پنجشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۸۵
اجتماعي
Front Page

مدگرايي چالشي در برابر لباس ملي
003291.jpg
زاهدالدين سلگي
هنگامي كه بشر با دستيابي به وسايل ارتباط تصويري انقلابي در دنياي ارتباطات به وجود آورد نمي دانست كه با اين كار در زماني نه چندان دور چيزي را بر زندگي مردم تحميل خواهد كرد كه اگر خودشان نيز بخواهند نمي توانند به اين راحتي از زير بار آن فرار كنند. اين كالاي تحميلي همان چيزي است كه آن را «مد» مي ناميم. به عنوان مثال اگر شما براي خريد مثلاً  يك شلوار به بوتيك هاي شهر تهران سري بزنيد، فروشنده در وهله اول آنچه را كه مد روز است به شما عرضه مي كند و شما در اين مورد مختار به انتخاب نيستيد،  اگر براي اصلاح سرتان به آرايشگاه مراجعه كنيد و اصلاح سرتان را به آرايشگر واگذار كنيد، نوعي از مد را بر روي موهاي شما پياده خواهد كرد و بسياري موارد ديگر كه شما در طول روز مي توانيد نمونه هاي فراواني را از آن پيدا كنيد.
نسل هاي گذشته ما مدهاي گوناگوني را در حافظه خود دارند كه اكنون ديگر حتي نامشان نيز از ياد رفته است. فراموشي و گذرا بودن نيز از خصوصيات مد است و اصولاً مد پويايي خود را مديون همين زودگذر بودن و ناپايداري خود است، چرا كه اگر يك نوع مد براي مدت هاي طويلي ماندگار مي شد ديگر نمي شد نام «مد» را بر آن نهاد. با شتاب مي آيد و با شتاب نيز مي رود بدون اين كه اثري از خود بر جاي بگذارد. همانند موج، خروشان و زودگذر.
بدون شك شما هم خيلي از جوانان را در لباس هايي ديده ايد كه همخواني زيادي با فرهنگ ملي ما ندارند، ولي اين نوع لباس ها داراي مشتريان زيادي بوده و فروش خوبي در بازار دارند. بيشتر اين لباس ها از مدهاي غربي با اندكي تغيير و يا بدون تغيير الگوبرداري شده و به بازارهاي مصرف داخلي عرضه شده اند. اصولاً  ما در كشور خود طراح لباس در حدي نداريم كه طرح هاي آنها بتواند با الگوهاي خارجي رقابت كند. شركت هاي بزرگ پوشاك كه در سطح بين المللي فعاليت دارند، وقتي طرحي مي دهند، طرح آنها در سطح جهاني بازتاب دارد، حال آن كه ما هنوز نمي توانيم طرحي از لباس بدهيم كه حتي در داخل كشور خودمان با استقبال مواجه شود. هم اكنون بيشتر لباس هايي كه در بوتيك هاي سطح شهر تهران عرضه مي شوند، مشابه آنها را مي توان در بوتيك هاي كشورهاي غربي و خيلي از آنها را مي توان در همين كشور همسايه خود يعني تركيه پيدا كرد. عرضه كنندگان پوشاك در انتخاب نوع كالايي كه فروش خوبي داشته باشد آزاد نيستند، آنها مجبورند كه پوشاكي را در معرض ديد مشتري قرار دهند كه متقاضي داشته باشد. در صورتي كه اگر عرضه كنندگان پوشاك بخواهند براساس هويت ملي ما پوشاك خود را به مصرف كنندگان عرضه كنند (در صورتي كه در بازار موجود باشد؟) بدون شك در مدت كوتاهي ورشكست شده و بايستي سر از كنج زندان درآورند.
بعضي از لباس هايي كه تحت عنوان «مد» در بازار رونق پيدا مي  كنند، اگر اين عنوان را با خود يدك نمي كشيدند، چيز عجيب و غريبي به نظر مي رسيدند، در صورتي كه وقتي زير لواي «مد» به بازار عرضه مي شوند، نه تنها عجيب نيستند، بلكه خيلي هم طبيعي و زيبا به نظر مي رسند.
به عنوان مثال اگر چند سال پيش دختر خانمي شلواري كوتاه مي پوشيد كه قسمتي از مچ پاي او بيرون بود، خيلي زشت به نظر مي رسيد و كمتر دختري حاضر مي شد چنين شلواري بپوشد آن هم مگر از سر ناچاري، در صورتي كه اكنون كه شلوار كوتاه  عنوان «مد» را با خود يدك مي كشد، آنچنان مقبول به نظر مي رسد كه در نزد جوانان جايگاه خوبي براي خود به دست آورده است.همين نوع پوشش ممكن است چند سال ديگر آنچنان به گوشه عزلت و فراموشي سپرده شود و يا به قولي از مد بيفتد كه هيچ جواني حاضر به پوشيدن شلواري نشود كه قسمتي از مچ پاي او بيرون باشد، همانطور كه شلوارهايي كه حدود ۱۲ سال پيش به نام خمره اي بين جوانان پسر مد شده بود هم اكنون به كلي از مد افتاده و هيچ جوان تهراني حاضر نمي شود حتي براي يك لحظه فكرش را هم بكند كه چنين شلواري بپوشد. همه اينها فقط و فقط تحت عنوان مد توجيه پذير بوده و براي جامعه جوان ما قابل هضم است.
«مدگرايي» فقط مخصوص زمان حال نيست، فقط مختص پوشاك هم نيست. از زايمان زنان كه هم اكنون نوع سزارين آن مد شده تا اصلاح ريش جوانان مي تواند تابعي از مد باشد. صرف نظر از اينكه داشتن محاسن سبكي از رفتار و زندگي ديني و متشرعانه تلقي مي شودٍ اگر داشتن ريش را فقط ازمنظر مد و رفتارهاي اجتماعي مورد بررسي قرار دهيم، زماني نه چندان دور كه ريش گذاشتن مانند حال از مد نيفتاده بود بيشتر جوانان آرايش ريش خود را از يكي از خوانندگان پاپ تقليد مي كردند و براي خود حسابي جايي در بين جوانان باز كرده بود. هم اكنون نيز نه تنها ريش گذاشتن در بين گروهي از جوانان از مد افتاده بلكه تندباد آن حتي سبيل جوانان را نيز بر باد داده و ريش و سبيل با هم به ديار فراموشي رفته اند.
مدگرايي در جامعه كنوني ما از رونق خاصي برخوردار بوده و حتي حالت افراطي به خود گرفته است. شايد به همين خاطر است كه مسئولان به فكر طراحي «لباس ملي» افتاده اند. ولي آيا به راستي لباس ملي قابل طراحي است؟ آيا به فرض مثبت بودن جواب اين سؤال قشر جوان كه مهمترين مخاطب اين نوع لباس هستند از اين لباس استقبال مي كند؟  نقل است مسافري به يكي از شهرهاي  كشورمان وارد شد، از اولين نفري كه به او رسيد، پرسيد: آيا شهر شما آثار باستاني هم دارد؟ و آن فرد جواب داد: شهر ما آثار باستاني ندارد ولي قرار است بسازند! شايد طراحي لباس ملي ما نيز بي شباهت به مثال فوق نباشد. اگر ما بضاعتي از خود براي عرضه نداريم، آيا مي توانيم آن را بسازيم و اگر داريم چرا به فكر ساختن آن نيستيم؟ اگر نسل جوان ما از لباس هايي كه ريشه در تاريخ و تمدن ما دارد، استفاده نكنند،  آيا حاضرند از لباسي كه يك شبه طراحي و آماده شده استفاده كنند و آيا چنين كاري اصولاً  عملي است؟
قبل از اين كه مسئولاني كه خود را در امر فوق دخيل مي دانند و به فكر طراحي هستند «بي گدار به آب بزنند» شايد اندكي احتياط لازم باشد. براي مثال قبل از طراحي لباسي كه عنوان ملي را يدك بكشد طراحان لباس در درجه اول بضاعت خود را روي هم بگذارند چند طرح از لباس هايي را كه با فرهنگ ملي ما همخواني بيشتري دارد طراحي و به بازار عرضه كنند و استقبال جوانان را از آن بسنجند و سپس به فكر طراحي چنين لباسي باشند و از اين تجربه براي بهتر طراحي كردن آن استفاده كنند.
اصرار بيش از حد در مورد نوعي از لباس باعث برانگيختن حس تقابل در جوانان مي شود و در اين صورت چنين طرحي محكوم به شكست است. نوع پوشش مردم چيزي نيست كه دولت بتواند خود را در آن دخيل بداند و در مورد آن امر و نهي كند. در مورد بحث لباس اگر مي بينيم كه جوانان مدهاي غربي را بر مدهاي ملي ترجيح مي دهند، دلايل قانع كننده اي دارد كه تبليغ فراوان مهمترين آن است. وقتي كه خواننده هاي سرشناس و مطرح روز از نوعي لباس استفاده مي كنند، بزرگترين جاذبه براي جواني كه به دنبال الگويي براي نوع لباس خود است مي باشد. جوانان نوع پوشش خود را از كساني تقليد مي كنند كه با شرايط سني آنها همخواني بيشتري دارد و با شرايط روز و جهاني سازگار بوده و براي آنها داراي جاذبه است و ما هم نمي توانيم با نصيحت كردن به آنها بقبولانيم كه اين كار شما اشتباه است و شما بايد طبق نظر ما لباس بپوشيد. جوان اصولاً  با نصيحت كردن ميانه خوبي ندارد و بيشتر تابع عمل است تا نصيحت. حال ما از خود بپرسيم، در عمل چه كرده ايم؟ كدام طرح و مدل لباس را به بازار عرضه كرده ايم؟ جوانان ما از كدام هنرمند و خواننده مدل لباس خود را تقليد كنند؟ گو اين كه همان هنرمند و خواننده در فضايي خارج از چارچوب محدود دوربين، خود مقلد همان مدهاي غربي است و با اين شرايط ما از جوانان خود انتظار داريم كه از مدهاي غربي الگو نگيرند و براساس فرهنگ ملي لباس بپوشند!
تاكنون محدوده انتخاب لباس ملي و مقابله با انواع و اقسام مدل هاي غربي از مرز حرف و سخن پراكني در مطبوعات تجاوز نكرده و در اين حوزه هيچ اقدام عملي را شاهد نبوده ايم. اگر به اين ضرب المثل ايمان داشته باشيم كه «دو صد گفته چون نيم كردار نيست» بايستي قبول كنيم كه طرح دادن و سخنراني كردن و نوشتن در مطبوعات و سپس چند نفر دور هم بنشينند و لباسي طراحي كنند و به مردم و جوانان بگويند كه از فردا بايد اين نوع لباس را بپوشيد و اين لباس ملي ماست، نه تنها دردي را دوا نمي كند و قادر به مقابله با انواع و اقسام  مدهاي غربي كه به سبك روز به بازار عرضه مي شوند نيست، بلكه ممكن است در جوانان باعث ايجاد حس تقابل شود. بازاريان و بوتيك هايي كه در صنف پوشاك فعاليت دارند نيز حاضر نمي شوند كه سرمايه خود را در طرحي كه داراي ريسك زيادي است و چه بسا از قبل محكوم به شكست است هدر بدهند و در چنين پروژه اي سرمايه گذاري كنند.با اين شرايط انتخاب لباس ملي كار ساده اي نيست و چه بسا كه چندين سال وقت براي چنين پروژه اي مورد نياز باشد. چنين كاري احتياج به كارشناساني دارد كه شرايط روز را درك كنند، به جوانان نزديك باشند و داراي ديدي بالاتر از كساني باشند كه فقط از دريچه دوربين تلويزيون و يا راديو و مطبوعات مردم و جوانان را مخاطب قرار مي دهند و فقط سخنشان اين است كه اين كار بايد بشود و آن بايد نشود و در مورد چگونگي شدن و يا نشدن كارها هيچ طرح عملي كه به موفقيت نزديك باشد از خود ندارند. طرح دادن آسان است ولي طرحي كه در بين عموم مردم مقبول افتد و مورد استقبال قرار گيرد كار سختي است. براي اين منظور كميته اي كه مأمور چنين طرحي است بايد مرحله به مرحله پيش رود و به شرايطي برسد كه الگويي كه مورد نظرشان است امتحان خود را تا حدودي پس داده باشد و احتمال موفقيت آن در شرايط عادي زياد باشد. به عنوان مثال هنرمندان مطرح روز از آن استفاده كنند و درصد اقبال جوانان را از آن بسنجند و سپس در چند مرحله ايرادهاي آن را برطرف و به سطحي برسانند كه در نزد عامه مردم مورد قبول باشد. سپس چنين طرحي را كه از موفقيت آن اطمينان كافي وجود دارد به عنوان لباس ملي به بازار عرضه كنند. ضمن اين كه براي اين كار در ابتداي امر بايد يارانه اي نيز در نظر گرفته شود كه براي تشويق سرمايه گذاراني كه در اين پروژه سرمايه گذاري مي كنند مورد استفاده قرار گيرد.
برخي از كساني كه در امر طراحي لباس ملي اظهارنظر مي كنند نظراتي مي دهند مبني بر اين كه دولت بايد براي رونق لباس ملي و استفاده مردم از آن از ورود انواع و اقسام لباس و مدهاي خارجي جلوگيري كند. بايد به اين دسته از دوستان يادآوري نمود كه در عصر حاضر به علت پيشرفت سريع وسايل ارتباطي و گذرگاه هاي مختلفي كه جهت ورود كالا به كشور وجود دارد تحقق چنين امري بسيار بعيد و دور از ذهن است ضمن اين كه حتي در صورت وقوع اين عمل موفقيت هر پروژه اي در رقابت آزاد و حضور ساير رقبا معني پيدا مي كند و اصولاً  مسابقه اي كه در آن فقط يك نفر شركت كننده وجود داشته باشد،  پيروزي و برد و باخت در آن مفهوم خود را از دست مي دهد. پس اين نظريه كه جهت حمايت از لباس ملي جلوي واردات لباس هاي غربي را بگيريم نه شدني است و نه كمكي به موفقيت لباس ملي مي كند. تجربه نيز نشان داده است كه اگر بيش از حد مردم، مخصوصاً  جوانان را نسبت به نوعي از لباس نهي كنيم، چنين كاري حالت تبليغ پيدا كرده و كشش جوانان نسبت به اين نوع لباس ها بيشتر مي شود.در نهايت بايد گفت كه تاكنون هر چه در مورد لباس ملي گفته شده است فقط در حد حدس و گمان است و تا چنين لباسي به بازار نيايد نمي توان حرف آخر را زد، ولي آنچه مسلم است در هر صورت مدهايي كه هم اكنون بازار را تسخير كرده  اند و يا آنهايي كه هنوز نيامده اند به هيچ عنوان برچيده نخواهند شد، فقط ممكن است نوساني در عرضه اين مدها به وجود آيد، پس بهتر است مسئولان بيش از آن كه وقت و انرژي خود را صرف مبارزه با مدهاي جديد كنند، از توان و امكانات خود براي طراحي لباسي استفاده كنند كه در عين حال كه نمادهايي از هويت ملي ما را با خود به همراه دارد، به سليقه جوانان نيز نزديك باشد، در غير اين صورت شايد استفاده كنندگان از آن محدود به شخصيت هاي دولتي و رسمي باشد كه به ناچار طبق بخشنامه هايي مجبور به استفاده از اين نوع لباس در مجالس رسمي و مسافرت هاي خارجي مي شوند كه البته اين همه طرح و برنامه  و صرف وقت مجلس و دولت براي چنين هدفي كه با بودجه و هزينه بسيار كمتري نيز قابل تحقق است معقول به نظر نمي رسد.

خاطرات زندگي روزانه

در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
قابلي ندارد، بفرماييد
براي خريد شيريني به قنادي رفته بودم كه خانمي وارد شد و از مغازه دار پرسيد: امكان دارد براي يك كار فوري از تلفن استفاده كنم؟ صاحب قنادي كه ادب و متانت او را ديد با تعارف و احترام گوشي تلفن را جلو آورد و گفت:«خواهش مي كنم بفرماييد، قابل ندارد » .وقتي تلفن خانم كه چند لحظه هم بيشتر طول نكشيد تمام شد و گوشي را گذاشت قيافه او ديدني بود. آخر صاحب قنادي خيلي جدي و بدون رودربايستي از او تقاضاي پول كرد.
محمد رضا كلباس دهي- تهران
من هيچ وقت زير بار زور نمي روم!
يك روز خواهر كوچكترم كه تازه ازدواج كرده بود از من خواست همراه او به مدرسه بروم و پرونده اش را بگيرم تا در مدرسه شبانه اي درس خود را به صورت متفرقه ادامه دهد. من هم از همه جا بي خبر با او به دبيرستان رفتم. وارد دفتر مدرسه كه شديم ديدم خانمي پاهايش را روي هم انداخته و ناخن هايش را سوهان مي كشد. احساس كردم خواهرم با ديدن او پشت سرم قايم شده است. آن خانم گفت: فرمايش؟ وقتي قضيه را گفتم و فهميد خواهرم يك ماه است ازدواج كرده ناگهان از جا پريد و مثل اينكه آتش زيرش روشن كرده باشند از كوره دررفت و شروع كرد به داد و فرياد كردن. براي خواهرم دلسوزي هاي بيجا مي كرد و از حق سلب شده او! دفاع مي كرد و ازدواج در سن پايين را مسخره مي كرد. وقتي سر و صداي او تمام شد به آرامي با او صحبت كردم و توضيح دادم كه خودم هم در ۱۴سالگي عروس شده ام و بسيار زندگي خوبي دارم و مشغول كار فرهنگي و آموزشي هستم. از او پرسيدم آيا شما ازدواج كرده ايد؟ گفت: خير، من هيچ وقت زير بار زور نمي روم! خلاصه يك ساعتي با او صحبت كردم و بعد كار برعكس شد. طوري كه آخر صحبت او از مشكلات ازدواج ديرهنگام و تنهايي و مسائل روحي خود حرف زد و درد دل كرد و بعد شماره تلفن مرا گرفت. او چند ماه بعد به من زنگ زد و من و خواهرم را براي مجلس عروسي اش دعوت كرد.
فاطمه _ ح _ شهرضا

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   علم  |   فرهنگ   |   كتاب  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |