دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۵
گفت وگو با علي  نصير به بهانه نمايش تازه ترين آثار هنرمند
نقاش فيگوراتيو
000459.jpg
عليرضا يزداني
علي  نصير از نقاشان و هنر مندان شناخته شده در عرصه هنر است كه سال ها سابقه فعاليت هنري و تدريس دارد. به بهانه برپايي نمايشگاه اخير هنرمند در گالري الهه گفت وگويي كوتاه با وي صورت گرفته است كه مي خوانيد.
***
* آيا زماني كه به آلمان رفتيد قصد تحصيل در رشته نقاشي را داشتيد؟
- بين تحصيل در رشته هاي معماري، فيلمسازي و نقاشي مردد بودم. ابتدا تصميم به تحصيل در رشته معماري داشتم، سپس به دنبال رشته فيلمبرداري رفتم و آن را تا حد نوشتن سناريو پيش بردم ولي اين رشته را نيز رها كردم و رشته نقاشي را برگزيدم.
* علت اين كه به نقاشي گرايش پيدا كرديد و در اين رشته مانديد چه بود، به استعداد و علاقه شخصي تان برمي گردد يا اينكه مي توانيد فرديت و يگانگي خودتان را در قالب نقاشي بهتر بيان كنيد؟
- فكر مي كنم هر دو مهم بود. البته هنوز هم به معماري و فيلمبرداري گرايش دارم و با علاقه مسائل معماري و سينما را دنبال مي كنم،اما رنگ من را بيشتر جذب مي كرد.
* البته همه رشته هاي هنري به هم مرتبط هستند. آيا رشته هاي معماري و سينما در كار اصلي شما كه نقاشي است تاثيرگذار بوده است؟
- قطعا چنين است. فكر مي كنم كار هنري در درجه اول يك كار روشنفكرانه و سپس يك كار غريزي است. هر قدر دامنه اطلاعات انسان گسترده تر باشد، در كارش تاثير مي گذارد. مثلا درك فضا كه در معماري مطرح است به من در كارهاي نقاشي كمك كرده، يا فيلم تاثير بسياري در آثارم داشته است.
* به تقدم كار روشنفكرانه نسبت به غريزه اشاره كرديد، در حالي كه خود شما را اول استعداد و انگيزش هاي رواني و شور و شوق بود كه به سمت نقاشي برد و بعد از آن به سمت تحصيلات آكادميك رفتيد. آيا فكر نمي كنيد در كار نقاشي و اساسا در كارهاي هنري، غريزه و استعداد نسبت به دانش و اطلاعات تقدم داشته باشد؟
- حركت اوليه بايد غريزه و ذوق باشد؛ اما اين براي يك هنرمند بخصوص در جهان امروز كافي نيست كه فقط با غريزه كار شود. اگر غريزه پرورش پيدا نكند و روي آن كار فكر نشود، هنرمند درجا مي زند و جلوتر نمي رود. البته اين مورد شامل استثناها نمي شود. كار هنرمند بايد پشتوانه فكري و فلسفي داشته باشد.
* شما تحصيلات خود و بخش عمده اي از زندگي هنري تان را در آلمان گذرانده ايد. آلمان در دهه اول قرن بيستم اكسپرسيونيسم را به دنياي هنر عرضه كرد. تاثير نگاه اكسپرسيونيستي را در نقاشي هاي شما در اين نمايشگاه به وضوح مي توان ديد. آيا امروز هم اين نوع نگاه در كشور آلمان رايج است؟
- نگاه اكسپرسيو در نقاشي آلمان عمر زيادي دارد و از اوائل قرن بيستم هم به صورت خيلي قوي مطرح شد. در دهه هفتاد و هشتاد هم شاهد هستيم كه نئواكسپرسيونيست ها مطرح شدند كه همان پست مدرنيست هاي آلمان به حساب مي آيند. ولي اينكه كارهاي من چقدر اكسپرسيو است فكر نمي كنم با تعريفي كه از مكتب اكسپرسيونيسم هست آثار من در آن چارچوب بگنجد. البته تاثيرات اكسپرسيونيستي در كارهايم زياد است ولي رنگهايم ملايم تر از رنگهاي اكسپرسيونيستي است. تضادهاي رنگي در كارهاي من آن قدر زياد نيست و چشم نوازتر هستند.
* تفاوت فوويست ها با اكسپرسيونيست ها در فرانسه و آلمان از لحاظ رنگ و شدت بيان احساس نبود بلكه بيشتر از لحاظ محتوايي با هم تفاوت داشتند. اكسپرسيونيست ها بيشتر دغدغه بيان دردها و رنج هاي مردم و فقر و فحشا را داشتند و آن را در قالب نقاشي هايي با رنگ هاي تند و اشباع با حالتي هيجاني و پرخاشگرانه بيان مي كردند. اما در كارهاي شما ويژگي هاي ظاهري نقاشي اكسپرسيونيستي مثل رنگ هاي پركنتراست و مهيج به شدت به چشم مي خورد.
- درست است اما دورگيري هاي سياه و پرقدرت اكسپرسيونيست ها در كارهاي من نيست. من بيشتر رنگ هاي تخت و سياه به كار مي برم. از لحاظ محتوايي نيز زياد به آنها نزديك نيستم.
* نقاشي هاي شما در اين نمايشگاه همه بدون عنوان هستند اما جالب است كه خود نمايشگاه با عنوان «زغال نارس» برپا شده است. نظرتان دراين باره چيست؟
- اغلب نمايشگاه هاي من عنوان كلي دارند و يك دوره فعاليتم را دربرمي گيرند. چون قرار بود بيشتر كارهاي زغال و گواش را در اين نمايشگاه بياورم ولي فقط بخشي از آنها را آوردم. اين عنوان را هم از ترجمه اي كه براي دانشجويي در دانشگاه كرده بودم گرفته ام. البته بعدا فهميدم كه اشتباه ترجمه كرده بودم و آن را اصلاح كردم. اما از اين اشتباه قشنگ خوشم آمد و آن را روي اين نمايشگاه گذاشتم.
* آدم هاي نقاشي شما در فضاي گنگي قرار دارند و ارتباط ميان آنها مبهم و نامشخص است. آدم هاي شما چه مي كنند و شما در اين تابلوها چه معنايي را دنبال مي كنيد؟
- من اصولا يك نقاش فيگوراتيو هستم. سال هاست كه با فيگور كار مي كنم. در دهه هشتاد ميلادي هم كارهايم فيگوراتيو بودند كه محور اصلي آنها خشونت و رابطه خشن بين آدم ها بود. در دوره دوم فعاليتم مسئله هويت و جست وجوي هويت پيش آمد و دردوره سوم كارهايم كه شامل آثار اين نمايشگاه است، همان موضوع خشونت و هويت را مطرح كرده ام؛ به اضافه سرگرداني آدم ها كه معلوم نيست چه مي كنند. در اين كارها بدون اشاره به مورد مشخصي، فضايي خاص را القا كرده ام؛ فضايي كه مسائل امروزي بشر است.
من در جامعه اي ديگر زندگي مي كنم كه روابط در آنجا با ايران فرق مي كند. در آنجا جست وجوي هويت شايد بيشتر مطرح باشد. شايد به نوعي اضطراب آن جامعه در كارهايم آمده باشد. اما هميشه هم اين حالت نيست. لحظه هاي زيبايي هم در زندگي هست. همانطور كه مي بينيد رنگ بندي زيبا در آثارم ممكن است با محتواي آنها همراهي نكند و اين تضاد وجود داشته باشد.
* شما به دوره دوم كارهايتان با موضوع هويت اشاره كرديد. در سال هاي گذشته اين موضوع در ايران هم زياد مورد بحث و گفت وگو قرار گرفت. شما وضعيت هنر نقاشي ايران را در حال حاضر چطور مي بينيد. راجع به دغدغه هويت، دغدغه معاصر بودن، دغدغه سنت و مدرنيته، دغدغه جهاني بودن و غيره كه امروزه در هنر ايران مطرح است چه نگاهي داريد؟
- من خيلي در جريان بحث هايي كه در اين زمينه ها اشاره مي كنيد، قرار ندارم و در موقعيتي هم نيستم كه بتوانم راجع به نقاشي ايران صحبت كنم. اين مستلزم ديدن آثار بسيار است و من آثار زيادي نديده ام. مدت كوتاهي هم كه به ايران مي آيم بعضي از نمايشگاه ها را مي بينم و در جريان باقي كارهايي كه اتفاق مي افتد نيستم. بطور كلي با شيوه اي كه براساس آن بعضي، مينياتور را برمي دارند و كمي امروزي اش مي كنند و عناصر ديگري به آن وارد مي كنند، موافق نيستم. به نظر من بايد يك برداشت خلاقانه از مينياتور ايران صورت گيرد.
اين شيوه قدرت بيان خودش را از دست داده است. ولي مي توان با برخورد خلاقانه تر با سنت تصويرگري ايران كه فقط هم شامل مينياتور نيست و نقاشي قاجار پشت شيشه و هنرهاي تصويري را دربرمي گيرد، به هنر مدرن ريشه دار دست پيدا كرد. مثلا به نظر من بعضي از كارهاي زنده رودي نمونه هاي موفقي هستند يا كارهاي اوليه آقاي كلانتري كه با كاهگل شروع كرده بود؛ يا هنرمندان ديگري مثل آقاي عمامه پيچ، آقاي مسلميان و ديگران كه هر كدام به نوعي آن چيزهايي كه شما گفتيد در كارهايشان منعكس است.
فكر مي كنم در كنار اينها زمينه هاي تئوريك راهم بايد تقويت كرد. نقاشي امروز بايد علاوه بر نقاشي فيلسوف، جامعه شناس هم باشد و هنر را هم خوب بشناسد در واقع همه اينها را بايد با هم پيش ببرد تا به يك زبان جديدي دست پيدا كند.

نگاه
نگاهي به نمايشگاه مجموعه عكس «سبز» در گالري مهروا
به چشمانت بياموز كه...
000462.jpg
اثر جاويد رمضاني
سبز واژه اي است كه دلالت بر رنگي مشخص دارد. گرچه در هر فرهنگي مي تواند بيانگر معناهاي خاصي باشد. اما همواره و در همه جا معناي روييدن را تداعي مي كند و در اين نمايشگاه هم مي تواند به معناي سر برآوردن يك گالري در ميان گالري هاي تهران باشد كه با اولين نمايشگاه خود تحت عنوان «سبز» اعلام وجود مي كند.
در اين نمايشگاه، ۳۰ عكاس، اين واژه را دستمايه كار خود قرار داده و گستره وسيعي از سوژه ها را پديد آورده اند. هر عكاس فقط با يك عكس.
در برخي از كارها رنگ سبز در بستر مراسم و مناسك مذهبي نشان داده شده است و اشاره به باورهاي ديني مردم دارد. عكسي از مريم فخيمي نمونه اي از اين گونه كارهاست كه مردي را با سربند سبز در مراسم زنجيرزني نشان مي دهد. سوژه هايي از طبيعت نيز سهم زيادي از آثار را به خود اختصاص داده است. چه عكس هايي كه منظره هايي از دشت و دمن هستند، مثل عكس هايي كه به نيكول فريدني و فرهاد ورهرام تعلق دارند و چه آنهايي كه روي بخش كوچكي از طبيعت زوم كرده اند مثل سنگ هاي خزه بسته كف رودخانه و صدف هاي چسبيده به پايه هاي يك پل قديمي، مانند كارهايي كه مهروا آروين و مسعود سهيلي به نمايش گذاشته اند.عكس هاي سياه و سفيد نادر داوودي، كاوه نجم آبادي و طاها مغاني، در اين ميان، آثاري هستند كه بدون حضور رنگ سبز به دنبال برانگيختن خيال هاي سبز در خاطر بيننده هاي خود مي باشند.
عكس هايي كه در اين نمايشگاه عرضه شده اند فقط در يك چيز وجه اشتراك دارند و آن رنگ سبز است. در پرتو اين واژه است كه اين همه عكس هاي متنوع و ناهمگون، انسجام يافته اند.
در عكسي از جاسم غضبانپور كه مراسمي مذهبي از زاويه اي بالا را نشان مي دهد اگر چه چشم بيننده در جهت مسير حركت آدم ها به طرف چپ تصوير هدايت مي شود، اما آن پارچه اي كه چند نفر آن را حمل مي كنند فقط به خاطر رنگ سبزش توجه ما را به خود جلب مي كند. چه بسا كه اگر موضوع نمايشگاه به جاي سبز، رنگ قرمز بود، توجه ما به روسري آن دختر بچه وسط يك سوم بالاي تصوير معطوف مي شد.
000465.jpg
اثر نغمه قاسملو
در عكس ديگري كه متعلق به زهره سليماني است مردي را مي بينيم كه يك قطعه شيشه سبز رنگ بسيار كوچكي را در ميان انگشتان خود نگه داشته و به آن خيره شده است، اين نقطه سبز، با قدرت تمام بيش از هر چيزي چشمان ما را به سوي خود مي كشاند و محل تلاقي چشمان آن مرد و تماشاگران عكس مي گردد. كامران عدل در عكس  خود، هشت پليس را از يك كشور آفريقايي نشان مي دهد كه با باتوم هاي خود در كنار هم ايستاده اند. گرچه باتوم هاي بلند آنها خيلي جلب توجه مي كند اما رنگ يونيفورم هايشان ذهن تماشاگر را از لايه هاي معنايي تصوير به سطح آن، يعني رنگ سبز سوق مي دهد. نغمه قاسملو در عكس خود، چشمان ما را از درون اتاق به فضاي سبز بيرون مي كشاند، گرچه بيشترين لذت را مي توانيم از نوار فيروزه اي رنگ حاشيه پنجره و زمينه گرم و روشن ديوارهاي اتاق ببريم، اما اين رنگ سبز است كه آن سوي پنجره را به نقطه عطف تصوير تبديل كرده است. عباس كوثري با نشان دادن پراكندگي بازيكنان و وضعيت نسبتاً  آرام و بي تحرك آنها، موفق شده است توجه ما را بيشتر به رنگبندي تصوير و بخصوص زمين سبز چمن جلب  كند.
در ميان عكس ها، عكسي از يك ديوار نقاشي شده به چشم مي خورد كه با رنگ هاي اكر و سياه بر زمينه اي سبز- آبي نقاشي شده است. جاويد رمضاني در اين عكس يك نقاشي از برگ ها و ساقه هاي در هم پيچيده اي را با منحني هايي چشم نواز و زيبا نشان مي دهد كه در قسمت پايين آن نوشته هايي بر سطح ديوار خراشيده شده و اين نوشته هاي يادگاري، رنگ سفيد گچ را آشكار كرده است. يكي از نوشته ها اين است: «به چشمانت بياموز كه هر كس ارزش ديدن ندارد » اما، من اين عبارت را به شكلي ديگر براي خودم تغيير داده ام و در دفترچه ام يادداشت كرده ام: «به چشمانت بياموز كه هر كس و هر چيز را مي توان هر بار با نگاهي متفاوت نگريست.»

هنر
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |