرم كه خيلي كوچك بود حيوانات و چيزهايي كه در اطرافمان بود انگيزه هايي ايجاد مي كرد كه سختي نبود امكانات زياد به چشم نمي آمد.
ولي الان وقتي به گذشته فكر مي كنيم، براي خودمان نيز عجيب است. زماني كه در طبيعت زندگي مي كرديم سال اول كارم را با نقاشي شروع كردم اما گاهي وقتها نبود امكانات، نبود فروشگاه براي خريد لوازم هنري و شرايط جوي كارها را مختل مي كرد تا اين كه اين مسأله باعث شد من با ابزار ساده كنار رودخانه و روي سنگ ها شروع به حجاري كنم، البته اين تصور كه سنگ نوع خاصي دارد را از پدر بزرگم به ارث برده بودم. ايشان در زمينه موسيقي به شكل بومي كار مي كرد اما آدم صاحب سليقه اي بود و گاهي اوقات سنگهاي طبيعت را سايش مي داد و از آنها براي بچه ها و نوه هايش گوشواره و چيزهاي ديگر درست مي كرد در آن نوع سنگي كه پدر بزرگم انتخاب مي كرد من نيز شناخت كامل پيدا كرده بودم و در عين حال وقتي انسان در طبيعت زندگي مي كند فرصت زيادي دارد كه تأمل كند و آن تأمل براي من چنين بود كه وقتي به آب و سنگ فكر مي كردم و به شكل گيري آنها به عنوان نقاش از لحاظ بصري مي نگريستم به اين مسأله توجه داشتم كه سنگ سخت ترين است و آب نرم ترين. ولي با نيرويي كه در طبيعت وجود دارد در اثر گذشت زمان اينها را شكل مي دهد و اگر آب مي تواند اين كار را بكند پس من هم مي توانم و به نظر مي رسد كه آن توان را ما نيز كه بخشي از طبيعت هستيم، داريم. ابتدا كارهايي كه كردم خيلي پيش پا افتاده بود و تدريجاً  كارها از طراحي هاي ساده سوق پيدا كرد به اين كه شكل سنگ بر چيزي كه روي آن نقش مي بست، تأثير مي گذاشت.
004461.jpg
دسته دوم كارهايم انطباق بيشتري با شكل سنگها داشت، اگر چه در كنار اين مسئله، از نظر موضوعي هم تحت تاثير كلاس هاي تاريخ هنرم بودم و سعي مي كردم حيوانات بومي آنجا مثل بز، اردك و خروس را كار كنم كه شيوه آن هم ناخواسته تحت تأثير شيوه هخامنشي بود ولي تدريجاً بعضي از موضوعاتي مثل موضوع مادر و بچه در نقاشي هايم بروز پيدا كرد، اما در ابتدا سنگ مثل بوم بود و كم كم شكل سنگ اثر گذاشت روي نقشي كه بر آن زاده مي شود. در آن لحظه كارهايم را در سايت هاي اينترنتي اين گونه توصيف كردم كه آميخته شدن يك خيال با چيزي كه در طبيعت وجود دارد. اين پرسش هميشه مطرح بود كه من طبيعت را انتخاب مي كنم يا طبيعت من را.
در ادامه طوري شده بود كه فكر مي كردم بايد سنگ هاي خيلي خوب را جمع آوري كنم و حاصل اين جمع آوري چندين هزار سنگ شد كه در يك تكه زميني كه در منطقه پلور گرفته بودم و هم اكنون هم تبديل به خانه اي شده كه تابستان ها در آنجا ساكن هستم قرار دارند، اما بيشتر اين سنگ ها در حياط خانه پدري ام در تهران جاي گرفتند كه تصور مي كنم اگر چند تا عمر هم داشته باشم، نمي توانم تمامشان كنم. ولي از آنجا كه براساس يك ذهنيت انتخاب شده اند، نصف آنها را مجسمه هاي آماده نامگذاري كرده ام يعني پيشاپيش بر يك اساس، يك انتخاب معنايي در آنها نهفته است و اما كار به اينجا ختم نشد چون من اين كارها را در بنيان مجسمه سازان ارائه دادم و بعد زمينه ساز شركت در سمپوزيوم بين المللي شد، متوجه شدم اين آميزه نوعي طراحي نقاشي با كارهاي حجمي به شكل سنگ است، اگر چه حجم سه بعدي نيست ولي ماهيت سنگ را به شكل سنگ محفوظ مي كند كه همين مقوله براي خيلي از غربي ها جالب است. به همين جهت كفه ترازو در فعاليت هنري ام به اين قسم كه روي عناصر آماده طبيعت كار كنم سنگين تر از طراحي نقاشي شد. تقريبا نقاشي كم و كمتر و به طراحي هاي روي پارچه رسيد و هم اكنون هم از زندگي هنري ام حذف شده است.
* در مورد سنگ هايي كه نمي شود آن را جابه جا كرد، چه تدابيري را در نظر گرفتيد؟
- گاهي وقت ها در طبيعت سنگ هاي سنگيني بودند كه نمي شد آن را تكان داد و بلند كرد، اما من مي دانستم كه در تاريخ هنر در نقش رستم، نقش رجب، تنگه چوگان، تنگه واشي و خيلي جاها حجاري هايي از دوره ايلامي، هخامنشي، ساساني و... وجود دارد و اينها قرن هاست كه در طبيعتند و داراي پيام و محتواي اثرگذاري خاص خودشان هستند و از اين جهت حسرت مي خوردم كه فكري كه هزاران سال در ايران بوده چرا منسوخ و فراموش شده، روي اين حساب شروع كردم كارهايي را انجام دادن و در طبيعت رها كردن و از آنجايي كه سنگ هايي را كه اغلب انتخاب مي كنم، بيشترينشان در حاشيه رودخانه هستند كارهايم به نقش  ماهي ها سوق پيدا كرد و گاهي وقت ها الهه هاي باروري كه ملهم از نگرش باستاني نسبت به ملكه آب بود و به شكلي تمثيلي براي من نگرش جديدي داشت، خواه ناخواه شكل گرفت. همچنين گاهي اوقات موضوعات حاشيه روي صخره ها و يا رودخانه و بالاي كوه به مسائلي چون ضحاك مار به دوش و غيره رسيد. به مراتب بازتاب اينها اگر چه به شكل قصه و روايت خيلي جاها پيچيده شده بود كه فردي اين كار را مي كند، اما اين فكر را كردم اين زنجيره زماني كامل مي شود كه بازتاب جهاني پيدا كند. تمام هنرمندان زمين يا لنت آرت و هنرمندان محيطي كه نسل جديدتر هستند به واسطه عكاسي كارشان را ثبت مي كنند. ولي براي من به عنوان يك ايراني كه در كشوري هستم كه ناشران يا دولت از نظر نشر حامي خوبي نيستند در مقايسه با يك هنرمند غربي كه ممكن است از مجموعه  آثارش ده ها كتاب و كاتالوگ چاپ شود. بايد مواردي جديد مثل چند رسانه اي و اينترنت را نيز در كارم دخيل مي كردم كه اين خود بستري شد كه بتوانم سايت هايي را با اين نام تعريف و آثارم را معرفي كنم.
* حضور شما در پنجاهمين بينال ونيز چه طور شكل گرفت؟
- معرفي در نمايشگاه هايي با عنوان هنر مفهومي و جديد از تجربياتم در هنر چندرسانه اي و اينترنت و سلسله نمايشگاه هايي كه از تجربه هاي طبيعت بر سنگ هاي كوچك بود، باعث شد از طرف ايران براي پنجاهمين بينال ونيز كه دو سال و نيم پيش برگزار شد، انتخاب شوم. به موازات آن از طريق سايت و مكان هاي ديگر كشش هايي نسبت به كار من بوجود آمده بود كه اين استعداد را دارم كه در بسياري جاهاي ديگر مطرح شوم.
* سفرهاي خارج از كشور و حجاري روي صخره هاي جزاير مختلف از كجا آغاز شد؟
- به دنبال سفر به ونيز، چند ماه بعد توسط برگزاركنندگان يك نمايشگاه در طبيعت كه يك آمريكايي و ايتاليايي هيأت انتخاب هنرمندان بودند براي حجاري جزيره ليدو به ايتاليا دعوت شدم و بعد از آن بلافاصله به آلمان رفتم و سنگ هاي رودخانه راين را حجاري كردم. سپس دعوتي از اسپانيا از سوي مركز فرهنگي آنجا براي حجاري در جزيره استخر و آب در درياي مديترانه رفتم. همچنين بعدها در جنوب فرانسه حجاري روي آرت هتل را انجام دادم كه تمامي اين سفرها از سوي كشورهاي مربوطه حمايت مالي مي شد. تدريجاً طي سفرهايي كه براي كارهاي مطالعاتي به كشورهاي ديگر داشتم از جمله فنلاند، دانمارك و... حتي اگر صخره  و سنگ نبود يك پروژه جديدي را ايجاد مي كردم به عنوان مثال پروژه گنج هاي پنهان را در آخرين سفرم به فرانسه و آمريكا انجام دادم. به نوعي هر جاي دنيا كه سفر مي كنم معمولاً  اگر صخره داشته باشد، حجاري و در غير اين صورت حجاري هاي كوچكي كه به همراه دارم را در طبيعت آنجا دفن و فرآيند دفن و محل آنها را فيلمبرداري و عكاسي مي كنم و آنها را در صفحات چند رسانه اي طراحي و كشف محل آنها را نيازمند به فروپسپورت مخصوص به خود را مي گذارم. جزئيات اين آثار كاملاً مشخص ولي مكان آنها نامعلوم است. من اسم اين مجموعه متأخر را گنج هاي پنهان گذاشته ام كه در واقع نمايشگاهي براي هزاره هاي بعدي است. به هر حال اينها در دل طبيعت وجود دارد. يا به واسطه اين گنج نامه هاي ديجيتالي و يا توسط يك اتفاق روزي دو باره كشف و ديده خواهند شد. كارهاي من آميزه اي از انديشه و فنون خيلي كهن را در بر دارد و در كنارش رسانه و نحوه بياني بسيار جديد و آشنا كه بيشترين تأثيرات و مخاطب را در شبكه اينترنت دارد و همين بازديد هزاران نفر از سايت هاي اينترنتي منجر به تبادل سفرها و مسائل بيشتر شد.
* گنج هاي پنهان حدود يك سال و نيم با همان هدفي كه هزاره هاي بعدي آنها را كشف كنند، شكل گرفت. فكر مي كنيد در حال حاضر با اين كاري كه انجام مي دهيد ديد مخاطبان به اين مسئله چگونه است؟
- تفاوت بين اين حجاري ها با انواعي كه از دوره هاي گذشته بر جاي مانده، آگاهانه است. انساني كه در گذشته سفالينه اي را در قبر گذاشته، براي زمان خودش كار كرده و در برخي موارد براي عملكرد ديگر، در آن سفالينه موجود در قبر غله و آب گذاشته چون باور بوده كه آن انسان  در گور (پس از مرگ) به آن نياز دارد ولي من آگاهانه اثرم را از چشم مخاطب پنهان مي دارم.
اگرچه بعداً مكان آن را اعلام مي كنم اما همين اعلام و داستان، خودش روايت و تصور ذهني اش از ديد مخاطب، تصوير و معنايي را زنده مي كند. اين معنا به اعتقاد من دو چيز همزمان را مي تواند زنده كند؛ يكي اينكه وقتي تصوير يك موجود چه ماهي، چه بز و چه انسان را در طبيعت دفن كنيد خود يك نوع اعلام مرگ است؛ يعني حس كرده ايد اين ماهي ديگر نيست و بايد به خاك سپرده شود و نوعي مراسم تدفين است. از جهت ديگر، بذري است كه به زمين سپرده مي شود يا رازي است كه در ميان گذاشته مي شود و روزي قرار است آرزويت آشكار شود و در زماني كه احتمالاً ديده شود، مربوط به گذشته است پس در زماني كه ايجاد شده، براي آينده مي باشد. اين بازي با زمان برايم جالب است كه مخاطب به گذشته فكر كند. اينكه دستي از گذشته و آينده، معنايي را براي انسان حال ايجاد كند برايم جالب است يا يك نوع زنگ خطري براي نابودي است و در برخي موارد اين مسئله را اين طور توصيف مي كنم كه زمين جايي مثل گهواره براي انسان و انديشه هاي و تمدن هايش است و جايي كه گورستان است و انسان امروز عادت كرده كه در نمودها و مواد طبعي و فرهنگي مصرف كننده باشد. اگر تمدن را يك درخت گردو فرض كنيم و اگر همه به فكر مصرف آن باشند بالاخره روزي تمام مي شود ولي بايد چيزي را كاشت كه ديگران هم بتوانند آن را از زمين كشف كنند. اين زنگ خطر كه انسان فقط فرهنگ را مصرف مي كند به گوش مي رسد. گنج هاي پنهان به نوعي بازيافت يك فرهنگ گمشده است و اين فرهنگ گمشده در معنا و تصوير، اين است كه انسان در گذشته، بخشي از طبيعت بوده و الان مي خواهد بر طبيعت بتابد و غلبه كند كه در اين غلبه، بيشترين آسيب را هم انسان از نظر روحي و مادي مي بيند. در واقع اينها جاذبه هاي هنر نسل جديد است كه نسبت به مسائل محيط، آرزوها، آمال و دغدغه هاي انسان بي تفاوت نيست و از جهتي جالب بودن آن به اين خاطر است كه روي نقاطي مي توان انگشت گذاشت كه هم متعلق به روستايي در ايران و هم براي يك دهكده جهاني باشد؛ يعني به نوعي دغدغه  بحران محيط، يك مسئله جهاني است.
* حجاري هايي كه در كشورهاي ديگر خلق و دفن مي كنيد، آيا نمادي از يك حجار ايراني را در خودش به همراه دارد يا اينكه بسته به آن كشور و فضاي آنها اين حجاري ها را انجام مي دهيد؟
- زماني كه من در عين خلق اثر سعي دارم نماد و نشانه اي را طراحي كنم كه هم مربوط به گذشته و آينده و هم ايراني و بومي و جهاني باشد، بر اين اساس اين طور به ذهن مي رسد كه رد دست اثر انسان، ردپا، ماهي، سنگ و... در دوره ماقبل تاريخ هم بوده و در آينده هم ادامه خواهد داشت. البته در كنارش مفاهيم اسطوره اي، مذهبي و روايي به چشم مي خورد.
* چندي پيش از طريق رسانه ها عنوان شده بود كه نادعليان حجاري هايش را به ماه مي برد. يك مقدار راجع به اين موضوع توضيح مي فرماييد كه چطور روي ماه را حجاري مي كنيد؟
- داستان از اينجا شروع شد كه من يك سري كارهاي حجاري انجام مي دهم. وقتي اسم حجاري مطرح مي شود به نوعي تصويري مي سازيم كه مي تواند هم واقعيت داشته و هم نداشته باشد. در تصاويري كه براي كار، مجموعه اي از آسمان، ستاره ها و ماه را كار مي كردم ترجيحاً سوق پيدا كردم به سايت ناسا و عكس هايي از جزئيات ماه و بافت صخره هايش. با استفاده از آن عكس ها، ماهي را طراحي كردم كه در آسمان است و وقتي مخاطب اينترنتي روي آن كليك مي كند و نزديك و نزديك تر مي شود، با حركت موس روي صخره هايش مي تواند جست وجو كند و در آن جست وجو حجاري هايي كه من انجام داده و روي عكس هاي واقعي كلاژ كرده بودم را ببيند(يكي از دلايلي كه به آمريكا دعوت شده بودم مرتبط با اين پروژه بود). اما براي برخي ها اين تصوير ايجاد شده بود كه من به كره ماه رفته و حجاري هايي را انجام داده ام. خيلي ها در حال حاضر روي زمين هاي كره  ماه زمين خريد و فروش مي كنند و اگر آنها با وجود اينكه آنجا نيستند زمين هاي ماه را خريد و فروش مي كنند ما هم مي توانيم آنجا نمايشگاه برگزار كنيم.
* شما در آثارتان روندي داريد كه برگرفته از عناصر طبيعت يا تمدن هاي ايران باستان است و بعد يك دفعه به داستان ضحاك پرداختيد كه آن را روي صخره هاي پلور ايجاد كرديد. ضحاك چگونه خلق شد و چرا باز صخره هاي پلور را برگزيديد؟
004455.jpg
عكس: رضا جلالي
- به عنوان جواني كه فضاهاي انقلاب را تجربه كرده و به نوعي حساسيتي را نسبت به پادشاه يا حاكم بد ديده است. در عين حال اگر كسي بيشتر در خصوص ضحاك مطالعه كند، اگرچه ريشه  مار در اساطير دنياي باستان و اژدهاي سه سر است، در داستان شاهنامه فردوسي تبديل به يك پادشاه بد مي شود و به عقيده خيلي ها حالت هاي مارگونه و اژدهاگونه به طينت بد آدم ها برمي گردد. تمامي اين مفاهيم از دوران كهن تا جديدش برايم جالب بود اما چيزي كه جالب تر است اين بود كه در تمام اعصار، پادشاهاني كه حامي هنرمندان بودند در دل كوه ها دستور مي دادند كه تصويرشان را حجاري كنند. اگرچه ضحاك در نقاشي هاي ايراني آمده اما اسطوره اي بود كه هيچ وقت در دل سنگ كار نشده بود. اما دليلي كه در پلور كار كرديم بر اين اساس بود كه كوه دماوند اولين جايي است كه سر از آب درمي آورد و اژدها و سيمرغ جايگاهش آنجاست و فريدون، ضحاك را به غار يا چاهي در كوه دماوند مي برد و حبس مي كند و باورهاي عاميانه اي درباره تخت فريدون يا قلعه دختر كه همان آناهيتا هست. بالاي تپه پشت منزلمان تخته سنگ بزرگي هست كه رو به كوه دماوند است و فكر كردم با حجاري آن مي توانيم معناي آن اسطوره  كهن يا تفصيل جديدي در اشعار حماسي و عرفاني را دوباره زنده كنيم كه ضحاك هم يك پادشاه بد و هم نقش انسان و خاطرات و نحوه تبيين كردن داستان پيدايش هستي و نور و ظلمت و خيلي چيزهايي كه در اسطوره هاي كهن بوده و بعداً با تأليف و ويرايش جديدي بازگو مي شوند.
* طي سفرهايي كه به كشورهاي ديگر مي رويد، موزه هنرهاي معاصر و يا مركز هنرهاي تجسمي چه حمايت هايي را انجام مي دهند؟
- نمي توانم حمايت معنوي زياد و به طور كامل حمايت مالي شان را انكار كنم، ولي معمولاً در چند سال اخير كه سفرهاي زيادي دارم و يك تصور غلطي كه در ذهن بسياري از هنرمندان شكل گرفته كه فكر مي كنند موزه با من مناسبات ويژه اي دارد و به كنايه به من مي گويند چرا شما را مي فرستند؟ در حالي كه من هنرمنداني را سراغ دارم كه به خاطر مساعدت هاي موزه و به واسطه استعدادهايشان در نمايشگاه هاي خارج از كشور حضور يابند به استثناء بينال ونيز در بقيه مسائل اگرچه موزه را مطلع كردم، اما در برخي از آنها با مساعدت دانشگاهي كه من به عنوان اعضاي هيأت علمي هستم و نه به واسطه اي كه حجاري كنم به عنوان مثال در فنلاند، اسپانيا و آمريكا به عنوان يك شركت كننده در كنفرانس دعوت شدم كه در كنار آن يك نمايشگاه جنبي هم برگزار شده است، اما به غير از موارد اقامت در اسپانيا و گالري پرتال بوده كه با مساعدت شهرداري آنجا بوده و به خاطر تشكر از آنها چيدماني را به شكل مجموعه سنگ هاي حجاري شده به شهرداري شان هديه دادم. براي آلمان انستيتوگوته حامي من بود و متقابلاً در همان مكان تعدادي از حجاري هايم را هديه دادم. در سفري كه به جنوب فرانسه داشتم مدير آرت هتل آنجا بليت و هزينه هاي اقامت را برايم فراهم كرد و به اين خاطر صخره پري ها را حجاري كردم كه در فستيوال ساحلي مدال هنري گرفت و خيلي از سفرها هم به اين گونه بوده است.
* براي اثري كه روي صخره ها برجاي مي ماند، مراكز فرهنگي كشورهاي مربوط چه هزينه هاي مالي را پرداخت مي كنند؟
- من براي هيچ اثري در طبيعت،  نه در ايران و خارج از ايران از كسي براي آن اثر دستمزد نگرفته ام. شايد برايتان جالب باشد كه اخيراً پروژه اي كه در خيابان وليعصر(عج) كار مي كنم و خيلي از دوستان مجسمه سازم از من راجع به قرارداد آن سؤال مي كنند، در صورتي كه من تا به حال هيچ قراردادي را امضا نكرده ام در واقع براي من شدن يك چيز مهمتر از نرخ آن است و آن شدن چون عجيب است كمك مي كند هزينه ها بعداً به شكل معنوي و حمايت ها نصيب آن شود و راز موفقيت در اين بوده كه من ابتدا نرخ را تعيين نكرده ام.
* پروژه اي كه اشاره كرديد در خيابان وليعصر(عج) با عنوان تمدن كار مي كنيد، با گروه 30 است؟ طرح اين پروژه به چه صورت است؟
- اين طرح ملهم از مسير است. آن مسير از خيابان طالقاني تا انقلاب را من اين گونه تصور كردم كه انسان از گذر تاريخ عبور و تمدن هايي را سپري مي كند. از بالاي وليعصر كه به طالقاني نزديك است فروشگاه ها صنايع دستي و گليم فروشان هستند، پايين تر از بازار رضاست كه متشكل از فناوري و تكنولوژي است. وجود اين دو را در يك خيابان به فاصله 5 دقيقه پياده مي توان ديد اين طور ديدم كه چطور مي توانيم از خود محيط و نقش ها بهانه بگيريم. به اين ترتيب اين پروژه كف خيابان شكل گرفت كه قسمت گليم فروش ها، نقش هايي كه روي گليم ها هست روي سنگ هاي كف خيابان كار مي شود و قسمت فرهنگي كه مركز فرهنگي- هنري صباست به نوعي از هنرهاي مختلف و قدري انتزاعي تر و قسمت هاي ديگر مشاغل مربوطه نقش ها را تعيين مي كنند. به عنوان مثال در مقابل كفاشي، ردپا حجاري مي شود در جلوي آرايشگاه، شانه زنانه و مردانه در برابر كوچه باريك قديمي نعل اسب ها به اين تعبير كه حمل و نقل توسط اسب ها صورت مي گرفته، مقابل مهدكودك نقاشي كودكان شكل مي گيرد و در مقابل بازار رضا ساعت شني و كدهاي 01 كه زبان پايه فناوري جديد به صورت كتيبه هايي حجاري مي شوند و هر بار كه قدم مي زنم چيزهاي جديدي به ذهنم مي رسد. مثلاً در وسط جوي ها ماهي ها كار گذاشته مي شوند در برخي قسمت ها سنگ هايي هستند كه در آنها چاله هايي كندم و درون آنها دست انسان به چشم مي خورد و يك پرنده روبه روي آن حجاري شده كه وقتي باران در آن دست ببارد و يا آب پاشيده شود، جمع مي شود و پرنده ها مي توانند آب بخورند و يا كساني كه به پرنده ها علاقه دارند، مي توانند در اين چاله ها برايشان دانه بريزند كما اينكه ما مي بينيم اغلب مردم ارزن و گندم را كنار خيابان مي ريزند كه فكر كردم اگر اين چاله ها وسط يا لبه جوي باشد و آب و غله براي پرنده ها ريخته شود، محبت بين انسان و موجودات ديگر بيشتر مي شود.
* به عنوان سؤال آخر يك مقدار در خصوص دوسالانه داكا در بنگلادش كه در واقع آخرين سفر شما در سال 84 بود، توضيح بفرماييد؟
- دوازدهمين دوسالانه داكا در بنگلادش برگزار شد كه 24 سال سابقه برگزاري دارد و مردم بنگلادش مردم بسيار فقيري هستند، ولي از اينكه يك فينال بين المللي را به مدت 24 سال برگزار كردند بايد گفت از نظر ذهني و فكري انسان هاي ثروتمندي هستند و رشد مردم و قشر فرهنگي خود را به اين واسطه تضمين مي كنند. مردم بنگلادش به حركت هاي جديد در هنر بها مي دهند و فكرهاي جديدي ارائه شده و چون محور كلي اين بنيان تعامل سنت و فناوري جديد بود به نوعي به آثار من مربوط مي شد و در اين فستيوال يك ماه آثار به نمايش درآمد و يك هفته آنجا حضور داشتيم و سخنراني هايي را ارائه داديم.

گنج هاي پنهان
مطابق با باوري در شمال ايران تصاوير ماهي يا مارها مي تواند يك نشانه از گنج باشد. به وسيله حجاري اشكال ساده ماهي يا ديگر اشكال روي سنگ هاي كوچك، هنرمند احمد نادعليان آرزو دارد كه روح ناديده گرفته شده جويبارها و رودخانه هاي سرزمينش ايران و جهان را يادآور شود و اينكه نسل هاي آينده را با اين گنج ها سهيم كند.
در دهه گذشته اين هنرمند به شهرها و نقاط دورافتاده همه قاره هاي جهان (به استثناي قطب) سفر كرده و با كمك كودكان و مردم بومي اين مناطق توانسته گنج هاي بيشماري را خلق كند. اين گنج ها يا به رودخانه ها پرتاب شده اند و يا اينكه در زمين دفن شده اند، هنرمندان كمي تا كنون توانسته اند تا اين اندازه پيامشان را توسعه دهند. پيام نادعليان به انسان معاصر اين است كه از خطرات بلاياي محيطي و بحران هاي سياسي آگاه شود، چنانچه مخاطبي در آينده وجود داشته باشد، كار نادعليان داستان زندگي و انسانيت را براي آنها بازگو خواهد كرد. اغلب تصاويري كه نادعليان حجاري كرده ماهي هستند، اما در كنار آنها نشان دست ها و پاها و يا حيوانات نيز ديده مي شود. اين سنگ هاي حجاري شده گاهي اوقات كيلومترها در مسير رودخانه ها پراكنده هستند. در زمان كودكي اش، رودخانه هاي پلور پر از ماهي بودند، با آلودگي تدريجي آنها ماهي ها ناپديد شدند، به واسطه اين حجاري ها او آرزو دارد كه به ما بگويد كه رودخانه هنوز ماهي دارد.
بعضي از ماهي ها در زير آب فرو رفته اند، اما اغلبشان روي سنگ هايي هستند كه در وسط رودخانه هستند و تنها بدنشان تا حدودي در زير آب هست. امواج آب به صورت پيوسته آنها را مي خيساند، در حالي كه حباب برآوردن آب زمينه اي مناسب را براي ديدن كار هنري فراهم مي كند.
يكي از حجاري هاي نادعليان كه در پارك مركزي منهتن نيويورك دفن شده، تصوير چهره زني را نشان مي دهد كه شعاع نور نماديني در اطراف چهره اش ديده مي شود و اين الهام گرفته شده از مجسمه آزادي است. اگرچه هنرمند معتقد است كه اين نماد اصليتش برگرفته شده از ايزد مهر و روشنايي ايران است. جهاني بودن نقوش سنگ هاي نادعليان و پيوندشان با ميراث ايراني اش خواستي است كه ديده مي شود. همان طور كه نقش هاي طبيعي كه داراي ريشه هاي تاريخي عميق هستند قابل تشخيص و به هم متصلند. براي هنرمند راه رفتن در حاشيه رودخانه ها و شست وشوي سنگ ها كه قبلاً او آنها را حجاري كرده تنها يك اجرا نيست، بلكه يك نيايش و ذكر است... نمونه ديگر از اجراي آئيني معمولاً با كمك خانواده اش انجام مي شود (شامل پسرش، همسر و مادرش) در ستايش باران، بركت و باروري است. عناصري همچون آب، خاك، آتش و هوا در كارش حضور دارند.

يك شهروند
شهر تماشا
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |