چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۸۷
روي جاده نمناك
اقتباس هاي ادبي در سينماي ايران كه معمولاً براساس علاقه شخصي فيلمساز صورت مي گيرد به صورتي هدفمند و با حمايت و نظارت بنياد سينمايي فارابي دنبال مي شود
007056.jpg
شب هاي روشن؛ اقتباسي خوب از يك رمان متوسط
شهاب مهدوي
بنياد سينمايي فارابي با عقد قراردادي مراحل نگارش تا ساخت شش اقتباس ادبي را پيگيري خواهد كرد. نزديك به دو سال است تعامل سينما و ادبيات در دستور كار مسئولان فارابي قرار گرفته است. اقتباس هاي ادبي در سينماي ايران كه معمولاً براساس علاقه شخصي فيلمساز شكل گرفته، قرار است به صورتي هدفمند و با حمايت و نظارت دولت دنبال شود.
اقتباس سينماي ايران از ادبيات، از همان ابتداي شروع فيلمسازي در اين جا، آغاز شد. عبدالحسين سپنتا در سال 1312 فيلم فردوسي به عنوان اولين اقتباس ادبي سينماي ايران را مقابل دوربين برد. فيلمي كه البته بيشتر اثري درباره خود فردوسي بود تا اقتباسي ادبي از شاهنامه. البته سپنتا قسمت هايي از شاهنامه را هم در فيلمش به تصوير كشيده بود. فيلم در يك نمايش خصوصي ديده شد و حاصلش توقيف آن بود؛ چون رضاشاه برخي از فصل هاي فردوسي را نپسنديده بود. كار به فيلمبرداري مجدد رسيد و با عوض شدن بازيگر نقش سلطان محمود غزنوِي، فيلم، به سرانجام رسيد و در هزاره فردوسي به نمايش درآمد.
سپنتا كه علاقه زيادي به تاريخ و ادبيات ايران داشت پس از فردوسي به سراغ شيرين و فرهاد رفت و براساس اين منظومه نظامي گنجوي فيلم بعدي اش را كارگرداني كرد. او سه سال بعد ليلي و مجنون را براساس كتاب قيس بن عامر و ديوان حكيم نظامي مقابل دوربين برد.
سپنتا شناخت و مطالعات گسترده اي درباره ادبيات كهن داشت و به پشتوانه اين شناخت و شور و علاقه زيادش اولين اقتباس هاي ادبي سينماي ايران را رقم زد. حركتي كاملاً خودجوش و برخاسته از منويات شخصي سپنتا. كارگرداني كه البته در مناسبات سينماي نوپاي ايران دوام نياورد و با به پايان رسيدن دوران حضورش، دوره اول سينماي ايران هم به پايان راهش رسيد.
جالب اينكه پس از سكوتي ده ساله سينماي ايران باز هم با يك اقتباس ادبي تولد مجددش را جشن گرفت. با فيلم توفان زندگي ساخته علي دريابيگي كه براساس داستان فيروزه و فرزانه نوشته نظام وفا ساخته شد؛ البته داستان نظام وفا بيشتر شبيه پاورقي هاي احساساتي مطبوعات آن زمان بود تا اثري ادبي.
دو سال بعد علي كسمايي براساس داستاني از والكن فيلمنامه اي نوشت كه توسط اسماعيل كوشان تبديل به فيلم شرمسار شد. اولين ملودرام موفق سينماي ايران كه استقبال مردم از آن باعث جان گرفتن سينماي ايران در دوره دوم حياتش شد.
در آن سال ها محمد حجازي نويسنده اي بود كه داستان هايش هم خواننده بسيار داشت و هم اينكه خود حجازي مورد تاييد حكومت بود. پريچهر يكي از داستان هاي پرخواننده حجازي بود و شهرت او هم خود نكته قابل توجهي به شمار مي آمد. به همين خاطر فضل الله بايگان فيلمي با همين عنوان را براساس داستان حجازي مقابل دوربين برد. يك ملودرام سست كه بر خلاف انتظار در گيشه شكست خورد.
شكست پريچهر نشان داد كه روي شهرت نويسنده هم نمي شود زياد حساب كرد، به خصوص در مملكتي كه هنوز اكثريتش بي سواد بودند.
فيلم هايي چون حاكم يك روزه (پرويز خطيبي)، خواب هاي طلايي (معزالديوان فكري)، جدال با شيطان (حسين مدني)، از ديگر اقتباس هاي ادبي سينماي ايران در آن سال ها بودند. مورد قابل اشاره ديگر فيلم گناهكار بود كه براساس داستاني از حسينقلي مستعان ساخته شد. مستعان در آن سال ها يكي از پرطرفدارترين نويسندگان ايران بود. نويسنده اي كه پاورقي هايش باعث افزايش قابل توجه تيراژ هر نشريه اي مي شد. مهدي گرامي احتمالاً با استعانت به اين شهرت و محبوبيت، داستاني از مستعان را كارگرداني كرد و اتفاقي كه درباره محمد حجازي افتاده بود در مورد مستعان هم تكرار شد، يعني فيلم با استقبال چنداني روبه رو نشد تا اين نويسنده محبوب هم حضور يك بار براي هميشه  اي را در سينما تجربه كند.
البته سنت اقتباس از ادبيات همچنان ادامه يافت، منتهي سينماي فارسي به خاطر خشت كجي كه از اول بنا نهاده شده بود تا ثريا كج مي رفت و همه اثر ادبي در نهايت تبديل به فيلم نازلي مي شود. به عنوان مثال رمان مادام دوكامليا توسط مهدي رئيس فيروز تبديل به فيلم سطحي و پيش و پا افتاده اي چون لغزش شد.
در سال 1334 دكتر اسماعيل كوشان پس از شكست پي درپي چند فيلمش، تصميم گرفت براساس كتب نقيب الممالك افسانه اميرارسلان نامدار را مقابل دوربين ببرد. فيلم به تهيه كنندگي كوشان و به كارگرداني شاپور ياسمي ساخته شد و در شرايطي كه هيچ كس انتظار توفيقش را نداشت، به فروش افسانه اي دست پيدا كرد.
اميرارسلان نامدار ابتدا در سينمايي واقع در ميدان حسن آباد به نمايش درآمد و چنان ازدحامي براي تماشايش به وجود آمد كه ايستگاه حسن آباد معروف به ايستگاه اميرارسلان شد. اميرارسلان نامدار روايتي كودكانه از يك افسانه معروف بود كه با وجود پيش  پا افتادگي اش به مذاق سينماروهاي دهه سي خوش آمد. فيلم در تمام اكران هاي مكررش موفق بود، آن قدر كه مي توان آن را يكي از پرمخاطب ترين آثار تاريخ سينماي ايران دانست.
غروب عشق (براساس نمايشنامه رمئو و ژوليت)، مستشار جزيره (براساس داستاني از الكساندر دوما) و مرجان (براساس داستاني از محمد عاصمي) از ديگر اقتباس هاي ادبي آن سال ها بودند كه البته هيچ كدام به توفيق در گيشه نرسيدند. به دو اقتباس از شاهنامه فردوسي هم مي توان اشاره كرد رستم و سهراب كه رئيس فيروز آن را براساس فيلمنامه اي از ابوالقاسم جنتي عطايي كارگرداني كرد و بيژن و منيژه كه منوچهر زماني سازنده اش بود. همچنين بايد به جنوب شهر اشاره كرد كه شايد بتوان گفت اولين فيلم قابل اعتناي سينماي ايران است. فيلمي كه جلال مقدم براساس داستان ميدان اعدام نوشته خودش، فيلمنامه آن را نوشت و غفاري كارگرداني اش كرد. جنوب شهر جزو اولين آثار سينماي ايران است كه براساس شناخت درست نويسنده از اقشار فرودست جامعه ساخته شد. رئاليسمي كه البته خوشايند حكومت نبود و وزير كشور وقت پس از ديدن فيلم با گفتن اين جمله كه ما جنوب شهر اين جوري نداريم حكم توقيف فيلم را صادر كرد. چند سال بعد مقدم يك فيلمنامه اقتباسي ديگر نوشت. اين بار او چند حكايت از قصه هاي هزار و يك شب را دستمايه قرار داد و بر اساسش شب قوزي را نوشت.
شب قوزي با طنز عميق و روشنفكرانه اش خيلي در ايران مورد توجه قرار نگرفت، ولي جزو اولين  آثار سينماي ايران بود كه مورد ستايش منتقدان خارجي قرار گرفت و در جشنواره هاي بين المللي به نمايش درآمد.
سينماي فارسي هم البته راه خودش را مي رفت؛ حتي اگر احمد شاملو فيلمنامه هايش را مي نوشت. دكتر اسماعيل كوشان پس از يازده  سال، تصميم گرفت كه امير ارسلان را بازسازي كند. اين بار فردين به جاي ايلوش در نقش امير ارسلان ظاهر شد و حاصل كار البته يك كمدي ناخواسته بود.
در همين زمان فريدون رهنما، يكي از متفاوت ترين اقتباس هاي سينماي ايران از شاهنامه فردوسي را ساخت. سياوش در تخت جمشيد تجربه اي تازه در فرم بود كه البته در اين جا حتي منتقدان هم دوستش نداشتند، ولي نمايشش در جشنواره هاي خارجي و سينماتك پاريس موجي از تحسين و ستايش را به همراه داشت. شوهر آهوخانم رماني كه در اواسط دهه چهل شهرت زيادي يافته بود؛ ابتدا قرار بود به تهيه كنندگي داود ملاپور و كارگرداني آربي آوانسيان ساخته شود. آوانسيان يك سكانس از فيلم را هم ساخت ولي با ملاپور دچار اختلاف سليقه شد و كنار رفت. فيلم را خود ملاپور ساخت كه به ظاهر فضاي ايراني و شخصيت هاي ملموسش مورد توجه مردم و منتقدان قرار گرفت. هر چند شوهر آهوخانم در كارگرداني ضعف هاي جدي داشت و ملاپور هم با اقتباس ادبي بعدي اش كه باباكوهي نام داشت نشان داد كه شوهر آهو خانم تنها حاصل يك اتفاق بوده است و ارزش هاي فيلم هم بيشتر به منبع اقتباس بازمي گشته است.
از اواخر دهه چهل با شكل گيري جريان موج نو، خون تازه اي در رگ هاي سينماي ايران جاري شد. يكي از فيلم هاي مهم و جريان ساز اين موج تازه، گاو بود. اقتباسي از عزاداران بيل ساعدي كه مهرجويي آن را پس از شكست همه جانبه الماس 33 كارگرداني كرد. فيلمي ماندگار و از بهترين اقتباس هاي ادبي سينماي ايران كه حاصل تعامل نويسنده و كارگردان بود. فيلم گاو گرچه غناي داستان هاي ساعدي را نداشت ولي نمي توان تصور و برداشت سينمايي مهرجويي از فضاي ماليخوليايي داستان هاي ساعدي را منكر شد. مهرجويي پس از دو فيلم اقتباسي ديگر (آقاي هالو براساس نمايشنامه اي از علي نصيريان و پستچي براساس نمايشنامه اي از بوخنر) دوباره با ساعدي همكاري كرد. دايره مينا براساس قصه آشغالدوني را مي توان يكي از پخته ترين اقتباس هاي سينماي ايران از ادبيات معاصر دانست. فيلمي كه تصوير درستي از زمانه اش را به نمايش مي گذارد و در كنار نمايش واقعيت، ظرافت هاي هنرمندانه را هم فراموش نمي كند. درست مثل آرامش در حضور ديگران كه تقوايي آن را براساس داستاني از ساعدي كارگرداني كرد. جالب اين كه دو فيلم به ظاهر مضمون گزنده شان گرفتار محاق شدند. آرامش... سه سال در محاق بود و بعد هم تنها يك هفته به نمايش عمومي درآمد. دايره مينا هم در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي پروانه نمايش دريافت كرد.
مسعود كيميايي ديگر سينماگر مهم موج نو در دهه پنجاه چند فيلم براساس آثار ادبي ساخت كه جملگي كارهاي بحث  انگيزي هستند. فيلم داش آكل براساس داستاني از هدايت، به خاطر شهرت نويسنده و تغييراتي كه كيميايي در داستان داده بود سر و صداي زيادي به پا كرد. طرفداران ادبيات، اغلب معتقد بودند كه كيميايي داستان هدايت را خراب كرده و به جاي وفاداري به داستان هدايت، به فضاي فيلم  هاي خودش نزديك شده است. نكته اي كه دوستداران فيلم آن را هنر كيميايي مي دانستند اين كه كيميايي براساس داستاني مطرح از شاخص ترين نويسنده ايران، فيلمي ساخته كه مملو از صحنه هاي سينمايي درخشان است. در واقع اغلب تغييراتي كه كيميايي در داستان هدايت داده بود، به بهتر شدن فيلم ياري رسانده بود. كيميايي كوشيده بود تا داستان هدايت را در درجه اول به زبان سينما ترجمه كند و در درجه دوم آن را به جهان بيني خودش نزديك كند. به همين خاطر داش آكل كيميايي بيش از آنكه به كاراكتر داستان هدايت نزديك باشد به قهرمانان كيميايي نزديك است.
خاك ديگر اقتباس كيميايي از نويسندگان معاصر بود. اقتباس از آوسنه بابا سبحان كه عده اي آن را سينمايي ترين فيلم قبل از انقلاب كيميايي مي دانند. منتها بايد به اين نكته هم اذعان كرد كه برخي از تغييرات كيميايي در داستان دولت آبادي در عمل به فيلم لطمه زده است. كيميايي در آن سال ها فيلم شخصي غزل را براساس داستان كوتاه مزاحم نوشته خورخه لوئيس بورخس ساخت. در زمينه اقتباس از آثار نويسندگان خارجي بايد به پنجره و تپلي هم اشاره كرد. اولي براساس رمان يك تراژدي آمريكايي نوشته تئودور درايزر ساخته شد. (هر چند منتقدان منبع اقتباس پنجره را فيلم مكاني در آفتاب مي دانستند) و دومي براساس موش ها و آدم ها ي جان اشتاين بك ساخته شد. پنجره و تپلي هر دو ميان مايه هاي سينماي متعالي و پيرايه هاي سينماي تجارتي در نوسان بودند.
دهه پنجاه دوران طلايي تعامل سينما و ادبيات بود. سال هايي كه بهترين نويسندگان معاصر با سينماگران موج نو ارتباط دوستانه داشتند و از دل اين ارتباط فيلم هايي چون ملكوت ، شازده احتجاب و سايه هاي بلند باد بيرون مي آمد. خسرو هرتياش پس از فيلم تأثيرگذار سرايدار (از بهترين فيلم هاي رئاليستي سينماي ايران در دهه پنجاه)؛ كاري ناممكن را ممكن كرد و براساس داستان ملكوت نوشته بهرام صادقي فيلم ساخت. فيلمي كه تنها يك نمايش جشنواره اي داشت و هرگز به نمايش عمومي در نيامد.
بهمن فرمان آرا هم شازده احتجاب را براساس داستان ستايش شده، گلشيري مقابل دوربين برد. فيلم اقتباسي است وفادارانه از كتاب كه به بررسي سير انحطاط يك اشرافيت پوسيده مي نشيند.
سايه هاي بلند اقتباسي از يكي ديگر قصه هاي گلشيري با لحني پيشگويانه انقلاب اسلامي را هم پيش بيني مي كند. درست مثل كاري كه كيميايي با سفر سنگ انجام داد كه آن هم اقتباسي از نمايشنامه سنگ و سره نا نوشته بهزاد فراهاني بود.
در سال هاي پس از پيروزي انقلاب، شرايط به گونه اي رقم خورد كه تا سال ها اقتباس هاي ادبي سينماي ايران بيشتر براساس داستان هاي خارجي ساخته مي شد. نقطه ضعف اولين ساخته محمدرضا اعلامي كه براساس داستاني به همين نام ساخته شد؛ يكي از نمونه  اي ترين اقتباس هاي ادبي سينماي ايران در دهه شصت است.
ناخدا خورشيد ناصر تقوايي اقتباسي وفادارانه از داشتن و نداشتن همينگوي بود. اگر هاكس در اقتباسش از اين رمان همه چيز را تغيير داده بود، تقوايي كوشيد در عين بومي كردن كاراكترها و حال و هوا؛ به فضاي كلي داستان وفادار بماند و حاصل كار يكي از درخشان ترين اقتباس هاي ادبي سينماي ايران است. تسلط تو أمان تقوايي بر ادبيات و سينما به دستاوردي ارزشمند انجاميد. به طوري كه اگر فيلم تقوايي را نسبت به كار هوارد هاكس اقتباس بهتري بناميم، اصلاً اغراق نكرده ايم.
داريوش مهرجويي هم پس از سارا كه برداشتي از نمايشنامه اي از ايبسن بود، پري را براساس فراني و زويي نوشته سالينجر ساخت. داستاني كه در زمان ساخت پري هنوز در ايران ترجمه نشده بود. مهرجويي ضمن استفاده از اين داستان، دو داستان كوتاه ديگر از سالينجر را هم در دل اثرش قرار داده بود.
روز شيطان افخمي اقتباسي از داستان پروتكل چهارم نوشته فدريك فورسايت بود. از اولين كوشش هاي جدي سينماي ايران براي ساخت آثار پليسي مبتني بر قواعد ژانر.
با ظهور نويسنده اي به نام هوشنگ مرادي كرماني، بسياري از فيلمسازان داستان هاي اين نويسنده را دستمايه آثارشان قرار دادند. مرادي كرماني با فاصله اي قابل توجه بيش از هر نويسنده ديگري داستان هايش مورد اقتباس سينماگران قرار گرفته است. از قصه هاي مجيد پوراحمد گرفته تا چكمه محمدعلي طالبي و مرباي شيرين برومند و مهمان مامان مهرجويي. يكي از بهترين اقتباس هاي سال هاي اخير شب هاي روشن است. اقتباس آنها از داستاني به همين نام نوشته داستايفسكي كه اتفاقاً جزو داستان هاي درخشان نويسنده اش هم نيست ولي موتمن فيلم فوق العاده اي را بر اساسش ساخت. يك عاشقانه آرام كه بيش از هر اثر ديگري در اين سينما، سرشار از حس احترام و ستايش نسبت به ادبيات است.
در حالي كه رمان ها و داستان هاي زيادي قابليت تبديل شدن به فيلم را دارند؛ از دو سال پيش بنياد سينمايي فارابي تصميم به حمايت از فيلمنامه هاي اقتباسي گرفت. چنانكه سال گذشته سيمرغ بهترين فيلم اقتباسي هم به جوايز جشنواره اضافه شد. در جشنواره پارسال چهل سرباز به عنوان اقتباسي از ادبيات كهن و زمستان است به عنوان اقتباسي از ادبيات معاصر حاضر بودند. هرچند دومي هم با فضايي كه به شدت يادآور گذشته و برخي از فيلم هاي دهه پنجاه بود، فاقد طراوت به نظر مي رسيد. شايد به اين خاطر كه سفر دولت آبادي بدون هيچ خلاقيتي مقابل دوربين رفته بود. در حالي كه بسياري از داستان هاي درخشان ادبيات تنها در سايه خلاقيت فيلمساز و ايجاد تغييرات براي سينمايي تر كردنشان مي توانند به فيلم هايي قابل تأمل تبديل شوند؛ مثل فيلم كوتاه روي جاده نمناك ساخته مهدي كرم پور. روايتي مدرن از داستان زني كه مردش را گم كرده بود صادق هدايت. هم وفادار به فضاي ذهني نويسنده و هم سرشار از ظرافت هاي تصويري.

نگاه
تعامل ادبيات و سينما
احسان ميلاني- آنها هيچ چيزي از ادبيات نمي فهمند ، داستانم را خراب كردند ... جمله هايي از اين دست قدمتي به اندازه تاريخ اقتباس هاي سينما از ادبيات دارد.
موضوع هم منحصر به ايران نيست. همينگوي و فاكنر هم دل  خوشي از سينما نداشتند. مي گويند همينگوي تنها 10 دقيقه از فيلمي كه سام وود بر اساس زنگ ها براي چه كسي به صدا درمي آيند ساخته بود را تحمل كرد؛ يا فاكنر كه با وجود نوشتن فيلمنامه براي هاليوود، دل خوشي از سينما نداشت و تنها به دلايل مالي با استوديوها همكاري مي كرد.
سينماي ايران هم از چنين مسائلي به دور نبوده است. در دهه پنجاه كه خيلي ها آن را دوره طلايي اقتباس هاي ادبي در سينماي ايران مي دانند دو اقتباس پر سر و صدا از ادبيات معاصر با اعتراض نويسندگانشان مواجه شد. صادق چوبك كه نادري تنگسير ش را مقابل دوربين برده بود، به سر تا پاي فيلم ايراد گرفت. از لهجه بازيگران گرفته تا موسيقي متن و تغييراتي كه نادري در داستان داده بود. چوبك بعدها گفت تصور مي كرده نادري قرار است بر اساس رمانش فيلمي در روال آثار جان فورد بسازد ولي حاصل كار نااميدش كرده است. در همان زمان مسعود كيميايي هم بر اساس داستان آوسنه بابا سبحان   نوشته محمود دولت آبادي خاك را ساخت. اگر چوبك سريع واكنش نشان نداد و بعدها در مصاحبه هايش از فيلم ابراز نارضايتي كرد؛ دولت آبادي در روزهايي كه خاك روي پرده بود، جزوه اي در اعتراض به فيلم منتشر كرد. او به تغييراتي كه كيميايي در داستانش داده بود اعتراض كرد. به خصوص تغيير شخصيت عادله از زني كه بازمانده نظام فئودالي است به يك زن ارباب فرنگي؛ كه دست كم در اين يك مورد حق با دولت آبادي بود.البته در دهه اي كه سينماي معترض اجتماعي با ادبيات معاصر پيوند خورده بود شاهد تعامل ميان اين دو جريان نيز بوديم. فيلم هايي چون گاو ، دايره مينا ، آرامش در حضور ديگران  ، ملكوت و شازده احتجاب محصول چنين تعاملي بودند. جداي از اين اصلاً نگرش حاكم بر فيلم هاي متفاوت آن سال ها تا حد زيادي از ادبيات دهه چهل متاثر بود. بسياري از كارگردانان موج نو و نويسندگان شاخص در فضاي مشتركي تنفس مي كردند؛ اتفاقي كه در سال هاي بعد به دلايلي ديگر تكرار نشد.
اين كه بيشتر اقتباس هاي ادبي در دهه شصت بر اساس داستان هاي خارجي بود را بايد منتج از شرايط خاص سينما و ادبيات ايران در آن دوران دانست.
يك دليل عمده اش هم بي دردسر بودن اقتباس از منابع خارجي بود. چون نه صداي اعتراضي از نويسنده برمي خاست و نه هزينه مالي براي تهيه كننده داشت. دو نمونه شاخص اقتباس در دهه شصت، نقطه ضعف (محمدرضا اعلامي) و ناخدا خورشيد (ناصر تقوايي) بودند. دو فيلمي كه اتفاقاً هر دو اقتباس هاي وفادارانه اي بودند. نقطه ضعف كه در مكاني نامعلوم مي گذشت و شباهت نعل به نعل به رمان داشت. تقوايي اما با وفاداري به طرح داستاني داشتن و نداشتن ؛ در بومي كردن فضا و آدم ها به توفيق قابل توجهي رسيده بود.
در آن سال ها خبرهايي مبني  بر ساخت فيلم از يكي، دو رمان پر سر و صدا و مطرح منتشر شد و در مورد يكي از آنها گويا قراردادي هم توسط يك نهاد دولتي با نويسنده اش بسته شد. ولي در نهايت هيچ كدام از اين رمان ها به فيلم برگردانده نشدند. بخشي از اين ماجرا به سوءتفاهم هاي رايج ميان نويسندگان و فيلمسازان بازمي گشت و بخش ديگرش حاصل حساسيت هايي كه در آن سال ها نيست به ادبيات معاصر وجود داشت. كتابي كه به زحمت مجوز انتشار در تيتراژي محدود راه يافته بود را نمي شد به راحتي تبديل به فيلمي كرد كه ممكن بود بيننده هاي بسيار داشته باشد. يك اتفاق مرسوم در آن سال ها، اقتباس از آثار نويسندگان خارجي و حتي داخلي بدون حتي اشاره اي در تيتراژ فيلم ها بود؛ نكته اي كه در آن سال ها مورد اعتراض چند نويسنده هم قرار گرفت. يكي از معترضان، دولت آبادي بود كه به گفته  خودش تكه هايي از جاي خالي سلوچ و كليدر را در برخي از فيلم هاي ستايش شده آن سال ها، ديده بود. در عوض نويسنده اي چون هوشنگ مرادي كرماني بيشترين همكاري ممكن را با اهالي سينما كرد و داستان هاي زيادي از او فيلم شدند، بي آنكه اعتراضي از جانب مرادي كرماني به گوش برسد.
رويكرد سينما به ادبيات در تمام اين سال ها اغلب با ديدگاهي نخبه گرايانه همراه بوده است. در واقع بيشتر وقت ها اين ادبيات جدي و متعالي بوده كه مورد توجه فيلمسازان قرار داشته است.در سينماي ايران سنتي به نام اقتباس ادبي وجود ندارد و بيشتر اقتباس ها هم به خاطر علاقه شخصي يك كارگردان به يك داستان شكل گرفته است.
شايد به همين خاطر است كه بنياد سينمايي فارابي مصمم شده، اقتباس ادبي را در سينماي ايران نهادينه كند. بسته شدن قرارداد نگارش چندين فيلمنامه بر اساس داستان هايي از نويسندگان داخلي و خارجي و اضافه شدن سيمرغ بهترين فيلم اقتباسي از جمله اقدامات متأخر فارابي در اين زمينه است؛ اقدامي كه قاعدتاً بايد آن را به فال نيك گرفت، چون مي تواند به رشد و شكوفايي سينما و ادبيات منجر شود. منتها به شرطي كه در انتخاب فيلمنامه نويسان، كارگردانان و داستان هاي مورد اقتباس دقت نظر كافي صورت بگيرد. در مورد آثار نويسندگان ايراني هم سهيم كردن نويسنده مي تواند بخشي از سوءتفاهمات موجود را برطرف كند. اصلاً بسياري از اقتباس هاي خوب سينماي ايران حاصل همكاري و همفكري نويسنده و كارگردان بودند. فيلم هايي چون گاو ، آرامش در حضور ديگران ، شازده احتجاب و درخت گلابي .

شهر تماشا
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
زيبـاشـهر
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |