در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
آشغالانس
سالها قبل در بلوار يافت آباد شرقي كه فاقد روشنايي مناسب بود يكي از همكارانم به اتفاق دوستش شبي پياده و از قسمت خاكي و كنار خيابان در حال عبور بودند كه يك ماشين نيسان شهرداري با بار زباله از آن مسير در حال حركت بوده است.
گوشه جلويي قسمت بار ماشين به پشت سر همكارم به شدت برخورد مي كند و باعث افتادن او، شكستگي سرش و خونريزي زياد مي گردد. با فريادهاي دوستش راننده نيسان متوجه مي شود و توقف مي كند. مجروح را داخل اطاق نيسان مي گذارند و دوستش به دليل نبودن جا براي سوارشدن و همچنين نبودن ماشين عبوري ديگري در قسمت بار روي زباله ها مي رود تا مصدوم را به بيمارستان انتقال دهند.
در بين راه به دليل سرعت نيسان و چاله چوله هاي خيابان از آن بالا به زمين مي افتد و او نيز مجروح مي شود. نيسان مي رود و متوجه او نمي شود.
بالاخره بعد از دردسرهاي زيادي مجروح دوم خودش را به بيمارستان آن منطقه مي رساند تا هم خود را مداوا كند و هم از اوضاع دوستش مطلع گردد.
مصدوم اولي مدت زيادي در بيمارستان و حالت كما به سر مي برد تا بالاخره با خواست خدا زنده مي ماند و كم كم بهبود مي يابد.
مجروح دوم نيز كه جراحت كمتري برداشته بود همان روزهاي اول مداوا مي گردد.
تا مدتها من و همكارانم هر وقت نيسان هاي حمل زباله را مي ديديم، مي گفتيم: آشغالانس مي آيد، برويد كنار و مواظب باشيد.
ع.ا.نوبختي