دوشنبه ۱۲ تير ۱۳۸۵
گفت وگو با فرزاد اديبي به بهانه انتشار گزيده آثار هنرمند
شاعرانگي در ذوزنقه
محمدصادق اردكاني
فرزاد اديبي از طراحان پركار نسل چهارم محسوب مي شود كه عمده فعاليت هاي او در زمينه گرافيك فرهنگي شامل طراحي پوستر، طراحي جلد كتاب و مجله، صفحه آرايي و تصويرسازي مطبوعات و گاهي نوشته هايي درباره هنر گرافيك است. مدتي است كتاب مجموعه آثار اديبي راهي بازار نشر شده است. به همين مناسبت گفت وگويي با وي انجام شده كه در پي مي آيد.
000924.jpg
000915.jpg
000918.jpg
* برخلاف هم نسلان خودتان مثل رضا عابديني، ساعد مشكي، بيژن صيفوري و مسعود نجابتي كه پاي بند سبك خاصي در فرم و قالب هستند، مي بينيم كه شما شيوه و سبك خاصي را دنبال نكرده ايد و تنوع و تجارب تصويري در كارهايتان زياد است.
- چون اعتقادي به سبك شخصي در فرم و قالب ندارم.
* مي خواهيد بگوييد دنبال سبك در محتوا هستيد؟ يعني غير از فرم و قالب؟
- البته اين ادعاي بزرگي است و رسيدن به آن دشوار. بسيار سفر بايد... ؛ اگر چه به طور ضمني و خيلي بطئي، چنين هدفي را دنبال مي كنم، اما هيچ ادعايي در اين زمينه ندارم.
* يكي از ويژگي هاي اين نگاه شما _ كه به اعتقاد من مي تواند جزئي از سبك باشد- طنز در كارهاي شماست كه حتي گاهي به گروتسك مي رسيد؛ مثل پوستر «تئاتر ناصرالدين شاه» ، «گرافيك امروز؛ تبعيد متن به حاشيه»، «پوستر باد اسب است» ، «جلد مجله فصل و وصل» «جلد كتاب روسپيان محزون من» ، «جلد كتاب بازتاب در چشم طلايي» يا پوستري كه امضايتان را در شال كمر يك نقاشي قاجاري مثل يك شمشير جاي داده ايد و... .
- من علاقه مندم با كارم غير از فرم و ظاهر و قالب، به نوعي ذهن مخاطب را قلقلك بدهم؛ او را وادار به تفكر و انديشه كنم و براي گفتن اين حرف ها نمي خواهم فرياد بزنم. طنز را به لحني ساده و صميمي بايد گفت، براي همين هم سعي مي كنم پيچيدگي هاي قالب و فرم را به حداقل برسانم. اين انقباض هاي بصري و پيچيدگي ها اگر به پيام و محتوا كمك كنند، به كارشان مي گيرم و اگر در جهت آن نباشند خودم را محدود به هيچ ترتيب و آدابي نمي كنم.
«هر چه مي خواهد دل تنگت بگو» ؛ اصولاً ما ايراني ها طنز را بسيار دوست داريم. يادم مي آيد كه در اولين نمايشگاه انفرادي ام به نام «نگره رنگاره» گروهي از دوستان كاريكاتوريست آمده بودند مثل آقاي مسعود شجاعي طباطبايي و آقاي محمدعلي بني اسدي و توكا نيستاني و چند نفر ديگر و به طنز در كارهايم اشاراتي داشتند كه جالب بود... .
* يكي از بارزترين كارهايتان از نظر طنز، ناصرالدين شاه است با عنوان «پدرسوخته من شاهم، مي تونم» ...
- آن يك كار «سلف پروموشن» است(يعني كار تجربي كه اغلب طراحان، گاهي براي خودشان پوستري را بدون سفارش مي سازند) براي نمايشگاهي با عنوان نمايشگاه پوسترهاي تجربي طراحان گرافيك ايران كه با مديريت زنده ياد استاد مميز و همكاري گروهي از طراحان برگزار كرديم. موضوع پوستر مربوط به تعدد زوجات ناصرالدين شاه است كه انگشت انگشترش، كفايت اين همه همسر را نمي دهد و لاجرم، انگشتش بايد بلندتر شود. قضيه انگشتر به انگشت كردن مربوط به دوره مدرنيزم است ولي چون طنز بود ناصرالدين شاه را هم مدرن كرديم! و اين شوخي را با انگشت مباركش كه بلند شده كرديم. از طرف ديگر براي نشان دادن اين مفهوم و اين شوخي، زمينه را خالي و بي رنگ گرفتم و برخلاف پوسترهاي معمولي كه بايد تيتر بزرگ و قالبي داشته باشند، عنوانش را خيلي كوچك بالاي پوستر گذاشتم؛ يعني نوعي آشنايي زدايي يا خلاف آمد عادت. در قالب پوستر، انگشت ناصرالدين شاه از پايين پوستر به بالاي پوستر و تيتر اشاره مي كند و تيتر با وجود كوچك بودن، ديده مي شود.
* يعني هم براي اهل تخصص نوآوري كرديد و هم براي ديگران.
- شايد؛ اميدوارم اين طور باشد.
* يكي ديگر از وجوه كار شما همين مورد است؛ يعني داشتن مفاهيم گوناگون و وجوه مختلف و داشتن مخاطب در سطوح مختلف. بيشتر كارهاي شما در نگاه اول با لايه اولشان مطرح مي شوند و بعد لايه هاي بعدي را كشف مي كنيم؛ مثل رمزگشايي يك شعر يا يك معما. اول خود كار ديده مي شود و بعد كارهاي ديگري كه در آن نهفته اند. چرا اينقدر پيچيده؟
- علاقه مندم با طرح يك مسئله مثل پيام پوستر، جلد كتاب يا هر محصول ديگر گرافيك، ابعاد تازه اي را به مخاطب نشان بدهم و مسئله ديگري را هم برايش مطرح كنم و البته فكر مي كنم اين كاري است كه هر گرافيست ديگري هم بايد انجام دهد؛ يعني فرهنگ سازي بصري. اين بحث را در مقاله اي به نام «گرافيك مولف» به طور مبسوط باز كرده ام. در ماهنامه كتاب ماه(هنر) شماره ۱۳ و ۱۴ (مهر و آبان۱۳۷۸) كه اخيراً هم در سايت kargah.com درج شده. داشتن ايهام- البته نه ابهام- و استعاره، از ويژگي هاي هنر و ادبيات ايران است. دوست دارم در عين سادگي كارهايم، پيام هاي گسترده و عميقي را طرح كنم.
* ياد پوستر «باد اسب است» افتادم كه در نگاه اول، دم مواج اسبي ديده مي شود و بعد كه دقت مي كني، رخ مردي را مي بيني كه آن دم اسب، سبيل اوست...
- اين پوستر براي نمايشي با همين عنوان طراحي شده است؛ نوشته محمد چرم شير و با كارگرداني سيروس كهوري نژاد. در داستان، دختركي به زني ناصرالدين شاه درمي آيد و... كه در حاشيه پوستر، چشم و ابروي زنان قاجاري را كار كرده ام و در متن، چهره ناصرالدين شاه را.
* اشاره كرديد به حاشيه؛ در اغلب پوسترهايتان و در بعضي از طرح جلدها، حاشيه هايي را به كار برده ايد كه در عين حالي كه تزئيني است، استفاده هاي مفهومي نيز دارند. در برخي از پوسترها مثل «روزگار نازنين طلعت مهربان» شماره هايي به كار رفته و واژه هايي بين اين شماره ها با رنگ ديگري گنجانده شده، علت چيست؟
- حاشيه يك حريم امن و يك چارچوب يا چار ديواري است. در اغلب آثار هنري ايراني حاشيه وجود دارد و اي بسا گاهي اين حواشي، ارزشي هم اندازه متون دارند. حواشي گاهي حتي مقدس اند، مثل تذهيب و گاهي رازآميزند، مثل نوشته هايي كه در حاشيه هاي تعاويز و ادعيه به كار رفته اند. در نگاه اول حواشي نبايد قوي تر از متن باشند و بعد كه درگير ديدن اثر مي شويم كم كم خود را مي نمايانند و حضور خودشان را اعلام مي كنند. از نظر مباني و مبادي هنرهاي بصري شما را به داخل فرا مي خوانند و بعد مي توانيد به تصاوير و نوشته هاي اين حاشيه ها بپردازيد. حاشيه  هم يك امكان بصري و يك توانايي و دارايي است، مي تواند پتانسيل هاي خوبي داشته باشد. در «پوستر روزگار نازنين طلعت مهربان» حاشيه عملكرد تقويم يك روزگار را دارد براي طلعت مهربان كه در نمايش، صاحب خانه است و مستأجرانش را دوست دارد و روزهايش را با خود واگويه مي كند. شماره هاي اين حاشيه روزهاي طلعت مهربانند. يادم مي آيد كه وقتي اين پوستر را كار مي كردم به فيلم «خانه سياه است» فروغ فكر مي كردم، وقتي كه روزها را مي شمارد و دوره مي كند روزها را و هنوزها را .... اعداد يا واژه هايي هم كه رنگي شده اند مثل روزهاي تعطيل هستند كه در تقويم به رنگ ديگري مشخص مي شوند. در كارهاي ديگر هم البته اگر لازم باشد حاشيه به كار مي برم و البته خودم را به استفاده از حاشيه مقيد نمي كنم...
* شما حتي از حاشيه به عنوان يونيفورم مجموعه انتشارات هم استفاده كرده ايد در كتاب هاي نشر آهنگ ديگر...
- بله. در آنجا از ذوزنقه اي كه مدتي در جلدها و صفحه آرايي هاي مجله كتاب ماه ادبيات و فلسفه به سامان رسيده بود بهره بردم. زاويه قائمه در چارچوب ها خشك و هندسي است و زواياي غير ۹۰ درجه اين خشكي را ندارند. صميميت و شاعرانگي اي كه در ذوزنقه هست در مستطيل نيست. مستطيل همان ذوزنقه منظم است و از مربع ناشي مي شود. در مستطيل ابعاد مربع متغير و زوايا ثابت است و وقتي هم زوايا و هم ابعاد متغير باشد ذوزنقه به وجود مي آيد. اين متغير بودن و نامنظم بودن را دوست دارم. عاطفي، شاعرانه و حسي است. البته اين يونيفورم را در Free hand كار كردم و آرم ناشر را داخل يك مثلث گذاشتم و همه را با هم Join كردم و فضايي امروزي به اين يونيفورم حاشيه گونه دادم و اين امكان را به آرم و مثلث يونيفورم دادم كه متناسب با عنوان كتاب كه جلويش مي آيد بالا و پايين شود. جاي آرم و مثلث ثابت نيست.
* اشاره به پتانسيل نهفته در حاشيه ها كرديد و امكانات بصري آنها و من به پوستري از شما فكر مي كردم كه فقط حاشيه است و زمينه اش خالي و سفيد است...
- آن يك اعتراض و انتقاد است به وضعيت گرافيك امروز. مقاله اي را با عنوان «فرماليسم در گرافيك امروز ايران» نوشته بودم در ماهنامه كتاب ماه (هنر)- ويژه گرافيك- شماره ۳۷ و ۳۸ مهر و آبان ۱۳۸۰ و اين پوستر، تصوير آن مقاله است. عنوان اين پوستر «گرافيك امروز، تبعيد متن به حاشيه» است و مي دانيد كه گرافيك هميشه بسته بندي يا حاشيه اي است براي محتويات يا متن سفارش. گرافيك فرع و محصول مورد تبليغ- خواه فرهنگي و خواه سياسي يا تجاري- اصل است. اين كه ما در گرافيك طوري غامض و پيچيده عمل كنيم كه خودنمايي و هنرنمايي كنيم و گرافيك اصل باشد و اصلاً  متوجه محصول مورد تبليغ يا اصل پيام نشويم نقض غرض است. برخي از آثار گرافيك را مي بينيم كه در نگاه اول امضا و سبك هنرمند به رخ كشيده مي شود و بعد بايد عنوانش را رمزگشايي كنيم و حتي بعد از ديدن بافت ها، ترام ها و رنگ هاي بي شمار نتوانيم بفهميم اين جلد كتاب چه ربطي با محتوا دارد. گرافيك حاشيه اي است براي متن كه با اين پوستر به جابه جايي متن و حاشيه اعتراض كرده ام...
* شما بافتي را در برخي از پوسترهايتان استفاده كرده ايد كه جاي ديگري من نديده ام. مي خواستم بدانم اين بافت را چگونه ايجاد كرده ايد؟
-كدام بافت را؟
* منظورم بافتي است كه مثلاً  در دم پرنده اي كه در پوستر «نگره و نگاره» يا در بعضي از قسمت هاي پوستر «امپراتور جديد» هست.
- بله. آن «مونوپرينت است. البته معني فارسي آن مي شود« تك چاپ »كه همه جا معمول است و خيلي از طراحان و نقاشان از آن براي طراحي هاي بيانگرايانه استفاده مي كنند، ولي آن بافتي كه شما مي فرماييد پشت جلد پلاستيكي دفترچه هاي قديمي است كه بافت گل هاي منظمي را دارد، وقتي اين بافت را در تصويرسازي هايم به كار گرفتم از اين كشف خيلي حظ كردم، چون در دنيا كس ديگري غير از خودم اين بافت را در كارهايش به كار نبرده بود؛ خوب شور و حال جواني است ديگر.
* مگر چند سالتان بود؟
- شايد حدود ۱۰سال پيش بود. يعني بيست و هفت سالم بود.
استاد مميز هميشه مي گفت شيفتگي به فرم و بافت و قالب، دوره اي و گذرا است. راست مي گفت. همان زمان جمعي از دوستان به من مي گفتند كه تو ديگر امضاي خود را پيدا كرده اي ولي پس از مدتي از آن هم دل كندم چون دلبستگي به يك فرم و اصلاً  سبك، محدوديتي براي هنر و هنرمند است و در ضمن اين بافت و نوعي طراحي با آن گرچه شيرين و دلچسب است و براي برخي از موضوع ها مناسب، ولي براي همه موارد خوب نيست... .

سايه روشن
عكس هاي هفتاد ساله در موزه سين سيناتي
ايسنا: موزه  هنر سين سيناتي آمريكا از مرداد ماه عكس هايي از پال استراند را به نمايش مي گذارد.
استراند، عكاس برجسته  قرن بيستم آمريكا به عنوان پيشرو عكاسي مدرن شناخته شده است و اين نمايشگاه سال هاي ۱۹۳۰ تا ،۱۹۳۲ دوره  موثر فعاليت هنري وي را دربرمي گيرد كه پيشتر كشف نشده بود؛ زماني كه وي در نيومكزيكو زندگي و عكاسي مي كرد و جذب تاريخ فرهنگي پيچيده  جنوب غربي آمريكا شده بود.
عكس هاي وي رئاليسم را با آبستره و فرماليسم تركيب كرده و رمانتيسيسم آمريكايي را به آن افزوده است.
اين نمايشگاه از آثار استراند، شامل ۳۵ عكس وي از جمله چشم اندازهاي دراماتيك و پرتره  پريده رنگي از همسرش «ربه كا» است.
او در سال ۱۹۳۶ فيلم مستندي ساخت و سال ها در حزب سوسياليست اين كشور فعال بود.
فوتو ليگي را هم در نيويورك برپا كرد تا براي روزنامه هاي افراطي عكس هايي از فعاليت هاي اتحاديه هاي تجاري و تظاهرات سياسي فراهم كند.
اين هنرمند عكاس در۱۶ اكتبر سال ۱۸۹۰ در نيويورك به دنيا آمد؛ وي فرزند يك مهاجر بوهميايي بود و عكاسي را در۱۴ سالگي، دو سال پس از آنكه نخستين دوربين عكاسي اش را از پدرش هديه گرفت، آغاز كرد.
آثار پزشك نيا در پاريس
بي بي سي: نمايشگاهي از نقاشي هاي «هوشنگ پزشك نيا» هنرمند فقيد و كمتر شناخته شده ايران، در گالري «ورنو سن پر» پاريس ترتيب يافته است كه در تمام ماه ژوئن تا پايان تيرماه برگزار شد.
آثار عرضه شده، زير عنوان «مردمان چهره سوخته» -عنواني كه خود هنرمند بر آنها گذاشته بود- همگي چهره زنان و مرداني است از روستاهاي خوزستان و حاشيه كوير، و يا عشايري كه در كوچ ميان گرمسير و سردسير بوده اند.
پزشك نيا كه در سال ۱۳۵۱ در سن پنجاه و دو سالگي در تهران درگذشت، سال هاي بسياري را - قبل و بعد از ملي شدن صنعت نفت - در اداره انتشارات شركت نفت، در آبادان و تهران گذراند و آثار با ارزشي روي جلد مجلات و يا پوسترها و تقويم ها، از خود به يادگار گذاشت.
او تحصيلاتش را در دانشكده هنرهاي زيباي تهران و بعد از آن در دانشگاه استانبول به پايان رسانده بود و آثار بسياري از او را در سبك هاي مختلف نزد مجموعه داران و برخي از موزه هاي جهان مي توان سراغ گرفت.
پزشك نيا با قلمي محكم، بسيار سريع كار مي كرد و آنچه را كه مي ديد و مي خواست با خطوطي ساده، بر بوم يا بر كاغذ مي آورد.
يك بار كه براي نمايش كارهايش به اروپا رفته بود و بعضي از تابلوهايش از گمرك ترخيص نشد، او در اتاق هتلش را بر خود بست و همه آن تابلوها را يك بار ديگر كشيد.
در سال هاي بعد از درگذشت پزشك نيا، نمايشگاه هايي از آثار او از جمله در انجمن ايران و آمريكا (۱۹۷۶) و موزه هنرهاي معاصر تهران (۱۹۷۷) برپا شد.

هنر
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |