عليرضا يزداني
حتماً لحظه هايي را به ياد مي آوريد كه در يك پياده روي يا كوه پيمايي به پشت سر خود نگاهي كرده ايد تا راه و فراز و نشيب هاي پيموده شده را لحظه اي از نظر بگذرانيد و سپس به راه پيش روي خود چشم گردانده ايد تا گذرها و قله هايي را تماشا كنيد كه انتظار شما را مي كشند. اين شايد تجربه مشترك همه انسان ها باشد. نگاه هايمان هميشه ميان گذشته ها و آينده ها در نوسان هستند. همواره تمايل داريم سال هاي سپري شده را مرور كنيم. پيروزي ها و شكست هايي را كه داشته ايم، راه ها و بيراهه هايي را كه بر آنها گام نهاده ايم، زخم هايي را كه خورده ايم، طعم هاي تلخ و شيريني را كه چشيده ايم، همه از مقابل چشمانمان مي گذرند و دور مي شوند. گاهي به خود مي آييم و از خود مي پرسيم اين راه هاي رفته و عمرهاي گذشته چه حاصلي برايمان داشته اند؟ چه چيزهايي به دست آورده ايم؟ چه چيزهايي را از كف داده ايم؟ و... به راه پيش روي خود چشم مي گردانيم و راه مي جوييم.
سؤال اين است: وضعيت هنرهاي تجسمي در سال ۸۴ چگونه بود؟ اما اين يك سؤال كلي است. هنرهاي تجسمي از چه لحاظ؟ از لحاظ فرم و ساختار؟ از لحاظ محتوا؟ از لحاظ مخاطب؟ از لحاظ آمار؟ از لحاظ اقتصاد؟ از لحاظ نقد؟ از لحاظ تأثيرگذاري؟ از لحاظ هويت؟ و... . در اين نوشته سعي شده است همه موارد ذكر شده در حد يك جستار كوتاه مرور شود.
بايد اقرار كرد كه سال ۸۴ سالي بسيار پربار و سرشار از فرصت هايي بود كه در آن امكان تماشاي آثار متنوع هنري براي عموم مردم و علاقه مندان به هنر فراهم گرديد. از همان ابتداي سال، موزه معاصر تهران اقدام به برگزاري نمايشگاه هايي نمود كه در نوع خود بي نظير بودند. شاهكارهاي نگارگري ايران در بهار ۸۴ علاقه مندان بسياري را به سوي خود كشاند و مشتاقان هنر اصيل ايراني را حيرت زده نمود. اين اقدام ارزشمند، هنرمندان را به وادي ديگري برد و پرسش هاي بسياري را در ميان آنان برانگيخت. هنرمندان با چشم هاي خيره و ناباور، فاصله ميان خود و آثار پيش روي خود را احساس كردند؛ فاصله اي عميق. و از خود علت هاي اين گسستگي را پرسيدند و پرسيدند كه چگونه مي توانند اين پرت افتادگي و بيگانگي را جبران كنند؟ آيا مي توان چاره اي انديشيد؟ اين پرسش ها جرياني را در ميان هنرمندان به راه انداخت و تكاني را در آنان ايجاد كرد و توجه به هويت به عنوان محوري ترين بحث مطرح گرديد.
پس از اين نمايشگاه، شاهد روي ديوار رفتن مجموعه اي از آثار خارجي موزه بوديم؛ آثاري از هنرمندان مشهوري كه نام و آثارشان را صدها بار در كتاب هاي هنر ديده ايم و خوانده ايم. اين هنرمندان براي ما بسيار آشناتر از نگارگران ايراني هستند و بسياري از ما كارهاي آنان را بيشتر و بهتر از نگاره هاي ايراني مي شناسيم. ونگوگ، گوگن، پيكاسو، كاندينسكي، مونه، شاگال، دگا، دوشان، دالي، بيكن، وارهول، مونش و ده ها تن ديگر كه نمايندگان سبك هاي مختلف هنري هستند و صد البته اين سبك ها را نيز بيشتر و بهتر از مكتب ها و دوره هاي هنري ايران خودمان مي شناسيم: امپرسيونيسم، اكسپرسيونيسم، كوبيسم، پاپ آرت، نقاشي انتزاعي و غيره.
يكي از بحث هايي كه در ميان هنرمندان و صاحب نظران هنر از سال ها پيش مطرح بوده و در جريان اين نمايشگاه ها دامن زده شد، مسئله مقايسه نگارگري ايران با نقاشي مدرن غربي بود. يعني بحث شباهت هاي ساختاري نگارگري و نقاشي مدرن. مانند دوري از پرسپكتيو، استفاده از رنگ هاي ناب و تخت، ديد همزماني و غيره. اينكه اروپايي ها در هنر خود به بن بست رسيده بودند و با چنگ انداختن به نگارگري ما بوده است كه از بن بست بيرون آمده اند و هنر مدرن خود را شكل داده اند. ولي در اين ميان همواره در پاسخ به اينكه خودمان براي نجات يافتن از بن بست و بحراني كه در آن گير افتاده ايم چه بايد بكنيم، در بلاتكليفي و سردرگمي به سر مي بريم.
پس از نمايشگاه جنبش هنر مدرن غربي، نمايشگاهي با همان نام از آثار ايراني موجود در گنجينه موزه هنرهاي معاصر تهران در آذر ماه ۸۴ افتتاح گرديد. بار ديگر مسئله هويت هنرمند معاصر ايراني تبديل به بحث روز شد. اين نمايشگاه امكان تماشاي مجموعه بزرگي از آثار هنرمنداني را فراهم ساخت كه در فرهنگ تصويري معاصر كشورمان نقش مهمي داشته اند. در اين نمايشگاه، نمايي از فعاليت سه نسل از نقاشان معاصر ايران در پيش روي ما قرار گرفت و بررسي سير تحولات هنر معاصر را در يك دوره ۷۰ساله امكان پذير ساخت.
دبير نمايشگاه در يادداشتي سؤالاتي را طرح كرد و ضرورت پاسخگويي به آنها را در طول برگزاري نمايشگاه خاطر نشان نمود. برخي از آن سؤال ها عبارت بودند از:
- رابطه نقاشي معاصر ايران با پيشينه تاريخي خود چگونه است؟
- جنبش نوگرايي نقاشي ايران ريشه در چه تفكر و ذهنيتي دارد؟
- ضرورت همگامي نقاشي ايران با دستاوردهاي هنري جهان چيست؟
- حضور گرايش هاي سنتي در نقاشي معاصر ايران چگونه ارزيابي مي شود؟
نوع سؤال هايي كه دبير نمايشگاه مطرح ساخت به شكلي اشاره به نبض نقاشي امروز ما داشت و دغدغه هاي هنرمندان را به خوبي بازتاب مي داد.
اين نمايشگاه فرصتي فراهم ساخت تا برخي آثار در حضور هنرمندان صاحب اثر مورد نقد و بررسي قرار گيرند و همچنين در قالب همايشي، موضوعاتي مانند «زمينه هاي پيدايش نقاشي نوگراي ايران» ، «جايگاه زن در هنر تجسمي معاصر ايران» ، «گرايش هاي سنتي در هنر مدرن ايران» و «هنر جديد ايران: رويكردها، چالش ها و دستاوردها» تجزيه و تحليل شوند.
همزمان با نمايشگاه جنبش هنر مدرن، شاهد برپايي نمايشگاه بزرگي با موضوع «طبيعت» در گالري هاي مؤسسه فرهنگي هنري صبا بوديم. اين نمايشگاه با برگزاري همايشي بين المللي از سوي فرهنگستان هنر زمينه سازي شد و از حمايتي همه جانبه برخوردار گرديد.
در اين نمايشگاه آثار نقاشي و عكاسي هنرمندان معاصر ايران با موضوع طبيعت در كنار آثار هنرمندان چين و ژاپن قرار داشت.
گرچه تعدادي از آثار راه يافته به نمايشگاه هيچ ارتباطي به موضوع طبيعت نداشتند و برخي از آثار از ضعف هاي متعددي برخوردار بودند، اما مجموعاً نمايشگاه پرباري بود و فرصت مناسبي بود براي اينكه ببينيم هنرمندان معاصر در نگاه به طبيعت نسبت به نگاه كلاسيك هنر شرق چگونه متحول شده و روح زمانه خود را چطور در كارهاي خود منعكس ساخته اند.
نمايشگاه هنر معنوي از ديگر نمايشگاه هاي قابل تأمل سال گذشته بود. اين نمايشگاه كه در خرداد ماه در فرهنگسراي نياوران برپا شد، تركيبي از شكل هاي مختلف هنري بود كه در آن هنرمندان با زبان هاي مختلف سعي در كشف نظم نهفته در جهان و قصد بيان و القاي حس معنوي را داشتند و در كشاندن تماشاگر به جهاني ذهني و روحي برآمدند، اما در يك نگاه كلي، نوآوري و تحول چنداني در آثار ارائه شده به چشم نخورد.
در عرصه مجسمه سازي، سال گذشته را مي توان سال مهمي برشمرد؛ سالي كه چهارمين دوسالانه مجسمه سازي تهران در ماه هاي تير و مرداد در محل گالري هاي صبا در دو بخش «آزاد» و «خيال ايراني، افق جهاني» برگزار شد.
اين دوسالانه موقعيت مجسمه سازي معاصر ايران را نشان داد و در آن از سوي داوران، هويت، فرم و نوآوري به عنوان معيارهاي اصلي مورد تأكيد قرار گرفت. در ميان آثار ارائه شده رويكردي متفاوت در شيوه هاي بيان، حضوري نسبتاً پررنگ داشت. چندگانگي و در عين حال حداقل گرايي، توجه به فضايي متفاوت از روند كلي مجسمه سازي ايران و همچنين توجه به نور، از جمله نگرش هاي نوين مطرح در اين نمايشگاه بود. اين دوسالانه نيز با سلسله سخنراني هايي در ارتباط با موضوع هاي مختلف مجسمه سازي به استقبال برگزاري نمايشگاه رفت.علاوه بر نمايشگاه هايي كه نام برده شد، بايد نگاهي ويژه نيز به وضعيت گالري هاي خصوصي بيافكنيم؛ گالري هايي كه با فعاليت هاي مستمر خود زمينه به نمايش در آمدن بسياري از آثار هنري را فراهم ساختند. در اين گالري ها بود كه توانستيم شاهد نمايشگاه هايي انفرادي از هنرمندان باشيم و سير تحولات هنري آنان را از نظر بگذرانيم.
در سالي كه گذشت گرچه اقتصاد هنر در بحراني فراگير به سر برد، اما گالري ها كار خودشان را انجام دادند و آثار بسياري را به تماشا گذاشتند. شرايط اقتصادي و بحران هاي كوچك و بزرگي كه جهان را فرا گرفته، شمار گالري روها را در همه جاي دنيا در حد چشمگيري كاهش داده است. اما براي خارج شدن از اين وضعيت اسفناك، دولت مي تواند نقش مهمي را ايفا كند بدون اينكه بخواهد هرگونه بار مالي را به دوش بكشد.
جا دارد به مسئله نقد هنري هم اشاره اي داشته باشيم. سال گذشته گرچه به علت كثرت نمايشگاه ها و برگزاري همايش ها و نشست هاي گوناگون هنري، فضاي نقد در حوزه هنرهاي تجسمي نسبتاً فعال شد و براي پژوهشگران هنر در اين زمينه فرصت هاي مغتنمي فراهم گرديد، اما نمي توان آن را كافي دانست و به آن به عنوان جرياني پايدار نگريست. در ازاي حجم عظيمي از آثار كه در معرض تماشا قرار گرفتند، نقدهاي صورت گرفته بسيار اندك و ناچيز بود. در حالي كه منتقدان هنري مي توانند نقش مؤثري در ارتقاي سطح سليقه زيباشناختي جامعه و درك هنري مردم ايفا نمايند و همچنين موجب تحرك و پويايي فضاي هنري شوند.
هنرمندان تجسمي در سال،۸۴ گرايش بارزي را به مسئله ساختار بصري در آثار خود نشان دادند. گرچه اين بخش از هنر بسيار مهم و اساسي به شمار مي آيد، اما از سويي شاهد اين هستيم كه هنر در جهان امروز بيشتر به سوي تفكر و معناسازي پيش مي رود و دغدغه هايي را بازتاب مي دهد كه مسائل پيچيده و بغرنج جامعه بشري امروز و فرداي ما به حساب مي آيند.
در پايان، اين سؤال همواره مطرح است كه بالاخره چه؟ اين هنر و هنرمندي به چه كار مي آيد و بودن و نبودنش چه تأثيري در جامعه مي تواند داشته باشد؟
اين پرسش از ديرباز در برابر انسان قرار داشته و در گذر تاريخ هيچ گاه از پيش روي او برداشته نشده است، اما در هر زماني پاسخ هاي متفاوت و متناقضي به آن داده شده است. دغدغه پاسخگويي به اين سؤال هيچ گاه همچون امروز براي بشر پررنگ و مهم نبوده است. دشواري پاسخ دادن به اين پرسش را بايد در واژگون شدن ارزش ها و معيارها و درهم ريخته شدن مرزهاي تثبيت شده گذشته جست وجو نمود، اما به ياد داشته باشيم كه هنر از ديرباز، يعني از دوران غارنشيني بشر، در زندگي او وجود داشته و به عنوان ضرورتي براي او مطرح بوده است. امروزه نيز هنر ضرورتي مهم تر از گذشته ها به نظر مي رسد، چرا كه به واسطه آن است كه انسان ها محيط زندگي خود را دلپذير مي كنند؛ با هنر است كه واقعيت ها و حقايقي از وضعيت جهان آشكار مي شود، توسط هنر است كه خيال و رؤياهاي بشري متجلي مي گردد، اين هنرمند است كه با هنر خود مي تواند احساسات جامعه را شعله ور سازد، توسط هنر است كه تجارب بشري ثبت مي شود و به نسل هاي آينده منتقل مي گردد؛ از طريق هنر است كه متن اجتماعي و فرهنگي جامعه منعكس مي شود و بالاخره اين هنر است كه زندگي را در وسيع ترين شكل خود نقد مي كند و بدان معنا مي بخشد.