شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آداب قلبي عبادت
از عادت به عبادت
دكترپوريا كشوري
عكس: جمشيد بايرامي
000183.jpg
000138.jpg
عبادتي كه رنگ عادت بگيرد و از آگاهي بي بهره باشد، كاركردهاي واقعي خود را فرو مي نهد و حتي تأثيري معكوس به بار مي آورد.
ايمان گوهر دين و مايه زندگي و پويايي آن است. دين بي ايمان مثل تني است بي جان كه در خور خاك است. ايمان است كه افق هاي دين ورزي را بي كران، و آسمان اميد دين ورزان را پر نور و شكوه مي كند. آداب و مناسك اديان، بدون ايمان مانند رودخانه بي آب است كه نه سبز است و نه سبزي به بار مي آورد. هرچه ايمان ژرف تر، دين زنده تر؛ هرچه ايمان شوخ تر، دين دلربا تر؛ هرچه ايمان راسخ تر، دين عاشقانه تر، و هرچه ايمان آگاهانه تر، دين بنيادي تر است.
آيين ها و مناسك، بخش ايستاي دين است و همواره يكسان است. ايمان اما بخش پويا و متغير دين است. وقتي آيين ها زيور قامت ايمان شوند، تنديسي به شكوهمندي انسان مي آفرينند؛ انساني كه حقيقت هستي است و هستي در حضور او جريان يافته است. انسان براي تفسير وجودي حقيقت خويش به گونه اي پيش آگاهانه به شهر ايمان گام مي نهد و براي رسيدن به قله تعالي و سلوك به دامنه هاي آگاهي كوچ مي كند؛ و در اين ديالكتيك قرار و بي قراري، سكون و حركت، آگاهي و ناآگاهي و كفر و دين، حقيقت خويش را پديدار مي كند: حقيقتي سرشته از ايمان، حقيقتي مؤمنانه. سرشت ايمان سفر است، به شهر، به كوه، به عشق، به جهل، به راه، به بيراهه. ايمان در سفر است كه مي زايد و آن گاه ژرف و ويرانگر مي پايد. ايمان اگر به منزلي رسيد و باز ايستاد، آن منزل مدفن اوست.

كتاب «آداب الصلوه» ، نگاشته امام خميني(ره)،كه تاريخ ختم نگارش آن شنبه دوم ربيع الثاني ۱۳۶۱ ه . ق (۳۰ فروردين۱۳۲۱ ه . ش) است، بيان تفصيلي آداب قلبي و اسرار معنوي نماز است. سه سال پيش از تأليف اين كتاب، در يكي از تصانيف حضرت امام به نام «سرّالصلوه» همين معاني به طور موجز و به زبان خواص اهل عرفان به نگارش درآمده بود. امام به اين منظور كه عده بيشتري از مطالب آن كتاب فايده ببرند، به تأليف «آداب الصلوه» به زباني ساده تر پرداختند. متن حاضر گزارشي است از مقاله اول اين كتاب. مشخصات كتابشناختي كتاب چنين است: امام خميني، آداب الصلوه (آداب نماز)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دهم، تهران: ۱۳۸۰.
در سنت عرفاني اسلام، عبادت راهي براي عمق بخشيدن به ايمان است. اگر مقصود از عبادت ناآگاهانه، قرب الهي باشد به بُعد مي انجامد و عابد مشتاقِ نور را به ظلمت دچار مي كند. از اين رو صاحبان دين اشاراتي فرموده اند و سالكان طريق تجربياتي آموخته اند كه مي تواند به كار متدينان بيايد و آنان را در اين مسير ناگزير سودمند افتد. برخي از آداب قلبي عبادت را از نگاه امام خميني(ره) در كتاب «آداب الصلوه» ايشان مرور مي كنيم.
۱ . اولين و مهم ترين قانون در عبادات، توجه به بلند مرتبگي خدا و فرومايگي انسان است. به اين معني كه به هر اندازه كه خودبيني در انسان ريشه كرده باشد، به همان اندازه از كمال انسانيت و قرب به خدا دور است. انسان تا سرگرم جمال وهمي خويش است، از جمال مطلق و حقيقي غافل است. از اين رو بايد از اندك وهم خويش نيز عبور كند تا در آسمان حقيقت الهي امكان پرواز يابد. هر كس كه با خودخواهي و خودبيني به راه افتد، به سوي «خدا» سفر نمي كند، بلكه به سوي «خود» در حركت است. بنابراين براي سالك ضروري است تا در خود انديشه كند و به نقايص و فرومايگي هاي خود پي برد و عزت خداوند را در نظر آورد. در اين صورت عبادت او روحاني تر مي شود و مي تواند حقيقت عبادت را دريابد.
۲ . رسيدن به اولين مرتبه در عبادت يعني توجه به عزت خدا و ذلت خويش داراي مراتبي است: علم، ايمان، طمأنينه، مشاهده. انسان در اولين گام به صورت علمي و منطقي درمي يابد كه همه چيز از آن خداست و همه چيز جز فقر و احتياج به خدا چيزي نيست. عزت، ملك و سلطنت از آن خداست و هيچ كس را از اين شكوه و فخر بهره اي نيست. حقيقت عرفان چيزي جز دريافت واقعي اين نكته نيست. مرتبه دوم يعني ايمان، باور به مرتبه اول است؛ يعني آنچه را با علم و منطق دريافته است، بر قلب خويش جاري مي سازد و به آن ايمان مي آورد. مرتبه سوم، طمأنينه است؛ يعني اين كه سالك در اين مسأله هيچ جاي ترديد نيابد و در آرامش و سكون به سربرد. مرتبه چهارم، مشاهده است. در اين مرحله تمام قلب سالك پر از نور شهودي مي شود.
دومين قانون قلبي در عبادت، «خشوع» است؛ يعني خاكساري در پيشگاه الهي، كه يا همراه عشق است و يا ترس. سرشت برخي قلب ها عشقي است و به صورت طبيعي به زيبايي هاي محبوب گرايش دارد. سالك در هنگام عبادت يا سلوك وقتي جمال محبوب را ادراك مي كند، شكوه جمال، او را از خود بي خود مي كند. هيبت و عظمت جمال محبوب، سالك را فرو مي گيرد و حالت خشوع آشكار مي شود. سالك در آغاز از مشاهده اين شكوه، مضطرب و هراسناك مي شود، اما پس از تمكين، انس، رخ مي نمايد و مهري رخوتناك حاصل مي شود. اما برخي قلب ها خوفي است و بيشتر به جلال و جبروت محبوب توجه مي كند. خشوع اين قلوب همراه با وحشت و دهشت است. اما روي ديگر سكّه حُب، وحشت و سوي ديگر خوف، حب است.
سومين قانون «طمأنينه» است. مؤمن در اين مرحله، عبادت را با آرامش قلب و اطمينان خاطر به جا مي آورد؛ چراكه اگر عبادت با اضطراب و ناآرامي همراه باشد، قلب از آن تأثير نمي پذيرد و عبادت نقشي در ملكوت قلب نمي آفريند، و از حدّ ظاهر بدن درنمي گذرد.
يكي از دلايل تكرار عبادت، همين است كه حقيقت عبادت، باطن مؤمن را بيارايد و قلبش با روح عبادت متحد گردد و اين همه در اثر طمأنينه و آرامش حاصل مي شود. در آغاز راه، كه قلب مؤمن چندان پا به راه نيست، بايد نرم نرمك طمأنينه و آرامش را بر او هموار كرد و چون قلب به راه افتاد، تمام وجود انسان را، و در نهايت تمام بينش و زندگي او را، همراه مي كند. اما اگر آواز نيايش به گوش قلب نرسد يعني نيايش بي سكونت قلب و طمأنينه و با عجله و اضطراب انجام شود حقيقت آن در قلب منعكس نمي شود.
چهارمين قانون، كه بسيار مهم است، «محافظت» است. يكي از مخاطره آميزترين مراحل عبادت، در امان ماندن از راهزني شيطان ها و رهايي از درافتادن به دام هاي اوست. كبر، عجب، خودبيني، بدگماني و تحقير از آفاتي است كه مؤمنان به آن دچار مي آيند و قفاخورده ابليس مي شوند. مهم ترين راه براي درامان ماندن از شر شيطان، پناه بردن به خداست؛ چراكه قدرت فريب شيطان فراتر از توان خودداري ماست. از اين رو بايد به لطف خدا اميد بست و خود را از يأس رهاند. «توكل» ، در اين مرحله كارآمدترين راه است.
قانون بعدي، «نشاط در عبادت» است. اگر وقت عبادت درست انتخاب شود، يعني نيايش گر، خسته و بي انگيزه نباشد و اسباب آرامش او فراهم باشد، از عبادت، محبت و عشق حاصل مي آيد و انس و هم نشيني اتفاق مي افتد. اگر عبادت از روي نشاط باشد، قلب زودتر از آن اثر مي پذيرد. اگر نيايش در حال خستگي و كسالت باشد، حتي نسبت به مورد عبادت هم تنفر و انزجار حاصل مي شود.
ششمين قانون «مراعات» است. مؤمن، به خصوص جوانان، بايد با مهر و مدارا با خود رفتار كند و افزون بر توان خويش متحمل نشود؛ چراكه گاهي اثر عبادت با سخت گيري از دست مي رود و به عملي سركشانه مي انجامد. اعتدال از مهم ترين آداب عبادت است. امام صادق(ع) فرمودند: «من در ايام جواني جديت و كوشش بسيار در عبادت كردم. پدرم به من فرمود: اي فرزند! كمتر از اين عمل كن، زيرا كه خدا وقتي بنده اي را دوست داشته باشد، از عمل كم او هم راضي مي شود» .در اين مرحله بايد سلسله مراتب را هم پاس داشت؛ يعني اگر انسان به مرحله اي گام نهاد و به اندازه اي عادت كرد، در مرحله بعد بايد قدري بيشتر بكوشد و با اعتدال و احتياط به پيش رود.
هفتمين قانون عبادت، «تفيهم» است. مؤمن بايد ذكرها و كلمات و حقايق را به قلب خود آموزش دهد. بايد با كلمات و مفهوم نيايش كلنجار رفت و ذهن را درگير كرد. انسان اگر نماز مي خواند، در مفاهيم آن دقت كند. اگر روزه دار است، در تمام اوقات روزه داري بداند كه چه مي كند. پيوسته متوجه باشد و از فراموشي بپرهيزد. نشانه موفقيت در اين مسأله، اين است كه مؤمن از عبادت و نيايش خسته نمي شود، و مثلاً اقامه نماز براي او رنجي جانكاه نيست، بلكه براي او نشاط و شادي مي آفريند. سالك در اين مرحله مثل كودكي است كه هنوز زبان نگشوده است و مادر به سختي او را وادار مي كند تا كلمه اي بر زبان آورد، اما هنگامي كه زبان گشود، همگان را از شيرين زباني خود به وجد مي آورد.
قانون هشتم «حضور قلب» است. اگر قلب هنگام عبادت، غافل و خيره سر باشد، عبادت او شبيه بازي است. اين عبادت براي نفس هيچ اثري ندارد و انسان را از ظاهر به باطن و از ملك به ملكوت سير نمي دهد. اگر عبادت با حضور قلب درآميزد، در دل چراغي روشن مي شود و در باطن نوري مي افروزد كه انسان را به عالم نور راه مي برد و از ناپاكي ها و ناراستي ها مي رهاند. حضور قلب دو مرتبه دارد: يكي آن كه سالك از هرچيز غيرخدا غافل شود و تنها حضور او را دريابد. ديگري، كه مرتبه نازل تر است، آن است كه خود را در محضر خداوند بداند و آداب اين محضر را بپايد. اهميت حضور قلب در نماز تا بدان پايه است كه نماز بي حضور قلب، مقبول خداوند نمي افتد و تا نماز قبول نشود، در هيچ عبادت ديگري نظر نمي شود؛ چرا كه قبولي نماز شرط قبولي باقي اعمال است. بدين ترتيب كليد قبولي همه عبادات، حضور قلب است.
پس از طي اين مراحل سالكانه است كه «عبادت» از «عادت» فاصله مي گيرد و مؤمن راستين، سرخوشانه، در منزل امن نيايش بار مي افكند و ميهمان بزم دلنواز ربّاني مي شود.

نگاه امروز
در مي زنند...
ياسر هدايتي
hedayati@hamshahrei.org
۱- دلربايي صورت و مستوري معنا، خود حقيقتي همزاد انسان است و تاريخي دارد به گستره مصلحت هايش؛ مصلحت هايي از سر اراده و توهم و گاه ناداني اش كه سرانجام ناگزير آن، جز به مذبح رفتن حقيقت نبوده است.
فرياد رسولان مرسل و غيرمرسل كه فراشدن انسان را از ظاهر و پوسته مي خواستند، هنوز در صفحات تاريخ پيداست و طنين اين آخرين فرياد خاتم رسولان، جاودانه مسيري است كه در هزارتوي زيست انسان، چراغ است.محمد مصطفي(ص) آمد كه انسان را در مقام اجتباء با ظاهري آشنا كند كه خود، عين باطن است و اول آن عين آخر؛ با اويي كه بر همه چيز عليم است.انسان فراخوانده شده دعوت محمد(ص)، ظاهر را نفي نمي كند كه صورت را در حقيقت مي بيند و حقيقت را در ظاهر منقش.ظاهر مسلمان، ديوار روميان است در حكايت نقاشي چينيان كه آنقدر جلا مي خورد تا صورت، عين معنا شود، تا «صورت بي صورت بي حدّ غيب ‎/ زآينه ي دل دارد آن موسي به جيب ‎/ عكس هر نقشي نتابد تا ابد‎/ جز ز دل هم با عدد هم بي عدد ‎/اهل صيقل رسته اند از بو و رنگ ‎/هر دمي بينند خوبي بي درنگ» معنا در اسلام همه چيز است و اين همچنان كه آمد، نفي صورت نيست كه «المجاز قنطره الحقيقه» .گو اينكه امام محمد غزالي نيز اشاره اي آشكارا به اين مسأله دارد كه پاكي ظاهر، در باطن نيز تأثير دارد و بر قلب، نوري از ظاهر مي تابد و اين به واسطه رابطه اي است كه ميان عالم صورت و عالم معنا كه قلب جزء آن است وجود دارد.آشكارگي پيوند ميان صورت و معنا و توجه به حقيقت مستور در پس ظاهر،به ويژه در عبادات ما ،جاي هيچ گونه تقصيري را حتي براي مستضعفين باقي نمي گذارد.
جلوه فرداي معنايي كه در پس امروز صورت قرار دارد، به وضوحي تمام عيار، عبادت را در اسلام بر سه دسته قرار داده است؛ اميد ثواب و ترس از عقاب كه عبادت تجار است و از جهت شرف عبوديت كه عبادت بندگان است و عبادت به جمال و جلالش از سر محبت كه عبادت آزادگان است.اين گزاره بنيادين اسلام در تعريف عبادت است. در اين ميان، خنك آنكه حديث دلربايي صورت و مستوري معنا در حكايت امور زميني مان حرف معتبري نيست. چه كسي تنها با نام عسل يا ديدنش دهانش شيرين مي شود؟ آيا با ديدن صورت ساختمان، بي خيال پي ريزي محكم آن مي شويم و به نماي آن دل خوش مي كنيم؟ و هزاران اما و اگر ديگر، كه در خانه اگر كس است...
۲- قلب، سلطان عالم معناست. باطن انسان در قلب معنا مي شود؛ قلبي كه با ايمان و ايقان، عرش الرحمان است و به فرمايش امير(ع) مصحف بصير. اهل معرفت قلب را حقيقت انسان و مركز دريافت معارف حقاني و لطايف رباني و گوهران نوراني مي دانند. سيد حيدر آملي قلب را مظهر جميع اسماء و صفات و كمالات حضرت باري تعبير مي كند و از اين رو آن را تحول پذير مي داند، كه دو طرف دارد؛ گاهي به سوي حق و گاهي به سوي خلق. در حديث است كه قلب، خانه حضرت باري است و اين خانه به تعبير مولانا دروازه اي بزرگ و نامحدود است.از صورت تا ظاهر، يعني از حواسي كه حس مي كنند به قلبي كه مي بيند، مي شنود، مي بويد و... . با اين اوصاف، بايد به جست وجوي ابرويي بود براي پل زدن از مجازها.(۱)
۳- انگار در مي زنند... .
۱- شايد برسم با تو بدان عشق حقيقي
ابرويت اگر پل زند از عشق مجازم حسين منزوي

نگاه
درنگي در مقام اسوگي حضرت زهرا(س)
شمع شبستان حرم
محمد جمعه ذكي
يكي از علل توفيق اديان نسبت به مكاتب فلسفي، در همگاني شدن و ماندگاري، احتمالا در اين نكته نهفته است كه اديان علاوه بر بينش براي بشر «الگو» نيز ارائه مي كنند. الگويي كه حس مقايسه او را راضي و كار غلبه بر ترديد را بر او آسان مي سازد. تلفيق موفقانه عينيت و ذهنيت يا انديشه و عمل، كاري است كه اديان بزرگ، موفق به انجام آن مي شوند و به نظر مي رسد هر ديني كه در اين تلفيق توفيقي بيشتر يابد، گسترش و ماندگاري بيشتري خواهد داشت.
از مهم ترين برتري هاي اسلام ديني كه طبق آمارهاي رسمي جهاني هر روز فراگيرتر مي شود اين است كه اين دين، علاوه بر ارائه فرد الگو، براي اولين بار در تاريخ اديان «خانواده الگو» براي بشر ارائه داده است. ارائه اين الگو براي انسان سرشته با زندگي اجتماعي و خانوادگي، به اندازه صدها متن و كتاب ارزشمند و كارگشاست، زيرا تصوير و تجسيم مجموعه اي از روابط متعالي در قالب رفتارهاي افراد يك خانواده بي همتا (اهل البيت) و به نمودار كشيدن ارتباط ها و نقش هاي ظريف اين افراد در سازمان خانواده و كل جامعه، از عهده هيچ متن و بياني برنمي آمد.
هريك از افراد اين خانواده در جاي خود نقش مهم و گاه بديل ناپذيري دارند و همانند يك منظومه، همديگر را تكميل مي كنند، اما نقش حضرت زهرا (س) در اين منظومه از جهات بسيار منحصر به فرد است. او در اين منظومه، همزمان هم نقش فرزندي را ايفا كرده است ،هم نقش مادري را و هم نقش همسري را و از جهات مختلف براي نيمي از بشر مي تواند الگويي تمام عيار باشد. درواقع نقش حضرت زهرا (س) به عنوان دختر، همسر و مادر نمونه، براي هر اصلاح اجتماعي پايدار همانند نقش يك پيامبر است. پيامبر براي نيمي از جامعه انساني كه به رغم مشتركات انساني به جهات طبيعي نمي توانند بين خود و يك مرد هرچند فرهيخته   مقايسه اي برقرار كنند. اين نيمه مي خواهند دختري را، همسري را و مادري را بياموزند و طبيعي است كه خويشتن را در آينه «زن برتر» ارزيابي مي كنند.
اين زن برتر كسي است كه پيامبر، اين روح دريايي و بيكران او را «مادرپدر» خوانده است. در ميان عرب ها «كنيه» رسم رايجي است و كنيه حضرت زهرا همين جمله بوده است؛ يعني «ام ابيها» ، مادر يعني بازسازي عاطفي و لنگرگاه روحي، سكونت، اطمينان و پناه. پيامبر بارها اين جمله را درباره زهرا به كار برده بود: «فداها ابوها؛ پدرش به فدايش باد» و شنيده نشده است كه درباره كسي ديگر امثال اين تعبيرات را به كار برده باشد. تمام رفتار پيامبر داير مدار ارزش ها بوده است : «و ما ينطق عن الهوي؛ از روي خواسته هاي نفساني سخن نمي گويد» . ارزش هايي در اين زن بوده است كه رابطه او را با پيامبر بسيار فراتر از رابطه مرسوم مي برده است. ايثار او در راه دعوت پيامبر و تجهيز سردار فداكار اسلام براي استقرار و ريشه گرفتن اين دعوت و خانه داري پرمشقت آن روزگار به خصوص براي زني چون او با انبوهي از گرفتاري ها، ساده زيستي و تقواي بي مانند او، روشن بيني و صبر او در برابر اين همه مسئوليت ها و مهرباني او، شايسته چنان ستايش هايي است كه از عهده هيچ زبان و بياني برنمي آيد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
علم
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  علم  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |