دوشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۸۵
نگاهي به هنرهاي تجسمي در سالي كه گذشت
از تنوع تا بحران
003828.jpg
عليرضا يزداني
حتماً لحظه هايي را به ياد مي آوريد كه در يك پياده روي يا كوه پيمايي به پشت سر خود نگاهي كرده ايد تا راه و فراز و نشيب هاي پيموده شده را لحظه اي از نظر بگذرانيد و سپس به راه پيش روي خود چشم گردانده ايد تا گذرها و قله هايي را تماشا كنيد كه انتظار شما را مي كشند. اين شايد تجربه مشترك همه انسان ها باشد. نگاه هايمان هميشه ميان گذشته ها و آينده ها در نوسان هستند. همواره تمايل داريم سال هاي سپري شده را مرور كنيم. پيروزي ها و شكست هايي را كه داشته ايم، راه ها و بيراهه هايي را كه بر آنها گام نهاده ايم، زخم هايي را كه خورده ايم، طعم هاي تلخ و شيريني را كه چشيده ايم، همه از مقابل چشمانمان مي گذرند و دور مي شوند. گاهي به خود مي آييم و از خود مي پرسيم اين راه هاي رفته و عمرهاي گذشته چه حاصلي برايمان داشته اند؟ چه چيزهايي به دست آورده ايم؟ چه چيزهايي را از كف داده ايم؟ و... به راه پيش روي خود چشم مي گردانيم و راه مي جوييم.
سؤال اين است: وضعيت هنرهاي تجسمي در سال ۸۴ چگونه بود؟ اما اين يك سؤال كلي است. هنرهاي تجسمي از چه لحاظ؟ از لحاظ فرم و ساختار؟ از لحاظ محتوا؟ از لحاظ مخاطب؟ از لحاظ آمار؟ از لحاظ اقتصاد؟ از لحاظ نقد؟ از لحاظ تأثيرگذاري؟ از لحاظ هويت؟ و... . در اين نوشته سعي شده است همه موارد ذكر شده در حد يك جستار كوتاه مرور شود.
بايد اقرار كرد كه سال ۸۴ سالي بسيار پربار و سرشار از فرصت هايي بود كه در آن امكان تماشاي آثار متنوع هنري براي عموم مردم و علاقه مندان به هنر فراهم گرديد. از همان ابتداي سال، موزه معاصر تهران اقدام به برگزاري نمايشگاه هايي نمود كه در نوع خود بي نظير بودند. شاهكارهاي نگارگري ايران در بهار ۸۴ علاقه مندان بسياري را به سوي خود كشاند و مشتاقان هنر اصيل ايراني را حيرت زده نمود. اين اقدام ارزشمند، هنرمندان را به وادي ديگري برد و پرسش هاي بسياري را در ميان آنان برانگيخت. هنرمندان با چشم هاي خيره و ناباور، فاصله ميان خود و آثار پيش روي خود را احساس كردند؛ فاصله اي عميق. و از خود علت هاي اين گسستگي را پرسيدند و پرسيدند كه چگونه مي توانند اين پرت افتادگي و بيگانگي را جبران كنند؟ آيا مي توان چاره اي انديشيد؟ اين پرسش ها جرياني را در ميان هنرمندان به راه انداخت و تكاني را در آنان ايجاد كرد و توجه به هويت به عنوان محوري ترين بحث مطرح گرديد.
پس از اين نمايشگاه، شاهد روي ديوار رفتن مجموعه اي از آثار خارجي موزه بوديم؛ آثاري از هنرمندان مشهوري كه نام و آثارشان را صدها بار در كتاب هاي هنر ديده ايم و خوانده ايم. اين هنرمندان براي ما بسيار آشناتر از نگارگران ايراني هستند و بسياري از ما كارهاي آنان را بيشتر و بهتر از نگاره هاي ايراني مي شناسيم. ونگوگ، گوگن، پيكاسو، كاندينسكي، مونه، شاگال، دگا، دوشان، دالي، بيكن، وارهول، مونش و ده ها تن ديگر كه نمايندگان سبك هاي مختلف هنري هستند و صد البته اين سبك ها را نيز بيشتر و بهتر از مكتب ها و دوره هاي هنري ايران خودمان مي شناسيم: امپرسيونيسم، اكسپرسيونيسم، كوبيسم، پاپ آرت، نقاشي انتزاعي و غيره.
يكي از بحث هايي كه در ميان هنرمندان و صاحب نظران هنر از سال ها پيش مطرح بوده و در جريان اين نمايشگاه ها دامن زده شد، مسئله مقايسه نگارگري ايران با نقاشي مدرن غربي بود. يعني بحث شباهت هاي ساختاري نگارگري و نقاشي مدرن. مانند دوري از پرسپكتيو، استفاده از رنگ هاي ناب و تخت، ديد همزماني و غيره. اينكه اروپايي ها در هنر خود به بن بست رسيده بودند و با چنگ انداختن به نگارگري ما بوده است كه از بن بست بيرون آمده اند و هنر مدرن خود را شكل داده اند. ولي در اين ميان همواره در پاسخ به اينكه خودمان براي نجات يافتن از بن بست و بحراني كه در آن گير افتاده ايم چه بايد بكنيم، در بلاتكليفي و سردرگمي به سر مي بريم.
پس از نمايشگاه جنبش هنر مدرن غربي، نمايشگاهي با همان نام از آثار ايراني موجود در گنجينه موزه هنرهاي معاصر تهران در آذر ماه ۸۴ افتتاح گرديد. بار ديگر مسئله هويت هنرمند معاصر ايراني تبديل به بحث روز شد. اين نمايشگاه امكان تماشاي مجموعه بزرگي از آثار هنرمنداني را فراهم ساخت كه در فرهنگ تصويري معاصر كشورمان نقش مهمي داشته اند. در اين نمايشگاه، نمايي از فعاليت سه نسل از نقاشان معاصر ايران در پيش روي ما قرار گرفت و بررسي سير تحولات هنر معاصر را در يك دوره ۷۰ساله امكان پذير ساخت.
003831.jpg
دبير نمايشگاه در يادداشتي سؤالاتي را طرح كرد و ضرورت پاسخگويي به آنها را در طول برگزاري نمايشگاه خاطر نشان نمود. برخي از آن سؤال ها عبارت بودند از:
- رابطه نقاشي معاصر ايران با پيشينه تاريخي خود چگونه است؟
- جنبش نوگرايي نقاشي ايران ريشه در چه تفكر و ذهنيتي دارد؟
- ضرورت همگامي نقاشي ايران با دستاوردهاي هنري جهان چيست؟
- حضور گرايش هاي سنتي در نقاشي معاصر ايران چگونه ارزيابي مي شود؟
نوع سؤال هايي كه دبير نمايشگاه مطرح ساخت به شكلي اشاره به نبض نقاشي امروز ما داشت و دغدغه هاي هنرمندان را به خوبي بازتاب مي داد.
اين نمايشگاه فرصتي فراهم ساخت تا برخي آثار در حضور هنرمندان صاحب اثر مورد نقد و بررسي قرار گيرند و همچنين در قالب همايشي، موضوعاتي مانند «زمينه هاي پيدايش نقاشي نوگراي ايران» ، «جايگاه زن در هنر تجسمي معاصر ايران» ، «گرايش هاي سنتي در هنر مدرن ايران» و «هنر جديد ايران: رويكردها، چالش ها و دستاوردها» تجزيه و تحليل شوند.
همزمان با نمايشگاه جنبش هنر مدرن، شاهد برپايي نمايشگاه بزرگي با موضوع «طبيعت» در گالري هاي مؤسسه فرهنگي هنري صبا بوديم. اين نمايشگاه با برگزاري  همايشي بين المللي از سوي فرهنگستان هنر زمينه سازي شد و از حمايتي همه جانبه برخوردار گرديد.
در اين نمايشگاه آثار نقاشي و عكاسي هنرمندان معاصر ايران با موضوع طبيعت در كنار آثار هنرمندان چين و ژاپن قرار داشت.
گرچه تعدادي از آثار راه يافته به نمايشگاه هيچ ارتباطي به موضوع طبيعت نداشتند و برخي از آثار از ضعف هاي متعددي برخوردار بودند، اما مجموعاً نمايشگاه پرباري بود و فرصت مناسبي بود براي اينكه ببينيم هنرمندان معاصر در نگاه به طبيعت نسبت به نگاه كلاسيك هنر شرق چگونه متحول شده و روح زمانه خود را چطور در كارهاي خود منعكس ساخته اند.
نمايشگاه هنر معنوي از ديگر نمايشگاه هاي قابل تأمل سال گذشته بود. اين نمايشگاه كه در خرداد ماه در فرهنگسراي نياوران برپا شد، تركيبي از شكل هاي مختلف هنري بود كه در آن هنرمندان با زبان هاي مختلف سعي در كشف نظم نهفته در جهان و قصد بيان و القاي حس معنوي را داشتند و در كشاندن تماشاگر به جهاني ذهني و روحي برآمدند، اما در يك نگاه كلي، نوآوري و تحول چنداني در آثار ارائه شده به چشم نخورد.
در عرصه مجسمه سازي، سال گذشته را مي توان سال مهمي برشمرد؛ سالي كه چهارمين دوسالانه مجسمه سازي تهران در ماه هاي تير و مرداد در محل گالري هاي صبا در دو بخش «آزاد» و «خيال ايراني، افق جهاني» برگزار شد.
اين دوسالانه موقعيت مجسمه سازي معاصر ايران را نشان داد و در آن از سوي داوران، هويت، فرم و نوآوري به عنوان معيارهاي اصلي مورد تأكيد قرار گرفت. در ميان آثار ارائه شده رويكردي متفاوت در شيوه هاي بيان، حضوري نسبتاً پررنگ داشت. چندگانگي و در عين حال حداقل گرايي، توجه به فضايي متفاوت از روند كلي مجسمه سازي ايران و همچنين توجه به نور، از جمله نگرش هاي نوين مطرح در اين نمايشگاه بود. اين دوسالانه نيز با سلسله سخنراني هايي در ارتباط با موضوع هاي مختلف مجسمه سازي به استقبال برگزاري نمايشگاه رفت.علاوه بر نمايشگاه هايي كه نام برده شد، بايد نگاهي ويژه نيز به وضعيت گالري هاي خصوصي بيافكنيم؛ گالري هايي كه با فعاليت هاي مستمر خود زمينه به نمايش در آمدن بسياري از آثار هنري را فراهم ساختند. در اين گالري ها بود كه توانستيم شاهد نمايشگاه هايي انفرادي از هنرمندان باشيم و سير تحولات هنري آنان را از نظر بگذرانيم.
در سالي كه گذشت گرچه اقتصاد هنر در بحراني فراگير به سر برد، اما گالري ها كار خودشان را انجام دادند و آثار بسياري را به تماشا گذاشتند. شرايط اقتصادي و بحران هاي كوچك و بزرگي كه جهان را فرا گرفته، شمار گالري روها را در همه جاي دنيا در حد چشمگيري كاهش داده است. اما براي خارج شدن از اين وضعيت اسفناك، دولت مي تواند نقش مهمي را ايفا كند بدون اينكه بخواهد هرگونه بار مالي را به دوش بكشد.
جا دارد به مسئله نقد هنري هم اشاره اي داشته باشيم. سال گذشته گرچه به علت كثرت نمايشگاه ها و برگزاري همايش ها و نشست هاي گوناگون هنري، فضاي نقد در حوزه هنرهاي تجسمي نسبتاً فعال شد و براي پژوهشگران هنر در اين زمينه فرصت هاي مغتنمي فراهم گرديد، اما نمي توان آن را كافي دانست و به آن به عنوان جرياني پايدار نگريست. در ازاي حجم عظيمي از آثار كه در معرض تماشا قرار گرفتند، نقدهاي صورت گرفته بسيار اندك و ناچيز بود. در حالي كه منتقدان هنري مي توانند نقش مؤثري در ارتقاي سطح سليقه زيباشناختي جامعه و درك هنري مردم ايفا نمايند و همچنين موجب تحرك و پويايي فضاي هنري شوند.
هنرمندان تجسمي در سال،۸۴ گرايش بارزي را به مسئله ساختار بصري در آثار خود نشان دادند. گرچه اين بخش از هنر بسيار مهم و اساسي به شمار مي آيد، اما از سويي شاهد اين هستيم كه هنر در جهان امروز بيشتر به سوي تفكر و معناسازي پيش مي رود و دغدغه هايي را بازتاب مي دهد كه مسائل پيچيده و بغرنج جامعه بشري امروز و فرداي ما به حساب مي آيند.
در پايان، اين سؤال همواره مطرح است كه بالاخره چه؟ اين هنر و هنرمندي به چه كار مي آيد و بودن و نبودنش چه تأثيري در جامعه مي تواند داشته باشد؟
اين پرسش از ديرباز در برابر انسان قرار داشته و در گذر تاريخ هيچ گاه از پيش روي او برداشته نشده است، اما در هر زماني پاسخ هاي متفاوت و متناقضي به آن داده شده است. دغدغه پاسخگويي به اين سؤال هيچ گاه همچون امروز براي بشر پررنگ و مهم نبوده است. دشواري پاسخ دادن به اين پرسش را بايد در واژگون شدن ارزش ها و معيارها و درهم ريخته شدن مرزهاي تثبيت شده گذشته جست وجو نمود، اما به ياد داشته باشيم كه هنر از ديرباز، يعني از دوران غارنشيني بشر، در زندگي او وجود داشته و به عنوان ضرورتي براي او مطرح بوده است. امروزه نيز هنر ضرورتي مهم تر از گذشته ها به نظر مي رسد، چرا كه به واسطه آن است كه انسان ها محيط زندگي خود را دلپذير مي كنند؛ با هنر است كه واقعيت ها و حقايقي از وضعيت جهان آشكار مي شود، توسط هنر است كه خيال و رؤياهاي بشري متجلي مي گردد، اين هنرمند است كه با هنر خود مي تواند احساسات جامعه را شعله ور سازد، توسط هنر است كه تجارب بشري ثبت مي شود و به نسل هاي آينده منتقل مي گردد؛ از طريق هنر است كه متن اجتماعي و فرهنگي جامعه منعكس مي شود و بالاخره اين هنر است كه زندگي را در وسيع ترين شكل خود نقد مي كند و بدان معنا مي بخشد.

درباره پيشينه هنر نقاشي در ايران
نقش و تصوير ايراني در گذر زمان
003822.jpg
زهره فيضي
قديمي ترين آثاري كه در زمينه نقاشي تا به حال شناخته شده تصاويري است كه به دست انسان نخستين بين ده تا پانزده هزار سال قبل از ميلاد مسيح درون غارها نقاشي شده است.
اين نقاشي ها تنها با قصد تزئين و با فكر زيبايي شناختي بوجود نيامده است بلكه هدف اين بوده كه با تقليد از طبيعت موجود همانند واقعيت به وجود آورند تا آنكه بتوانند ارتباطي با همنوع خود از طريق تصاوير نقش شده برقرار كنند. اين گونه نقاشي ها با خطوط محكم طراحي شده و با مواد رنگين طبيعي رنگ آميزي شده اند. به طوري كه به مرور زمان هنوز آثاري از آنها باقي مانده است. موضوع نقاشي ها حيواناتي از قبيل اسب، كرگدن، فيل ماموت وگراز وحشي است كه بشر براي ادامه حيات خود آنها را شكار مي كرده اند. از بهترين نمونه هاي به دست آمده مربوط به همين دوره مي توان به غار التاميرا در شمال اسپانيا كه در سال ۱۸۷۹ ميلادي شناخته شده، ديگري متعلق به غار لاسكو كه در فرانسه در سال ۱۹۴۱ ميلادي كشف شد، اشاره كرد. نقاشي هاي به دست آمده از اين دو غار تصاويري است از حيواناتي كه جنبه تخيلي نداشته و مستقيماً از مشاهدات عيني انتخاب شده است. به طور كلي مي توان چنين نتيجه گرفت كه بشر از اين طريق توانست موجوديت و حيات خود را در سال هاي قبل از ميلاد به ثبت رساند. در مصر باستان هنر نقاشي در مقابل معماري و مجسمه سازي از اهميت كمتري برخوردار بوده است، مع الوصف آثار قابل ملاحظه اي از آن دوره در موزه هاي مهم دنيا نگهداري مي شود.
در ايران باستان تصاوير با رنگهاي تند و يكدست كشيده مي شد و گاهي نقوش شباهت هاي زيادي به يكديگر داشته، اما مي توان گفت كه نقوش و صور نوعي زيبايي و فريبندگي دارند كه به محض ديدن آنها در اعماق دل جا گزيده و ديدگان از آن همه زيبايي و ظرافت متحير و شگفت زده مي شود. اين تصاوير در ميان اهل فن و هنر در هر دوره از زمان مورد تكريم بوده و بدان به ديده تحسين مي نگرند.
همان طور كه قبلاً اشاره شد دانش و معلومات ما راجع به نقاشي و صورت كشي ايران بيش از اسلام هميشه مجهول بوده و اگر هيأت باستان شناسي انگليسي- آلماني- فرانسوي در ايران به قسمي از اين فنون اطلاع يافتند و تا حدي از آن بهره ها گرفته اند با اين وجود باز معلومات ما ناتمام و ناقص مانده است. از آثار به دست آمده توسط باستان شناسان آلماني فون لوكوك و گرينويدل مي توان به آثار نقاش زبردست ايراني به نام ماني كه در قرن سوم ميلادي مي زيست اشاره كرد؛ او نقاش ماهر و توانايي بوده و به زينت و آرايش كتب مذهبي مبادرت مي ورزيد. آثار مكشوفه در موزه آثار بين المللي برلن «آلمان» نگهداري مي شود.
نقاشي در اسلام
هنگامي كه پيام توحيد توسط پيامبر اسلام در شبه جزيره عربستان طنين انداخت نقاشي و پيكر تراشي به واسطه خاتمه دادن به عمل بت پرستي كه در زمان جاهليت عرب به مثابه ابزاري در دست قدرتمندان جهت تحميق خلايق به كار برده مي شد تحريم شد. به همين دليل هر اثري كه به گونه اي در ارتباط با شرك مردم به كار گرفته مي شد تخريب و نابود مي گشت از اين جهت مسلمانان صدر اسلام درصدد كشيدن صورت انسان و حيوان كه داراي روح و جان بودند برنيامده و به نقاشي آن نيز توجهي نداشتند. بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) در زمان خلافت امويان سبكي تازه با عنوان نگارگري نضج گرفت و به تقليد كور از قيصرهاي رومي و زندگي شاهانه ايراني هنر نگارگري نقاشي- تجسمي زينت بخش قصرها و كاخ هاي امويان شد. با توجه به تولد دوباره هنر حرام و التقاطي، مسلمانان هنرمند تحت تأثير القائات امويان قرار نگرفتند و كوشيدند هنر خود را مطابق با فرامين اسلام و برخاسته از فطرت پاكشان كه خداوند رحمان در وجودشان به وديعه گذاشته شكوفا سازند. در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نكردند و به مرور موفق شدند تا اسلوب و روش و سبك هاي جديدي ابداع نمايند و فرزند مشروعي از اين هنر تجسمي و نگارگري را به منصه ظهور برسانند تا به عنوان يكي از عظيم ترين آثار هنري مسلمانان به جهانيان معرفي كنند. به همين دليل مسلمانان در آغاز كار به ايجاد و ابداع كشيدن رسم هاي زيبا و دلربا ميل و از آن پيروي كردند ولي صور جاندار در آنها وجود نداشت و از اشكال نباتي و هندسي كه نصبي در ديگري مداخله مي نمود ترسيم كرده و فن و آرايش و تزئين از مشخصات و مزاياي فنون اسلامي گرديد. بعدها به سبب تشويق حكام وقت و براي دريافت كيسه هاي زر بعضي از هنرمندان مسلمان به هنر كشيدن صور ذي روح نيز روي آورده و در آن رشته هنر نماييها كردند تا اينكه اين فن در نزد آنان جلوه و شكوه فراواني يافت و به مرور زمان پيشرفتي نيز در اين زمينه حاصل گشت.
در اين ميان مي توان به بزرگترين اثر صوري از بقاياي كاخ كوچك عمرا كه موزيل دانشمند اطريشي در سال ۱۸۹۸ آن را كشف نمود اشاره كرد. اين كاخ در طرف شمال شرقي بحر الميت قرار گرفته و گمان مي رود كه خليفه اموي كاخ را در اوايل قرن ۸ هجري براي آسايشگاه و سرگرمي خود ساخته است. بناي اين كاخ از حجر الحجير (سنگهاي گچي) است و شامل ايواني دراز بوده كه در آن چند تالار وجود دارد بر سقوف اين بناي سترگ نقش نگارهايي از سازنده ها و نوازندگان كه به پاره اي از كارهاي بدني مبادرت نمودند به چشم مي خورند، در گوشه اي ديگر شكارگاه حيوانات بياباني نقش بسته است و در تالار عالي صورت اميري است كه شايد اين كاخ از براي او احداث شده است. مع الوصف فن كشيدن اين تصاوير و نقوش بيشتر به تقليد از زمان ساسانيان بوده و رنگ و بوي آن دوره را به خود گرفته است. در اين برهه از زمان ايرانيان بيشتر به تصوير كتب تاريخي و شرح حال علاقه وافر نشان مي دادند.
براي تكامل هنر نقاشي ايران مي توان از سه دوره برجسته در تاريخ نام برد. به طور كلي ايران از قرن هفتم تا دوازدهم هجري به دوران اوج هنر امتياز يافته است. دوره مغول، عصر تيمور و جانشينان او و خاندان صفويه.
مغول- از مشخصات مهم انواع فنون در اين زمان اثر واضحي از تعليمات خاور دور در نوع كار و هنر مردم است اين اثرگذاري خاور دور در هنر نقاشي در قرن هفتم روبه  كمال گذاشت. مينياتور كه در ايران از زمان آغاز خلافت عباسيان براي تزئين كتب خطي و علمي و ادبي به كار آمده بود داراي ويژگيهاي چشمگيري شد.
در صنعت آن دوره آثار عجله و شتابزدگي كاملاً مشهود است. به دليل جنگهاي زياد اين دوره براي امرا و بزرگان و رجال دولت مجالي نبود كه انديشه خود را صرف كارهاي دقيق و ريزه كاريها كنند و يا ذهن خود را به جزئيات هر كاري متوجه كنند كه وقت زيادي را بگيرد و كاري به دقت انجام پذيرد. اما آنچه مورخين و اساتيد فن را شگفت زده مي كند همان طرز اسلوب و روش استحكام قلم و غرابت اشكال آن است و اعجاب آنها بيشتر در دقت صناعت و يا توجهي است كه درباره كشيدن تصاوير به كار رفته است. از مهم ترين آثار باقي مانده مي توان به كتاب  جامع التواريخ وزير رشيد الدين اشاره نمود كه تاريخ آن مربوط به سال ۷۱۴ هجري است كه جزيي از آن در كتابخانه انجمن آسيايي دولتي لندن بايگاني شده و جزء ديگرش در كتابخانه دانشگاه ادنبرا مي باشد. تصاوير اين نسخه خطي شامل تمثال ها و صور حوادث و اتفاقات انجيل و زندگاني بودا و سيرت نبوي (ص) و تاريخ چين و امپراطوري اسلامي را شامل مي شود.
عصر تيموري- دوره تيمور و جانشينانش از برجسته ترين ادوار عصر نقاشي ايران است. با توجه به بي رحمي و سنگدلي تيمور و علي رغم خرابي و تدمير و عادت كشتار و ويراني كه به آن اوصاف موصوف گرديده است، معذلك دوستدار هنر و ادب بوده و علاقه وافري به خواندن اشعار حافظ و نظامي از خود نشان مي داد.
او و جانشينانش بزرگترين مشوق اساتيد فن و هنرپيشه گان و حكما و ادبا به شمار مي رفته، در مصادر تاريخي آمده است كه تيمور لنگ براي آبادي پايتخت خود در سمرقند از اساتيد و صنعت گران زبردست و توانا دعوت كرد و از وجود آنها در ساخت و ساز آبادي شهرها بهره ها برد. صدها نقاش هنرمند صورتگر را از بغداد و تبريز گرد خود جمع كرد. از آن دوره آثار ارزشمندي به يادگار مانده كه نمايانگر كوشش هنري اساتيد فن مي باشد.
از درخشنده ترين دوره تيموريان مي توان به عصر حكومت سلطان حسين بايقرا اشاره كرد. در عصر سلطان حسين بايقرا و وزير او امير عليشير كه فردي شاعر و اديب دوست بود بزرگترين نقاش ها و اساتيد فني ايراني و مشهورترين رجال هنرور اسلامي كه بهزاد سرآمد آنها بود بروز و ظهور يافت. بهزاد در تحت توجه و رعايت و قدرداني سلطان حسين و وزيرش به مقام عالي هنر رسيد و تعليماتي شايسته يافت. بعد از انقراض و غروب ستاره حكومت تيموريان، بهزاد هرات را ترك كرد و همراه شاه اسمعيل صفوي كه به هرات دست يافته بود در تبريز سكني گزيد. بهزاد در زمان شاه اسمعيل صفوي شهرتي زياد احراز نمود و اشتهار او از نقاشان ديگر يا اخلاف وي زيادتر گشت به طوري كه قياصر و امپراطوران مغولي و هندوستاني گردآوران هنرهاي او با يكديگر سبقت گرفته، وليكن روي همين اصل بود كه نقاشان و اساتيد فن را بر آن داشت تا از او تقليد كنند و حتي صوري را كه كار او نبود به او نسبت دهند و امضاي او را براي كسب امتياز و افتخار ادبي تقليد نمايند و از آن مهري براي تأييد آثار خود بهره ببرند. از آثار ارزشمند استاد بهزاد كه اكنون مي توان بدان استناد نمود كتاب بوستان سعدي كه شامل پنج تصوير است متين ترين سندي است كه استادي و مهارت و برتري ايشان را مشخص مي كند. اين كتاب هم اكنون در كتابخانه هنر دار المكتب المصريه نگهداري مي شود. به طور كل مي توان گفت كه استاد بهزاد به واسطه تمام اين عمليات توانسته كه خشنودي و رضاي خاطر معاصرين خود را فراهم نمايد و به شهرتي برسد كه هيچ يك از اساتيد فن ديگر در دنياي اسلامي با او برابري نكند. اما در زمان صفويه كه معروف به عصر رفاهيت، آسايش، خوشگذراني و عصر طلايي شكوفايي هنر و صنعت است پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي در زمينه نقاشي حاصل شد. به طوري كه به درجه بلندي از ابداع و تازه كاري و استواري رسيد. تعيين استاد بهزاد به عنوان مدير كتابخانه شاهي كه در آن وقت شباهت زيادي به هنرستان پيشه و هنرهاي زيبا بود و تأسيس هنرستان كه در رأس آن بهترين خوشنويسان و نقاشان و سرآمدان هنر قرار داشتند نمونه هايي بارز از پيشرفت هايي در زمينه رشد هنر بود. شاه طهماسب كه بعد پدر به تاج سلطنت رسيد خود نيز در كسب هنر مشتاق بود و نقاشي زبردست و توانا به شمار مي رفت. هنر صورتگري را از نقاش معروف سلطان محمد فرا گرفته بود، درزمان شاه طهماسب نقاشان و هنرمندان از ارج و قربي برخوردار گشته و از كوچك شماري و تحقير خلاصي يافتند، رجال و بزرگان و اشراف در جمع آوري كارهاي شايسته هنرمندان نسبت به يكديگر رقابت نموده و در نگهداري آنان سعي وافري نشان مي دادند همين امر باعث به وجود آمدن نسخه هاي خطي زيبا و نفيسي شد كه هر كدام مزين به نقوش و صور بودند. ترسيم آنها در نهايت درجه نازك كاري و دقت در تناسب رنگها همراه با تنوع آنها بوده به طوري كه در ميان آنان رنگهاي روشن و تابان فرح زا و درخشان يافت مي شود كه هر بيننده را در بعد از گذشت قرنها متحير و شگفت زده مي كند. از نقاشان زبردست در زمان شاه طهماسب مي توان از سيد پير نقاش- شاه محمد و دوست محمد و شاه قلي تبريزي را نام برد.
از عصر شاه عباس از هنگامي كه به تخت سلطنت نشست تاريخ ايران يادآور مجد و عظمت و آسايش و راحت و خوشگذراني و امنيت است. علاقه زياد او به تصاوير و نقش و نگار و ابنيه و عمارت باعث شد پايتخت خود اصفهان را محل تجمع خوشنويسان ، مذهبين و نقاشان عالي مقام كند به طوري  كه اصفهان جايگاه دانش و فنون و پيشه و هنر شد او كاخ هاي خود را مزين به صور بديعه و نقاشي هاي ممتاز و برگزيده كرد. در اين تصاوير بسياري از رسوم و اسلوب نقاشي اروپا ديده مي شود كه با نقاشي ايران در آميخته و محتمل است كه از كارهاي يوحناي هلندي باشد كه سال هاي چند در خدمت شاه عباس بوده است اما بعدها به جهت آشنايي ايران با هنر نقاشي اروپايي از تذهيب كتاب آرايي به ترسيم صور و آرايش و تزئين ابنيه و عمارات روي آورده و در اين مورد هنرنمايي ها كردند كه هر بيننده را متحير مي كند. يكي از اين هنرنماييها كشيدن تصاوير با قلم بدون رنگ بود كه بدان سياه قلم مي گفتند اين عمل نه تنها كم خرج تر بوده بلكه جلوه بيشتري نيز داشت و اكثراً براي آگاهي و آشنايي به آن رغبت مي كردند و همين امر موجب تقويت و پيشرفت اين قسم از هنر شد. از نقاش بزرگ و استاد بلند پايه اين عصر مي توان از رضا عباسي نام برد، رضا عباسي نقاشي را به درجه اعلاي ترقي و پيشرفت رسانيد. آثار زيادي از اين استاد شفيق به يادگار مانده كه به معرفي چند مورد آن بسنده مي كنيم. از صور بديعه و زبيايي كه به رضا عباسي منسوب است شمايل شاه صفي كه در سال ۱۰۴۳ ه ترسيم نموده است، اين نماي زيبا نشان دهنده اعطاي جامي باده شاه صفي به طبيب مشهور خود محمد شمسه است. تصوير ديگر صورت بانويي را نشان مي دهد كه يكي از وزراي شاه عباس بوده است و هم اكنون در كتابخانه ملي پاريس نگهداري مي شود. در كلكسيون رابينو در قاهره دو صورت هست كه بر آن امضاي رضا عباسي رقم شده يكي از آن دو جواني را نشان مي دهد كه زير شاخه درختي نشسته و سر او اندكي به جانب دوش و شانه چپ متمايل است و در جلوي او ظرفي ديده مي شود كه روي يكي از آنها صورت انسان و حيواني ترسيم گرديده؛ در تصوير دوم در نيمه بالاي صورت، تصوير بانويي است كه بر سر آن گل و پرهايي نصب شده است.
در عصر زند و قاجار اصول نگارگري اروپايي چون مراعات مناظر و مرايا، نوع رنگ آميزي، طبيعي بودن اشياءو افراد رواج مي يابد. اين تجربه ها باعث مي شود كه نقاشان ايراني با تغيير منظر از درون به برون و از خيال به واقعيت روزمره به تصوير كردن دورنماها، چهره شاهزادگان و ديوانيان، رامشگران و خنياگران عصر بپردازند. بدين گونه نوعي نقاشي ظريف، تلفيقي از نقاشي شرقي و اروپايي رواج پيدا كرد. كمال الملك در رويارويي با هنر مغرب زمين به يادگيري و انتقال آن بخش از هنر اروپا همت گماشت كه آن زمان جزء تاريخ شده بود. از او آثار قريب به ۱۷۰ قطعه هنري به يادگار مانده است.
مدرسه كمال الملك پس ازكناره گيري استاد تبديل به مدرسه صنايع و پيشه هنر شد دانشگاه تهران كه قرار بود مركز اشاعه تجديد در علوم و هنر باشد و تمدن ايراني را با حفظ مواريث فرهنگي به تمدن جهاني پيوند بزند پايه گذاري شد و دانشكده هاي مختلف به تدريج در آن پديد آمد. در سال ۱۳۲۴ با همت اساتيد ايراني و خارجي دانشكده هنرهاي زيبا در جنوب شرقي دانشگاه افتتاح گرديد.
بنياد اين مركز براساس تجدد خواهي كه از زمان عباس ميرزا و اميركبير شروع شده بود و در مشروطيت شكل گرفته بود صورت تحقق پذيرفت. اين هنركده در آغاز تأسيس برنامه منسجمي نداشت. اما به مرور زمان سه فارغ التحصيل در رشته نقاشي معرفي مي كند. جليل  ضياءپور- جواد حميدي و حسين كاظمي كه هر سه به اروپا رفته و تعليمات خود را پي مي گيرند.
با بازگشت اين اساتيد از اروپا نقاشان آكادمي گرد هم مي آيند و فعاليت جديد خود را در عرصه نقاشي معاصر ايران شروع مي كنند اين فعاليت به صورت ارائه پرده هاي نقاشي مدرن- نقد و بررسي آثار و سخنراني در باب هنر مدرن متجلي مي گردد كه موجي از تجدد خواهي را در عرصه هنرهاي تجسمي ايران برمي انگيزد. از پيشگامان نقاشي ايران كه استادان طراز اول نيز هستند مي توان از دكتر شكوه رياضي- استاد جليل ضياء پور- استاد جواد حميدي- استاد حسين كاظمي- استاد عبدالله عامري الحسيني- استاد احمد اسفندياري- استاد محمد جوادي پور- استاد منوچهر يكتايي نام برد.
منابع و مأخذ در روزنامه موجود است.

نگاه
به انگيزه نمايش آثار عكس ارتيا گلستاني
عشق به آنچه رونده است
003825.jpg
نمايشگاهي از عكسهاي ارتيا گلستاني بنام «شهر و شعر» در گالري راه ابريشم ۳ تا ۱۳ ارديبهشت ماه برقرار است.
در اين آثار هنرمند سعي كرده است كه فاصله سنتي بين نقاش و عكاس را با استفاده از دوربين عكاسي كاهش دهد؛ كاهشي كه تقريباً در تمام زمينه هاي هنري از شروع دوران مدرن تا به امروز هر روز بيشتر پيش آمده است؛ بين نقاشي و مجسمه سازي، بين شعر و نثر، بين ادبيات و تئاتر و غيره.
ارتيا گلستاني در كارهايش، كه بعضي مطلقاً انتزاعي و بعضي تا حدي فيگوراتيو هستند، از قناعت به دو بعد سنتي در عكاسي فراتر مي رود و به ابعاد جديدي دست مي يابد: به بعد سوم، با مهار كرد نور و آتمسفر در فضا، و به بعد چهارم (زمان) با نفي تصوير آني و توسط تكرار و ادامه عناصر و تركيبات تصوير، كه فقط با استفاده از زمان ممكن مي شود.
محمد امين ميرفندرسكي درباره كار او مي نويسد: ...تصوير ديدن به تصوير انديشيدن ارتقاء مي يابد كه بازتاب بلافاصله اي از واقعيت را ارائه مي دهد. با برخوردي صميمي، علاقه مند و متعهد به آثار او، تلاش وي در فراتر رفتن از تصوير «انديشه خود» به «انديشه واداشتن» مخاطب در برابر واقعيتي كه هنرمند مي بيند آشكار مي شود. اهميت اين خواست چنان است كه نيروي شور و شهامت جواني مي  تواند آن را برآورده سازد.اميد رسيدن به شكوفايي اين خواست براي هنرمندي كه دانسته به راهي گام نهاده دور از ذهن نمي باشد.... آثار هنرمند به صورتي تبديل مي شوند كه دنياي معيني را معرفي نمي كنند و بيننده آثار مي تواند رؤيت خود از دنيا را آن گونه كه مي خواهد تعبير كند. در آثار اين هنرمند موضوع و شيء به خودي خود داراي اهميت نيستند و به هر صورتي كه باشند، معمولي و حتي پيش پا افتاده يا غريبه يا خيلي آشنا در زندگي روزمره، مجموعه اي را شكل مي دهند كه داراي توان القائي انديشه باارزشي را ميسر مي سازند. او با تغيير زمان لحظه هايي كه مي گذرند و با حذف سكون اشياء و زندگي اي كه ادامه دارد به القاي جوي دست مي يابد كه مي تواند انديشه اي از «عشق به آنچه رونده است» را ارائه دهد و «عشق به آنچه باقي است» را در سايه باقي گذارد... .
ارتيا گلستاني از قول بيل براندت _ BILL BRANDT مي گويد: «عكاسي ورزش نيست: هيچ قاعده اي ندارد. همه چيز را بايد امتحان كرد» و سپس درباره كار خودش مي گويد: آنچه مرا، در شهر امروز، بيش از هر چيز ديگر هيجان مي آورد آن چيزهايي  است كه نمي توان آنها را به راستي در دست گرفت و لمس كرد. پديده هايي كه دائماً در دگرگوني هستند و در طول لحظات شبانه روز شكل مي گيرند يا تغيير شكل مي دهند. اين پديده ها در شهر مدرن توجه مرا بخود جلب مي كنند.از ديد من تنها راه شناخت عميق و نزديك شدن به يك شهر نگاه كردن به آن است با ديدي انتزاعي؛ كنار گذاشتن عناصر و اتفاقات روزمره و كشف شعر. در محلي مانند لندن تلاقي فشرده پديده هاي غيرقابل لمس ديد ما را از شهر تحت تاثير قرار مي دهد و سبب برداشت هاي گوناگون و چند جانبي، از شهر مي شود. به عنوان يك عكاس و كسي كه به محيط بصري خود آگاه است، من هر روز به لحظاتي برمي خورم كه مرا به نحوي مسحور مي كنند ولي فرار و زودگذرند: انعكاس نور در نماهاي شيشه اي ساختمان ها، حركت شبانه نيم رخ ها از مقابل فانوسهاي برافروخته ويترين هاي مغازه ها،  انعكاس مرطوب رنگها روي كف پياده روها، رقص سايه ها در شب، آمد و شد انبوه مردم در خيابانها، تمام اين لحظات براي من هنگامي فشرده تر مي شوند كه آنها را در حال حركت، سرعت گرفتن يا گردش در شهر تجربه مي كنم. از آنجايي كه اين لحظات به صورت پي درپي ظاهر مي شوند، معني آنها براي من بزرگتر و عميق تر مي شود. من در ساختار عكس هايم اين لحظات را توسط نگاه هاي سريع، به عاريت مي گيرم و با اين ترتيب سعي مي كنم تا زباني را بسازم كه شهر را به نحوي منعكس و القاء كند.
علاوه بر اينها من اين تصاوير را با استفاده از تمهيدات مكانيكي، از قبيل حركت و زياد و كم كردن نور و زمان تغيير مي دهم تا تصويرهايي را بسازم كه تمايز سنتي بين نقاشي و عكاسي را تغيير مسير دهند. تصويرهايي كه به عنوان پديده هاي مطلق و مسلم خواندني نباشند، تصويرهايي كه دنياي معيني را معرفي نكنند بلكه ترجيحاً  دنيايي را بسازند كه هر بيننده اي بتواند به ترتيبي كه خود شهر را مي بيند و براساس خاطره هاي خود از شهر آن را بسازد.
پرويز تناولي، مجسمه ساز معاصر در خاطرات منتشر نشده اش در مورد وي چنين مي گويد: «.... در ونكوور ضمن آشنايي با كارهاي زمان نوجواني ارتيا گلستاني كه در آن زمان چهارده _ پانزده ساله بود و به دبيرستان مي رفت متوجه شدم كه به هنر شديداً علاقه مند است، هر بار كه كاري از وي مي ديدم بسيار خرسند مي شدم. كارهاي او شباهتي به كار كودكان و نوجوانان نداشت و بيشتر به كار هنرمندان حرفه اي مي ماند و مسير خاصي را دنبال مي كرد.
ارتيا گلستاني در سال ۱۳۵۱ در تهران متولد شد. كودكي خود را در ايران، فرانسه و كانادا گذراند. او مطالعات و تجربيات خود را در زمينه هنرهاي تجسمي، فرهنگ و تاريخ هنر در دانشگاه« بريتيش كولومبيا » در ونكوور شروع كرد و سپس به برنامه تعليمات معماري در دانشگاه« واترلو »در «اونتاريو »كانادا پيوست. مطالعات او در زمينه معماري، جستجوهاي متنوعي را در زمينه هاي مختلف، از قبيل«ديزاين»، تاريخ فرهنگ، تاريخ سينما و عكاسي دربرمي گيرد. وي در سال ۱۳۷۶ پس از دريافت دومين درجه خود در رشته معماري از دانشگاه« واترلو »به انگلستان رفت و از آن زمان تا به حال در لندن به عنوان آرشيتكت مشغول كار بوده است. او به موازات اين فعاليت تجارب خود را در زمينه عكاسي و تكنيك هاي مربوط به آن ادامه داده است.مشغوليت فكري او در راه كم كردن فاصله سنتي بين نقاشي و عكاسي به اولين سري از كارهايش تحت عنوان IN A MINUTE THERE IS TIME(۲۰۰۲-۲۰۰۳) (در لحظه اي ديگر، زمان هست) _ (شعري از تي اس اليوت) منتهي شد. اين گروه از كارهاي او تصاويري هستند از زندگي و فعاليت هاي روزانه در خيابان هاي لندن.سپس وي در سال ۲۰۰۳ به يك سري تجارب جديد روي آورد كه نتيجه آنها به عنوان CITY SONGS (۲۰۰۲-۲۰۰۳) (يا آواهاي شهري) نشان دهنده تصاويري از شهر هستند كه در آنها نور مصنوعي شهر، انعكاس نورها و حركت به كار گرفته شده اند.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |