پنجشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۸۵
رنگي تر از جلدكتابها
003327.jpg
نگار مفيد
نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، فرصت خوبي است براي اينكه درگيري هاي فرهنگ و صنعت را به نظاره بنشينيم.
فرهنگ كتابخواني هميشه معضل بزرگي براي ما بوده. درباره كتاب بنويسيم كه چه كسي بخواند؟ اصلا كتاب بنويسيم كه چه كسي بخواند؟ سرانه كتابخواني را مي شود بهانه آورد و هزار و يك دليل ديگر. اصل ماجرا همين است. فرهنگ كتابخواني مان دچار لنگيدن است. مي لنگد و مشكل دارد. شايد هم بشود گفت، چرا اينقدر بزرگش مي كنيم؟ با اين همه درگيري هسته اي و غيرهسته اي و يا حتي با معضلي به نام ترافيك، چرا ما بايد ناراحت باشيم كه كتاب در سبد خانواده ها جايي ندارد؟ شايد بايد مشكل را جاي ديگري جست وجو كرد. در ارتباط بين فرهنگ كتابخواني و صنعتي به نام كتاب.
(۱) نمايشگاه كتاب كه تنها اسمش نمايشگاه است، تشكيل شده  از مجموعه افرادي كه مي آيند تا كتاب ببينيد و راه بروند و سيب زميني بخورند.
ديدن كتاب شايد اتفاق خوشايندي باشد چون مخاطب گريزان از كتاب حتي اگر وقت بگذارد و كتاب ببيند دوست داشتني است.
مخاطب هاي كتابخوان يا كتاب نخوان در اين گردهم آيي تلاش مي كنند به هم شبيه شوند. در اين شباهت ها، هيچ كس نمي داند بازدهي اش چقدر است. قرار است چه ميزان از اين كتاب هاي ديده شده، به خانه هاي آدم ها بروند و خوانده شوند؟
فضاي مدرني كه اين روزها در آن نفس مي كشيم، فضاي ديدن است. فضاي ديدن همه چيز. ديدن لباس ها، لوازم خانه و... چند نفر از آدم هايي كه عصرهايشان را در فروشگاه هاي بزرگ مي گذرانند به جز تفريحش به خريد فكر مي كنند؟ درباره نمايشگاه كتاب هم اين امر مصداق دارد. آدم ها مي آيند تا كتاب ببينند و از فضاي هر روزه زندگي شان فرار كنند. گم شدن بين غرفه هاي مختلف در فضاي نمايشگاه بين المللي تنها در همين روزهاي نمايشگاه كتاب اتفاق مي افتد. قرار است در همين نمايشگاه، مخاطب ها از هر دسته اي به كتاب خوب و ارزان دسترسي پيدا كنند. قرار است نمايشگاه كتاب، به همين سادگي روي فرهنگ كتابخواني افراد تاثير بگذارد.
يعني همان جايي كه ما در آن به مشكل برخورده ايم. يعني همين فرهنگ كتابخواني كه تعريفش هنوز در هاله اي از ابهام است و هيچ كس نمي داند تعريف دقيقش كجا قرار مي گيرد و معني واقعي اش قرار گرفتن در سبد خانواده هاست يا فراتر مي رود؟
مسائل حاشيه اي در فضاي نمايشگاه آنقدر رنگي تر از جلدهاي كتاب هاست كه بيشتر چشم را مي گيرد. كافي است هر كس از خودش بپرسد در نمايشگاه كدام يك از ما به همان اندازه اي كه براي خريد سيب زميني سرخ كرده و بستني و هات داگ هاي چرب و چيلي نمايشگاه پول مي دهيم،براي خريد كتاب هم پول مي دهيم؟
مشكل اصلي پول است چه انگيزه اي ايجاد مي كنيم تا پول ها به جيب ناشران برود نه حتي به جيب بقال سرخيابان؟ حاشيه هاي پررنگ باعث فراموشي مي شود و مثل داروي بيهوشي ما را مدهوش مي كند تا چشم مان را سيب زميني بگيرد و نه چيزي ديگر و به همين سادگي صنعت نشر را به ركود مي بريم و انگيزه لازم را از ناشر مي گيريم. ساده است؟
(۲) ناشران به نمايشگاه كتاب مي آيند. چاپخانه ها از صبح تا شب كار مي كنند تا كتاب هاي تازه را به نمايشگاه برسانند. كتاب هاي تازه مي آيند و همه بي خبر مي مانند. تبليغات در حد صفر است و هيچ كس نمي داند اين كتاب ها كجايند؟ رمان فلان نويسنده كه قرار بود چاپ شود به نمايشگاه رسيده يا نرسيده؟
اما ناشران تلاش مي كنند. ويراستارها، اين روزها صبح تا شب شان را روي برگه هاي سياه شده مي گذرانند تا غلط ها، اصلاح شوند. چاپخانه ها صبح تا شب شدن را دور و بر دستگاه هاي چاپ مي چرخند تا كتاب ها چاپ شوند و ناشران حرص مي خورند براي فلان كتاب و بهمان كتاب. نتيجه اش مي شود اينكه فرصت شناسايي از دست مي رود و مخاطب دل زده، دست خالي از نمايشگاه خارج مي شود. اصلا اين دل زدگي با فرهنگ كتابخواني ارتباطي پيدا مي كند يا نه؟
(۳) دل زدگي مخاطب تنها در همين جا نيست. كتابي كه به دستش مي دهيم را مي پسندد؟ از صدو پنجاه صفحه اي كه خوانده احساس سرخوشي پيدا مي كند؟ براي همين است كه غرفه هايي كه كتاب هايشان اسم عامه پسند را يدك مي كشند شلوغ هستند و پلاستيك هايشان را دست مردم مي بينيم. در اين شرايط ديگر كسي به فرم غرفه چيني كاري ندارد. مخاطب دختران و پسران جوان كه مغموم و بي نصيب روي جلدهاي كتاب ها، نشسته اند را مي بينيد و روي همين اصل اساسي چند هزار توماني ناقابل را به دست غرفه دار مي سپرد و بيرون مي آيد.
غرفه چيني را هم مي توانيم از بخش هاي صنعت نشر به حساب بياوريم. وقتي در شلوغي روي پيشخوان غرفه ها هيچ كتابي جلب توجه نمي كند. در پشت سرغرفه دارها كتاب ها روي هم چيده شده اندو نقش انباري را بازي مي كنند. از روز سوم و چهارم هم كه غرفه دارها خسته تر و بي نصيب تر از عكس هاي روي جلد كتاب ها هستند.
حلقه هاي زنجير به اين نحو به هم گره مي خورند و سردرگمي مخاطب ها را باعث مي شوند و بي نصيبي ناشران را.
003330.jpg
(۴) در اين نمايشگاه كتاب كه ارديبهشت امسال بي بهانه براي نوزدهمين بار تكرار مي شود كتاب به مثابه يك كالاي فرهنگي عرضه مي شود. اصلا تفاوتش با بقيه نمايشگاه ها اين است كه كالاي عرضه شده بار فرهنگي دارد فرقش با نمايشگاه ماشين و... در همين است. كتاب قرار است فرهنگ را عرضه كند. نمايشگاه كتاب هم قرار است بزرگترين گردهم آيي فرهنگي تلقي شود. اصلا اتوبوس هايي كه پر از دانشجوهاي شهرستاني جلوي در غربي نمايشگاه كتاب توقف مي كنند، دانشجوها را به گردهم  آيي فرهنگي آورده اند و در اين ميانه ناشران نقش عرضه كنندگان فرهنگي را بازي مي كنند و به رقابت مي پردازند اما آيا رقابتي وجود دارد؟
قرعه از همين ابتدا معلوم است و ناشران كتاب هاي كنكور با جيب پر نمايشگاه را به پايان مي برند. اصل بازار در اين است كه يك سوي ناشران، دلالي است. ناشر نمونه كه اين روزها دليل انتخابش نامعلوم است، از بازار و مخاطب چيزي نمي داند و نمي داند براي آنكه صنعتش به مشكل برنخورد مي بايست به كتاب هم نگاه شيء واره اي داشت. شيء مورد نظر مي بايست جذاب باشد و تبليغاتش در چشم مخاطب جالب به نظر بيايد. آنهايي كه نمايشگاه كتاب را با بوي سيب زميني سرخ كرده مي گذرانند، چيزي تحت عنوان فرهنگ كتابخواني برايشان ارزش و اهميت خاصي دارد يا ندارد؟
(۵) صنعت نشر، مثل هر صنعتي احتياج به پول دارد جمله رسمي اش اين است كه اقتصاد چقدر در صنعت تاثيرگذار است. حتي اگر از يك بچه ۵ ساله هم بپرسيد ديگر مي داند بايد پول در بيايد تا خرج شود و به سرمايه گذاري برسد.
اما هيچ بچه ۵ ساله اي براي كتاب هايي كه بايد بخواند نمي تواند تصميم بگيرد، چرا ما اينقدر ساده مي گذريم؟ چرا حتي بچه هاي ۵ ساله مان از پول سردر مي آورند و از كتابي كه بايد بخوانند، نه؟ اتفاق ساده مي افتد، اتفاق كم رنگ است اتفاق در اين روزهايي كه بار فرهنگ كودكانه بسته مي شود، در حد راهپيمايي بدون شعار باقي مي ماند. برنامه اي براي گفت وگوهاي طولاني درباره فرهنگ و صنعت داريم، بماند براي نزديكي هاي نمايشگاه.

چند سطر بيشتر
عقل كانتي و كيمياي مولوي
003333.jpg
مسعود خيرخواه
۱- سرانجام، «نقد عقل عملي» يكي از سه گانه هاي مهم و مشهور كانت به فارسي منتشر شد. «نقد عقل عملي» يكي از سه نقد مهم و مشهور كانت است كه در كنار آن دو نقد ديگر يعني «نقد عقل محض» مشهور به «نقد نخست» و «نقد قوه حكم» مشهور به «نقد سوم» ، اين نقد به «نقد دوم» مشهور است. «نقد عقل عملي» به لحاظ فصل بندي و تدوين مباحث به «نقد عقل محض» شبيه است.اين نقد نيز همانند «نقل عقل محض» به دو بخش «عناصر» و «روش شناسي» تقسيم شده است. بخش «عناصر» آن نيز همانند عناصر «نقد عقل محض» به دو دفتر «تحليل» و «جدل» تقسيم مي شود، ولي به زعم مترجم، تفاوت هايي اساسي نيز ميان آنها موجود است. از جمله اين كه ماحصل تحليل در نقد نخست اين است كه معرفت مشروع و راستين معرفتي است كه به شهود (ادراك حسي) وفادار بماند و پا را از دايره تجربه ممكن فراتر نگذارد. اما دستاورد تحليل در نقد دوم اين است كه عمل اخلاقي راستين، عملي است كه از قيد هرگونه امر تجربي و محسوس آزاد باشد و فقط از عقل محض نشأت بگيرد. بنابر اين در حالي كه در نقد نخست هرگاه عقل (كه در اينجا عقل نظري است) از قيد تجربه آزاد شود متعالي مي شود و عملكردي ناصواب و نامشروع دارد، در نقد دوم عكس مطلب صادق است، به اين معنا كه عقل عملي در صورت وابستگي به تجربه متعالي و نامشروع مي شود.
در دفتر« جدل» نقد دوم نيز همانند نقد نخست، نشان مي دهد كه عقل محض با تعارض هايي مواجه است. ولي اگرچه نتيجه تعارض هاي عقل نظري عمدتاً سلبي است و اين تعارض ها حكايت از آن دارند كه راه عالم معقول (ماوراء طبيعت) به روي ما بسته است، ولي در« جدل»عقل عملي، به نتايجي ايجابي دست پيدا مي كنيم. مسائلي كه در نقد نخست، عقل نظري درخصوص آنها لاادري گري پيشه كرده بود و در بهترين حالت صرفاً امكان آنها را مي پذيرفت در اين جا واقعيت شان به اثبات مي رسد. نقد نخست مفاهيم اختيار، جاودانگي نفس و خدا را اثبات ناشده و حتي غيرقابل اثبات قلمداد كرد به اين دليل كه هرگاه عقل در مقام اثبات آنها برمي آيد، دستخوش تناقض گويي مي شود. ولي در« نقد عقل عملي » اثبات مي شود كه اين مفاهيم، مفاهيمي تهي و عاري از مفاد و مصداق نيستند و حقيقتي در ازاي آنها وجود دارد.
با اين همه، ميان اين دو نقد تعارضي موجود نيست، زيرا آنچه در نقد نخست آمده است به شناخت نظري آن مفاهيم مربوط مي شود و آنچه در اين جا مورد بحث است به شناخت عملي (شناخت آنها براي مقاصد عملي) مربوط است. بنا بر اين، كانت نشان مي دهد كه اين دو عقل در حقيقت دو ساحت (جنبه) عقل واحدند و نه تنها تعارضي ميان آنها نيست، بلكه چنانچه هريك از آنها در مسير صحيح خويش به كار گرفته شود، مكمل يكديگرند. در حقيقت كانت نمي خواهد چيزي به نام عقل عملي را در كنار عقل نظري اثبات كند، بلكه هدفش اثبات اين است كه چيزي به نام عقل محض در نهاد بشر موجود است و اين عقل همانطور كه وجهه نظري دارد و به كار شناخت نظري مي آيد، از وجهه عملي نيز برخوردار است كه براي مقاصد عملي (اخلاقي) كاربرد دارد.
به هر تقدير، فارسي زبان به مدد همت بلند مترجماني چون شمس الدين اديب سلطاني كه« سنجش خرد ناب»را ترجمه كرد و عبدالكريم رشيديان كه« نقد قوه حكم» را به فارسي آراست و منوچهر صانعي دره بيدي كه اين «در محدوده عقل تنها » و چند اثر ديگر را از كانت به فارسي برگرداند و عزت ا... فولادوند كه آثار زيادي را درباره كانت ترجمه كرده و« نقد عقل عملي» را نيز در دست دارد، توفيق آشنايي با كانت را پيدا كرده اند.
حال، ترجمه« نقد عقل عملي »نيز به مدد انشاءا... رحمتي منتشر شده است كه نشر« نورالثقلين» آن را در سال ۱۳۸۴ و در ۳۰۰۰ نسخه، ۲۷۲ صفحه و به قيمت ۲۶۰۰ تومان منتشر كرده است.
۲- چندي است نام اسلاوي ژيژك در ميان روزنامه نگاران، نويسندگان و مترجمان اين ديار به كرات شنيده مي شود. بسياري او را يكي از بزرگترين متفكران زمانه ما دانسته اند. مفسران اين متفكر اسلوونيايي را در مقام درخشان ترين شارح روانكاوي و در حقيقت شارح نظريه فرهنگ به طور اعم در چند دهه اخير اروپا ستوده اند. سهم نوآورانه ژيژك در تاريخ روشنفكري غرب در تلفيق فوق العاده اي است كه او از نظريه روانكاوي لاكان، فلسفه قاره اي و به طور اخص قرائت هاي ضدماهيت باورانه اش از هگل و نظريه سياسي ماركسيستي ارائه كرده است. او به وضوح اين انديشه متعالي را با نمونه هايي برگرفته از ادبيات و فرهنگ عامه پسند ترسيم مي كند كه نه تنها شكسپير، واگنر يا كافكا را دربرمي گيرد، بلكه فيلم رنوار، سريال هاي آبكي تلويزيوني و كارتون ها را نيز شامل مي شود كه در حوزه ابتذال قرار دارند. ژيژك مي نويسد: فقط زماني نسبت به درك خودم از برخي مفاهيم لاكاني متقاعد مي شوم كه بتوانم آن مفاهيم را به نحوي مطلوب به بلاهت ذاتي فرهنگ عامه پسند ترجمه كنم. و از اين رو، هنر امر تعالي مبتذل: درباره «بزرگراه گمشده» ديويد لينچ به گونه اي منحصر به فرد نمايش چشمگير موضوعاتي است كه گاه از چارچوب فيلم ديويد لينچ فراتر مي رود، و در حوزه هاي نظريه فيلم، اخلاق، سياست و فضاي مجازي نيز كندوكاو مي كند.
برخلاف قرائت هاي رايج كه فيلم هاي لينچ را تلميحات تاريك انديشان عصر نو به شيفتگي معنوي و مسالمت آميز قلمداد مي كنند كه شالوده نيروهاي نامعقول است، و يا آنها را اقتباس پست مدرن پيچيده اي از كليشه ها تعبير مي كنند، ژيژك اصرار دارد كه لينچ را جدي بگيريم و اين براي ژيژك، به اين معناست كه لينچ را از دريچه نظريه لاكان قرائت كند. لاكان ژيژك لاكان پساساختارگرايي و نظريه پرداز دال سيال نيست، بلكه لاكان امر واقعي است، يعني نخستين مقوله در سه گانه مشهور لاكاني امر واقعي، امر خيالي و امر نمادين. امر واقعي كه پيش از ديگر مفاهيم لاكاني موردتوجه قرار گرفته است، در عين حال مبهم ترين آنها نيز هست، چرا كه ذاتاً درك ناپذير است و نمي تواند سنخيت چنداني با نظم نمادين زبان و ارتباط داشته باشد.
ژيژك متذكر مي شود كه چگونه در جهان لينچ امر واقعي به شكلي خوفناك به هستي روزمره تعدي مي كند.« بزرگراه گمشده» لينچ امر متعالي لاكاني را به معمايي ترين شيوه ممكن القا مي كند. ژيژيك در اين جستار نشان مي دهد كه چگونه موانع موجود در زندگي قهرمان داستان دقيقاً نوعي فرافكني خيال پردازانه به يك ابژه ناممكن ميل است.
به زعم ژيژيك، روايت مدور« بزرگراه گمشده» دوراني بودن خود فرايند روانكاوانه را به نمايش مي گذارد: همانند همه فيلم هاي لينچ عبارت كليدي بيمارگونه اي وجود دارد كه همواره همچون پيامي مؤكد، تكان دهنده و نامفهوم (امر واقعي) دوباره ظاهر مي شود و گره اي موقت وجود دارد كه در تجزيه و تحليل جايي است كه قهرمان داستان در ابتدا در مواجهه با خود ناكام مي ماند، اما در پايان قادر مي شود تا نشانه بيماري را به شكل آگاهانه، همچون نشانه شخصي خويش ادا كند.
ژيژيك در سال ۱۹۸۹ و با چاپ كتاب «ابژه متعالي ايدئولوژي» در غرب به شهرت رسيد. اصالت او حاصل تلفيق هوشمندانه و نبوغ آميزي است كه از سنت فلسفه هگلي، نظريه سياسي ماركسيستي و روانكاوي لاكاني ارائه مي كند. در عين حال ژيژيك در آثارش توجه خاصي به سينما نشان داده و مقالات و كتاب هاي فراواني درباره آن نوشته است؛ به گفته خودش، ناكامي در فيلمسازي او را به فلسفه كشانده است. در كتاب «هنر امر متعالي مبتذل» ژيژيك قرائتي لاكاني از فيلم «بزرگراه گمشده» ديويد لينچ ارائه مي كند. اين كتاب را نشر ني با ترجمه مازيار اسلامي در سال ۱۳۸۴ ، در ۲۲۰۰ نسخه، ۱۰۴ صفحه و به قيمت ۱۲۰۰ تومان منتشر كرده است.
۳- فرانسه يكي از تأثيرگذارترين فرهنگ ها و ادبيات ها را در مجموعه كشورهاي اروپايي داشته و دارد. بسياري از جريان هاي فكري، ادبي و فلسفي از فرانسه نشأت گرفته اند، و خصوصاً اكثر جريان هاي پيشرو ادبي در قرن بيستم ريشه در فرهنگ و ادبيات فرانسوي دارند. اين جملات يادداشت دبيرمجموعه نويسندگان قرن بيستم فرانسه، خشايار ديهيمي است. اما يكي ديگر از شاهكارهاي ادبيات فرانسه كيست؟
كلود اوژن آنري سيمون در دهم اكتبر ۱۹۱۳ با تابعيت فرانسوي در تاناريف در جزيره ماداگاسكار، كه در آن زمان مستعمره فرانسه بود، در ساحل آفريقا متولد شد. پدر و مادرش هر دو فرانسوي بودند. وقتي سيمون نه ماهه بود، خانواده اش به فرانسه بازگشت و پدرش كه افسر سواره نظام بود براي شركت در جنگ جهاني اول راهي جبهه شد و در ميدان جنگ كشته شد. مرگ شخصيت اشرافي، بارون دورايشاك، افسر سواره نظام، واقعه اي است كه در رمان هاي سيمون تكرار مي شود.
پس از تعاليم خشكي كه در مدرسه كاتوليك ديد، به بي خدايي و عقايد سياسي چپگرايانه سوق پيدا كرد.
در سپتامبر سال ،۱۹۳۹ با هجوم آلمان ها به لهستان جنگ جهاني دوم آغاز شد. سيمون بيست و شش ساله به خدمت نظام رفت و همچون پدرش وارد سواره نظام شد. در سال ،۱۹۴۰ در زمان شكست هاي فاجعه بار ارتش فرانسه، سيمون تجاربي را از سر گذراند كه در قلب رمان هايش و نگرش هاي بعدي او به زندگي جاي گرفتند.
سيمون در هنگام حكمراني آلمان ها بر فرانسه در موطن دوران كودكي اش براي نهضت مقاومت فرانسه كار مي كرد و نخستين رمانش «حقه باز» را نوشت، اما هيچ تلاشي براي انتشار آن نكرد.
اين رمان در سال ۱۹۴۵ پس از آزاد شدن فرانسه منتشر شد. «طناب محكم» ، «گاليور» و «پرستش بهار» كه هنوز هيچ يك به انگليسي ترجمه نشده اند، يا به جنگ داخلي اسپانيا پرداخته اند يا به دوره اشغال فرانسه به دست آلمان ها.
يك سال پس از «باد» ششمين كتاب سيمون يعني «علف» منتشر شد كه به اعتقاد اكثر منتقدان نخستين شاهكار اوست.جوايز ادبي و شناسايي سيمون در سطح گسترده در سال ۱۹۶۰ آغاز شد كه او جايزه اكسپرس را براي «جاده فلاندر» و در سال ۱۹۶۷ جايزه مديسي را براي «ايستوار» دريافت كرد. پس از جايزه مديسي، همچون نويسنده شخصيت اصلي رمان «اجسام هادي» كه شهرتي جهاني دارد، سيل مدارج افتخاري و دعوت براي سخنراني در سراسر جهان به سوي سيمون سرازير شد. وقتي در سال ۱۹۸۵ جايزه نوبل را دريافت مي كرد هنوز گمنام ترين «رمان نونويس» بود و خوانندگان عام مطلقاً او را نمي شناختند.
باري خواننده معاصري كه براي بار اول آثار كلودسيمون را از قفسه كتابخانه برمي دارد با رمان هايي روبه رو مي شود كه هركدام حتي از يوليز هم دشوار فهم تر است، و براي همين خيلي زود به فكر مي افتد كه اين رمان ها را دوباره به همان قفسه ها برگرداند. سيمون اصلاً ابهام گرا نيست؛ سخت نمي نويسد براي اين كه سخت نوشته باشد. سيمون را به حق رمان نويس كلاسيك فرانسوي دانسته اند كه از فرم هاي «رمان نو» براي مقاصد انسان گرايانه كلاسيك استفاده مي كند.
به هر تقدير، اين كتاب براي شناخت يكي از بزرگترين نويسندگان قرن بيستم فرانسه كه تاكنون كتابي از او به فارسي منتشر نشده است، بسيار خواندني است. اين كتاب كه در مجموعه «نويسندگان قرن بيستم فرانسه» شماره ۲۹ را بر خود دارد، توسط جورج جي.لنارد نوشته شده و فرزانه طاهري آن را به فارسي برگردانده است. اين كتاب را نشر ماهي در سال ۱۳۸۴ ، در ۲۰۰۰ نسخه، ۹۶ صفحه و به قيمت ۱۲۰۰ تومان منتشر كرده است.
۴- باز هم داستان نامكرر عشق نوازي هاي مولانا. او كه سخنش چون شهد شيرين است و پس از گذشت هفت قرن، هرگاه در ني وجود ما مي دمد بيش از پيش طالب شناخت او مي شويم. گويي داستان اين عشق نوازي ها تمامي ندارد. چرا داشته باشد؟ عالمي مفتون اوست. مثنوي او آيينه تمام نماي ادبيات ملتي است كه دل در گرو عشق دارد. غزليات شمس تجلي عشقي است كه پايان ندارد. اما اين بار حديث اين عشق نامكرر، داستاني از شبستان مولاناست.
«كيميا خاتون» دختر محمدشاه ايراني و كراخاتون، زيباروي اكدشاني، كه پس از مرگ شوهرش به عنوان همسر دوم به عقد و ازدواج محمد جلال الدين بلخي درآمده بود، پس از ازدواج مادرش ساكن حرم مولانا شد، و داستان حيرت انگيز زندگي وي بالمال نگاهي نيز به بخشي از زندگي واقعي، خانوادگي و به عبارتي بعد انساني حيات مولانا دارد. يعني آن بخش از زندگي او كه همواره در سايه عظمت ابعاد روحاني، عرفاني و فرا انساني شخصيتش به محاق فراموشي سپرده شده. از همين روي است كه هرچند اين رمان تاريخي برداشتي خيال پردازانه از ماجرايي واقعي است، سعي بسيار شده تا واقعي ترين تصوير خيالي ارائه شود.
نويسنده در اين رمان تلاش مي كند نهايت وفاداري خود به تاريخ و دين خود را نسبت به شخصيت هاي به شدت مقبول و اسطوره گون ادا كند. هرچند برخورد نويسنده با تاريخ به رغم توجه به درستي و دقت در منابع تاريخي كه حكايت از اشراف او بر منابع تاريخي دارد، در بسياري موارد، مانع تخيل آزاد وي نيست؛ به خصوص هنگامي كه نويسنده به شخصيت كيميا مي پردازد و از تخيلي پويا استفاده مي كند. در جايي كه تاريخ به نفع داستان عقب مي نشيند، خط خواندن داستان دوچندان مي شود.
در اين كتاب ما با رمان تاريخي اي متفاوت با رمان هاي تاريخي موجود مواجهيم. اما به زعم بسياري از منتقدان، مهمترين امتياز اين رمان نسبت به رمان هاي تاريخي موجود، آشنايي زدايي با يك موضوع مألوف تاريخي و نيز شكل و ساختار و درآميزي تكنيك هاي روايي سنتي و مدرن و شيوه پرداخت رمان است.
رمان بسيار خواندني «كيمياي خاتون: داستاني از شبستان مولانا» را سعيده قدس نوشته و نشر چشمه چاپ چهارم آن را در سال ۸۴ ، در ۳۰۰۰ نسخه، ۲۸۴ صفحه و به قيمت ۲۸۰۰ تومان منتشر كرده است.

مرور
هيچكس چون ديگري نيست
003324.jpg
فرهاد رضائي
شايد بارها وبه بهانه هاي گوناگون اين جمله را شنيده باشيد كه «هيچكس چون ديگري نيست و هيچ دو نفر را نمي توان يافت كه به طور كامل و از هر نظر، شبيه به يكديگر باشند» . اما به راستي چه رازي در پشت اين پديده نهفته است كه حتي دوقلوهايي كه با برخورداري از ژن هاي يكسان و در يك خانه در كنار هم بزرگ مي شوند نيز، از اين تفاوت در امان نمي مانند و در نهايت، شخصيت هاي متفاوتي را به نمايش مي گذارند؟ يك متخصص ژنتيك رفتار با انتشار كتاب جديد خود با عنوان «هيچ دو نفري يكسان نيستند: طبيعت و فرديت انسان» ، تلاش كرده است تا اين پرسش را پاسخي علمي و مناسب گويد.
طبيعت يا تربيت؟
«جودي ريچ هريس» كه ۸ سال پيش با انتشار كتاب ديگري، برخي نظريه هاي روانشناختي را در زمينه شكل گيري سرشت رفتاري كودكان تحت تأثير رفتار و الگوهاي والديني، مورد حمله قرار داده و خشم بسياري از منتقدان خود را در محافل دانشگاهي برانگيخته بود، اكنون با منتشر كردن «هيچ دو نفري يكسان نيستند» توسط انتشارات «دبليو. دبليو. نورتون» و نيز تلفيق نظر خود با برخي نظريه هاي شخصيت، درصدد پاسخ دادن به منتقدان خويش برآمده است.
به گفته اين متخصص ژنتيك رفتار، براي جداسازي و تفكيك عوامل ژنتيكي از عوامل محيطي در عرصه رفتارشناسي، دو دسته تحقيقات لازم است. نخست بايد به بررسي و مطالعه دقيق انسان هاي برخوردار از ژن هاي يكسان، در محيط هاي متفاوت پرداخت و به اين منظور، دوقلوهاي تك تخمي و يكساني كه در دو محيط گوناگون زندگي مي كنند، بهترين نمونه تحقيقاتي به شمار مي آيند. همچنين بررسي افرادي كه ژن هاي متفاوت دارند، اما در محيط هاي مشابه و يكساني زندگي مي كنند نيز مي تواند در اين زمينه بسيار مهم و مفيد باشد. هريس با بهره گيري از اين روش، نظريه هاي مرسوم و متداول در زمينه شكل گيري شخصيت انسان را به چالش كشيده است. اين قبيل بررسي ها منجر به گردآوري ديتا و اطلاعات ارزشمندي مي شود كه بشر را در راه يافتن پاسخي مناسب تر، علمي تر و قانع كننده تر براي يكي از پرسش هاي ديرينه مجامع علمي تجهيز و ياري مي كند. اين پرسش، همان جمله معروف «طبيعت يا تربيت؟» است كه مي كوشد تا مرزبندي دقيق تري را ميان دامنه اثربخشي و تأثيرگذاري «ماهيت و طبيعت» انسان از يك سو و «تربيت و آموزش» وي از سوي ديگر، بر روي ابعاد مختلف رفتار و شخصيت وي تصوير سازد.
پيشينه تكاملي
اما به راستي اگر والدين رفتار و شخصيت فرزند خويش را شكل نمي دهند، چه عاملي اين كار را مي كند؟
هريس در كتاب خود، به بررسي ها و مطالعاتي استناد مي كند كه در زمينه تأثير والدين در خانه در برابر تأثير محيط بزرگ تر در جامعه صورت گرفته است. براي مثال، كودكاني كه با والدين هنگ كنگي و لهجه دار خود در كانادا زندگي مي كنند و بزرگ مي شوند، برخلاف والدين خويش داراي لهجه نيستند. در واقع، اگرچه والدين آنها لهجه خاصي دارند، همسايگان و افراد ديگر در جامعه (به تعداد بسيار بيشتر از افراد خانواده) فاقد چنين لهجه اي هستند و به اين ترتيب، كودكان لهجه خود را از دست مي دهند. در اين مثال، نيروي جامعه روستا يا شهر، بر نيروي محيط كوچك خانواده چيره مي شود.
سيستم هاي مغزي
هريس بر پايه منطق تكاملي، در كتاب اخير خود نظريه ويژه اي را درباره شخصيت بنيان مي نهد كه بر پايه سه سيستم موجود در مغز ما استوار شده است. وي نخستين سيستم از اين نوع را «اجتماعي شدن» مي نامد و تأكيد مي كند كه اين سيستم، فراگيري زبان، عرف ها و سنت ها و نيز مهارت ها را به همراه دارد. براي مثال، مادر و مادربزرگ هر دو لباس مي پوشند، تو نيز يك دختري، پس تو همچون آنها نيازمند لباس مناسب هستي. دومين سيستم مغزي به گفته هريس، سيستم «برقراري ارتباط» است كه در تمايز نهادن ميان افراد پيرامون وارد عمل مي شود و ما با استفاده از آن مي توانيم با يكديگر به طور مناسب و مؤثري ارتباط برقرار كنيم.
سيستم «اجتماعي شدن» به شما نشان مي دهد كه چطور گروه هايتان را شكل بدهيد؛ سيستم «برقراري ارتباط» نشان مي دهد كه چگونه با يكديگر كنار آييد و در نهايت، سيستم «شأن و منزلت» نشان مي دهد كه چطور در اين ميان به رقابت برخيزيد.
انعطاف پذيري رفتاري
اين همان پارادوكسي است كه پشت عنوان تيتر كتاب هريس، يعني «طبيعت و فرديت انسان» نهفته است. طبيعت انسان عامل و ريشه اي براي فرديت وي است و سيستم هاي رواني و مغزي كه ما در برخورداري از آنها سهيم هستيم، ابزار و عواملي براي تمايز بخشيدن به ما از سايرين به شمار مي روند.
اما نيروهاي تكاملي كه به ما شخصيت هايي متمايز و منحصر به فرد مي بخشند، در اينجا خاتمه نمي يابند. ژن هاي ما تعيين كننده قطعي و صرف تمام ويژگي هاي ما نيستند و طبيعت انسان در فرديت او پايان نمي پذيرد، بلكه همچنان كه هريس تأكيد مي كند، مسير تكاملي بشر ميزان خاصي از «انعطاف پذيري» رفتاري را نيز به وي بخشيده است؛ به طوري كه مي تواند از تجربيات خويش در طول زندگي بهره بيشتري گيرد. به طوري كلي، انسان ها در مسير تكاملي خود داراي توانايي هاي «مناسب و چندبعدي» ويژه اي براي تجزيه و تحليل ذهن و فكر ديگران و تطبيق رفتار خويش و نيز اصلاح الگوهاي رفتاري در شرايط مختلف شده اند. اين مكانيسم براي تكامل الگوهاي رفتار اجتماعي بشر در بلند مدت بسيار مفيد و مؤثر بوده است.
نيويورك تايمز، مارس ۲۰۰۶

كتاب
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
علم
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  علم  |  فرهنگ   |  كتاب  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |