در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
طرح:فريد مرتضوي
ناظم زيرپا
در دوران دبيرستان قانوني در مدرسه اجرا مي شد به اين صورت كه درمدرسه سر ساعت ۳۰/۷ بسته مي شد و ديگر كسي را راه نمي دادند و اگر محصلي دير به خانه مي رسيد بايد به خانه بازمي گشت.
اما بين بچه ها قراري بود كه هر كس دير مي رسيد از پشت در به يكي از بچه ها مي گفت تا در حياط پشتي مدرسه پشت ديوار بايستد تا بچه ها بتوانند بعد از بالا آمدن از ديوار (ديوار از سمت كوچه كوتاه بود اما از سمت حياط مدرسه بلند بود) پا روي شانه او بگذارند و به داخل مدرسه بيايند. يك بار كه من دير رسيدم از همين روش استفاده كردم اما بعد از اينكه از ديوار پايين آمدم ديدم پا بر روي شانه ناظم مدرسه گذاشته ام. خلاصه بعد از اين قضيه به مدت يك هفته كار پدر من شده بود كه صبح به مدرسه بيايد و در مورد بنده چانه زني كند.
سيد فريد رضايي