سيدحسن امامي-تهران
بر اساس ديدگاه پروفسور تودارو تعداد انسان در طول ۲ ميليون سال كه از عمر وي بر كره زمين مي گذرد بسيار اندك بوده است. زماني كه بشر به كار كشاورزي پرداخت يعني۱۲۰۰۰ سال قبل، تعداد جمعيت بشر روي كره خاكي بيش از ۵ ميليون نفر نبوده است. در ابتداي شروع سال هاي ميلادي جمعيت كل جهان به۲۵۰ ميليون نفر بالغ گرديد. از ابتداي شروع سال هاي ميلادي تا آغاز انقلاب صنعتي يعني حدود سال هاي۱۷۵۰ ميلادي جمعيت جهان تقريباً ۳ برابر يعني به ۷۲۸ ميليون نفر بالغ گشت. ميليون ها سال طول كشيد تا جمعيت جهان به يك ميليارد نفر رسيد. سپس ۱۲۳ سال طول كشيد تا ۲ ميليارد نفر شد، ۲۳ سال براي ميليارد سوم، ۱۴ سال براي رسيدن به چهارمين ميليارد و ۱۳ سال براي پنجمين ميليارد و ششمين ميليارد طبق پيش بيني هاي سازمان ملل در سال ۱۹۹۴ يازده سال طول مي كشد.
شكي وجود ندارد كه نرخ رشد جمعيت جهان در طول قرن گذشته به ميزان قابل توجهي سرعت گرفته است و اگر اين روند تداوم يابد مطمئناً پيش از پايان قرن بيست و يكم ازدحام جمعيت فوق العاده در جهان وجود خواهد داشت.
اثرات رشد جمعيت بر روند توسعه اقتصادي از ديرباز، توجه بسياري از اقتصاددانان جهان را به خود جلب كرده است. براي اولين بار آدام اسميت اظهار داشت كه نيروي كار هر كشور بخشي از ثروت هر ملت است كه بايد از تمام مواهب و وسايل معيشتي واقعي زندگي برخوردار باشد. توماس رابرت مالتوس و ديويد ريكاردو براي اولين بار خطرات ناشي از افزايش بي رويه و انفجاري جمعيت را گوشزد كردند. مالتوس- كشيش پروتستان كليساي انگلستان و استاد دانشگاه كمبريج- معتقد بود كه رشد جمعيت با تصاعد هندسي صورت مي گيرد، در حالي كه مواد غذايي با تصاعد عددي افزايش مي يابد، به طوري كه بعد از گذشت زمان كوتاهي در روي كره زمين از يك طرف، به علت كمبود مسكن و از طرف ديگر به علت كمبود مواد غذايي، بشر در معرض نابودي قرار خواهد گرفت. اما تجربه كشورهاي پيشرفته صنعتي نشان مي دهد كه رشد جمعيت، عامل مهمي در ارتقاي صنعتي آنها بوده است. رشد جمعيت به اين دليل عامل مؤثري در رشد اقتصادي به شمار مي آيد كه در اين كشورها منحني عرضه نيروي كار براي بخش صنعت با كشش است. در اين صورت، حتي اگر نرخ رشد جمعيت بسيار زياد هم باشد، به علت پيشرفت تكنولوژي و فراواني سرمايه، بر بازدهي نيروي كار افزوده خواهد شد. در حقيقت، هر افزايش در جمعيت، به مقدار بيشتري بر درآمد خالص ملي مي افزايد. به عبارت ديگر نسبت افزايش درآمد ملي به نرخ رشد جمعيت هميشه مثبت بوده است. به هر حال، عواقب رشد جمعيت بر توسعه اقتصادي كشورهاي در حال توسعه كاملاً متفاوت است، زيرا شرايط اقتصادي حاكم بر اين كشورها كاملاً با شرايط اقتصادي كشورهاي توسعه يافته تفاوت دارد. كشورهاي در حال توسعه اكثراً فقيرند و با كمبود شديد سرمايه و فراواني نيروي كار روبه رو هستند. رشد جمعيت به طور معكوس بر توسعه اقتصادي به روش هاي گوناگون تأثير مي گذارد.
نرخ رشد سريع تر جمعيت، اقتصاد اين كشورها را بر سر دوراهي قرار داده است: (۱)افزايش مصرف فعلي، تخصيص قسمت اعظم درآمدهاي پولي به مصرف كالاهاي مصرفي (۲)صرف نظر كردن از مصرف فعلي و تخصيص مقدار بيشتري از درآمدهاي سرانه براي پس انداز و سرمايه گذاري به منظور افزايش مصرف در دوره هاي بعدي. توسعه اقتصادي تا حد زيادي به سرمايه گذاري و تمركز سرمايه نياز دارد. در كشورهاي در حال توسعه به علل اقتصادي و اجتماعي، منابع موجود براي سرمايه گذاري بسيار محدود است،بنابراين رشد سريع جمعيت، افزايش سرمايه گذاري را دچار مشكلاتي مي كند، زيرا بخش بزرگي از درآمدها صرف تأمين مخارج مي شود و تنها مقدار نازلي براي سرمايه گذاري پس انداز مي شود.
|
|
رشد سريع جمعيت با استفاده بيشتر از منابع طبيعي يك كشور، رشد اقتصادي را دچار وقفه مي كند. اين پديده در مورد كشورهايي كه بخش بزرگي از جمعيت آنها در بخش كشاورزي اشتغال دارند، صادق است، زيرا هر آنچه كه توليد مي شود به منظور برآوردن مصرف جاري است. همراه با رشد سريع جمعيت و تقسيم زمين هاي كشاورزي بين تعداد بيشتري از مردم، توليد كشاورزي كاملاً غيراقتصادي خواهد شد. از طرف ديگر، افزايش زمين هاي كشاورزي با توجه به فقر تكنولوژيك نيز چندان مقدور نيست. به اين دليل بسياري از خانوارهاي كشاورزان كماكان با فقر دست به گريبان هستند.
در حقيقت، رشد سريع جمعيت، پديده استفاده بيش از حد از زمين را به دنبال دارد و در نتيجه، رفاه اجتماعي و اقتصادي نسل هاي آينده را به خطر خواهد افكند. حتي در آن دسته از كشورهاي در حال توسعه، مانند برزيل و برخي ديگر از كشورهاي آمريكاي لاتين كه استفاده از منابع طبيعي مانند زمين به حداكثر خود نرسيده است، افزايش سريع جمعيت، امكان سرمايه گذاري در طرح هاي بالاسري اجتماعي و اقتصادي در بخش كشاورزي مانند حفر كانال هاي آبرساني، خدمات عمومي، مبارزه با خشكسالي و ديگر تسهيلات زيربنايي را دچار مشكلات زيادي كرده است.
با رشد سريع جمعيت، امكان اعمال قوانين اجتماعي براي تغيير شرايط اجتماعي، مشكل خواهد شد. گسترش بخش صنعت، عرضه نامحدود نيروي كار در بخش كشاورزي و گسترش شهرنشيني از جمله پديده هاي جديد در كشورهاي در حال توسعه است كه باعث بروز مشكلات زيادي در زمينه هاي مسكن، تأمين انرژي و نيرو، حمل و نقل، تأ مين آب و غيره شده است. علاوه بر اين رشد جمعيت شهري خطر بزرگي براي آلودگي محيط زيست نيز هست.
پس به راحتي مي توان درك كرد اگرچه ما معتقد نيستيم كه افزايش جمعيت كشورهاي در حال توسعه مانع رشد است، اما كشورهاي در حال توسعه به خاطر افزايش رشد جمعيت، داراي جمعيت جوان هستند كه به هر حال به خاطر جمعيت زياد و تأمين آنها چه از لحاظ كار، تغذيه، مسكن، بهداشت و... دچار مشكل هستند و كشورهاي پيشرفته مانند آلمان، ژاپن، سوئد و... به خاطر كاهش نرخ رشد جمعيت داراي جمعيت پير هستند كه به هر حال به خاطر تمايل كم خانواده ها به ازدياد نسل دچار مشكل بوده و به تدريج مشكلات خود را بيشتر نشان خواهد داد.
اما علائم مشخص متعددي وجود دارند كه نرخ رشد جمعيت جهان شروع به كُند شدن كرده است و به سؤالي كه بايد پاسخ داده شود اين است كه آيا دلايلي كه در پس اين كُندي وجود دارند احتمالاً قوي تر مي شوند و اگر چنين است، به چه ميزان؟ سؤال ديگري كه از اهميت كمتري برخوردار نيست، اين است كه آيا براي كمك به پايين آوردن اين نرخ رشد مي توان از طريق سياستگذاري دولتي كاري انجام داد؟اين موضوع يك بحث شديداً تفرقه افكن است، اما يك مكتب فكري قوي وجود دارد كه حتي اگر به طور ضمني باشد، موافق يك راه حل اجباري براي اين مسأله است. اخيراً چندين حركت عملي در آن جهت وجود داشته كه مشهور ترين آنها در چين بوده است كه به صورت مجموعه اي از سياست ها در سال ۱۹۷۹ اعلام گرديد. موضوع اجبار و زور ۳ سؤال مهم برمي انگيزد:
۱- آيا اصولاً زور در اين حوزه قابل قبول است؟
۲- در صورت عدم وجود زور و اجبار آيا رشد جمعيت به طور غيرقابل قبولي به سرعت افزايش خواهد يافت؟
۳- آيا سياست زور و اجبار احتمالاً موفق خواهد بود و اثرات جانبي منفي خواهد داشت؟
پاسخ به اين سؤالات مربوط به بحث حاضر جمعيت و غذا نيست و خود به بحثي جداگانه و جذاب تبديل مي شود. در اين مقاله سعي مي كنيم راجع به جمعيت و غذا صحبت كنيم.
نسبت به ماهيت و شدت مسائل مربوط به گرسنگي، تغذيه ناكافي و قحطي نبايد فقط با تمركز روي توليد غذا قضاوت كنيم. اگرچه توليد غذا بايد يكي از متغيرهايي باشد كه در ميان چيزهاي ديگر، مي تواند بر شيوع گرسنگي تأثير بگذارد؛ حتي قيمتي كه در آن مصرف كننده مي تواند غذا را خريداري كند متأثر از اندازه توليد غذا است.
قحطي ها مي تواند حتي بدون كاهش چشمگيري در عرضه كل غذا، يا حتي بدون آن كه كاهش صورت گرفته باشد پديد آيند و علت آن ممكن است اين باشد كه بعضي از گروه ها به طور ناگهاني مثلاً از طريق بيكاري قدرت خريد خود را در بازار از دست بدهند و گرسنگي نتيجه اين نابرابري جديد باشد. نابرابري هم نقش مهمي در توسعه قحطي ها و ساير بحران هاي سخت دارد. در حقيقت، فقدان مردم سالاري به خودي خود يك نابرابري است (در حقوق سياسي و قدرت). اما بيش از آن قحطي ها و بحران هاي ديگر گاهي اوقات بر اساس افزايش ناگهاني نابرابري پديد مي آيند.
همچنين، سهم قابل توجهي از مرگ ومير مرتبط با قحطي ها حاصل ناتواني و تضعيف و فروپاشي نظام هاي بهداشتي، جابه جايي هاي جمعيتي و گسترش بيماري هاي عفوني بومي در منطقه آسيب ديده است. همچنين فاصله اجتماعي يا سياسي بين حاكمان و افراد تحت حكومت مي تواند نقش مهمي در عدم پيشگيري از قحطي ايفا كند.
وقتي مسائل غذا را در سطح جهاني بررسي مي كنيم، واضح است كه ديگر فرصت گرفتن غذا خارج از اقتصاد وجود ندارد. به اين دليل، ترسي را كه اغلب مطرح مي شود كه توليد سرانه غذا در جهان در حال كاهش است نمي توان بدون بررسي كنار گذاشت. اما، آيا اين ترس توجيه دارد؟ آيا در مسابقه بين غذا و جمعيت، رشد توليد جهاني غذا كمتر از رشد جمعيت است؟اين ترس كه اين چيزي است كه دقيقاً در حال انجام است، يا به زودي رخ خواهد داد،به رغم اين كه شواهد نسبتاً كمي به نفع آن وجود دارد، قدرت بازدارنده فوق العاده اي داشته است. به عنوان مثال مالتوس دو قرن پيش، پيش بيني كرد كه توليد غذا در حال باختن مسابقه است و آن مصيبت وحشتناك حاصل عدم توازن در نسبت بين افزايش طبيعي جمعيت و غذا خواهد بود. او در دنياي اواخر قرن هجدهمي خود كاملاً متقاعد شده بود؛ دوره اي كه در آن تعداد انسان ها از وسايل معيشت آنها پيشي گرفته است مدت هاي طولاني فرارسيده است. اگرچه از زماني كه مالتوس ابتدا كتاب معروف خود را به نام رساله اي در باب جمعيت در سال ۱۷۹۸ منتشر كرد، جمعيت جهان تقريباً شش برابر شده است و معهذا توليد و مصرف سرانه غذا امروزه، به طور چشمگيري بيش از زمان مالتوس است و اين امر همراه با افزايش بي سابقه سطح زندگي صورت گرفته است.
|
|
اما اين واقعيت كه مالتوس در تشخيص اضافه جمعيت در زمان خودش (كه كمتر از يك ميليارد نفر جمعيت جهان بوده ) در پيش بيني عوارض وحشتناك رشد جمعيت سخت در اشتباه بود، به معناي آن نيست كه همه ترس ما درباره رشد جمعيت در همه زمان ها بايد به همان اندازه اشتباه باشد. اما در زمان حاضر چطور؟ آيا توليد غذا در حال باختن مسابقه رشد جمعيت است؟ شاخص هاي توليد سرانه غذا براساس آمار سازمان غذا و كشاورزي سازمان ملل متحد براي كل جهان تا سال ۱۹۹۷ نه تنها هيچ گونه كاهش واقعي در توليد سرانه غذا در جهان وجود ندارد، بلكه كاملاً برعكس، بيشترين افزايش هاي سرانه در مناطق پرازدحام تر جهان سوم بخصوص در چين، هند و بقيه آسيا پديد آمده اند. اما توليد غذا در آفريقا كاهش يافته است و شيوع فقر در آفريقا آن را در موقعيت بسيار آسيب پذيري قرار داده است. در واقع در زمان حاضر بحران عمده اي در توليد جهان غذا وجود ندارد. البته ميزان گسترش توليد غذا در بلند مدت تغيير مي كند. توجه به اين نكته حائز اهميت است كه افزايش در توليد جهاني غذا در حالي صورت گرفته است كه شاهد كاهش شديد قيمت هاي جهاني غذا، برحسب قيمت هاي واقعي بوده ايم.اين كاهش، نزول انگيزه هاي اقتصادي براي توليد بيشتر را در مناطقي از جهان كه توليد تجاري غذا دارند، ازجمله آمريكاي شمالي، به دنبال دارد.
در حقيقت يك روند نزولي بلند مدت وجود دارد و هنوز چيزي كه نشان دهنده اين باشد كه اين روند بلندمدت قيمت نسبي غذا معكوس شده وجود ندارد.
در زمينه يك تحليل اقتصادي از وضعيت موجود نمي توانيم اثر بي رغبتي اي كه پايين آوردن قيمت جهاني غذا روي توليد غذا داشته است را ناديده بگيريم. بنابراين، بسيار جالب است كه توليد جهاني غذا با وجود اين به رشد خود ادامه داده است، كاملاً بيشتر از رشد جمعيت.
همچون ساير فعاليت هاي اقتصادي، توليد تجاري غذا تحت تأثير بازارها و قيمت هاست. در اين زمان، توليد جهاني غذا به خاطر فقدان تقاضا و قيمت هاي در حال كاهش غذا تحت كنترل نگه داشته مي شود. در يك مطالعه فني بسيار جالب از مؤسسه بين المللي تحقيقات سياستگذاري غذا، چنين استدلال مي شود كه ممكن است كاهش بسيار قابل ملاحظه اي در قيمت هاي واقعي غذا در جهان بين ۱۹۹۹ و ۲۰۲۰ بروز كند.با مطالعات فني در باب فرصت توليد غذايي بيشتر (اگر وقتي تقاضا افزايش يابد) مي توان انتظار داشت كه افزايش برداشت به خاطر افزايش توليد در هر هكتار ادامه يابد بخصوص كه تفاوت ميزان توليد در هر هكتار بين مناطق مختلف جهان هنوز بسيار زياد است. برحسب توليد جهاني غذا، ۹۴درصد افزايش در توليد حبوبات بين ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ مربوط به افزايش محصول در واحد زمين و فقط ۶درصد مربوط به افزايش سطح بود. شواهد نشان مي دهد كه دليل چنداني براي بدبيني زياد مبني بر اينكه توليد غذا به زودي از رشد جمعيت عقب مي افتد وجود ندارد. در واقع، تمايل به تمركز توجه به غذا و غفلت از حق غذاخوردن، مي تواند عميقاً اثر نامطلوبي در پي داشته باشد. اگر سياستگذاران از وضعيت واقعي گرسنگي- يا حتي خطرات قحطي ها- دور بيفتند و بي اطلاع باشند با اطلاعات مربوط به وضعيت هاي توليد مطلوب غذا گمراه مي شوند. درست همان طور كه بدبيني مالتوسي- توليد غذا به زودي از رشد جمعيت عقب مي افتد- مي تواند پيش بيني شود كه وضعيت غذا در جهان گمراه كننده است، آنچه كه خوش بيني مالتوسي- گرسنگي و فقر، رشد جمعيت را تدريجاً متوقف مي كند- ناميده ميليون ها نفر را به كام مرگ فرو مي كشد، به خاطر اينكه مسئولان در دام پيش بيني غلط توليد سرانه غذا افتاده اند و علائم اوليه مصيبت و قحطي را ناديده گرفتند. نظريه غلط درك شده مي تواند كشنده باشد و چشم انداز مالتوسي نسبت غذا به جمعيت، مسئول مرگ ميليون ها انسان است. مانند قحطي ۱۹۴۳ در بنگال كه مسئولان كشور آنقدر تحت تأثير اين واقعيت بودند كه كاهش عمده اي در توليد غذا پديد نيامد (مطلبي كه درست مي گفتند) كه نتوانستند قحطي اي را كه با شدت فوق العاده زياد بنگال را در برگرفت پيش بيني كنند و ماه ها پس از بروز آن حتي از تأييد آن خودداري مي كردند.
اگرچه اعتبار مالتوس نوعاً به ارائه تحليل پيشگام از اين امكان مربوط مي شود كه جمعيت بيش از اندازه رشد مي كند امكاني كه تداوم رشد جمعيت مي تواند به طور قابل دركي منجر به كاهش دائمي خشنودي شود و در واقع قبل از مالتوس توسط كندرست- رياضيدان فرانسوي و متفكر بزرگ عصر روشنفكري- بيان گرديد كه ابتدا هسته اصلي طرح را مطرح كرد كه اساس تحليل مالتوسي از مسأله جمعيت را تشكيل مي دهد، مبني بر اينكه افزايش تعداد آدم ها از وسايل معيشت آنها پيشي مي گيرد و منجر به كاهش دائمي خشنودي و جمعيت مي شود، كه يك حركت واقعاً قهقرايي است يا حداقل به نوعي بين خير و شر در نوسان است.
مالتوس شيفته اين تحليل كندرست شد و تحت تأثير آن قرار گرفت و با تأثير زياد، آن را در مسأله مشهور خود در باب جمعيت نقل كرد. كندرست يك كاهش داوطلبانه در نرخ هاي باروري را پيش بيني و شكل گيري هنجارهاي جديد اندازه كوچكتر خانواده را مبتني بر پيشرفت عقل پيش بيني كرد. او زماني را پيش بيني مي كرد كه در آن مردم خواهند دانست كه اگر وظيفه اي در قبال آنهايي كه هنوز به دنيا نيامده اند دارند آن وظيفه به وجود آوردن آنها نيست، بلكه فراهم آوردن خشنودي براي آنهاست و اين نوع منطق، كه با توسعه آموزش، بخصوص آموزش زنان ( كه كندرست يكي از نخستين و سرسخت ترين مدافعان آن بود) تقويت مي شود، به نظر كندرست، منجر به نرخ هاي پايين تر باروري و خانواده هاي كوچكتر مي شد كه مردم آن را داوطلبانه برمي گزينند و نه آن كه ابلهانه دنيا را پر از موجودات بي ثمر و نگون بخت كنند. با شناسايي مشكل، كندرست راه حل احتمالي را متذكر شد.
به نظر مالتوس چنين چيزي امكان پذير نبود. او به طور كلي بخت كمي براي حل مشكلات اجتماعي از طريق تصميمات منطقي توسط افراد درگير قائل بود. تا جايي كه به اثرات رشد جمعيت مربوط مي شود، مالتوس متقاعد شده بود كه ناگزير جمعيت با كمبود غذا مواجه خواهد شد و در اين زمينه با محدوديت هاي توليد غذا مواجه مي شد كه آن را نسبتاً انعطاف پذير مي دانست و اينكه مالتوس نسبت به كنترل داوطلبانه خانواده بسيار مشكوك بود. در حالي كه به قيد اخلاقي به عنوان روش جايگزين براي كاهش فشار جمعيت اشاره مي كرد(جايگزين تهيدستي و افزايش مرگ و مير) اميد اندكي داشت كه چنين قيدي داوطلبانه و اختياري باشد. در طول زمان، ديدگاه مالتوس درباره آنچه كه او آن را ناگزير و حتمي تلقي مي كرد تا حدودي تغيير كرده و او شخصاً با گذشت زمان نسبت به اين تشخيص اوليه خود اطمينان كمتري داشت.
مالتوس معتقد بود كه از سه طريق مي توان از رشد جمعيت جلوگيري كرد، اين سه راه عبارتند از: منع يا فشار اخلاقي(عقب انداختن ازدواج ها)، كنترل جمعيت از طريق برنامه تنظيم خانواده، فقر و گرسنگي.
وي راه حل اول و دوم را راه حل هاي جلوگيري و راه حل سوم را راه حل مثبت مي نامد. در مورد روش اول، مالتوس بدبين بود و اعتقاد داشت تا زماني كه مردم در مورد اصول واقعي اقتصاد سياسي آگاهي كافي به دست نياورند، اين طريق چندان مؤثر نخواهد بود. در مورد روش سوم، او به عنوان يك كشيش نمي توانست آن را روش شروع به شمار آورد. هرچند مالتوس اعتراف مي كرد كه در برخي از دوران تاريخ مانند دوران امپراطوري روم، اين روش براي جلوگيري از ازدياد جمعيت به كار رفته و داراي اهميت اساسي بوده است. اما معتقد بود كه اين طريق نيز در نهايت تأثير چنداني نخواهد داشت. مالتوس معتقد بود كه افزايش جمعيت مسائل اجتماعي و اقتصادي مانند بيماري، جنگ و قحطي به دنبال خواهد آورد و چنين نتيجه مي گرفت كه فقر و گرسنگي مهمترين عوامل متوقف كننده افزايش جمعيت هستند بنابراين دليل افزايش سريع جمعيت اين است كه بسياري از مردم بر اثر فقر و گرسنگي تلف مي شوند.به خاطر اين بي اعتمادي او نسبت به مسير داوطلبانه بود كه مالتوس به ضرورت يك كاهش اجباري در نرخ هاي رشد جمعيت نه تنها منجر به افزايش شديد نرخ هاي مرگ و مير مي شد( كه مالتوس آن را كنترل هاي مثبت مي خواند)، بلكه مردم را وا مي داشت كه از طريق مشقت اقتصادي، خانواده هاي كوچكتر داشته باشند، نكته اساسي و مهم در اين استدلال اعتقاد مالتوس است به اينكه نرخ رشد جمعيت را نمي توان به طور مؤثر با چيزي به جز مشكل تدارك كافي نيازمندي هاي زندگي پايين آورد. مخالفت مالتوس با قوانين فقرا و حمايت از تهيدستان به اعتقاد او به ارتباط محل بين فقر و رشد پايين جمعيت مربوط مي شود. تاريخ جهان از زمان مناظره مالتوس _ كندرست تاكنون روي خوشي به ديدگاه مالتوس نشان نداده است. با توسعه اجتماعي و اقتصادي نرخ هاي باروري شديداً كاهش يافته اند. اين امر در اروپا و آمريكاي شمالي رخ داده است و در حال حاضر نيز در بخش اعظمي از آسيا و تا حدود زيادي در آمريكاي لاتين در حال انجام است. نرخ هاي باروري در كشورهايي كه از كمترين مزايا برخوردارند، بالاترين نرخ هاست و در همان سطح مانده اند، بخصوص در صحراي فعلي آفريقا كه هنوز تجربه چنداني از توسعه اقتصادي و اجتماعي ندارند و كماكان در زمينه هاي آموزش و پرورش مقدماتي مراقبت هاي بهداشتي و اميد به زندگي فقير و عقب مانده اند. كاهش عمومي نرخ هاي باروري را مي توان به طرق مختلف تبيين كرد. همبستگي مثبت بين توسعه و كاهش باروري را اغلب با اين شعار زمخت خلاصه مي كنند كه توسعه بهترين وسيله جلوگيري از حاملگي(بچه دار شدن) است. در حالي كه ممكن است حقايقي در اين طرز فكر نسبتاً نامتمايز وجود داشته باشد، عناصر گوناگوني در توسعه وجود دارد كه غرب آنها را تجربه كرده است. از جمله افزايش درآمد سرانه و بسط آموزش و پرورش. استقلال بيشتر اقتصادي زنان، كاهش نرخ هاي مرگ و مير و گسترش فرصت هاي برنامه ريزي كنترل خانواده (اجراي چيزي كه مي توان آن را توسعه اجتماعي ناميد) ما به يك تحليل تمايزگذار نياز داريم.
منابع و اقتباس از:
۱-آمارتياسن- تولد به مثابه آزادي- حسين راغفر، انتشارات كوير.چاپ اول۱۳۸۱
۲- فريدون تفضلي- تاريخ عقايد اقتصادي. ذارني.چاپ دوم۱۳۷۵
۳- حسن توانايان فرد، جمعيت و اقتصاد. ناشر(مولف) چاپ اول ۱۳۶۸
۴- مرتضي مزه باغيان- اقتصاد رشد و توسعه، نشر ني، چاپ اول۱۳۷۱(جلد۲)