يكشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۵
گزارش همايش ملاصدرا و انديشه حكمت متعاليه در آنكارا
ملاصدرا در تركيه
000414.jpg
مسجد آبي، تركيه، استانبول
كنفرانس ملاصدرا و انديشه حكمت متعاليه ، براي اولين بار در تركيه با همكاري رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران و مركز تحقيقات اسلامي (ايسام) روز چهارشنبه ۱۰ خرداد(سي و يكم مي ۲۰۰۶)از ساعت ۱۶ تا ۱۹ در مركز تحقيقات اسلامي معروف به ايسام استانبول برگزار گرديد. نگاشته حاضر گزارشي است از اين همايش. اين مقاله با همياري روابط عمومي رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در آنكارا فراهم شده است.
در اين كنفرانس كه همزمان با هفته ملاصدرا در ايران برگزار شد، شخصيت هايي چون استادسيد محمد خامنه اي، رئيس بنياد حكمت اسلامي صدرا، و دكتر حسين كلباسي اشتري، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي ،از ايران و پروفسور آلب ارسلان آچيك گنچ، رئيس دانشكده فن و ادبيات دانشگاه فاتح استانبول و دكتر ابراهيم كالين از بنياد تحقيقات سياسي، اقتصادي و اجتماعي (ستا) تركيه شركت داشتند.
رياست نشست اول را پروفسور محمود كايا رئيس بخش انديشه اسلامي  - ترك دانشكده الهيات دانشگاه استانبول و رياست نشست دوم را پروفسور بكير كارليقا رئيس گروه فلسفه و علوم اديان دانشكده الهيات دانشگاه مرمره به عهده داشتند.
كنفرانس، با سخنراني افتتاحيه پروفسور عاكف آيدين رئيس ايسام آغاز گرديد. وي ابتدا از همه شركت كنندگان بويژه مهمانان ايراني تشكر و قدرداني كرد و ابراز اميدواري كرد كه اين كنفرانس كمك مهمي به گسترش فرهنگ اسلامي كند.
در اولين نشست كه به رياست پروفسور محمود كايا برگزار شد، استاد خامنه اي و پروفسور آلب ارسلان آچيك گنچ به ايراد سخن پرداختند.
در اين نشست ابتدا پروفسور كايا طي سخناني تأكيد كرد: علوم هستي و نظريات علمي در همه اعصار تاريخ مورد توجه انديشمندان بوده است. وي در ادامه با اشاره به دو جريان ايده آليسم و رئاليسم كه پايه و اساس هستي و دانش مرتبط با آن را تشكيل مي دهند، و افلاطون و ارسطو به عنوان دو نماينده جريان هاي مذكور در تاريخ انديشه معرفي كردو درباره مكاتب مشائي و اشراقي كه به ترتيب توسط ابن سينا و شيخ شهاب الدين سهروردي بنيان گذاشته شده اند، و انعكاس مكاتب افلاطون و ارسطو در دنياي اسلام محسوب مي شوند، مطالبي را بيان كرد. وي گفت : هيچ يك از فلاسفه مشائي و اشراقي نماينده محض دو مكتب مذكور نبوده بلكه در موارد مختلف گزينشي عمل مي كردند.
پروفسور كايا با اشاره به اين كه حركت هاي فشرده فلسفي در دنياي اسلام دربين قرون نهم تا سيزدهم ميلادي و دوره بعد از آن غربال شده و استثنائاتي در آن به وجود آمده است، افزود : ملاصدرا نيز شخصيتي استثنايي است كه به عنوان يك فيلسوف در قرن شانزدهم ظهور كرد و سنتزي از دو مكتب مشائي و اشراقي ارائه نمود. وي پس از اين سخنان كوتاه از استاد سيدمحمد خامنه اي به عنوان اولين سخنران نشست اول دعوت كرد مطالب خود را ارائه دهد. سيد محمد خامنه اي در ابتداي سخنانش از رياست ايسام و همه دست اندركاران اين مركز تشكر و قدرداني نمود. وي سپس با اشاره به اينكه فلسفه، تكامل بخش روح و انديشه انساني است و شخصيت انسان را به اهداف الهي نزديك مي كند، تاريخ ۲۰۰۰ ساله فلسفه را يادآور شد و افزود : با توجه به اطلاعات قطعي فلسفه ۲۰۰۰ سال قدمت دارد، از اديان الهي نشأت گرفته و بنابراين بايد تاريخ آن همزمان با اولين انسان باشد.
وي سپس با اشاره به اينكه مكاتب مشائي و اشراقي دو مكتب مهم فلسفي هستند، درباره اين دو مكتب مطالبي را بيان كرد. استادخامنه اي گفت : عقل در مكتب مشائي از اهميت خاصي برخوردار است، اما در مكتب اشراقي دانش شهودي و تزكيه دروني براي رسيدن به اين دانش نيز در كنار عقل اهميت دارد. وي بر تفاوت هاي مفهوم هستي در مكتب مشائي و اشراقي اشاره و بر اهميت هستي شناسي در تاريخ فلسفه تأكيد كرد. وي با تأكيد بر اين كه بدون اطلاع از تاريخ ۲۰۰۰ ساله فلسفه درك آموزه هاي حكمت متعاليه ملاصدرا غير ممكن است، گفت : صدرالمتالهين مشكلات فلسفي را به صورت نظام مند بررسي كرده و با روش تمثيل آنان را تحليل كرده است. ملاصدرا فلسفه را از سرگرداني كه گريبانگير آن بود نجات داد و علوم اسلامي را به صورت يكپارچه مورد بررسي قرار داد. استاد خامنه اي سپس با تأكيد بر سنتز ملاصدرا، به ترتيب درباره اصالت وجود، حركت جوهري، خلقت عالم و نظريات اخلاق و معاد در حكمت متعاليه مطالبي را بيان كرد.
دومين سخنران نشست اول پروفسور آلب ارسلان آچيك گنچ بود. وي اولين نفر در تركيه است كه عنوان رساله دكتراي خود را به موضوعي درباره ملاصدرا اختصاص داده است. پروفسور آچيك گنچ مقاله اي را با عنوان «نظام حكمت متعاليه ملاصدرا و ويژگي هاي آن» ارائه كرد. وي ملاصدرا را مهم ترين و نادرترين فيلسوف دنياي اسلام در قرون اخير توصيف كرد كه نظام جديدي را بنيان گذاشته است. او افزود : مكتب صدرا در زمان او در درون مرزهاي ايران و دنياي فارس محصور ماند. وي علت اين امر را از بين رفتن شتاب انديشه اسلامي در قرن هفدهم ميلادي خواند.
آلب ارسلان يكي از مهم ترين ويژگي هاي ملاصدرا را، ايجاد وحدت و هماهنگي در ميان انديشه هاي مشائي، اشراقي، كلامي و سنت تصوف قبل از خود دانست و اظهار داشت : ايجاد هماهنگي و وحدت در بين اين همه سنت متفاوت با يك نگاه سطحي ممكن نيست. ملاصدرا نظريات برخي از مكاتب را مورد انتقاد قرار داده و آنها را رد كرده است. وي نظريه «اصالت وجود» را جايگزين «اصالت ماهيت» در سنت اشراق نموده است. همچنين نظريه «حركت در جوهر» را جايگزين نظريه «عدم تغيير» در آموزه مشائي كرده است.
پروفسور آچيك گنچ در ادامه سخنان خود به موضوع هستي در انديشه ملاصدرا اشاره كرد و ضمن تشريح مفهوم «امكان اشرف» و «امكان اخص» كه از مفاهيم كليدي حكمت متعاليه محسوب مي شود، به جهان شناسي ملاصدرا نيز اشاره كرد. پس از سخنان وي حاضران در جلسه سئوالاتي را از سخنرانان پرسيدند.
نشست دوم به رياست پروفسور بكير كارليقا آغاز شد. در اين نشست پروفسور بكير كارليقا كه در سخنراني افتتاحيه، ملاصدرا را فيلسوف بزرگي كه در دوره خاموشي انديشه اسلامي ظهور و روح تازه اي به فلسفه اسلامي بخشيد، توصيف كرده بود، به موضوع فلسفه مشائي و اشراقي به عنوان دو مكتبي كه در پشت صحنه فلسفه صدرائي قرار داشت، پرداخت. وي با تقسيم انديشه اسلامي به چهار شاخه بعد از دوره مغول اظهار داشت: شاخه اول با ابن سينا ، غزالي و فخرالدين رازي آغازشد و در زمان ايجي دچار تغييراتي گرديد و تا تفتازاني ادامه يافت و از طريق ايجي به قلمرو عثماني وارد شد. شاخه دوم با ابن سينا، غزالي و نصيرالدين طوسي آغاز گرديد و اين همان شاخه اي است كه به بخش هاي شرقي دنياي اسلام گسترش يافت. شاخه سوم از ابن سينا، سهروردي تا شهروزي و قطب الدين شيرازي ادامه يافته است. همزمان با اين سه شاخه، شاخه ديگري نيز توسط ابن رشد آغاز گرديد اما نتوانست به بعد از دوره مغول منتقل شود. اين شاخه به واسطه آوروئيست ها به شكل متفاوتي در غرب موجوديت يافت. شاخه چهارم كه توسط ابن عربي، صدرالدين قونوي و قطب الدين شيرازي تعقيب مي شد، مدافع نظريه وحدت وجود بود. اين مكاتب اگرچه در قرن پانزده و شانزده در استانبول و در زمان اولغ بيك راه حلها ي جديدي را ارائه كرده اما متأسفانه نتوانسته پويايي قبلي را به انديشه اسلامي بازگرداند و در طول زمان رو به ضعف نهاده و به همان منوال ادامه يافته است. انديشه حكمت الهي كه از طريق ابن سينا، طوسي، ابن عربي و قطب الدين شيرازي ادامه يافته است، در ملاصدرا به عنوان شخصيت مهمي كه سعي كرده اين ضعف را پشت سر بگذارد، تجلي پيدا كرده است.
سخنرانان نشست دوم ،پس از سخنان بكير كارليقا، به بررسي انديشه حكمت متعاليه از ديدگاه فلسفه امروزي پرداختند. در اين بخش دكتر حسين كلباسي اشتري مقاله خود را با عنوان «حكمت متعاليه و فلسفه معاصر» ارائه كرد.
وي در اين مقاله به بررسي پاسخ هاي مكتب حكمت متعاليه به چهار سؤالي پرداخت كه در طول تاريخ ذهن بشريت را به خود مشغول ساخته است. اين چهار سؤال اصلي به ترتيب عبارتند از : جست و جوي وحدت در عين كثرت، آموزه بازگشت و تحول دائمي، امكان خاص و معاد كه در حكمت ايران، يونان، چين، مصر و حتي بابل شاهد آن بوده ايم.
دكتر كلباسي ضمن تشريح پاسخ هاي حكمت متعاليه ملاصدرا به چهار سؤال مذكور، از رنه دكارت و كانت كه معاصر ملاصدرا بودند، شاهد آورد. دكتر كلباسي با تأكيد بر اينكه شرق بايد خود را بشناسد گفت : اگر شرقي ها ميراث فلسفي و تصوفي خود را نشناسند، هرگز خود را نخواهند شناخت.
آخرين سخنران اين كنفرانس دكتر ابراهيم كالين بود كه سال ها درباره فلسفه ملاصدرا به تحقيق پرداخته است. عنوان مقاله وي «ملاصدرا، حكمت متعاليه و فلسفه مدرن» بود. دكتر كالين در مقاله خود زوايايي كه حكمت متعاليه مي تواند براي فلسفه امروزي باز نمايد را تشريح كرد. وي در ابتداي مطلب خود با اشاره به سنتز ملاصدرا تأكيد كرد كه در اين سنتز نمي توان از ميراث گذشته چشم پوشي كرد و براي ايجاد يك سنتز بايد از تجربيات محكم برخوردار بود. وي با اشاره به مواد تشكيل دهنده سنتز صدرا اظهار داشت : «ملاصدرا ضمن بهره گيري از مكاتب اهل سنت و شيعه از مكتب عرفاني ابن عربي نيز بي بهره نمانده است. صدرا از طريق قونوي و داود القيصري از مكتب شيخ اكبر بهره برده است» . او همچنين به روش نقد در نزد ملاصدرا اشاره كرد و در لابلاي سخنان خود به مقايسه فلاسفه غرب با ملاصدرا پرداخت. او در پايان سخنان خود با اشاره به اسفار اربعه ملاصدرا گفت : «امروز فلسفه بايد برپايه هاي جديد بنا شود. همه متفكران وظيفه دارند نوع اين پايه ها را معين كنند. امروز فلسفه در كنار مسائلي از قبيل : هستي، دانش، و مفاهيم مجرد، با مفاهيمي چون : فرهنگ، صلح، جهاني شدن، عدالت و مفاهيم مادي نيز سر و كار دارد. به همين دليل تأسيس سيستم جديد ضروري است.
دكتر كالين ضمن تشريح اسفار اربعه گفت : سفر اول، سفر از خلق به سوي حق است. سفر دوم، سفر با خلق به سوي حق است. سومين سفر، كه به معناي ادامه سفر اول است، سفر از حق با خلق و به سوي خلق است. سفر چهارم نيز كه در واقع زير مجموعه سفر دوم است، سفر با خلق و در خلق است. آنچه كه امروز فلسفه بايد انجام دهد، مراجعه به خلق و درك اين حقيقت به همراه خلق است.

تازه هاي انديشه
سياست اخلاقي معصومين(ع)
000417.jpg
سياست اخلاقي معصومين(ع)، احمد حيدري، انتشارات سروش هدايت، چاپ اول: ،۱۳۸۴ ص ۱۱۲
چند تني از امامان(ع) كه از اسباب ظاهري قدرت اجتماعي برخوردار بوده اند، مجال آن را يافته اند تا در قلمرو سياست و تدبير امور اجتماعي نيز نوع منحصر به فردي از اخلاق مداري را تبيين كنند. مجموعه اين روندهاي الهي را كه بخشي از آنها در احاديث منقول از ايشان و بخشي ديگر در سيره آنان جلوه گر است، مي توان «سياست اخلاقي معصومان(ع)» ناميد. كتاب حاضر نيز، كه در پي چنين انگيزه اي فراهم آمده است، تلاش مي كند در سه فصل اين بحث را توصيف كند؛ فصل اول (صص ۴۱-۱۱) (رفتار انبيا در تربيت و هدايت مردم) در واقع مقدمه دو فصل بعدي است. نويسنده در اين فصل توضيح مي دهد كه مبناي رفتار انبيا در تربيت مردم، حتي در آن جا كه ظاهري كوبنده و خشن دارد، مبتني بر ارشاد و خيرخواهي است و نه بر اساس «داغ دل گرفتن» (ص ۱۲). بر اين مبنا مهم ترين آداب انبيا در هدايت مردم در هفت بند بيان و تبيين مي شود. در اين هفت محور، نويسنده با استناد به تاريخ انبيا در قرآن، بيش از هر چيز به دلسوزي، شفقت و نرمخويي پيامبران الهي در دعوت خويش اشاره مي كند. در تمام اين استنادها به نمونه هايي از ادب ديني در قرآن برمي خوريم كه به واقع اوج رأفت، مردم داري، حق خواهي، تحمل و پايداري است. نهايت اين متانت و رواداري شجاعانه و از منظر حق را در اين آموزه قرآني مي بينيم كه به اهل اسلام توصيه مي كند كه حتي بت ها و خدايان دروغين اهل شرك را دشنام ندهند: «... ولاتسبوا الذين يدعون من دون الله...» (انعام / ۱۰۸).
اين همراهي با مردم از سوي انبيا، در عين حال، اين قطعيت را به همراه دارد كه آنان بيش از مردم عادي مي فهميده اند و به قولي اگرچه با عامه مردم مواجه بوده اند، اما از «عوام پسندي» پرهيز مي كرده اند (ص ۳۱) و با تمام آنچه به عنوان نمودهاي عوام پسندي، عادت گرايي و نياكان پرستي بوده، از در مخالفت درمي آمده اند. (ص ۳۴) فصل دوم به «سياست اخلاقي امام علي(ع)» مي پردازد (صص ۶۸-۳۳). نويسنده در آغاز به اين نكته اشاره مي كند كه «در طول تاريخ بشر، سياست با اخلاق همراهي نداشته و سياستمداران رعايت اخلاق اسلامي را با عمل سياسي مناسب ندانسته اند» (ص ۴۳)، اما «امام علي(ع) در دوران امامت و خلافت خويش معلم سياست اخلاقي بود» (همان). نويسنده در فصل سوم يكي از مصاديق سياست اخلاقي از ديدگاه علي(ع) را به بحث مي گذارد: «قهر و مدارا در حكومت علوي» . مطابق تحليل نويسنده، علي(ع) با مخالفان غيربرانداز سياست ،مدارا را در پيش مي گرفته است: «امام(ع) در روش حكومتي خود، اصل را بر اعمال سياست مدارا با مخالفان قرار داده و از اعمال قهر و زور حتي الامكان ابا داشت. حكومت هاي قبل و بعد از امام(ع) تحمل وجود مخالف را نداشتند و از افراد مخالف به زور بيعت مي گرفتند و آنها را وادار به اطاعت يا سركوب مي كردند» (ص ۹۳). سيره علوي رازهاي شگفت دارد با اهل حقيقت: سلطان بودن و پاك بودن تجربه اي نيست كه افراد بي شماري آن را زيسته باشند. سيره علي(ع) اينك، حتي اگر نتوانيم به تمام و كمال آن را در خود به ظهور برسانيم- كه نمي توانيم- اما مي تواند مقتداي دوستداران مقام علوي باشد.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سياست
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |