نگاه
موفقيت در انتهاي سختي هاست
الهام مؤدب
من با فرزندم به رستوراني روباز كه در فضاي سبز بود، رفتم. به علت كثرت جمعيت، نظافتچي هايي كه لباس هاي يكسان آبي رنگ بر تن داشتند، سرشان شلوغ بود و به سرعت ميزها را تميز مي كردند.در ابتدا به آنان توجهي نكردم، ولي يك برخورد تصادفي با آنان به من درس بزرگي داد. ناگهان پسر ۹ ساله من، نوشابه اش را بر روي زمين ريخت و زمين كثيف شد.با اشاره به يكي از نظافتچي ها درخواست كردم، به طرف من بيايد. او سرش را برگرداند و به روي خود نياورد و از آنجا رد شد.ناگهان صدايي توجهم را به خود جلب كرد. «ببخشيد،خانم چه خدمتي از من برمي آيد؟ من نظافتچي شركت خدماتي ديگري هستم.»
گفتم: « ببخشيد، امكان دارد نوشابه ها را كه بر زمين ريخته پاك كنيد؟»
خنديد و با خوشرويي گفت:« خانم، اصلا مسئله اي نيست. » بعد به سرعت زمين را پاك كرد. سپس به او گفتم: «ببخشيد، شرمنده ام كه زحمت تان دادم و كارتان را زياد كردم، سرتان به قدر كافي شلوغ است.»
-«خانم! اصلا مهم نيست، هر كاري خوبي و بدي هاي خود را دارد. اگر از مشكلات و سختي هاي كار لذت نبرم، خوبي ها را نمي بينم و هرگز موفق نمي شوم.»
نگرش او نشان مي داد كه از كارش كاملا راضي بود و به آن افتخار مي كرد. نظافتچي اول كه به من توجه نكرد، خيلي آرام راه مي رفت. كارها را به آرامي انجام مي داد. به زمين چشم مي دوخت نگرش او به ديگران نشان مي داد كه خسته است و نمي خواهد كسي مزاحم او شود.
|