در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
طرح:فريد مرتضوي
قرص عذاب آور
زمان سربازي در شهر بوشهر خدمت مي كردم و براي مرخصي مسير طولاني بوشهر تا تهران را با اتوبوس مي آمدم و مي رفتم.
اين مسير طولاني در اتوبوس بسيار كسل كننده بود. روزي با يكي از دوستان در مورد خستگي مسير صحبت كردم. او به من پيشنهاد كرد هر بار كه با اتوبوس مسافرت مي كنم بعد از شام يك قرص خواب آور بخورم و بخوابم تا مسير طولاني كمتر اذيتم كند. خودش يك قرص قوي به من داد. من هم در مرخصي بعدي از همين روش استفاده كردم اما چشمتان روز بد نبيند پس از خوردن قرص انگار مرده اي بودم كه همه اطراف را مي فهميدم اما توان انجام كاري ندارد. يعني حتي وقتي پايم خواب رفته بود توان حركت عادي پايم را نيز نداشتم. از آن تاريخ توبه كردم تا هيچ گاه از قرص هاي خواب آور استفاده نكنم چون نه تنها چيزي از خستگي راه كم نكرد بلكه به شدت عذابم داد.
حسين صبا