معضل فيلمنامه و اقتباس ادبي
روزي روزگاري در سينماي ايران
سعيد مستغاثي
ستاره ها ساخته فريدون جيراني؛فيلمسازي كه از فيلمنامه نويسي به كارگرداني روي آورد
|
|
شايد بتوان گفت مهم ترين واقعه سالهاي اخير سينماي ايران كه متأسفانه در غوغا و سر و صداي فوتبال و جام جهاني كم رنگ شد، ديدار پر اهميت گروهي از شاخص ترين كارگردانان سينماي ايران با مقام معظم رهبري در هفته گذشته بود. به نظر مي آيد پس از آن سخن حضرت امام (ره)، اينك پس از سالها، مقوله سينما به طور رسمي و علني در بالاترين سطح نظام يعني رهبري آن مطرح مي شود و ايشان از سينما به عنوان تأثيرگذارترين هنر و كليد ورود به عرصه هاي فرهنگي ياد مي كنند.
حالا ديگر، فيلمسازاني كه در واقع سينماي ايران در سالهاي پس از انقلاب بر آثار هنري آنان استوار است، اين امكان را مي يابند كه در حضور رهبري نظام بنشينند و عمده ترين معضلات و مشكلات اين سينما را كه سالها تنها در محافل محدود سينمايي مطرح مي شده به گوش همه مسئولان نظام برسانند.
آنچه در آن مجلس بر زبان كارگردانان سينماي ايران جاري شد، در واقع اساسي ترين درد دل هنرمندان سينماي اين ديار بود كه توجه به آنها از سوي مسئولين مربوطه و اقدام در جهت حل و فصل شان مي تواند سينماي ايران را از بحران كنوني اش رها سازد و فرصت مناسبي است كه كارشناسان و منتقدان اين سينما روي مسائل مطروحه در آن جلسه، به بحث و بررسي پرداخته و راهكارهاي حاصل شده را تئوريزه كرده تا سينماي ايران از يك معضل اساسي ديگرش يعني دارا نبودن تئوري هاي روشن و مشخص هم خلاص شود.
***
از جمله مقولات مطرح شده توسط كارگردانان سينماي ايران، دورافتادگي و جدايي سينماي ايران از گنجينه ارزشمند ادبيات بود؛ آنچه كه از آسيب هاي اساسي بخش فيلمنامه در اين سينما به شمار آمده و ذكر شده است. اين در حالي است كه سينما از همان روزهاي آغازينش، وامدار ادبيات كلاسيك و نو گرديد و پس از آن در تعاملي پويا با آن قرار گرفت. همواره چه از منظر غناي محتوايي و چه به لحاظ ساختار روايتي، فيلمنامه وابستگي ترديدناپذيري به عناصر برجسته ادبيات از جمله قصه و داستان و شخصيت پردازي داشته است. از همين رو است كه برجسته ترين آثار تاريخ سينما، همواره اقتباس هاي درخشان از ادبيات بوده اند و از همين رو است كه امروزه 70 تا 80 درصد فيلم هاي روز بر اساس رمان يا نوول ساخته مي شوند.
نياز سينما و فيلمنامه به ادبيات در آن حد است كه امروزه پرفروش ترين كتاب هاي قصه و داستان، پس از سالها به تصوير كشيده شده و بر پرده سينما نيز پرمخاطب مي شوند. درك سينماگران امروز دنيا از ارتباط تنگاتنگ ادبيات و سينما در آن حد است كه حتي اگر براي موضوع و طرح مورد نظرشان، نوول يا رمان در بازار نشر نيابند، موضوع مطبوعشان را ابتدا به قصه نويسان حرفه اي داده تا بنا بر آن داستاني بنويسند و سپس آن داستان را به فيلمنامه نويسان واگذار مي نمايند تا بر اساسش، فيلمنامه اي بنويسند. زيرا به وجود ساختار محكم قصه در فيلمنامه لااقل در سينماي داستاني امروز اعتقاد و باور دارند. به اين نكته باور دارند كه در سينماي حرفه اي و تخصصي كنوني كه كمترين بخش نيز كارشناس و تكنيسين خود را مي طلبد، يك فيلمنامه نويس، همچون يك داستان نويس نمي تواند به استخوان بندي يك قصه اشراف داشته باشد، مگر اين كه خود قصه نويسي را در سطح قابل قبولي تجربه كرده باشد.متأسفانه در سينماي ايران اين تصور نهادينه شده، هر فردي كه فرضاً چند فيلم را ديده يا تعدادي فيلمنامه مطالعه كرده، بدون كمترين سواد قصه نويسي، مي تواند فيلمنامه اي قابل قبول بنويسد! از همين رو است كه اوضاع فيلمنامه نويسي در سينماي امروز ما، به روزي مي افتد كه شاهدش هستيم.
بسياري از كارشناسان سينماي ايران به درستي بر اين باورند كه علت اصلي بحران امروز اين سينما، عدم قوت فيلمنامه و تكراري بودن سوژه ها و موضوعاتي است كه به هيچ وجه پرداخت درست روايتي هم ندارند.
اما اين سؤال وجود دارد كه چرا اين كارگرداناني كه از جدايي سينما و ادبيات ايران شاكي هستند، خود به سراغ متون ادبي نمي روند؟ چرا فيلمنامه نويسان سينماي ما از اقتباس هاي ادبي گريزان هستند؟ اين در حالي است كه در مقابل فيلم هاي غالباً بزن دررويي سالهاي قبل از انقلاب (كه حتي 9 روزه يك فيلم را سرهم مي كردند) سينماگران در سالهاي پس از انقلاب، ابتدا ترجيحاً به سراغ متون ادبي و رمان ها و نوول ها مي رفتند تا سينمايي با استخوان تر را پي ريزي نمايند. بسياري از همين كارگرداناني كه در جلسه فوق الذكر حضور داشتند، در همان نخستين كارهاي سينمايي خود، اقتباس هاي ادبي را به خوبي تجربه كرده و همان فيلم ها در زمره قابل قبول ترين آثار كارنامه هنري شان به ثبت رسيد. از رسول صدر عاملي گرفته كه با فيلم گل هاي داوودي بر اساس قصه اي از قاضي ريبحاوي، هم باب ملودرام را در سينماي پس از انقلاب گشود و هم خود را به عنوان فيلمسازي هوشمند تثبيت كرد، تا محمدرضا اعلامي كه با اقتباس از داستان نقطه ضعف اثر آنتونيس ساماراكيس، بهترين اثرش را تا امروز جلوي دوربين برد، تا كيانوش عياري كه بهترين فيلم هايش مثل دو نيمه سيب و شاخ گاو را بر اساس آثار ادبي ساخت، تا يدالله صمدي كه ديدني ترين فيلمش يعني اتوبوس را از آوازهاي ننه آرسو بهرام بيضايي اقتباس نمود و تا محمد علي طالبي كه چند فيلم كودكانه اش مانند چكمه را از قصه هاي هوشنگ مرادي كرماني برگرفت.
اما چه شد كه نمودار و شاخص كمي اين اقتباس هاي سينمايي به تدريج افت كرد و روند نزولي در پيش گرفت؟ چرا در حالي كه سينماي ايران به لحاظ تخصص ها و رشته هاي فني مختلف، روز به روز، روند صعودي داشت، كيفيت فيلمنامه ها از جمله به دليل فاصله گرفتن از ادبيات، رو به قهقرا رفت تا آنجا كه امروز به ندرت به فيلمنامه اي محكم و بي نقص، جذاب و متكي بر فرهنگ و ارزش هاي خودي برمي خوريم.
به نظر نمي آيد پاسخ به اين سؤالات لااقل براي كسي كه ولو آشنايي مختصري با ساختار توليد در سينماي امروز ايران دارد، چندان دشوار باشد. روشن است كه آن ظرفيت لاغر و ضعيف سينماي ما، متعلق به توليدكننده اي است كه حتي حاضر نيست براي محصولش ديناري از جيب مبارك مايه بگذارد و با كارت تهيه كنندگي اش در واقع نوعي بساط محترمانه واسطه گري به راه انداخته تا معامله ميان امكانات و يارانه دولتي و سرمايه اسپانسر را با فيلمساز جوش دهد و از اين نمد براي خودش كلاهي درست كند.روشن است نظام اقتصادي بيمار اين سينما از تفكري ناشي مي شود كه مي خواهد با دخل نوزده، خرج بيست بكند و در حالي كه براي چند فيلمش هم در به در به دنبال مخاطب مي گردد، اما خط توليدش را از كيسه بيت المال و سرمايه هاي سرگردان، چند برابر مي گرداند تا در مقابل اين و آن پز بدهد كه ما در سينمايمان سالانه في المثل 100 فيلم توليد مي كنيم و مثلاً در مقام چهاردهم هستيم! و روي آن بخش را عمداً مي پوشاند كه از حيث ميزان تماشاگر، چه مقامي در دنيا داريم!
نظام اقتصادي بيمار سينما از آنجا ناشي مي شود كه تقريبا توليدكننده اي نمي يابي كه ادعاي سودآوري فيلم هاي توليدي اش را داشته باشد و اغلب داد ورشكستگي مي زنند (به آمار و ارقام هم كه نگاه مي كني، به آنها حق مي دهي) اما در كمال تعجب شاهد ساخت فيلم هاي ديگر و متعدد بعدي توسط همان توليدكنندگان به اصطلاح ورشكسته هستيم!
حالا از آن ظرفيت لاغر و ضعيف توليدكننده سينما و اين نظام بيمار اقتصادي چه توقعي مي توان داشت؟ كدام يك از اين توليدكنندگان را سراغ داريد كه حاضر باشد براي خريد حقوق سينمايي يك اثر ادبي، قصه يا رمان، پول خرج كند؟! كدام توليدكننده اي را مي شناسيد كه براي استحكام استخوان بندي ساختار فيلمنامه، موضوع مورد نظرش را براي نوشتن ابتدايي به يك قصه نويس بسپارد؟ البته اگر قضيه مجاني باشد كه قطعاً اين كار را مي كنند، ولي مشكل آنجاست كه بخواهند خداي ناكرده از جيب خود خرج كنند.
آيا از اين جماعت توليدكننده كه هنوز براي استفاده از چند دوربين محدود دولتي، صف مي بندند و نوبت مي گيرند، چشمشان به نگاتيو سوبسيدي وارداتي بنياد فارابي است و حتي يك بوم صدا در بساط توليدشان ندارند، انتظار داريد كه براي به فيلم درآوردن فلان اثر برجسته ادبي، مثلا 4 يا 5 ميليون تومان هزينه كنند؟ حاشا و كلا!
به هر حال اين فقره دوري فيلمنامه هاي سينماي ايران از ادبيات نيز از اساس و بنياد سيستم توليد آن منشاء مي گيرد و به همان ساختار هاي غير استاندارد مؤسسات فيلمسازي اش وابسته است. هم فيلمسازان و هم فيلمنامه نويسان ما حتماً تشخيص مي دهند كه آثار ادبي، پشتوانه اي قوي و مؤثر براي سينماي ايران بوده و هست و اقتباس از آنها براي نوشتن فيلمنامه ها مي تواند، بسيار به قوت آثار اين سينما ياري رساند. ولي آنكه سرنخ توليد و تهيه را در بدنه اين سينما به دست دارد، اگر چه ممكن است به اين واقعيت باور هم داشته باشد ولي حاضر نيست برايش هزينه كند.
شايد خيلي ها بدانند كه اغلب فيلمنامه هاي امروز سينماي ايران به دليل غلبه همان وجه بزن درويي توليد، بنا به تاكيد تهيه كننده براساس بازيگرها و كاراكترهاي تكراري و كليشه شده نوشته مي شوند. شايد خيلي ها بدانند كه براي بسياري از فيلمنامه ها، اساساً قصه اي وجود ندارد و تنها يك ايده و خط باريكي است كه با شخصيت هاي كهنه و نخ نما شده، گسترش مي يابد. از همين روست كه در اينگونه فيلم ها و فيلمنامه ها، حفره هاي دراماتيك بسياري يافت مي شود كه تقريباً آنها را از سر و ته مي اندازد!
به نظرمي رسد يك راه حلش اين است كه همين فيلمسازان و فيلمنامه نويساني كه خواستار پيوند سينماي ايران با ادبيات هستند، با نظارت وزارت ارشاد و مسئولين مربوطه، شورايي تشكيل دهند كه لااقل فيلمنامه هاي غير استاندارد را مشخص نمايند. فيلمنامه هايي كه از هيچ گونه ساختار داستاني و ادبي برخوردار نيستند. (در اينجا سينماي ضد قصه يا از نوع فيلم هاي كيارستمي را پرانتز مي گيرم، اگر چه در سينماي امروز اين نوع آثار هم ديگر چندان جايي ندارند.) مي توان با مشورت همين دوستان سينمايي كه در كار خود متخصص هستند، آثار ادبي مناسب براي اقتباس سينمايي مشخص كرده و با بودجه اي تخصيص يافته از سوي دولت، حقوق سينمايي شان را خريداري كرد و يا براي توليدكنندگاني كه از اين گونه آثار ادبي استفاده مي كنند، امتيازهاي ويژه در نظر گرفت.
مي توان عده اي قصه نويس جوان را گرد آورد و موضوعات مورد نظر و با اهميت براي جامعه امروز ايران در اختيارشان نهاد تا براساس آن موضوعات و سوژه ها قصه بنويسند؛ قصه هايي كه براي نوشتن فيلمنامه مورد بهره برداري قرار گيرند، مي توان...
|