شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۵
تفكر پرسشگر از ديدگاه هايدگر
متفكر صبور است
000384.jpg
محمود لطفي
هايدگر در گفتگو با استاد ژاپني و دوست قديمي اش، تزوكا، اعلام كرد كه نسبت به ايام جواني اش فقط اين نكته را بهتر آموخته كه چگونه مي توان پرسيد(۱) و در پرسش درباره تكنولوژي، پرسشگري را پارسايي تفكر خواند(۲).
به عقيده هايدگر، اگر ما مي خواهيم واقعاً تفكر كنيم و يا به حقيقت نائل شويم، بايد بياموزيم كه چگونه درست بپرسيم؛ بپرسيم نه براي اينكه به تفكر نزديك شويم، بلكه بپرسيم چون تفكر همين پرسيدن است.
تفكر بايد از طريق پرسشگري مداوم به راه خود ادامه دهد و صرفاً دل به پاسخ ها خوش نكند، والا خودش را نفي كرده است.
در اين مقاله مولفه هاي تفكر از ديدگاه  هايدگر در شش محور بررسي مي شود.

هايدگر مي گويد اگر مي خواهيم كه تفكر ما بنيادين و اصيل باشد و مرزي ميان خود و تفكر متافيزيكي ترسيم كند، بايد پرسيدن را ياد بگيريم. حتي اگر قرار است كه از درك محدود از «تفكر» خلاص شويم بايد بتوانيم كه در مورد آن پرسش هاي درست را مطرح كنيم. در اين جا، گويي دوري رخ مي دهد. از يك سو، ما تنها در صورتي، به معناي حقيقي مي انديشيم كه درست بپرسيم. از سوي ديگر، ما تنها وقتي كه به نحو صحيحي مي پرسيم تفكر حقيقي خواهيم داشت. اين دوري است كه بايد پذيرفت. از اين جاست كه هايدگر به نقش هستي در فرايند پرسشگري توجه مي كند. متافيزيك نيز پرسش هايي را مطرح مي كند. اما بدون اين كه افقي درست براي پرسشگري بيابد، در پي يافتن جواب ها افتاده است. بنابراين هايدگر ترجيح مي داد كه به جاي يافتن پاسخ، تلاش خود را وقف انديشيدن در مورد جوانب گوناگون مسائل و نحوه مطرح كردن آنها كند.
۱.تفكر ومنطق
به عقيده هايدگر نادرست خواهد بود كه رسالت تفكر را به منطق بسپاريم. منطق هرگز پي نمي برد كه حدود تفكر زماني و مكاني هستند. آنچه كه در پرسش هاي منطقي ظاهراً جاوداني و فراتر از تاريخ مي نمايد،. فقط از چشم انداز موجود فراتر رفتن از تاريخ است. هرگونه پناه بردن به تفكري غيرتاريخي محكوم به شكست است ومانند كوشش براي پريدن از روي سايه خود مي ماند (۳). معمولاً منطق را ملاك و ميزان علم و فكر درست مي دانند و هايدگر آن را ضامن تفسير و تاويل خاصي از موجودات دانسته است. هايدگر اصلاً منطق را از سنخ تفكر نمي داند. او متعجب است كه چرا درباره تفكر با ملاك منطق حكم مي كنند كه با آن مناسبتي ندارد. به نظر او حكم كردن درباره تفكر با ملاك منطق بدان مي ماند كه ماهي را با امكاناتي كه براي زندگي در خشكي دارد تعريف كنند (۴).
۲.تفكرپرسشگر يا محاسبه گر
هايدگر تفكر پرسشگر را در برابر تفكر محاسبه گر قرار داد. به عقيده او تفكر محاسبه گر افق ثابتي دارد و كسي در فكر دگرگون كردن اين افق نيست. در اين افق كسي لازم نمي داند كه به خويشتن بينديشد و از آن بپرسد، چه رسد به هستي. به عقيده هايدگر، مهمترين جلوه فراموشي هستي اين است كه وقتي درباره هستي بحثي به ميان مي آيد پرسش ها نادرست و به شكل منحرف كننده مطرح شوند. مثلاً از نظر هايدگر، اين پرسش كه «هستي چيست؟» غلط است؛ زيرا هستي را يك چيز (موجود) فرض مي كند.
هايدگر كه پرسش از هستي را به عنوان مساله اي جدي مطرح كرده بود، نمي توانست به سادگي پاسخ دقيقي به اين پرسش بدهد كه هستي به معناي كلي چيست. زيرا اعلام مي كرد كه ما در اين مورد بسيار نادان و گيج هستيم. افق «پرسش درباره هستي» هنوز كاملاً شكل نگرفته است، چه رسد به يافتن پاسخي براي آن. از اين رو هايدگر متاخر به جاي آن كه به جواب ها توجه كند به تعمق در پرسش ها و مسائل پرداخت. براي هايدگر پاسخ به مساله هستي كم اهميت تر است از جلب توجه ما به خود مساله. بنابراين، هدف تفكر،نظريه پردازي و سخن راندن درباره موجودات نيست، بلكه آماده شدن براي فهم و تجربه اي از مساله هستي است. مساله هستي يعني پرسش از خود هستي. تفكري كه ما نيازمند آن هستيم به گفته هايدگر تفكري است كه «به روي هستي گشوده است» (۵).
ما بايد ياد بگيريم كه چگونه بپرسيم؛ زيرا پرسش هاي ما مرز ميان تفكر و انديشيدن درباره موجودات را ترسيم مي كند. قبول تفاوت ميان هستي با موجودات در نحوه پرسيدن ما تاثير مي گذارد. اما، به دليل رويكرد نادرست ما به اصل پرسشگري، هستي، امروزه براي ما واژه اي بي محتوا شده است. متفكر داراي يك ويژگي است: اين كه هستي به روي او گشوده است، و او آن را موضوع انديشه خود قرار مي دهد يعني از آن مي پرسد. پرسيدن از هستي مهم ترين نحوه توجه به هستي است. براي پرسش از هستي پاسخ قطعي نمي توان يافت، بلكه آنچه كه هست بيشترين حد پرسشگري است. آنچه مهم است نه پاسخ، بلكه پرسشگري است. از هستي پرسيدن صرفاً لذتي معرفتي و فلسفي نيست، بلكه اين پرسيدن به نحوي است كه متفكر را به امكاناتي كه هنوز مورد سئوال قرار نگرفته اند، پيوند مي زند. حتي وقتي ما براي پرسش هاي خود پاسخ قانع كننده اي به دست نياورده ايم، حقيقت پرسشگري چيزي از هستي را بر ما آشكار مي كند.
۳.پرسش به سان جست وجو
تفكر ما در مسير خود با پرسش هايي درباره هستي مواجه مي شود. اما اين حالت، نتيجه خود هستي است. هايدگر در اوايل كتاب «هستي و زمان» نوشت كه هر پرسشي در حكم جستجويي است، و هر جستجو از طريق آنچه كه مورد جستجو قرار مي گيرد، راهنمايي مي شود(۶). در پرسشگري رابطه اي دروني ميان هدف جستجو (هدف پرسش) با پرسشگر (متفكر) وجود دارد. پرسشگري از هستي بايد به راهنمايي خود هستي مطرح شود. پس بايد معناي هستي كه مورد سئوال ماست به شكلي راهنماي ما بشود. هايدگر متأخر اين نكته را مطرح كرد كه ما خود در تاريخ هستي به سر مي بريم، و بنا به منطقي مي پرسيم، هرچند خود اين منطق بر ما پوشيده است. از اين رو، پرسشگري يك نيروي مهار شده انساني، و صرفاً وابسته به اراده ما نيست. ما تابع نيروي پرسشگري هستيم. تفكر ما تابع اين نيروي ناشناخته است.
۴.پرسشگري و شكيبايي
مفهوم پرسشگري با مفهوم صبر و شكيبايي نيز ارتباط دارد. در «گفتگو درباره تفكر» هايدگر ميان دو نوع صبر تفاوت قائل مي شود. در نوع اول آنچه را كه انتظارش را مي كشيم به حال خود رها مي كنيم، و ديگري صبري است كه نظر به نتيجه دارد و براي آنچه انتظارش را مي كشد دست به تغيير چيزي نمي زند. ما بايد صبورانه انتظار بكشيم زيرا زندگي ما در گرو قبول رسالت پرسشگري است. متفكرِ پرسشگر، منتظر رسيدن آواي هستي است، و براي آن صبر مي كند حتي اگر عمري به درازا بكشد. ويژگي متفكر در اين انتظار كشيدن است؛ انتظار كشيدن نه فقط براي نائل شدن، بلكه انتظار كشيدن براي خود انتظار. زيرا انتظار مستلزم پرسشگري و تفكر است و متفكر منتظر حقيقت هستي است، نه براي ارضاي نيازهاي خاصي يا اشتياقي براي دانستن. صبر و پرسشگري همانند تفكر بر اساس نتايج ارزيابي نمي شوند، زيرا هيچ يك «به خاطر» نتيجه وجود ندارند. متفكر صبور است تا انديشه ها فرا رسند. هايدگر در «مقدمه اي بر متافيزيك» چنين مي نويسد: «دانستن اينكه چگونه بپرسيم، دانستن اين است كه چگونه بايد صبور باشيم، حتي اگر عمري به درازا بكشد» (۷).
۵.پرسشگري و در راه بودن
مفهوم ديگري كه مستلزم و همراه پرسشگري است، در راه بودن است. تفكر راه متفكر است. اين راه از پرسشگري مي گذرد. هايدگر كه عالم هرمنوتيك است، ارزش هر پاسخي (تاويل) را در مسير راه هايي (تاويل هايي) مي دانست كه براي پرسشگري مي گشايند. تفكر درباره هستي راه يك پرسشگر براي رسيدن به هستي است. هستي يك مساله است: زماني كه تفكر نكته اي را دنبال مي كند، شايد در راه خود با تغيير مسير مواجه شود، به نتايجي برسد يا نرسد، يا هر اتفاق ديگري رخ دهد. اما، در راهِ تفكر آنچه كه مورد توجه است ،راه است. تفكر راهي است به هستي از طريق پرسشگري. راه هاي تفكر درباره هستي تمام ناشدني اند. هنگامي كه هستي ما را به تفكر وا مي دارد، در اصل، راه يا راه ها را به ما مي نماياند. پرسشگري از هستي به راه نمايي خود هستي صورت مي گيرد(۸) .فراموشي هستي خود نوعي ارتباط يافتن با هستي است. فلاسفه گاهي از راه هاي درست و گاهي از راههاي نادرست به هستي انديشيده اند. اما، مهم اين است كه بدانيم فلاسفه همواره از «راهي» درباره هستي تفكر كرده اند.
۶.پرسشگري و ساختارشكني
مفهوم پرسشگري به منزله تفكر، با مفهوم ديگري نيز همراه است: گذر از نظام و نظام سازي و ساختارشكني. به عقيده هايدگر، با پايان فلسفه روزگار نظام ها به پايان مي رسد. هايدگر تفكر و پرسشگري را نظام مند مي ديد، اما سازنده نظام نمي دانست و معتقد بود كه بين «نظام سازي» با «نظام مندي» تفاوت وجود دارد. آنچه به عنوان نظام در فلسفه شكل مي گيرد راه هاي پرسشگري و تفكر انتقادي را مي بندد. اين سخنان ما را به ياد مفهوم ساختارشكني در فلسفه دريدا مي اندازد. آنچه دريدا مي گويد پيش از او در تفكر هايدگر صريحاً اعلام شده بود. يكي از مهم ترين جاهايي كه متفكر راه خود را از فيلسوف (به معناي متافيزيسين) جدا مي كند همين مطلب است. فيلسوف به جاي تن دادن به كار مشكل پرسشگري به نظام هاي فكري پناه مي برد. اما، متفكر سعي مي كند به جستجو و پرسشگري وفادار بماند. شايد پرسش هايي كه فيلسوف مطرح مي كنند غلط نباشند. اما به طريق غلط طرح مي شوند؛ بنابراين، فيلسوف راه را به خود مي بندد و در ساختار و نظامي كه خود با دست خود ريخته، گرفتار مي آيد. فيلسوف نيز خواستار دانستن و گسترش معرفت خويش است و تلاش مي كند تا دانش خود افزايش دهد. اما، اينها به تفكر منجر نمي شوند، و فيلسوف را در قلمرو تفكر نمي آورند؛ زيرا تفكر چيزي فراتر از اين هاست. «تشنه معرفت بودن و حرص و اشتياق براي تبيين و توضيح [امور] به پژوهشي متفكرانه منجر نمي شود» (۹).
پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

خشت اول - فلسفه به زبان ديگر - ۱۲
نيچه و افلاطون
000282.jpg
سياوش جمادي
ستيزه سرسختانه و نستوه نيچه با افكار عمومي به كلي از گونه ديگر است. نيچه برخلاف افلاطون عامه را از آن رو كه چشم به حقيقت ندارند نكوهش نمي كند. برعكس نكوهش و به بياتي دقيق تر اعلام جنگ او با عوام، «گله» ها، «بسيارتر از سياران» ، «مگسان بازار» و به طور كلي عامه مردم از آن روست كه آنها با اتكا به ميراث حقيقت افلاطوني و فلاسفه ديگر تنها عجز و ناتواني خود را مي پوشانند. تفكر نيچه روان شناسي نقادانه كل تاريخ فلسفه است. به ساده ترين زبان او تمام فلاسفه را به دروغگويي متهم مي كند. او بر آن است كه آدمي را هرگز امكان رهيابي به حقيقتي كه مطلق، نامشروط و قائم به خود باشند نيست؛ چرا كه نگاه هر انساني به جهان ممكن نيست از حد پرسپكتيو و منظر محدود و نسبي او فراتر برود.
پرسش نيچه آن است كه چرا كساني به اسم عشق به دانايي در كمال خودخواهي معرفت خود را كاشف از حقيقت مطلق جامع، ابدي و ثابتي دانسته اند كه مي توان نحوه زندگي اين جهاني را از سرچشمه آن تعيين كرد و پاسخ نيچه در يك كلام عطف اراده به سوي قدرت و انحطاط نيروي زندگي است. نيچه بر آن است كه هيچ حقيقتي وراي همين جهان كه مدام در شدن و صيرورت است وجود ندارد و آنچه انگيزه اين صيرورت و گردش ابدي است، چيزي جز اراده اي به سوي قدرت نيست. بنابراين آنها كه بر وفاق اين اراده و بدون دغلبازي و پنهان كاري مي زيند- از جمله ماجراجويان، جنگجويان و مهتران به حقيقت نزديك ترند. نه تنها نسبت به همگان بل در ميان فلاسفه نيز نيچه يك نابغه مستثنا و بي همتاست. شراره هاي شعله خيز و فرآورده هاي تند و تيز اين ذهني كه آن رابه آتشفشانش مانند كرده اند، به لحاظ وفور و گونه گوني با آثار انديشمندان بزرگ شرق همچون مولوي و كنفسيوس قابل قياس است. سخن بر سر آن است كه وانهادن پرسش ها به هر دليلي خيانت به خويشتن خويشمند خويش است. آنچه فلسفه بيش و پيش از هر چيز به ما مي آموزد راهي به سوي رامش و آسايش و غنودن بر بالين حقيقت نيست، بل بازگشت و بازيافت خويشتن خويش ماست. پرسش هاي فلسفي نه انتخابي دلخواه اند و نه ديكته اي نادلخواه. پرسش هاي فلسفي زاده هاي طبيعي و خود به خودي ارواحي است كه يك بار براي هميشه به خود بازگشته و خود شده اند. پرسش هاي فلسفه رشحات ناگزير و اجتناب ناپذير آزادي و خلوص كودكانه اي است كه گويي آن را در سويداي هر يك از ما به امانت نهاده اند. برآمدگه پرسش هاي فلسفي صرفاً به اين يا آن ملت و به اين يا آن طبقه و نژاد تعلق ندارد. حتي مي توان گفت كه روح فلسفه خاص و عام، اقليت و اكثريت نمي شناسد.

انديشه
اجتماعي
سياست
علم
شهرآرا
ورزش
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |