پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
در حاشيه ممنوعيت بسته هاي كتاب _ موسيقي در نمايشگاه هجدهم
كلمه و صدا، كتاب
000366.jpg
عليرضا پور اميد
اول خرداد ماه انتخابات اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران برگزار شد، اتفاقي فرخنده در يك فاصله زماني مناسب با اتمام كار نمايشگاه كتاب كه نه مثل مصاحبه هاي مربيان ورزشي (فوتبال) بلافاصله پس از پايان بازي است و نه مثل برخي تحقيق و تفحص ها كه به قدري دور و دير انجام مي پذيرد كه تمامي نكات ريز و ظرايف موضوع از ذهن و حافظه زدوده شده است و... بله، با يك فاصله منطقي و ارزشمند اين انتخابات برگزار مي گردد و قطعا دوستان كتابگر و كتابمند و كتابچي ما با اين تعدد و تكثر كه صد البته به لحاظ كمي لازم و ضروري است كم كم خود واقفند كه امروز نياز جامعه فرهنگي ما به صنف ارجمند و تأثيرگذار حوزه نشر، بيشتر يك نياز عمقي و محتوايي است نه گسترش در سطح و تعدد «لاتعدولا تحصي» ناشران شناسنامه دار يا بي آدرس ولامكان و «ناشرمولف» و «ناشر موقت» ناشران فصلي و چه و چه ... البته اين توجه به كيفيت ها به مقابله با كميت ها نيانجامد كه آن هم مضرات خويش را داراست مثل همين تصميم امسال برگزاركنندگان نمايشگاه كه به دليل مقابله با برخي از ناشران ويتريني و به اصطلاح بنده «كتابوتيك» به جاي كتابفروشي كه اصولا تفكر كافه كاباره اي را با كتابسازي و عوامفريبي آميخته اند و با استفاده از صداي مثلا هنرپيشه يا برانگيختن حس ترحم مردم نسبت به شاعري نابينا درصددند كه به فروش بيشتر برسد. هيچ گونه توليد و اثر موسيقايي به عنوان اين كه جزو كتاب و فرهنگ مكتوب واقع نمي شود اجازه ارائه در نمايشگاه را نداشت و شد آنچه شد و چه بسيار دريغ و درد و چه هدر رفت سرمايه ها و انگيزه ها... مثل اين بود كه براي تنبيه چند دانش آموز خاطي بخواهيم مدرسه را تعطيل يا محدود سازيم و اين از ضعف هاي عمده نمايشگاه امسال بود.
***
اي نامه حق به سوي مخلوق، در قامت تو شده مجسم
وي آنكه بشر به حرمت تو، نزد پري و ملك مفخم
نمايشگاه كتاب با همه تلخ و شيريني هايش و با تمامي اشك ها و لبخندها و رضايت ها و رنجش ها و... به پايان رسيد و رفت تا سال دگر و برگزاري بزرگترين ميعادگاه تمامي اهالي فكر و فرهنگ و كلمه با آن حوزه وسيع و ساحت گسترده از مؤلف و نويسنده تا حروفچين و چاپنده، طراح و صفحه آرا تا جلدساز و صحاف و خريدار و فروشنده و... حجم عظيم مبادلات ريالي و دلاري و اجاره بدون شرط تمليك متري «x» مقداركه نمي دانم تا چه ميزان در سال بعد خود را با شرايط و نوسانات نرخ تورم هماهنگ خواهد ساخت (خداوند بركت دهد به سرزمين امانيه و محموديه روبه روي اوين و دركه پشت صدا و سيما و...) و گلايه ها و شكوائيات سرمايه گذاران حوزه نشر و فريادها و دادخواهي هاي خريداران كم بضاعت و اندك سرمايه از افزايش لحظه افزون قيمت هاي پشت جلد كه چندي است به دليل حجب و حيا و افزايش نرخ كتاب از پشت جلد به داخل كتاب و در صفحه شناسه نقل مكان كرده است و در مقابل ،توجيهات و استدلالات مسئولين و نيز ناشران كه كماكان قيمت كتاب را در تناسب با مثلا تنقلات و يا مثل نگارنده در قياس با دسته چك بانك ها، مناسب و در جهت تراضي و به نفع خريداران بيان مي كنند. به هر حال هياهو و غوغاي نمايشگاه كتاب و عمر سالي ۱۰ روزش فرونشست و شمال شهر تهران نيز پس از دو هفته شلوغي و ترافيك و اختلال، نفسي كشيد و فعلا همه راضي (به جز غائبين نمايشگاه) تا اين كه كم كم روزهاي بي رواجي و كساد كتاب دوباره رخ نمايد و چك ها و سفته ها و... وزن خويش را در سررسيد به رخ بكشاند.
آخر همه كدورت گل چين و باغبان
گردد بدل به صلح چو فصل خزان رسد
***
در تعريف كتاب آورده اند كه: «حاملي كه مضموني را حمل نمايد» و البته اين تعريف، هر مقوله مضمون دار و مطلب باري را شامل مي شود و به تعبيري كتاب و كتابت و فرهنگ مكتوب را محدود به قالب و محدوده «كاغذ و شيرازه و جلد» نمي نمايد و ذهن را آماده مي سازد براي پذيرش و استقبال از كتاب هاي مجازي و كتابخانه ها و كتابفروشي هاي لامكان و بدون آدرس هيأت جغرافيايي و قطعا عدم توجه بدين آتيه محتمل و آينده لاجرم، فرد را مثل نگارنده اين سطور در رؤيا و خاطره خوش استشمام بوي عرق روح نويسنده، از واقعيات و عينيات، بدور و پرت افكنده و لنگ لنگان و دون كيشوت وار به جدالي نابرابر با سرعت و فن آوري و مدرنيته خواهد برد. سال گذشته مجالي بود و حوصله ام كه به بررسي كتاب هاي حوزه موسيقي در شاخه ها و بخش هاي مختلف اين رشته پرداخته و به معرفي كتاب هاي برجسته و مفيد و راهگشاي اين هنر بپردازم امسال نيز باتوجه به دقت بيشتر بر آينده و آتيه كتاب و اين كه چرا در اين صنف محترم تمامي دست اندركاران و پردازندگان و افراد دخيل مؤثر و كم تأثير همه و همه به نوعي و به بياني، ناراضي و شكايت مند و گلايه دارند و چرا؟؟
در هر كسي كه مي نگرم بر شكايت است
در حيرتم كه گردش گردون به كام كيست
باري كتاب با همه محبوبيت ها و مقبوليت هايش در بين اهل فكر و فرهنگ و با همه دلبري ها و دلربائيهايش به سمت و سوي انديشه و تفكر، به هر حال يك مقوله اقتصادي است و شگفت اينكه وجه اقتصادي او پررنگ تر و پرپرسنل تر از وجه فرهنگي اوست و در ازاي هر يك نفر مثلا مؤلف يا نويسنده يا شاعر يا محقق (فرهنگي)، دهها نفر فرد دخيل را مي توان ديد كه در بخش اقتصادي اين حوزه فعاليت دارند (ريالي) و طرفه تر اين نكته كه كتاب تنها و يگانه عضوي است در ايران كه خالق و پديدآورنده اصلي آن، نمي تواند صرفا ازين منبع ارتزاق كند و امرار معاش نمايد درحالي كه هر كس بنا بر شغل خويش مي تواند هزينه هاي زندگي را به نوعي جوابگو باشد. حال چه در درياها صدف و در جويد يا در خيابان ها نان خشك و خرمهره يا... اما كتاب اين هنر را دارد كه اساسا هزينه هاي خودش را (مثل كاغذهاي چركنويس _ هزينه برق و چاي و سيگار و خودكار و مداد و...) تكافو نمي كند چه برسد به اين كه مثلا بخواهد درآمدزا و معيشت گذرا هم باشد. (البته به جز استثنائات) و دقيقا برعكس چاه هاي خشك مناطق كويري است كه به آب نمي رساند ديگران را اما چاه كن را به نان خواهد رساند.به هر حال مقدمه بر موضوع و حاشيه بر متن فزوني يافت كه مقصود اين نوشته شناسائي و معرفي مختصات كتب موسيقايي بود و سخن در پيشگفتار به درازا كشيد،باري سخن از تعريف كتاب بود و اين كه با آن تعريفي كه ارائه شد،لزوما كتاب محدود به «كاغذ و شيرازه و جلد» نيست.
نقل است كه چند دهه قبل وقتي مرحوم حسينعلي ملاح به دكتر پرويز ناتل خانلري گفت: براي هر شماره مجله سخن يك مقاله موسيقايي خواهم نوشت گويا موجب اعجاب مرحوم خانلري شده بود كه مگر چقدر مي توان درمورد موسيقي قلم را به تحرير كشاند و اين تفكر البته تا امروز برقرار است كه «نظريه پردازي در موسيقي زياد شده درحالي كه موسيقي يك مقوله اجرايي است و بايد اثر را شنيد يا شاهد بود و...» با ذكر اين مثال و نيز از يك منظر آسيب شناسانه روشن مي شود كه ۹۵ درصد كتب موسيقي كه در دسترس قرار دارد فاقد تعريف كامل كتب موسيقي مي باشند و كتاب موسيقايي اگر فاقد لوح فشرده يا نوار مكمل باشد قطعا موسيقايي محسوب نمي شود مگر كتاب هاي تاريخ موسيقي يا رجال موسيقي و بيوگرافي ها و... كه همانان هم چنانچه با CD يا كاست آثار هنرمندان مزين گردد از اعتبار و اقبال بيشتر و فراتري برخوردار خواهد بود.
***
بر مي گردم به مطلب و انتخابات اتحاديه ناشران و كتابفروشان،همه  مقصود از اطاله  سخن اين جا بوده است؛ نگارنده به منتخبين گرامي و دوستان عزيز اتحاديه كتابفروشان كه اتفاقا در كارنامه نشرشان آثار قابل توجهي از موسيقي به چشم مي آيد تأكيد مي نمايم كه باتوجه بيشتر و دقت افزون تر به تهيه و توليد و نشر آثار موسيقي بپردازند همچنانكه كتب ورزشي يا كتب نقاشي بدون نمونه آثار، ابتر و ناقص محسوب مي شوند اين قاعده نيز درمورد هنر موسيقي نيز صادق و واجب الرعايه مي باشد.

كتابخانه
يادداشتي بر كتاب «عاشق ناشي» نوشته: موسي بيدج
حكايت هاي يك مترجم كهنه كار
000363.jpg
علي الله سليمي
عاشق ناشي / موسي بيدج / ۳۰۰۰ نسخه / چاپ اول ۸۴ / ۱۰۸ صفحه / ۱۱۰۰ تومان / نشر خورشيد باران / طراح جلد:  باسم رسام
اين روزها در ميان كتاب هاي منتشره در بازار نشر ايران كتاب «عاشق ناشي» نوشته موسي بيدج هم ديده مي شود.اين كتاب شامل ۱۲ داستان كوتاه با عناوين «قتلي بزرگ از نوع بي اهميت» ، «عاشق ناشي» ، «بوي باغچه باران خورده»، «بعد از هجرت» ، «ما پر از عباسيم» ، «مرد سامسونت به دست عينك به چشم» ، «ادبيات متعهد» ، «خاطرات پربار مترجمي پركار» ، «آوازي براي غربت راجو» ، «فانوس خانه» ، «كلاف» و «سايه» است.«عاشق ناشي» به قلم نويسنده اي است كه بيشتر كتابخوان هاي ايراني او را به عنوان مترجمي پركار در حوزه ادبيات عرب مي شناسند. البته موسي بيدج مجموعه داستان ديگري هم منتشر كرده (آسمان زعفراني _ نشر كوبه) كه خيلي در ميان اهالي ادبيات داستاني ايران شناخته شده نيست. وي همچنين علاقه خود به ادبيات داستاني را با ترجمه مجموعه داستان هاي كوتاه فاطمه العلي نويسنده كويتي با عنوان «عصاي آبنوس» نشان داده ولي با اين حال موسي بيدج در ميان كتابخوان هاي ادبيات معاصر به همان «مترجم فعال» معروف است كه بيشتر كتاب هاي شعر شاعران عرب را براي خوانندگان فارسي زبان ترجمه كرده است.«دنيا چه قدر دير است» هم عنواني مجموعه اي از شعرهاي موسي بيدج است. با توجه به سابقه درخشان بيدج در حوزه ترجمه ادبيات عرب، مجموعه داستان «عاشق ناشي» وزنه قابل توجهي در ميان نوشته هاي او محسوب نمي شود. در اين كتاب نويسنده به مقوله ادبيات داستاني با نگاه جدي و حرفه اي برخورد نكرده است.داستان كوتاه مولفه هاي به خصوصي دارد كه نويسنده موظف است حداقل به بخشي از آنها توجه كند تا بتواند در ميان نويسندگان صاحب نام اين عرصه حضور خود را به رخ بكشد. موسي بيدج از اين زاويه به ادبيات داستاني معاصر ايران نگاه نكرده است. او هر ۱۴ داستان كوتاه مجموعه «عاشق ناشي» را براساس و پايه دانش و سليقه خود نوشته و پيشرفت هاي نويسندگان معاصر ايراني طي سال هاي اخير در دستيابي به شگردها و تكنيك هاي تازه داستان نويسي را ناديده گرفته است. همچنين مضامين مورد استفاده نويسنده در اغلب داستان هايش جزو دغدغه هايي نيست كه مخاطبان ادبيات داستاني معاصر ايران اين روزها دنبال مي كنند. اولين داستان كتاب (قتلي بزرگ از نوع بي اهميت) درباره مرگ مردي به نام آرزومند است كه وقتي متوجه مي شود زنش كتاب هاي او را به نمكي سر كوچه داده سكته مي كند و مي ميرد. اين داستان با حواشي بسيار شروع مي شود كه ربط چنداني به موضوع داستان ندارد. شخصيت هاي اصلي داستان كه خواننده دوست دارد درباره آنها بيشتر بداند به حاشيه رانده مي شوند (آرزومند و همسرش). وقايع داستان را احمدآقا براي آقاي كرمي تعريف مي كند كه هر دو كارمندان يك اداره هستند و در حين كار در اداره براي اينكه صحبتي هم با يكديگر داشته باشند، احمدآقا ماجراي مرگ آرزومند را پيش مي كشد و در ادامه به رد و بدل كردن حرف هاي پيش پاافتاده هر روزه شان مي پردازند.براي خواننده حرف هاي پيش پا افتاده احمد آقا و آقاي كرمي در حين كار در اداره، جذابيت چنداني ندارد. آنچه باعث مي شود توجه خواننده به حرف هاي احمدآقا جلب شود، صحبت او درباره مرگ آرزومند است كه در ميان صحبت هاي هر روزه آنها، حرف تازه اي است و شدت وقايع آن هم نسبت به ساير اتفاقات پررنگتر است.اما نويسنده به اهميت وقايع توجه چنداني نمي كند. دو كارمند فوق با واقعه مرگ آرزومند هيچگونه رابطه نزديكي ندارند و تنها مساله اي كه باعث مي شود خبر مرگ آرزومند در ميان صحبت هاي آن دو كارمند در آن روز جاي گيرد همسايه آرزومند -يكي از آن دو كارمند (احمدآقا) -است. حتي احمدآقا با مساله مرگ همسايه خود احساس همدردي هم نمي كند: «... علت مرگش خنده داره.»
عدم توجه به محور اصلي داستان، باعث شده شخصيت هاي فرعي متعددي وارد قصه شوند كه نقش چنداني در پيشبرد داستان ندارند.داستان مي توانست روي زندگي و انديشه هاي آرزومند متمركز شود كه در آن صورت مخاطب مي توانست با انگيزه هاي او بيشتر آشنا شود.شيوه روايتي موسي بيدج، برگرفته از شيوه هاي قصه گويي است تا شگردهاي قصه نويسي. گويي نويسنده متني را براي اجراي راديويي تنظيم كرده است:
احمدآقا گفت: «خدا رحم كرد كه زنم شاعر نشد.»ساختمان اداره را دود گرفته بود. هيچ مراجعي نبود. همه رفته بودند كه فردا بيايند.آقاي كرمي گفت: «چه طور مگه احمدآقا؟»احمدآقا گفت: «آقاي كرمي! ما يه همسايه داريم، يعني داشتيم كه اسم اونو گذاشته بوديم آرزومند.»
- خوب، چي شد؟
- هيچي! عمرشو داد به شما.
- پير بود يا مريض؟
حرف هاي دو كارمند (احمدآقا و آقاي كرمي) همين طور ادامه پيدا مي كند تا به حرف هاي هميشگي آنها در اداره خلاصه مي شود البته با ورود آبدارچي.آبدارچي، با يك سيني چاي وارد شد. كرمي گفت:چاي تازه جوش اعلا رسيد.و قاه قاه خنده سر داد. آبدارچي، چشم غره اي رفت و گفت:« آقاي كرمي! به جاي مزه پروندن، بشين كاراتو بكن.»كرمي گفت:« تو كه مشتري چاق و چله نمي آري.»آبدارچي گفت:« نه بابا، تو نرخت رفته بالا.»
داستان بعدي كتاب «عاشق ناشي» ساختار لطيفه گونه دارد. پيرمرد فروشنده به يكي از مشتري هايش (شهرزاد) در حين خريد او و دوستانش از مغازه او شيفته مي شود و بعد از چند دقيقه متوجه مي شود شهرزاد، شوهر و بچه دارد. درحالي كه همراهان شهرزاد مجرد هستند.همچنين در داستان «بوي باغچه باران خورده» خانواده اي در انتظار فرزندانشان هستند كه در جبهه هاي جنگ حضور دارند.در اين نوشتار كوتاه فرصت نقد و بررسي تك تك داستان هاي كتاب نيست ولي با مرور مجموع داستان هاي كتاب «عاشق ناشي» مي توان ادعا كرد بيدج براي رقابت با نويسندگان داستان كوتاه در ايران امروز دست به تاليف داستان هاي اين كتاب نزده بلكه دغدغه هاي شخصي او در عرصه داستان نويسي منجر به شكل گيري كتاب «عاشق ناشي» شده است.با اين حال موسي بيدج، هنوز همان مترجم توانا و كهنه كاري است كه توانست طي ساليان اخير شاعران شهير و صاحب نام عرصه ادبيات مقاومت فلسطين را به كتابخوان هاي ايراني معرفي كند؛شاعراني همچون: محمود درويش، سميع القاسم، معين بسيسو، توفيق زياد، محمد القيسي، عزالدين المناصره، فدوني طوقان، احمد دحبور، مريد البرغوثي، ابراهيم نصرالله و...

گزارش
هشدار به مسئولين فرهنگي و دلسوزان ميراث فرهنگي !
اصفهان قتلگاه نسخ خطي
000369.jpg
مسعود لواساني
حاميان و علاقه مندان به نسخ خطي سالها است كه نسبت به نابودي ميراث مكتوب كشور هشدار مي دهند، در اينجا تنها گوشه اي از سرنوشت ميراث مكتوب در شهري كه به نصف جهان شهرت يافته است را مي خوانيد.
چندي است كه در شهر اصفهان برخي از افراد سودجو براي رسيدن به درآمد بيشتر از وجه توريستي اين شهر استفاده مي كنند و بازارهاي اين شهر را تبديل به بزرگترين حراجي هاي نسخ خطي و ميراث مكتوب چند صد ساله كشور نموده اند.
اگر گذارتان به ميدان نقش جهان اصفهان افتاده باشد در پشت ويترين هاي رنگارنگ بسياري از مغازه هاي آن نسخ خطي را مشاهده مي كنيد كه پس از ورق، ورق شدن يك كتاب خطي با ارزش و قاب گرفتن آن به فروش مي رسد.
آنچه كه در تصوير مشاهده مي كنيد صفحه اي از يك شاهنامه فردوسي خطي و بسيار نادر است كه در يك حراجي داغ يا به قول فروشنده ( Hot Sale) فقط با بهاي ۳۹۷ يورو يعني به عبارات ۵۶۸ هزار تومان ( نا قابل ) به فروش مي رسد كه اگر علاقه مند به خريد آن باشيد مي توانيد به آنتيك فروشي هاي حاشيه ميدان نقش جهان مراجعه كنيد.
يكي از كارشناسان نسخ خطي و علاقه مندان به ميراث مكتوب تعريف مي كند كه هفته گذشته كه مسافرت دو روزه اي به اصفهان داشتم و در ميدان نقش جهان اصفهان قدم مي زدم چشمم به پيرمردي حدودا ۶۰يا۷۰ ساله افتاد كه يك نسخه خطي به دست داشت و در حال بيرون آمدن از مغازه اي بود.
000372.jpg
سريع به طرفش رفتم و گفتم حاجي فروشنده اي ؟ گفت آره اگر مشتري باشي ؟ چرا كه نه؟! نسخه رو از دستش گرفتم و نگاهي به آن كردم؛ ابتداي كتاب نوشته بود شده بود هذا كتاب يوسفيه و در پايان آن تاريخ كتابت (در حدود قرن دوازدهم هجري قمري ) و نام كاتب ذكر شده بود. اين پيرمرد برايم گفت كه قصد دارد اين كتاب را به مغازه دارها يا دلالان نسخ خطي اطراف ميدان بفروشد.
پس سرنوشت اين كتاب روشن است؛ در بهترين شرايط از كشور خارج مي شود و در بدترين شرايط سر از عتيقه فروشي ها در مي آورد و آنها هم بعد از پاره پاره كردن آن و با كشيدن هركدام از مجلس هاي نقاشي و تصاوير كتاب، در يك قاب آن را به صورت برگ برگ به فروش مي رسانند؛ اتفاقي كه پشت ويترين مغازه هاي آنتيك و عتيقه فروشي هاي اصفهان بارها و بارها شاهد آن بوده ايم.
اين كارشناس آرزو مي كند كه  اي كاش بسياري از اين نسخه هاي خطي با ارزش و نادر از كشور خارج شود تا اينكه به دست اين دلالان هنر ناشناس بيفتد و سرانجام اين ميراث با ارزش سلاخي و مثله شوند.
نكته جالب تر درمورد اصفهان اينكه امسال اين شهر به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام معرفي شده است و اين در حالي است كه در همين شهر به راحتي فرهنگ سلاخي مي شود و هيچ كدام از مسئولين امر يا اطلاعي از اين مهم نداشته و يا اگر دارند توجهي نمي كنند كه در هر دو صورت ضعف مديريتي مشهودي است.
اما اين ناهنجاري فرهنگي با اندك توجهي از سوي مسئولين فرهنگي اصفهان قابل رفع است و مي توان با توجه به تخصيص بودجه هاي كلان به اين شهر به مناسبت انتخاب آن به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام اقدامات موثري درعرصه شناسايي، جمع آوري، سامان دهي، نگهداري و مرمت، فهرست نويسي، احياء و اطلاع رساني نسخ خطي انجام داد كه همه اين مسائل منوط به همت مسئولان ذي ربط است.
با نگاهي به سايت اصفهان پايتخت فرهنگي جهان اسلام در سال ۲۰۰۶ و بودجه تخصيص يافته به آن روشن است كه مي توان با تخصيص بخش اندكي از اين بودجه اقدام به خريد نسخ خطي و جمع آوري اين آثار كرد تا از همين جا جلوي وارد شدن خسارت هاي فرهنگي بيشتر به كشور گرفته شود.

كتاب
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  كتاب  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |