چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۵
كي مي آموزيم؟
004623.jpg
علي ستوده چوبري
مهارت هاي زندگي روزمره يعني همه آنچه كه بايد بدانيم و انجام دهيم تا بتوانيم زندگي روزمره خود را به پيش برانيم. چگونه با ديگران ارتباط برقرار كنيم. چگونه در ارتباط هايمان كمترين استرس به ما وارد شود. چگونه در زمان مناسب به انتخاب همسر بپردازيم. از نان خريدن تا خريد خانه و اتومبيل، از مرتب كردن خانه تا برنامه ريزي اقتصادي براي خانواده، از حمام كردن نوزاد تا ثبت نام او در مدرسه، از خرد كردن گوشت براي درست كردن غذا تا اداره كردن يك ميهماني خانوادگي و چگونگي شركت در آن، از برخورد مناسب با خراب شدن وسايل منزل تا...
در يكي از پژوهش هاي اخير پيرامون مسائل فرهنگي در دانشگاه هاي كشور اغلب دانشجويان در پاسخ به پرسشي پيرامون نيازمندي  آنها به برگزاري برنامه اي فرهنگي از جانب دانشگاه، اغلب خواستار برگزاري كلاس هايي براي آموزش ارتباط با همنوعان خود بوده و يا تفريحاتي مانند اردوي دسته  جمعي را مي طلبيدند تا بتوانند با هم كلاسي ها و هم نسلان خود ارتباط بهتري برقرار كنند. آنها از نامناسب بودن اين روابط و تنش زا بودن آنها رنج مي بردند و بسياري از آنها طالب كلاس هايي بودند كه اصول و مهارت هاي زندگي را به آنها بياموزند. همچنين طالب كتاب هايي كه از ارتباط ميان دو جنس و موفقيت در زندگي روزمره مي گويد (آثار آنتوني رابينز، باربارا دي آنجليس و...).
مهارت هاي زندگي روزمره سهل و ممتنع هستند. يعني بسيار ساده به نظر مي رسند، اما دشوارند. دشوار براي آنان كه تاكنون نياموخته اند. بنابر اين به همان سادگي كه در خريدن پرتقال و سيب، جنس نامرغوب نصيب فرد مي شود، در هنگام خريد مستغلات يا انجام هر معامله اي كه در زندگي اش اتفاق مي افتد، كلاه بزرگي بر سرش مي رود. سپس مي آموزد، اما چون ديگر براي آموختن دير شده است، پس خطاي او هم خودش و هم خانواده اش را به كام بدبختي مي كشاند. مهارت هاي زندگي همه چيزهايي هستند كه براي مستقل شدن يك فرد در جامعه اي كه زندگي مي كند لازم و ضروري است. شايد بتوان موضوع فوق را از جنبه هاي متنوعي مورد پژوهش قرار داد. اما آنچه قرار است به آن بپردازم، پرسش هايي است كه مشاهده متن اجتماعي فعلي يعني نسلي كه در شرف رسيدن به سنيني است كه اكنون همين جامعه، انتظار مستقل شدن او را دارد. جامعه اي كه در هيچ دوره اي از زندگي به او اجازه ياد گرفتن و به كار بردن مهارت هاي زندگي را نداده است. چنانچه مهارت هاي زندگي به موقع آموخته نشود ولي به موقع انتظار اجراي آن توسط افراد برود، آن گاه فرد با موقعيتي مواجه مي شود كه مي توان آن را خلأيي ناشي از ناآگاهي و يا بي تجربگي دانست.
اگر قرار باشد امروز براي ميهمان هايمان ميوه بخريم و ندانيم از كجا و چگونه، حدود قيمت ميوه ها چيست، از كجا بايد بخريم و از هر نوع ميوه چقدر، جنس خوب آنها چه مشخصاتي دارد و... آن گاه در يك بلاتكليفي مرموز بايد به سمت و سويي رفت و تازه اگر عزم مان جزم ياد گرفتن موضوع باشد، بعد از چند بار اشتباه ياد خواهيم گرفت. ظاهراً كار سختي نيست. حالا فرض كنيم لوله  پشت كنتور آب، دچار تركيدگي شود، چه بايد كرد. اگر ندانيم، چه اتفاقي مي افتد، به غير از تنشي كه در نتيجه عدم آگاهي از اين موضوع بسيار ساده نصيبمان مي شود، ديگر چيزي نيست، فقط بايد از كسي بپرسيم و ياد بگيريم. حالا فرض كنيم كه قرار است معامله اي بزرگ انجام دهيم، يا دست به كاري تجاري بزنيم، چه كار بايد انجام دهيم. به نظر مي رسد كه استفاده از چك جزء قوانين ساده زندگي روزمره است كه بايد دانست تا آن را پيش برد. ضرر و زيان ناشي از عدم آگاهي از نحوه معاملات مرسوم در زندگي روزمره ديگر چيزي نيست كه بتوان با آزمون و خطا آن را آموخت، چرا كه هزينه ناشي از آن، گاهي اصل زندگي را متلاشي مي كند. اگر ندانيم كه با سپردن پول به صميمي ترين دوست بايد حتماً برگه اي و سندي از او در اختيار داشته باشيم(يا بالعكس) تا زماني كه او به طور تصادفي فوت كرده و ما نتوانيم به كسي ثابت كنيم كه آن پول را به او داده ايم، آن گاه همه چيز از دست مي رود. اگر از دخل و خرج اطلاعي نداشته باشيم و ندانيم كه براي درآمد خود چگونه برنامه ريزي كنيم تا هزينه هاي پيش بيني نشده را بتوانيم به موقع پوشش دهيم، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ اگر بدون دورنمايي از وضعيت زندگي خود و فرزندان به خرج بي رويه بپردازيم، اگر ندانيم كه هزينه هاي تقريبي رشد يك كودك در هر مرحله چيست، اگر نتوانيم مشكلات بين كودكان و فرزندان را حل و فصل كنيم و اگرهاي ديگر... آن گاه چگونه مي توانيم زندگي مستقل خود را اداره كنيم؟
برگزاري يك ميهماني چه طور؟ سبك برگزاري مهماني با توجه به سطح زندگي اجتماعي و فرهنگي. شام ها و ناهارهاي آن چناني. موضوعات بحث گوناگون. چگونگي برقراري ارتباط ميان ميهمان هاي متنوع و گاه متضاد. اما آيا همه اينها چيزهايي است كه بايد آموخت و مهم نيست كه چه وقت؟ و چنانچه به اين مهارت ها نيازي نداشته باشيم لزومي ندارد كه آنها را ياد بگيريم؟
مسأله اين است كه بسياري از اين مهارت ها از ملزومات زندگي بوده و آموختن به موقع آنها هم از تنش هاي زندگي روزمره خواهد كاست و هم عدم يادگيري آنها منجر به خسارات متعدد و گاه جبران ناپذير مي شود و از همه مهمتر اين است كه مأنوس بودن با اين مهارت هاي علمي و گاه نظري(شناختي) باعث مي شود كه فرد در ضمن احاطه داشتن بر امكان هاي مختلف پيش رو، بهترين امكان را انتخاب كرده و گاهي حتي آنچه را كه در تصورش نمي گنجد تجربه كرده و برگزيند، يعني امكان هايي كه از شناخت مهارت هاي متنوع نصيبش شده است. به اين ترتيب هرچند كه ازدواج يكي از طرق تجربه استقلال است، اما اغلب مشاهده مي شود نسل جديد خواه ناخواه وابسته به پدر و مادري است كه گاه ياراي كمك رساني بي وقفه به فرزندان خود را ندارند. ازدواج پيش و بيش از اين كه عشق و محبت و دوست داشتن باشد يك مهارت است كه در اثر وصلت دو خانواده به ظهور مي رسد. از اين رو نمي توان ازدواج را ماوايي براي حل مشكلات مهارتي دانست بلكه خود ازدواج نياز به فراگيري مهارت هايي دارد كه در بسياري از موارد از عهده زوجين خارج است. تصور كنيد كه يك دعواي خانوادگي در شرف وقوع است، آيا شما مي توانيد نقش ميانجي را ايفا كنيد؟ يا خود به آن دامن مي زنيد؟ آيا مي توانيد سخنان حساب  شده اي بگوييد؟ يا تنها خود را كنار مي كشيد؟ اگر به طور ناخواسته وارد چنين جرياناتي شويد چه؟
به منظور بررسي و شناخت ابعاد مختلف موضوع، شايد بتوان از منظرهاي گوناگون به اين مطلب پرداخت، اما با توجه و تمركز بر نسلي كه در ابتداي مقاله به آن اشاره شد، مي توان وضعيت موجود را در قالب طرح مسأله اي مبتني بر مشاهده چنين تشريح كرد:
فرآيند يادگيري مهارت هاي زندگي روزمره از خانواده آغاز شده و در محيط اجتماعي، به خصوص مدرسه و دانشگاه تكميل مي گردد. در جامعه  مدرن كه نقش خانواده به عنوان مهم ترين نهاد آموزش در دوره هاي ماقبل مدرن، كم رنگ شده است، مدرسه و دانشگاه، حتي وظايفي را كه به صورت كلاسيك بر عهده خانواده ها بوده بايد بر عهده بگيرند. اين «بايد» قطعي نيست، بلكه بايدي است محصول جبر وضعيت مدرنيته.
به اين ترتيب نهادهاي آموزشي علاوه بر آموزش علم و مهارت هاي خاص، در عصر حاضر با ارائه خدماتي كه مربوط به آموزش  مهارت هاي زندگي روزمره مي شود، تلاش مي كنند تا هر چه بيشتر كودكان و نوجوانان را از همان سنين اوليه با مسائلي آشنا كنند كه هم زندگي را براي خودشان و هم براي جامعه سهل تر كنند. البته اين آموزش ها قطعاً با توجه به تمايزات فرهنگي هر كشوري، متفاوت بوده و خود اين تفاوت ها قابل بررسي است. اما آنچه در اين مقال حائز اهميت است، اين است كه عامل كمرنگ  شدن نقش خانواده اي كه هسته اي شده، تبعاتي است از مدرنيته. يعني كار پدر و مادر براي تأمين زندگي و جيره بندي وقت در كنار هم بودن. آن هم در كنار هم بودني مؤثر براي آموختن مهارت هاي عمومي زندگي. چرا كه مهارت هاي عمومي زندگي به صورتي غيرمستقيم و در هنگام انجام آنها توسط والدين آموخته مي شود.
از اين رو، نهاد آموزش و پرورش و سپس آموزش عالي در كنار ياد دادن مهارت هاي تخصصي عصر حاضر كه بيشتر معطوف به اشتغال درآمدزا مي باشد، به صورت هدفمند تلاش مي كنند كه از اين زمان(زماني كه فرزندان در دامان محيط  اجتماعي به سر مي برند)، استفاده بهينه كرده و آموزش هاي لازم را بدهند. البته لازم به ذكر است كه فربه شدن نهاد آموزش و پرورش و آموزش عالي در كشورهاي شمال خود طالب بررسي هاي ژرف پيرامون مسأله اعمال قدرت و نظم بخشيدن و نهادينه كردن ارزش هاي ايدئولوژيك و... مي باشد كه در اين بحث، زودهنگام به نظر مي رسد، چرا كه عمق اين مباحث با پيچيدگي مطلب در جوامع مذكور تناسبي در خور دارد، اما با سنخ مسأله در ايران نسبت چنداني ندارد. پس چرا و چگونه مسأله اي كه در دوره اي در مغرب زمين مطرح بوده و به صورت بطئي و در سيري تاريخي مرتفع گرديده (يعني انتقال كاركرد از نهادي به نهاد ديگر)، در ايراني كه مدرنيته غربي را به شكلي متفاوت تجربه مي كند، بحران ساز مي شود؟ آيا ما دقيقاً آنچه را كه آنها تجربه كردند از سر مي گذرانيم يا خير؟
به نظر مي رسد كه مسأله مورد نظر هر چند از نظر شكلي مشابه مورد غربي خود است، اما عيناً در اثر همان عوامل نبوده است. چرا كه نه هنوز نقش بالقوه  خانواده در آموزش كودكان آن قدر كم رنگ شده و نه زمان بي كران ايراني جيره بندي شده است. بلكه اين مسأله تحت تأثير عوامل ديگري به وجود آمده و از محصولات فرهنگي همين سرزمين است. عواملي را كه نگارنده متوجه آنها شده به شرح زير است:
۱- تغيير و جابه جايي ارزش علم- ثروت در جامعه
به نظر مي رسد كه بحث كلاسيك و گاه مضحك علم و ثروت در ذهن يك ايراني همان قدر مسأله ساز است كه در مباحث ادبي دوران تحصيل او. در مورد نسل مورد توجه نگارنده ارزش هاي افراطي گرايش به علم(يا پندار علم) موجبات اين موضوع را فراهم مي آورد كه خانواده ايراني بر خلاف خصلت قبيله اي اش تلاش كند تا با حمايت بي دريغ از كودك، او را در حصار كتاب هاي درسي اش محدود كرده و از پتانسيل  ارزشمندي چون زمان زياد «در كنار هم بودن» در جهت آموزش مهارت هاي زندگي روزمره استفاده نكند. بنابراين گويي كه جامعه فرزند خود را دائماً توصيه به درس خواندن كرده و او را به سمت نهاد ديگري سوق مي دهد. يعني مدرسه. از اين رو فرزند يا بايد در مدرسه باشد و يا در حصار كتاب هاي مدرسه، در منزل. در نتيجه آنچه را كه خانواده غربي به جبر پذيرفته بود، خانواده ايراني به جبر ايجاد مي كند.
نكته جالب ديگري كه لازم به ذكر مي  دانم اين است كه همين جامعه(خانواده و هنجاري اجتماعي) در سنين جواني و در زمان استقلال(كه بسيار ديرتر از زمان واقعي اش اتفاق مي افتد) با همان فشارهاي نامرئي ناشي از هنجارهاي مبتني بر ارزش خود، مهارت هايي را كه ياد نداده است طلب مي كند. مثلاً از او مي خواهد محله خود و مسيرهاي داخل شهرش را به درستي بشناسد و اگر فرزند نياموخته، از خواسته مذكور سر باز زند(شايد از وقت مناسب يادگيري چيزهاي ساده گذشته است)، آن گاه خانواده و اجتماع اظهار تعجب مي كنند. در واقع به نظر مي رسد كه ارزش ها در طول باليدن يك نسل تغيير كرده است. چنين وضعيتي براي فرزندان بالنده بسيار تنش زا خواهد بود.
۲- مدرسه  نهادي كه هرگز وضعيت خود را درك نكرده است
نمي دانم چرا و چگونه، اما اين امر واضح است كه نهاد مدرسه(آموزش و پرورش) در هيچ دوره اي (از زمان تشكيل اولين مدرسه ابتدايي مدرن در تبريز تاكنون) از ايده آل گرايي آموزش فرزندان، دست بر نداشته است. آموزاندن مطالبي بي ربط به زندگي واقعي و در صورت مرتبط بودن، كاملاً غيركاربردي و غيرعملي.( به جز اين كه در موقع عبور از هر جاي خيابان! ابتدا بايد به دست چپ و سپس به دست راست خود نگاه كنيم ديگر چه چيز از آموزش هاي دوره ابتدايي به خاطرمان مانده است؟ از درس هاي تاريخ، مدني و جغرافي، علوم و حتي رياضيات! ! !). شايد در دوره هاي اوليه تشكيل مدرسه، اين امر ايرادي تلقي نمي شده، چون تحصيل، پديده اي فانتزي و حتي تا حدي طبقاتي بوده، اما امروز كه تحصيل(لااقل در ظاهر) فراگير شده و به خصوص در نسل مورد نظر ما، كه نهاد خانواده به هر دليلي مسئوليت هاي خود را به نهاد مدرسه وانهاده است، چرا اين نهاد از انتزاعات خود دست برنمي دارد؟ از آنجا كه قرارمان بر تبيين شرايط نيست بنابر اين پاسخگويي به اين سؤال قبل از انجام پژوهش هاي عميق، صرفاً نظري شخصي خواهد بود. بنابر اين به منظور شناخت ابعاد مسأله به همين حد اكتفا مي شود.
۳- كنكور، پديده اي چون زندان انفرادي
چنانچه مدت زيادي در زندان انفرادي بمانيم احتمال اين كه پس از خروج دچار توهم شويم بسيار زياد است. توهمي كه ناشي از قطع ارتباط با واقعيت است. كنكور، زندان انفرادي محصل ايراني است، با حصارهايي متنوع و چند ضلعي از كتاب ها و جزوات روز به روز در حال افزايش. لازم به توضيح بيشتر نيست كه كنكور، دانش آموز عصر حاضر را در فضايي قرار مي دهد كه ارتباط او را با جهان اطراف(از نظر نرم افزاري) قطع كرده و او را به مدتي طولاني با مطالب غيرملموس محشور مي گرداند. تجارت كنكور كه روز به روز بر اهميت آن افزوده شده و قبولي در آن دشوارتر مي شود(به سبب تكثر منابع و شدت رقابت و دلايل ديگر)، چيزي نيست جز محصول مشترك ارزش هاي تغيير يابنده اجتماعي و خانوادگي در نهاد خانواده و بي مسئوليتي نهاد مدرسه.
۴- خلأ دانشگاه يا واقعيت وحشتناك زندگي روزمره
پس از زندان انفرادي كنكور، نهاد آموزش عالي(در صورت قبولي در كنكور) با توجه به تعريف وظايف! و با اين كه در بي ربط بودن فوج مطالب خود دست كمي از نهاد آموزش و پرورش ندارد، خلأيي را به دانشجو تحميل مي كند كه از يك طرف ناشي از گسست مطالب دو نهاد آموزشي و از طرف ديگر نتيجه وضعيتي خلاف تصور دانشجو است. اما آنچه در اين فرآيند ثابت باقي مي ماند همان فقدان آموزش مهارت هاي زندگي روزمره است.
اما شق ديگر قضيه، عدم قبولي در كنكور است. در آن صورت مواجه شدن ما با واقعيت زندگي و هنجارهايي است كه جامعه در همان لحظه از فرد مي طلبد. تشكيل زندگي، تأمين زندگي و رفاه و ادامه زندگي روزمره به صورت مداوم و بدون نقص. اين اتفاقي است كه براي قبول شدگان چند سالي ديرتر به وقوع مي پيوندد.
سپس جامعه بدون درنگ از فرد مي خواهد كه در جامعه حل شده و با آن هماهنگ شود. هر گونه ناهنجاري از خرد و كلان، پذيرفتني نيست. فرد بايد سريعاً وارد زندگي شود، براي ياد گرفتن مهارت هاي لازم زمان زيادي باقي نيست، يعني تمرين بايد در هنگام مسابقه انجام شود، يعني آزمون و خطا در حين زندگي و سرانجام خودآموزي در متن اجتماعي.
اما آيا فشار اقتصادي ناشي از تأمين حيات به منظور تأمين رفاه يا ادامه بقا، اجازه آموختن مهارت هاي زندگي را مي دهد؟ اين نيز پرسشي است كه نمي توان پاسخ مناسبي به آن داد و نيازمند پژوهش هاي مستمر و جدي تر است. اما مسأله ما همچنان باقي است. هر چند كه اين مسأله، زندگي افراد را متوقف نمي كند، اما مي تواند آن را صعب كرده و حتي گاهي از هم بپاشاند. آيا مي دانيم كه چه ميزان از طلاق ها به سبب عدم توانايي افراد و نديدن آموزش هاي لازم براي زندگي روزمره است نمي دانيم. اما لازم است كه بدانيم.
۵- پزشكان و مهندسين بلاتكليف
منظور از پزشكان و مهندسان در واقع اشاره به طنزي تلخ است كه شايد فقط مردم جامعه خودمان را بخنداند. الگوسازي نهاد خانواده و مدرسه براي توليد نسلي از متخصصين به ظاهر حرفه اي آن هم فقط با بذل توجه به دو رشته كه البته در جاي خود بسيار با اهميت هستند. مهندسين و پزشكاني كه شايد هنوز نتوانند نيازهاي روزمره زندگي خود را برطرف كنند هر چند كه در كار خود فرد قابلي باشند. آنان در كجا و چه وقت فرصت آموختن اين مهارت ها را داشته اند؟ در خانواده؟ در مدرسه؟ در دانشگاه ؟ يا در محيط كار؟
شايد اين بحث كمي بزرگ نمايي شده به نظر برسد. اما نگاه كردن به كمي آن سوتر، در همين جهان و در كشورهاي ديگري كه وضع شان بهتر است، ما را با حجم عظيمي از تحقيقات رو به رو مي كند كه پيرامون همين بحث يا مشابه آن انجام گرفته است، آن هم در جوامعي كه از منظر نهادي مشكل خود را حل كرده اند، يعني مسأله مورد بحث ما، در آنجا از نظر تاريخي مرتفع شده است. اما همين مسأله به صورت بسيار دقيق تر و ظريف تر مورد پرسش قرار مي گيرد، اين كه در هر سني چه مهارت هايي بايد آموخته شود؟ اين كه چه وقت بايد مهارت ها متناسب با تغييرات اجتماعي تغيير كنند و... شايد آنها پي برده اند كه براي زندگي راحت تر و رفاه بيشتر و تنش  كمتر اول بايد در عوض اطلاعات و دانش بي ارتباط با واقعيت، مهارت هاي عمومي زندگي روزمره را آموخت و سپس دانش و مهارت هاي تخصصي را.

ترس از امتحان
004620.jpg
رامين كريمي
آيا تاكنون از خود پرسيده ايد كه چرا از امتحان مي ترسيد؟
آيا تابه حال به صورت عميق به اين موضوع فكر كرده ايد كه چه عواملي در ترس شما نسبت به امتحان موثر بوده اند و آيا در زندگي تحصيلي خود راه هايي براي كاهش اين نوع اضطراب يافته ايد؟ بدون ترديد ترس از امتحان در بين دانش آموزان و دانشجويان تقريبا همه گير و رايج است و مي توان گفت مهمترين علت اين موضوع نتيجه اي است كه از امتحان به دست مي آيد. نتيجه اي كه مدرك قبولي يا مردودي دانش آموزان است و باعث ارتقاء تهديد، تشويق و يا تنبيه وي مي شود.
گاهي اوقات اين نتيجه مي تواند سرنوشت را نيز رقم زند. به همين علت هرچه نتيجه حساسيت و اهميت بيشتري براي دانش آموز يا دانشجو داشته باشد به همان نسبت مي تواند ميزان اضطراب و ترس از امتحان را افزايش دهد. علاوه بر علت مذكور عوامل ديگري نيز مي تواند در فرد باعث ترس از امتحان شود كه در ادامه به برخي از آنها اشاره مي كنيم.
۱ _ ترس از فراموش كردن مطالب
ترس از فراموشي مطالب چه قبل از امتحان و چه در حين امتحان دائما محصل را آزرده خاطر ساخته و باعث دلشوره و اضطراب وي مي شود. گاهي اوقات خود اين عامل نيز منجر به فراموشي مطالب از سوي فرد مي شود.
۲ _ سخت گيري معلمين
برخي معلمين با سخت گيري هاي بيش از حد خود در طول سال تحصيلي و نيز در طراحي سئوالات خود عاملي براي اضطراب دانش آموز نسبت به امتحان مي شوند.
۳ _ انتظارات بيش از حد والدين
بسياري از والدين بدون درنظرگرفتن توانايي ها و تفاوت هاي فردي فرزند خود،  از آنان انتظاراتي بالاتر از توانشان دارند و همين موضوع منجر به اضطراب بيشتر دانش آموز و گاهي اوقات شكست روحي او مي شود.
۴ _ عدم «خودباوري» دانش آموز
شايد براي خود ما هم اين اتفاق رخ داده باشد كه با وجود مطالعه كليه مطالب و مروركردن آن و تسلط بر مطالب باز هم دچار اضطراب باشيم. در برخي موارد اين مساله به عدم وجود «خودباوري» و كمبود اعتماد به نفس ما بازمي گردد.
۵ _ نامشخص بودن نوع سئوالات
از آنجا كه روش هاي مطالعه امتحان تستي يا تشريحي باهم تفاوت دارند، بنابراين نامشخص بودن نوع سئوالات در دانش آموز اضطراب ايجاد مي كند.
اكنون كه با برخي از عوامل ايجاد كننده ترس از امتحان آشنا شديد، لازم است عوامل كاهش دهنده اين نوع ترس ها را نيز بدانيد. براي كاهش ترس از امتحان روش هاي مختلفي وجود دارد كه مهمترين آنها به قرار زير است:
۱ _ ايجاد محيطي آرام و به دور از تشنج:
علاوه بر تلاش والدين براي ايجاد محيطي آرام براي مطالعه، دانش آموز نيز بايستي در اين مسير كوشش نمايد.
۲ _ تنظيم برنامه خواب و استراحت
برخي از دانشجويان تصور مي كنند كه هنگام امتحانات براي مطالعه بيشتر اصلا نبايد خوابيد و يا خيلي كم خوابيد، اين امر باعث خستگي ذهني و در نتيجه فراموشي مطالب خوانده شده مي شود. كاهش زمان خواب در حد متعادل مطلوب است اما افراط در آن هرگز مفيد نخواهد بود.
۳ _ تغذيه مناسب
پرهيز از پرخوري و افراط در تغذيه در هر شرايطي نامطلوب است اما از طرفي تفريط در اين مساله نيز از طرف برخي دانش آموزان به تصور افزايش زمان مطالعه، اثرات نامطلوبي دربرخواهد داشت.
بنابراين دانش آموز يا دانشجويي كه وارد جلسه امتحان مي شود بايستي با خواب و استراحت كافي و نيز تغذيه مناسب، از لحاظ روحي و جسمي خود را آماده امتحان كرده باشد.
۴ _ آماده شدن براي امتحان
برنامه ريزي صحيح براي مطالعه در طول سال تحصيلي و رعايت روش هاي صحيح مطالعه از مسايل مهم است. براي اين امر توجه به نكات زير مي تواند مفيد باشد.
* مطالب درسي را به تدريج و در طول زمان مرور كنيد، نه اينكه در آخرين دقايق قبل از امتحان به مطالعه فشرده بپردازيد.
* از يادداشت هاي خود يادداشت هاي فشرده تري برداريد تا در بازسازي ذهني، رمزگرداني و مرور مطالب مفيد واقع شود.
* سعي كنيد به نوع آزمون پي ببريد تا بتوانيد مطالعه خود را متناسب با آن پيش ببريد.
۵ _ پرهيز از فشرده خواني:
فشرده خواني با مروركردن مطالب متفاوت است. فشرده خواني متضمن كوششي است براي يادگيري حجم زياد مطالب تازه بلافاصله قبل از شروع امتحان و يا به عبارتي آخرين كوشش هاي شخص در آخرين لحظات قبل از امتحان. اين مساله باعث اضطراب بيشتر مي شود به اين معنا كه در تمام مواردي كه دانشجو و دانش آموز مطالعه مطالب را به شب امتحان موكول كرده و به فشرده خواني مي پردازد، دچار اضطراب بيشتري مي شود. بنابراين بهترين كار اين است كه مطالب به مرور زمان مطالعه و يادداشت ها تا جاي ممكن دوباره يادداشت برداري شود و ساعات قبل از امتحان به مرور اين يادداشت ها اختصاص داده شود.
۶ _ توجه مطلوب مهم
تاكيد بيشتر بر مطالبي كه انتظار داريد جزو سئوالات امتحاني باشد، نتيجه بخش خواهد بود، اگرچه پيش بيني دقيق سئوالات امكان پذير نيست ولي مي توانيد محدوده سئوالاتي را كه در امتحان مطرح خواهد شد، حدس زده و بيشتر به آن بپردازيد. براي اين منظور سئوال هاي امتحاني سال هاي گذشته به شما كمك مي كند.
همچنين توجه به مسايل و موضوعاتي كه استاد در كلاس درس بيشتر روي آنها تكيه مي كند شما را به موضوعات مهم تر در سئوالات امتحاني نزديك خواهد كرد.
۷ _ شركت در جلسات آخر درس
حتما در جلسات آخر درس پيش از امتحان شركت كنيد. زيرا اغلب معلمين مطالب مهمي را كه احتمال بيشتري دارد به عنوان سئوال مطرح شوند را در جلسات آخر مرور و درباره آنها توضيح مي دهند.
۸ _ از اضطراب هاي متفرقه بكاهيد. براي مثال شب امتحان نتايج مسابقه فوتبال را (در صورتي كه برايتان اهميت زيادي دارد) دنبال نكنيد، اگر امتحان قبلي رضايت بخش نبود، به آن نينديشيد و تحليل امتحان قبلي را به فرصت مناسب خودش موكول كنيد.
۹ _ تصوير ذهني مثبت
سعي كنيد به جاي پرداختن به جنبه هاي منفي، همواره يك تصوير ذهني مثبت از خودتان داشته باشيد و پس از تلاش كافي جهت مطالعه مطالب به موفقيت خود اميدوار باشيد. زيرا كسي كه خود را كم استعداد، كم حافظه و حواس پرت مي بيند، درصد موفقيت خويش را پيشاپيش كم كرده است.
اكنون كه با برخي از عوامل كاهش ترس از امتحان آشنا شديد، توصيه هاي زير در جريان امتحانات و هنگام پاسخگويي به سئوالات مي تواند در موفقيت بيشتر و كاهش اضطراب شما نسبت به امتحان موثر باشد.
برخي از اين موارد عبارتند از:
۱ _ به موقع و سر وقت به جلسه امتحان برويد و پيش از آغاز امتحان با خاطري آسوده در جاي خود مستقر شويد.
۲ _ كليه وسايل و ابزارهايي كه در امتحان مورد نياز است را همراه خود به جلسه ببريد (قلم، مداد، پاك كن و...).
به عنوان مثال دانش آموزي كه امتحان رياضي دارد اما خط كش و پرگار را با خود سر جلسه نبرده باشد علاوه بر ايجاد مزاحمت براي ديگران به افزايش اضطراب خود نيز دامن مي زند.
۳ _ دستورالعمل ها را به دقت بخوانيد و اگر دستورات شفاهي است، با توجه كامل به آن گوش دهيد و عينا همان كاري را كه از شما مي خواهند انجام دهيد و اگر سئوالات تستي وجود دارد مطمئن شويد نمره منفي دارد يا خير. اگر نمره منفي دارد، در آن صورت «حدس زدن» كار عاقلانه اي نيست.
۴ _ به زمان بندي سئوالات دقت كنيد تا با مشكل كمبود وقت مواجه نشويد.
۵ _ اگر زودتر از زمان تعيين شده سئوالات را پاسخ داديد، عجله نكنيد. مجددا ورقه پاسخنامه خود را مرور كرده و اشتباهات كوچك يا بزرگ را مرتفع سازيد.
۶ _ كليه مطالب درسي را مرور نماييد و خود را براي پاسخگويي به هرگونه سئوالي آماده سازيد اما با اين برداشت كه بايد صددرصد سئوالات را جواب دهيد به جلسه امتحان نرويد. زيرا با اين ذهنيت اگر به يكي از سئوالات پاسخ ندهيد (بخصوص اگر اين سئوال، جزو اولين سئوالات امتحان باشد) ممكن است دچار دلهره، اضطراب و تشويش شويد كه روي كاركرد شما در جلسه امتحان تاثير نامطلوبي مي گذارد.
۷ _ براي پاسخگويي به سئوالات به طرح چهار مرحله اي زير دقت كنيد:
* ورقه سئوالات را نسبتا با سرعت بخوانيد و به تمام سئوالات كه پاسخ آنها برايتان روشن است جواب بدهيد. براي اين مرحله حداكثر نيمي از وقت امتحان را در نظر بگيريد.
* دوباره ورقه را بخوانيد و به تمام سئوالاتي كه تا آن موقع پاسخشان به يادتان آمده است پاسخ دهيد.
* در نوبت سوم بايد به تمام سئوالاتي كه باقيمانده پاسخ دهيد. ابتدا از طريق كنارگذاشتن پاسخ هاي نادرست پيش برويد، سپس پاسخي را كه به نظرتان درست مي آيد انتخاب كنيد. چنانچه بين دو پاسخ شك داشتيد پاسخ دوم را انتخاب كنيد، البته اگر قبلا آن را حذف نكرده باشيد.
*  در نوبت چهارم يك بار ديگر نيز كنترل كنيد و ببينيد كه آيا سئوالات را همان گونه كه مي خواستيد پاسخ داده ايد.
۸- براي پاسخگويي به آزمون تشريحي پيشنهاد مي شود به الگوي زير دقت كنيد:
* موضوع را به طور كامل ياد بگيريد.
* پرسش را به دقت بخوانيد و قبل از اينكه شروع به نوشتن كنيد پاسخ خود را سازمان بندي كنيد. (پاسخ سازمان دار پاسخي است كه موضوع يا حرف اصلي در ابتداي آن مطرح شده باشد، مواد پشتوانه به دنبال آن بيايد و در انتها نتيجه گيري شود.)
۹ _ براي پاسخگويي به آزمون تستي پيشنهاد مي شود به الگوي زير دقت كنيد:
* سئوالات ساده را جواب داده و از آن بگذريد.
*  وقتي به سئوالات نيمه مشكل رسيديد، در جلوي سئوال در دفترچه آزمون (پاسخنامه) علامت (+) به معناي قابل حل و وقتي به سئوالات مشكل رسيديد كه لااقل در زمان كوتاه قادر به حل آن نيستيد در كنار آن سئوال (-) به معناي غيرقابل حل بگذاريد.
*  وقتي تمام سئوالات در يك درس خاص را پاسخ داديد به سراغ سئوالاتي برويد كه جلوي آنها علامت (+) گذاشته ايد و سپس به سئوالاتي كه علامت (-) دارند بپردازيد.

خاطرات زندگي روزانه
در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
004617.jpg
آشغالانس
سالها قبل در بلوار يافت آباد شرقي كه فاقد روشنايي مناسب بود يكي از همكارانم به اتفاق دوستش شبي پياده و از قسمت خاكي و كنار خيابان در حال عبور بودند كه يك ماشين نيسان شهرداري با بار زباله از آن مسير در حال حركت بوده است.
گوشه جلويي قسمت بار ماشين به پشت سر همكارم به شدت برخورد مي كند و باعث افتادن او، شكستگي سرش و خونريزي زياد مي گردد. با فريادهاي دوستش راننده نيسان متوجه مي شود و توقف مي كند. مجروح را داخل اطاق نيسان مي گذارند و دوستش به دليل نبودن جا براي سوارشدن و همچنين نبودن ماشين عبوري ديگري در قسمت بار روي زباله ها مي رود تا مصدوم را به بيمارستان انتقال دهند.
در بين راه به دليل سرعت نيسان و چاله چوله هاي خيابان از آن بالا به زمين مي افتد و او نيز مجروح مي شود. نيسان مي رود و متوجه او نمي شود.
بالاخره بعد از دردسرهاي زيادي مجروح دوم خودش را به بيمارستان آن منطقه مي رساند تا هم خود را مداوا كند و هم از اوضاع دوستش مطلع گردد.
مصدوم اولي مدت زيادي در بيمارستان و حالت كما به سر مي برد تا بالاخره با خواست خدا زنده مي ماند و كم كم بهبود مي يابد.
مجروح دوم نيز كه جراحت كمتري برداشته بود همان روزهاي اول مداوا مي گردد.
تا مدتها من و همكارانم هر وقت نيسان هاي حمل زباله را مي ديديم، مي گفتيم: آشغالانس مي آيد، برويد كنار و مواظب باشيد.
ع.ا.نوبختي

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |