مريم رضايي
نخستين بار كه ملوانان انگليسي از راه دريا پديده فوتبال را وارد كشور ما كردند و شهر آبادان دروازه آن شد، شايد كمتر كسي، آن زمان تصور مي كرد كه فوتبال بخشي از زندگي مردم شود و خواسته و ناخواسته ساعات بسياري از اوقات مردم صرف آن شود.
در حقيقت پديده فوتبال در شكل نخست آن به دل محلات ما جوش خورد و از همان جا جوشيد و قهرمانان بسياري را راهي باشگاه هاي بزرگ ايران و خارج از ايران كرد. بايد اذعان داشت، توپ و زمين دو واژه نام آشناي همه محله ها از قديم تا اكنون است، هر چند كه رفته رفته با مدرنيزه شدن شهرها و زندگي و بافت اجتماعي عرصه تاخت و تاز گسترده فوتبال كه زماني همه جاي محله از آن او بود كوچك و كوچك تر شد! با اين وصف هنوز هم در ميان محله ها و بازي هاي محلي يكي از پرطرفدارترين ورزش ها، فوتبال است.
كارشناسان ورزش و آناني كه عمر خود را صرف توپ و زمين كرده اند همگي اذعان مي دارند كه بايد فكري كرد تا عنصر حركت و بازي و ورزش در محلات خشك نشود و با تدابير جديدتر و منطبق با زندگي امروزي و فقط با كمي تغيير شكل در آن ورزش را همچون گذشته در محلات جاودانه ساخت.
رضا رجبي پيشكسوت فوتبال كه از اوايل دهه ۱۳۴۰ در جنوب تهران و از دل محله جواديه به عرصه فوتبال محله پيوست و از آنجا به باشگاه هاي بزرگ راه يافت ناگفته هاي بسياري از ورزش محلات با ما در ميان گذاشت. او مي گويد كه ورزش محلات را بايد به دل ورزش مدارس جوش داد و استعدادها را با جدي گرفتن ورزش مدارس كشف كرد.
* فوتبال را از كجا و در كدام محله شروع كرديد؟
- من در سال ۱۳۳۷ در محله جواديه تهران به دنيا آمدم. مدتهاست كه دوران كودكي را مرور مي كنم و از مرور اين بخش از زندگيم بسيار خوشحالم. يادم هست كه وقتي ۶ ساله بودم و براي اولين بار همراه مادرم به مدرسه مي رفتم به دليل وابستگي شديد به مادر، در مدرسه شروع به گريه كردن كردم و يك ساعتي داد و فغان من بلند بود تا اين كه به من يك توپ دادند. من هميشه اين را اين گونه تعبير كرده ام كه وابستگي مادر جايش را به توپ در زندگي من داد. توپ موجب انس و الفت و دوستي من با مدرسه شد.
* در كدام مدرسه بوديد؟
- از مدرسه نادر در نازي آباد بود كه من فوتبال را شروع كردم.
از اواسط كلاس اول دبستان با توپ پلاستيكي ۲۰۰-۳۰۰ تا روپايي مي زدم. در كلاس دوم دبستان در سن هشت سالگي طوري شده بود كه همه جمع مي شدند و من حدود ۳۰ دقيقه روپايي مي زدم.
* در محله چطور ورزش مي كرديد؟
- آن وقت ها تيمي در نازي آباد وجود داشت كه براي بزرگسالان بود. ابراهيم آشتياني، علي جباري، نادر تجلي، حسن ابراهيمي و... بزرگان فوتبال نازي آباد بودند و آن موقع جا براي بازي فوتبال خيلي وسيع بود اما گاهي اوقات آنها فوتبال دروازه كوچك هم بازي مي كردند. يك روز اتفاقي كه من مشغول تماشاي بازي آنها بودم به من گفتند بيا در دروازه بايست.
آن وقت من ۹ ساله بودم و يادم هست در آن دروازه كوچك من پاها را خوب مي خواندم و بعد از آن بازي بود كه از من آدرس منزل را پرسيدند و گفتند بعد از اين مي آييم تا با ما بازي كني! البته در آن زمان قد و قواره و وضعيت جسماني من از همسالان خودم بزرگتر بود و يازده ساله نشان مي دادم. من انتخاب شدم و هفتگي در تمرينات آنها حاضر مي شدم. محل تمرين ها هم نازي آباد پارك ۲۵ شهريور بود.سپس با فوتبال جلو و جلوتر رفتم. در ۱۵ سالگي كاپيتان تيم ملي نوجوانان شدم. در ۱۶ سالگي در جام تخت جمشيد بازي كردم و در ۱۸ سالگي عضو تيم تاج، استقلال فعلي شدم. اما در مدرسه كه بودم به عنوان ليدر اولين تيم فوتبال مدرسه را درست كردم و شروع به خريدن كاپ كرديم و بازي را به ساير محلات هم كشانديم. البته محل بازي ما آسفالت هاي خيابان هاي بيرون مدرسه بود و آن وقت ها خودرو و شلوغي مثل امروز نبود. بايد بگويم كه كاپ هاي آن وقت ها و پيروزي و به دست آوردن كاپ ها براي ما به اندازه جام جهاني امروز شايد مهم بود و به ما انگيزه مي داد! من به سن ۱۳ سالگي رسيده بودم كه يك تيم منتخب خاني آباد و نازي آباد تشكيل و انتخاب شد كه قرار شد با تيم منتخب پاكستاني هاي مقيم تهران بازي كنند و من هم انتخاب شدم. در اين سال بود كه در خاني آباد ما در يك زمين خاكي بازي را انجام داديم و تيم ما ۱۱ بر يك بازي را برد و هر ۱۱ گل را من زدم. آن وقت ها من به دليل قدرت تصميم گيري، سرعت بالا و تكنيك در گوشه راست بازي مي كردم.
* الگوي فوتبال دوران كودكي شما چه كسي بود؟
- آن وقت ها در ذهنم بكن بائر را به عنوان الگوي ورزشي فوتبال قبول داشتم. او فوتبال را خيلي خونسرد بازي مي كرد و من همه بازيهاي او را از تلويزيون هميشه دنبال مي كردم.
* بازي فوتبال را چگونه ادامه داديد؟
- پدر من در سازمان گوشت كار مي كرد و تيم كارگران سازمان گوشت در آن زمان اسم من را هم به عنوان عضو تيم براي مسابقات قهرماني كشور در سن ۱۳ سالگي در تيم بزرگسالان خود رد كرده بودند.
در آن تيم افرادي مثل كريم پاژخ، محمد علي پاژخ، جعفر عليقليان، جعفر عسگري كه بازيكناني در حد تيم ملي و باشگاهي بودند حضور داشتند.يادم هست در زمين راه آهن با تيم مركبات بازي داشتيم كه در ۱۰ دقيقه آخر وقتي من را به زمين آوردند در كرنر من توپ را وارد دروازه حريف كردم و بازي را برديم. بعدها يك روزي هم در شهر ري تيم سازمان گوشت با تيم اقبال بازي داشت و عباس رضوي مربي آنها بود و من آن وقت ۱۴ ساله بودم، البته درس هم مي خواندم و خيلي هم خوب درس مي خواندم و در حقيقت فوتبال انگيزه مرا براي بهتر درس خواندن شديدتر كرده بود و تلاش من قرار گرفتن در مثلث زندگي بود كه يك رأس آن تحصيل، يك رأس ورزش و يك رأس خانواده بود. در هر صورت، بعد از اين بازي بود كه عباس رضوي با من صحبت كرد و به منزل ما آمد و براي ابومسلم مشهد از من دعوت كرد و از پدرم خواست كه با او به تيم ابومسلم بروم اما چون فرزند بزرگ خانواده بودم مرحوم پدرم اجازه ندادند. آن دوره من خيلي ناراحت شدم و در ضمن زندگي خانوادگي ما هم خيلي سخت شده بود و باعث شد كه من كار هم مي كردم.يادم هست كه از اينجا زندگي من تغيير كرد. من براي كار به بانك ملي شعبه سبزه ميدان رفتم و در رستوران آن كار مي كردم. يك روز شنيدم محمود اعتمادي بازيكن سابق بانك ملي، شاهين و تيم ملي به شعبه ما منتقل شده است. آن روز وقتي براي سرو غذا به بخش اعتبارات رفتم افسانه روياهايم داشت محقق مي شد.وقتي ساندويچ را روي ميز ايشان گذاشتم و عرض خوش آمدگويي، گفتم من هم به فوتبال علاقه مند هستم و مي توانيد شما به من كمك كنيد؟ كه گفت فردا عصر ساك لباست را بياور كه با شهباز در زمين شاهين بازي داريم!
براي من خيلي اتفاق بزرگي بود و با اعتماد به نفس ساكم را بردم و يادم هست كه ربع آخر بازي من را بك راست زمين گذاشتند و عادل خاني كه آن وقت در بايرن مونيخ هم بود روبه روي من بود و طبيعتاً كار من خيلي سخت بود. من با شرمندگي به رختكن رفتم و گفتم ببخشيد، اما او كار من را پسنديده بود و گفت شناسنامه ات را فردا بياور. آن زمان من ۱۶ ساله بودم. همزمان در تيم نوجوان و جوانان بانك ملي و هم در جام تخت جمشيد بازي كردم. همان سال انتخاب شدم براي تيم ملي نوجوان به عنوان كاپيتان تيم و بازيهاي كن فرانسه در سال ۱۳۵۵ اولين سفرم بود. از آنجا كه برگشتم بلافاصله به عنوان كاپيتان تيم ملي جوانان با مربيگري يورگوويچ در بازي هاي آسيايي تهران رفتم. همزمان كاپيتان تيم ملي ۲۱ ساله ها در بازي هاي جهاني تونس هم بودم.در سال ۱۳۵۷ به تيم ملي دعوت شدم و براي جام جهاني آرژانتين و در تمام بازي هاي مقدماتي حضور داشتم. در آن وقت سن من حدود۲۰ سال بود و آقاي مهاجراني به من گفتند با آقاي علي دوستي برويد كمك تيم ملي ۲۳ ساله ها در فستيوال جهاني تولون فرانسه و ما هم به تولون رفتيم و در كنار همه اينها تحصيلات دانشگاهي را هم پي گرفتم.
* چه رشته اي تحصيل كرديد؟
- من ورودي سال ۱۳۵۵ رشته تربيت بدني بودم و كارشناسي ارشد آن را گرفتم. در آن زمان سيستم ورزش كشور انديشه اي را داشت كه دانشگاه تربيت بدني بايد متعلق به ورزشكاران ملي باشد كه به نظر من تدبير بسيار درستي بود و با امكانات بسيار خوب و البته با تعداد فارغ التحصيلان محدود بسيار خوب عمل مي كرد.
من همراه با آقايان خوردبين، علي حيدري، محرم عاشوري، منصور برزگر و... وارد دانشگاه شديم و جزو اولين كاروان ورزشي بعد از انقلاب به المپيك مسكو رفتيم.
اواخر سال ۱۳۵۶ بود كه با يك قرارداد به تيم تاج رفتم و رفتن به تيم تاج با وجود افرادي مثل آندرانيك اسكندريان، حسن نظري، مصطفي مسلمي، اصغر حاجي لو، دانايي فر، حسن روشن، مسعود مژده اي، شاهرخ مطيعي و.. كه اسطوره هاي فوتبال آن زمان بودند براي من بسيار مغتنم بود و با اين تيم به دور اروپا رفتيم و در جام موستاد بلگراد بازي عالي از خود نشان داديم.بعد از انقلاب هم كه فقط در تيم استقلال بازي كردم و تا اواخر سال ۱۳۶۶ حضور داشتم و در سن ۲۸ سالگي از فوتبال و عشقم دور شدم، در حالي كه پيشنهادهاي زيادي داشتم اما من به پيراهنم خيلي عشق داشتم. به هر حال هنوز هم فوتبال در درون من است و با آن زندگي مي كنم و اكنون هم مديريت دو مدرسه فوتبال را برعهده دارم.
* با شرايط امروزي چگونه مي توان به ورزش محلات در آن سطح و اندازه اي كه به شما اجازه داد و كمك كرد، دست يافت و آيا اصولاً از اين روش مي توان به ورزش حرفه اي رسيد؟
- به هيچ عنوان به دليل اينكه اجتماع امروز هم اجتماع سابق نيست.آدمها بسيار گرفتارترند و شرايط شخصيتي افراد و خانواده ها بسيار متفاوت تر شده است. پدران امروزي با وجود چند شغل آيا وقت مي كنند كه به ورزش فرزندانشان علاقه و توجه نشان دهند.
به نظر من امروز بار توسعه و رشد ورزش بايد بر دوش دولت باشد زيرا بنيه ورزش محلات، امروز بسيار نحيف و ضعيف شده است. ورزش در محلات با كدام مكان بايد احياء شود و متاسفانه همين ميزان اندك زمين هاي چمن و يا ورزشگاههاي موجود هم مثل هويزه، استقلال جنوب به اجاره رفته است و بررسي كنيد چگونه مورد بهره برداري قرار مي گيرند! بچه هايي كه خانواده آنان درآمد مالي خوبي ندارند و قادر به استفاده از اين نوع اماكن نيستند كجا بايد ورزش كنند!امروز نحوه ورزش كردن براي خانواده ها فاجعه آميز است. همين عملكرد مدرسه هاي فوتبال را بررسي كنيد كه چقدر خانواده ها از آنها استقبال كرده اند. من خود در دو تا مدرسه فوتبال حضور دارم و ميزان شهريه ها در حدي است كه امكان پرداخت آن توسط خانواده ها مقدور نيست. من خودم بچه هايي را ديده ام كه با استعداد بوده اند اما نتوانستند فوتبال را ادامه دهند. خب طبيعي است كه براي اين كار دولت بايد وارد عمل شود. ورزش محلات با شيوه سابق قابل اجرا نيست. من حكم بازرس پايگاههاي قهرماني استان تهران را هم دارم. اما متاسفانه نه تنها رونقي ندارد بلكه بايد بگويم وجود هم ندارد.
* چند پايگاه قهرماني ورزشي در استان تهران داريم؟
- آمار دقيق آن را ندارم، اما تقريباً در هر منطقه پايگاه داريم. اما اصولي جا نيفتاده است.
* دليل آن چيست؟
- به خيلي دلايل، هم مالي، هم تشكيلاتي، كادر فني و مربيان.
در حقيقت آمده اند كه كاري را شروع كنند، اما بايد در نظر داشت كه پايگاههاي قهرماني بايد زيربنا و ساخت آكادميك داشته باشند و با علم روز تطبيق داشته باشد و گرنه آن را پايگاه قهرماني نمي توان ناميد و بهتر است كه در اين صورت آن را پايگاه همگاني ناميد!ابزار و نيازهاي قهرماني را بايد در پايگاههاي قهرماني منظور كرد و گرنه با گرفتن يك زمين يا مكان و چند مربي بنام استان تهران نمي توان به قهرماني دست يافت. به نظر من بهترين پايگاه براي يافتن و رشد استعدادهاي قهرماني آموزش و پرورش است. اما در سطح مناطق آموزش و پرورش نگاه كنيد هيچ آموزش و پرورشي در منطقه خود زمين مختص فوتبال در خارج از مدرسه ندارد. در حالي كه قديم ترها اين نكته در آموزش و پرورش مورد توجه بود. به عنوان مثال زمين اكبرآباد در خيابان قزوين متعلق به آموزش و پرورش بود. اما اكنون بچه ها در زمين هاي آسفالت مدارس، تازه اگر وجود داشته باشد چه قدر جاي رشد دارند؟!
* ارتباط پايگاه هاي قهرماني با مدارس و آموزش و پرورش چگونه است؟
- بايد از مدارس تزريق شود، اما تعاملي با هم ندارند و اساسي و زيربنايي كار نمي شود.
* چه بايد كرد؟
- ما بايد بيائيم برنامه سخت افزاري آن را ايجاد كنيم؛ به اين مفهوم كه اول استعداديابي كنيم. من از همه معلم هاي ورزش مدارس سؤال دارم كه چه استانداردهايي براي استعداديابي وجود دارد و آنها چگونه عمل مي كنند؟ اصولاً چنين چيزي در ايران وجود ندارد و رعايت نمي شود. متأسفانه در استان تهران و فدراسيون بررسي كنيد چه كساني مسئول استعداديابي هستند. كساني كه با ارتباطات كار كرده اند يا به شكل اصولي!به نظر من بايد در هر منطقه اي شبكه اي را فراهم آوريم كه متشكل از يك تيم روان شناس، جامعه شناس و بدنساز و براي هر پايگاه قهرماني به صورت يك دبيرستان طراحي شود كه آنها در ارتباط با والدين و با برگزاري كلاسهاي تئوري، كلاسهاي اصلاحي، آسيب شناسي و بررسي آمادگي سلامت جسماني بچه ها به شكل دقيق پرورش دهند.بايد در رأس سازمان تربيت بدني، تربيت بدني استان و فدراسيون و آموزش و پرورش يك ارتباط تنگاتنگي را برقرار كنند و استعداد يابي كنند و پرورش دهند و حتي با مدارس فوتبال تعامل برقرار شود تا روند قهرمان پروري به شكل اصولي و قابل اجرا پي گرفته شود. به هر حال مي توان براي هر منطقه برنامه ريزي كرد و طرح آموزش تمريني براي مدارس داد و استانداردها را براي رسيدن به ورزش قهرماني هموار كرد.
* سن مناسب براي مدارس فوتبال چه قدر است؟
- سن براي مدارس فوتبال طبق استانداردهاي بين المللي ۷ تا ۱۴ سال است، كه دوران پيش از بلوغ است و بعد از دوران بلوغ مي رويم به سوي تاكتيك، مسئوليت پذيري، شرح وظايف دادن كه بازيكن شكل مي گيرد و يك بازي قابل قبول از خود نشان دهد.خوشبختانه امروز بسياري از بازيكنان اسبق تيم ملي داراي مدرسه فوتبال شده اند و به شكلي در حوزه علاقه مندي حرفه اي خود اداي دين هم مي كنند.
* آيا در دوره مديريت شما در مدرسه فوتبال، استعدادهايي هم بوده اند كه به تيم هاي باشگاهي دست يابند و يا معرفي شوند؟
- بله، در برخي موارد داشته ايم كه براي تيم نوجوانان پاس معرفي شده اند. البته بيشتر استعدادها در جنوب شهر مستقر است. در يك سالي هم كه در زمين مرغوبكار در جنوب تهران، مدتي فعال بودم تعدادي را معرفي كرديم كه جذب تيم هاي پايه اي استقلال شدند.طرحي كه من دارم بازيكن سازي است كه در مناطق آموزش و پرورش با تعامل آنها استعداديابي شود و مسابقات بين مدارس برگزار شود و جوايز تعيين شود تا در نهايت بتوان استعدادها را به باشگاه ها معرفي كرد.شايد با اين نوع طرح ها بتوان جايگزين مناسبي براي ورزش محلات فراهم كرد.يك نكته را هم كه بايد تأكيد كنم اين است كه متأسفانه مديران باشگاه هاي ما فقط به تيم هاي دسته يك خود مي پردازند و تيم هاي پايه ناديده گرفته مي شود.شايد از تيم فولاد بتوان يك نمونه مديريت موفق پايه اي را مثال زد كه از ۶ سال پيش، اين برنامه پايه اي را شروع كرد و اكنون در جايگاهي است كه نه تنها بازيكن نمي خرد بلكه بازيكن هم مي فروشد. اين تيم در يك استان محروم اما با يك كار زيربنايي توانسته است موفق عمل كند و جوانان را هم در استان خوزستان از آسيب هاي اجتماعي دور كند و چه قدر نوجوان جذب فوتبال شده اند.ببينيد بودجه مواد مخدر در سازمان تربيت بدني ۶ ميليارد تومان است. چرا از اين مبالغ در جهت پيشگيري استفاده نكنيم.متأسفانه بايد بگويم كه برخي از بچه ها به دليل تبعيض و ناعدالتي و نداشتن پول حتي در تيم هاي پايه اي هروئيني شده اند! مسئوليت ما اين است كه براي مسائل پايه اي و تيم هاي پايه اي بيش از اين حرف ها هزينه كنيم.در يك كلام ما نبايد اصول را فداي شخصيت ها كنيم وگرنه رويه فعلي ادامه خواهد يافت و اين خطرناك است.