حسين محمدي
نرخ ارز يكي از مهمترين متغيرهاي اقتصادي است كه تغييرات آن بر ساير متغيرهاي اقتصادي از جمله توليد، سرمايه گذاري، صادرات، واردات، تراز پرداخت ها، اشتغال، تورم و … تأثير گذار است.
رژيم هاي ارزي در نقاط مختلف دنيا شامل رژيم ارزي ثابت، شناور و رژيم مياني (بين رژيم ثابت و شناور) مي باشند كه عمدتاً تعيين نرخ برابري ارز در آنها مبتني برساز و كار بازار بوده و مقامات پولي در مواقع لزوم از طريق ذخاير ارزي در بازار ارز دخالت نموده و نرخ ارز را تحت تأثير قرار مي دهند.درجه باز بودن يك اقتصاد، ميزان توليد ناخالص ملي، تنوع كالاهاي صادراتي و گستردگي بازارهاي مالي از عوامل مهمي هستند كه در تعيين نظام ارزي يك كشور نقش بسزايي دارند.يكي از مهمترين متغيرهاي اقتصادي كه از تغيير نرخ ارز، تأثير زيادي مي پذيرد، متغير تراز پرداخت هاست كه در مورد مباني نظري آن ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد. برخي مطالعات انجام شده نشان دهنده آن است كه افزايش نرخ ارز در ايران موجب كاهش واردات (به دليل گران تر شدن كالاهاي واسطه اي و سرمايه اي وارداتي) شده و در افزايش صادرات (مخصوصاً صادرات غيرنفتي)، تأثير چنداني نداشته است و از اين طريق منجر به بهبود تراز پرداخت ها شده است. علاوه بر اين افزايش نرخ ارز در اقتصاد ايران آثار تورمي را به همراه داشته است.شواهد موجود نشان مي دهد كه تعيين نرخ ارز در اقتصاد ايران مبتني بر ساز و كار بازار نبوده و حصول تعادل در اين بازار مستلزم تحقق شرايطي از جمله تنوع بخشيدن به كالاهاي صادراتي، استفاده از تكنولوژي پيشرفته در كالاهاي صادراتي، كاهش تعرفه هاي بازرگاني و در مجموع متنوع كردن منابع عرضه و تقاضاي ارز و خارج كردن آن از انحصار دولت است.به هر حال انجام اصلاحات ساختاري در اقتصاد ايران به منظور پياده كردن مكانيسم بازار در تعيين نرخ ارز (مديريت بازار ارز) و در نظر گرفتن ارتباط متقابل بازارهاي ارز، بازار پول، سرمايه ، كالا و… به صورت نظامي واحد و هماهنگ مي تواند اصلاحات انجام شده در اين بازارها را تحقق بخشد.
نظام (رژيم) ارزي به ترتيباتي كه براي بازپرداخت وجوه و تعيين نرخ ارز ميان گروهي از كشورها وجود دارد، اطلاق مي شود. تعيين نرخ ارز در همه اقتصادها مبتني بر ساز و كار بازار است و عوامل عرضه و تقاضا نرخ ارز را تعيين مي كنند و مقامات پولي از طريق ذخاير ارزي، برخي اوقات در بازار دخالت نموده و نرخ ارز را تحت تأثير قرار مي دهند. به طور كلي انواع رژيم ارزي در نقاط مختلف دنيا عبارتند از:
۱- رژيم ارزي ثابت: در اين حالت نرخ ارز به نحوي ثابت مي شود كه تغيير نرخ برابري يا تغيير رژيم ارزي، بسيار مشكل و پر هزينه است. در سال ۱۹۹۹ حدود ۹۰ كشور دنيا، از رژيم ارزي كاملاً ثابت و يا رژيم ارزي تقريباً ثابت استفاده نموده اند. در اين نظام ارزي، مقامات پولي و ارزي يك كشور بر اساس مقتضيات نرخ هدفي را مشخص و با استفاده از منابع ذخاير ارزي آن را مورد حمايت قرارداده و به اين ترتيب قيمت آن را در بازار تثبيت مي نمايند.
۲- رژيم هاي ارزي مياني: در اين حالت نرخ ارز در يك نرخ ثابت تثبيت نمي شود، اما بانك مركزي در قالب يك روش از قبل تعيين شده نوسانات نرخ ارز را محدود و كنترل مي كند. نرخ شناور مديريت شده كه در آن با خريد و فروش ارز در بازار از جانب دولت، از نوسانات زياد نرخ ارز جلوگيري مي شود، در اين نوع رژيم ها قرار مي گيرد.
۳- رژيم ارزي شناور: در اين حالت نرخ ارز به طور آزاد بر مبناي عرضه و تقاضاي بازار ارز تعيين شده و بانك مركزي در بازار ارز دخالت نمي كند. اين رژيم ارزي در سال ۱۹۹۹ در ۵۰ كشور جهان رواج داشت.
در تعيين نوع نظام ارزي، ملاحظاتي وجود دارد كه متناسب با وضعيت اقتصادي جوامع، بايد به آنها توجه نمود. عمده ترين اين ملاحظات عبارتند از:
۱- درجه باز بودن اقتصاد: در اقتصادهاي نسبتاً بسته (با تجارت خارجي محدود)، رژيم هاي شناور كاربرد بيشتري دارند، زيرا اقتصاد اين كشورها از تحولات اقتصادي خارجي تأثيرپذيري كمتري داشته و دامنه نوسانات نرخ ارز در آنها از تحولات خارجي تأثير كمتري مي پذيرد.
۲- ميزان توليد ناخالص ملي (اندازه اقتصاد): نظام هاي شناور بيشتر در اقتصادهاي بزرگتر و قوي تر جريان دارند.
۳- تنوع اقتصاد به لحاظ كالاهاي صادراتي: رژيم هاي شناور بيشتر در اقتصادهاي متنوع از لحاظ توليد و صادرات وجود دارند.
۴- گستردگي بازارهاي مالي و تحرك سرمايه: در كشورهايي كه تحرك بالاي سرمايه وجود دارد و بازارهاي مالي آن توسعه يافته هستند، حفظ رژيم هاي ثابت مشكل است.
علاوه بر موارد فوق، تحرك نيروي كار، تكانه هاي اسمي داخلي و تكانه هاي واقعي در اقتصاد، اختلاف سطح تورم داخلي با تورم خارجي و تمركز جغرافيايي تجارت خارجي با ساير كشورها نيز در تعيين نظام ارزي نقش دارند.
تغيير نرخ برابري ارز در كشورهاي مختلف دنيا، بسته به ساختارهاي اقتصادي آن جوامع، داراي اثرات متفاوتي است. به عنوان مثال برخي آثار مثبت ناشي از افزايش نرخ ارز طبق مباني نظري اين موضوع عبارتند از:
۱- افزايش درآمدهاي دولت و كاهش كسري بودجه
۲- افزايش ارزش صادرات و كاهش ارزش واردات (مخصوصاً كالاهاي مصرفي)
۳- افزايش دريافت هاي ارزي و كاهش كسري تراز پرداخت ها
۴- تغيير در تركيب توليد ملي به سود كالاهاي صادراتي و جايگزين كردن واردات مصرفي
۵- افزايش سرمايه گذاري ها و توليد ملي به علت با صرفه تر شدن توليد كالاهاي صادراتي
علاوه بر اين برخي آثار منفي افزايش نرخ ارز عبارتند از:
۱- گرانتر شدن كالاهاي سرمايه اي و واسطه اي وارداتي، كاهش واردات ماشين آلات و تجهيزات سرمايه اي و نهايتاً كاهش سرمايه گذاري در كشور؛
۲- كاهش توليد ملي به علت كاهش سرمايه گذاري و نهايتاً گسترش بيكاري؛
۳- افزايش نرخ تورم به علت گرانتر شدن واردات و كاهش توليد؛
۴- كاهش توان صادراتي و كاهش دريافت هاي ارزي به علت تورم
به اين ترتيب ملاحظه مي شود كه در اثر افزايش نرخ ارز، توليد ملي، توان صادراتي، نرخ تورم و بيكاري و ساير متغيرهاي اقتصادي مرتبط مي توانند افزايش و يا كاهش پيدا نمايند.
نتيجه نهايي تغيير در نرخ برابري ارز، بستگي به درجه حساسيت تقاضاي واردات، حساسيت توليد و سرمايه گذاري و عرضه صادرات نسبت به تغيير نرخ ارز دارد.
به عنوان نمونه چنانچه در نتيجه افزايش نرخ ارز، تقاضاي واردات به شدت متأثر شده ولي صادرات تغيير زيادي نكند، نتيجه نهايي احتمالاً بهبود تراز پرداخت ها، كاهش توليد و افزايش تورم در جامعه خواهد بود.
شايد بتوان اظهار داشت، مهمترين متغيري كه به لحاظ نظري از تغيير ارزش پول ملي (تغيير نرخ ارز) متأثر مي شود، متغير تراز پرداخت هاست. در اين مورد چهار نگرش وجود دارد:
۱- بعد از افزايش نرخ ارز، به واسطه گران تر شدن پول خارجي، قيمت كالاهاي وارداتي افزايش (كه نتيجه آن كاهش واردات است) و قيمت كالاهاي صادراتي كاهش (كه نتيجه آن افزايش صادرات است) مي يابد و اين امر نهايتاً منجر به بهبود تراز پرداخت ها مي شود. البته اين امر در صورتي است كه صادرات از واردات مستقل بوده و نرخ بهره ثابت بماند. در چنين شرايطي، علي رغم بهبود تراز پرداخت ها، تورم نيز افزايش خواهد يافت.
۲- افزايش نرخ ارز در صورتي منجر به بهبود تراز پرداخت ها مي شود كه افزايش سطح توليد، بيشتر از افزايش جذب داخل (جمع مصرف كل، سرمايه گذاري و مخارج دولت) باشد. فرض عدم وجود اشتغال كامل، ثبات شرايط پولي (نرخ بهره) و عدم وجود تحرك سرمايه در اين ديدگاه قرار دارد.
۳- سياست افزايش نرخ ارز فقط در صورتي موفق به بهبود تراز پرداخت ها مي شود كه با سياست پولي (مالي) انبساطي همراه نشود. زيرا با افزايش عرضه پول، مازاد تقاضاي اقتصاد داخلي منجر به تقاضاي كالاهاي خارجي شده و نهايتاً موجب كسري تراز پرداخت ها مي شود. فرض وجود برابري قدرت خريد و آزادسازي حساب سرمايه و تجارت در اين ديدگاه وجود دارد.
۴- با افزايش نرخ ارز، تقاضا براي كالاهاي سرمايه اي و واسطه اي وارداتي كم شده و اين امر از يك سو كاهش سطح توليد داخلي را به همراه دارد و از سوي ديگر باعث افزايش هزينه هاي توليد و نهايتاً ايجاد تورم مي شود.
نرخ ارز رسمي دلار در ايران بين سالهاي ۷۲-۱۳۴۰ بين ۶۵ تا ۷۵ ريال نوسان داشته است. در سال ۱۳۷۲ با يكسان سازي نرخ ارز، ارزش دلار به ۱۷۵۰ ريال افزايش يافت، اما اين سياست بيش از ۶ ماه دوام نياورد و تنها براي واردات كالاها و خدمات ضروري و بدهي رسمي خارجي و تبديل درآمد نفت به ريال مورد استفاده قرار گرفت. دليل عمده ناكامي اين سياست در اين سال، همزماني پرداخت بدهي هاي خارجي و افزايش هزينه هاي عمراني مربوط به دوران سازندگي با اجراي اين سياست و افزايش نقدينگي و بالارفتن تورم در سطح جامعه بود.
با اين وصف نرخ ارز رسمي تا پايان سال ،۱۳۸۰ همچنان در سطح ۱۷۵۰ ريال ثابت باقي ماند.
در سال ،۱۳۸۱ همگام با افزايش درآمدهاي ارزي حاصل از بالارفتن قيمت نفت، سياست يكسان سازي نرخ ارز در كشور اجرا شد و نرخ ارز رسمي به حدود ۸۰۰۰ ريال افزايش يافت. برخي مطالعات حاكي از آن است كه افزايش نرخ ارز در ايران، موجب كاهش واردات كالاها و خدمات به كشور شده و در افزايش ميزان صادرات (مخصوصاً صادرات غيرنفتي)، تاثير زيادي نداشته است. بنابراين به نظر مي رسد كه افزايش نرخ ارز از طريق كاهش واردات منجر به بهبود تراز پرداخت ها گرديده است.
علاوه بر اين، نتايج مطالعه مذكور نشان مي دهد كه افزايش نرخ ارز از دو طريق موجب بروز تورم در جامعه گرديده است. از طرف تقاضا، افزايش تقاضاي خارجيان براي كالاهاي داخلي منجر به انتقال كالاهاي صادراتي از بازار داخلي به بازار خارجي و نهايتاً كمبود كالا در بازار داخلي (افزايش تقاضا در داخل) گرديده است و از طرف عرضه نيز افزايش نرخ ارز منجر به گران تر شدن كالاهاي وارداتي (واسطه اي و سرمايه اي) شده و نهايتاً منجر به ايجاد تورم مي شود. افزايش نرخ ارز همچنين موجب بهبود كسري بودجه در كوتاه مدت و كاهش توليد ناخالص داخلي مي گردد.
نرخ ارز تابع عرضه و تقاضاي اسعار و ساير متغيرهاي اقتصادي و سياسي است و حصول تعادل در اين بازار مستلزم تحقق شروط ذيل است:
۱- كشش عرضه صادرات: تنوع كالاهاي صادراتي در كشور، استفاده از تكنولوژي پيشرفته در كالاهاي صادراتي، بازاريابي مناسب توليدات و… موجب مي شوند تا منابع تأمين ارز (عرضه ارز به داخل) متنوع تر شده و عرضه صادرات كشور انعطاف بيشتري داشته باشد.
۲- كشش تقاضاي واردات: محدود نبودن واردات، كاهش و يا حذف تعرفه ها و برقراري روابط آزاد اقتصادي با ساير كشورها موجب مي شود تا منابع تقاضاي ارز براي واردات در كشور متنوع باشد كه اين امر حصول به تعادل را عملي تر مي سازد.
در اقتصاد ايران، اولاً منحني عرضه صادرات بي كشش است، زيرا صادرات تك محصولي بوده و تنوع صادرات كه لازمه تنوع منابع عرضه ارز به كشور است، وجود ندارد و بنابراين عرضه ارز عمدتاً در انحصار دولت باقي مانده است. حتي در مورد صادرات غيرنفتي نيز، چون كالاهاي صادراتي غيرنفتي عمدتاً سنتي بوده و انعطاف پذيري تكنولوژيك لازم را ندارند، از رقابت پذيري كمتري در سطح جهاني برخوردارند و اين موضوع باعث مي شود تا تقاضاي خارجيان براي اين كالاها بسيار حساس (با كشش) باشد و نهايتاً مجموع اين عوامل مؤثر در رقابت كالاهاي صادراتي، عرضه ارز به داخل را با چالش جدي مواجه مي سازد. ثانياً تقاضاي واردات در ايران نيز كشش پذيري كمي دارد و محدوديت هاي اعمال شده براي واردات موجب مي شود تا افراد نتوانند براي تمامي مقاصد تقاضاي ارز داشته باشند.
مجموع اين دو عامل باعث شده است تا دولت در ايران نقش بسيار تعيين كننده اي در تعيين نرخ ارز داشته باشد و اين موضوع با شرايط ساز و كار بازار هماهنگي ندارد.
دلايل عمده افزايش نرخ ارز در ماه هاي گذشته عبارتند از:
۱- بروز ركود در بازار مسكن و بورس: ركود در اين بازارها، موجب سرازير شدن منابع مالي گسترده اي به بازار ارز گرديد و از طريق افزايش تقاضاي سوداگري ارز، به طور مقطعي نرخ ارز را افزايش داد.
۲- عوامل سياسي: عوامل سياسي منطقه خاورميانه از جمله حضور نظامي آمريكا در عراق، تنش هاي ناشي از پروتكل الحاقي منع گسترش سلاح هاي هسته اي و… از عواملي بوده اند كه ساختار اقتصادي- سياسي كشور را متأثر ساخته و بعضاً باعث شدت گرفتن فضاي نا اطميناني و افزايش ريسك در جامعه شده اند. مجموعه اين عوامل تقاضاي ارز را در جامعه افزايش داده و منجر به افزايش نرخ ارز گرديده است.
نرخ ارز و تغييرات آن از متغيرهاي مهم و تأثيرگذار در اقتصاد ايران است. شواهد و مطالعات مختلف نشان دهنده تأثير گذاري اين متغير بر ساير متغيرهاي اقتصادي از جمله تورم، توليد ناخالص داخلي، تراز پرداخت ها، صادرات و واردات و … است.نرخ برابري ارز در اقتصاد، به عوامل مختلفي بستگي دارد و با توجه به نظام ارزي يك كشور، مي تواند به صورت ثابت، شناور و يا در حد مياني (بين ثابت و شناور) قرار گيرد.
لازم به ذكر است كه تعيين نرخ ارز در همه نظام ها مبتني بر ساز و كار بازار است و عوامل عرضه و تقاضا، نرخ ارز را تعيين نموده و مقامات پولي كشورها، در مواقع لزوم از طريق ذخاير ارزي دخالت نموده و نرخ ارز را تحت تأثير قرار مي دهند.
داشتن يك بازار ارز متعادل، يك وضعيت ايده آل و مناسب است، اما بايد توجه داشت كه بازار ارز، بازار محصول، بازار پول و بازار سرمايه، در واقع همانند منشور واحد و متصل به هم هستند كه با اصلاحات مقطعي و بدون بسترسازي لازم، نمي توان بازاري متعادل را در هر كدام از آنها (از جمله بازار ارز)، ايجاد كرد.به نظر مي رسد ساز و كارهاي دخيل تعيين نرخ ارز در اقتصاد ايران، ساز و كارهاي بازار نبوده و نمي توان بدون توجه به مباني تئوريك تعيين نرخ ارز، حصول تعادل در اين بازار را انتظار داشت.
براي رفع مشكلات ناشي از نوسانات شديد نرخ ارز، واقعي شدن نرخ برابري ارز و دستيابي به نرخ تعادلي در بازار ارز، موارد ذيل پيشنهاد مي گردد:
۱- ارتباط متقابل بازارهاي ارز، پول، محصول و سرمايه در اقتصاد كشور بررسي شده و سياست هاي اعمال شده در هر بخش به صورت نظام مند مورد پيش بيني قرار گيرد؛
۲- همزماني انجام اصلاحات در بازار هاي پولي و ارزي با اصلاح نظام اقتصادي و بهبود زيرساخت هاي اقتصادي؛
۳- ارائه راهكارهايي به منظور تنوع بخشيدن به صادرات جهت دستيابي به منابع متنوع عرضه ارز؛
۴- اصلاح ساختارهاي اقتصادي به منظور پياده كردن مكانيسم بازار در تعيين نرخ ارز (مديريت بازار ارز)؛
۵- استفاده از تجارب ساير كشورهايي كه در زمينه اصلاح بازار ارز اقدام نموده و اجراي نكات مثبت اين تجارب متناسب با شرايط كشور؛
۶- استفاده از ابزارهاي كنترل پايه پولي و نقدينگي جهت جلوگيري از فعاليت هاي گسترده دلالي در بازار ارز.