شنبه ۱۷ تير ۱۳۸۵
بررسي ميان رشته اي شكست تيم ملي فوتبال ايران در جام جهاني
چرا اتفاقي نيفتاد
فروزان آصف نخعي
عكس : رويترز
چرا فكر مي كرديم تيم ملي فوتبال ايران بايد در جام جهاني معجزه پيروزي بيافريند؟ چرا تبليغاتي انجام شد مبني بر اين كه غيرت بازيكنان ما، توانايي خلق چنين معجزه اي را دارد؟ چرا فكر مي  كنيم در دوشكست پي درپي تيم ملي فوتبال، مقصر نوك حمله يا ... بوده است؟ با توجه به سوال هاي بالا مقاله زير به دنبال يافتن پاسخ است.
001110.jpg
فوتبال ايران در افكار عمومي شگفتي آفريد. به همين دليل اغلب ما در ماتمي فرو رفتيم كه گويي بايد انتظار ديگري مي داشتيم، كه داشتيم. صدها ميليون تماشاگر(در جمع نهايي   آمار بينندگان) شصت وچهار مسابقه را از۳۲ تيم ملي وابسته به شش قاره جهان به تماشا مي نشينند. اوج اين رويارويي در استاديوم شهر برلين است كه توسط هيتلر براي بازي هاي المپيك سال ۱۹۳۶تاسيس شده است. كارشناسان پيش بيني مي كنندكه در اين زمان يك سوم جهان يعني بيش از دو ميليارد نفر در ۲۱۳ كشور(در حالي كه سازمان ملل متحد تنها ۱۹۱ عضودارد) درپاي تلويزيون هاي خود ميخكوب مي شوند.اما چرا فوتبال داراي چنين قدرتي است؟ انديشمندان معتقدند ماهيت روابط و همكاري تيمي در فوتبال منجر به ايجاد رقابت ،تعلق، هويت و شرايط اجتماعي ومذهبي مي شود كه با توجه به ابعاد فداكارانه وگاه عارفانه آن،جامعه انساني را در نقطه تلاقي ها و تركيب هاي جديدي قرار مي دهد كه مسبوق به سابقه نبوده و اين ورزش را از يك ورزش صرفا ساده متمايز مي سازد.از اين رو« نوربرت الياسف»،جامعه شناس فرانسوي، از فوتبال به عنوان«يك رويداد اجتماعي تمام عيار» نام مي برد. نگاه الياسف، تفسيري مدرن از ورزش فوتبال است ؛زيرا اساسا اين ورزش مربوط به دوره اي است كه رفتار جمعي از غناي ويژه اي برخوردار بوده است.حال با توجه به اين كه در ايران رفتار جمعي در حوزه عمومي ،ويژگي خود را داراست، آيا وقوع يك نتيجه غير مترقبه و اين كه ايران درمسابقات جام جهاني به پيروزي برسد به معجزه شبيه نمي ماند؟ با اين همه چرا اين معجزه رخ نداد؟
براي پاسخ به اين سوال بهتر است ابتدا به مراحل تحول و تكامل بشر به شرح زير نظر بيفكنيم:
۱. دوره جوامع الگو بردار: در اين دوره شناخت انسان و سلوك اجتماعي وي برمبناي تبعيت از الگوهاي بيروني است. خصلت تقليد پذيري،انسان اين دوره را به نوعي جهان بيني اسطوره اي سوق مي دهد، بينشي كه تصور انسان از هستي نه منطقا منطبق بر واقعيت ،بلكه نوعي فرافكني از تصورات انسان است كه از مطالعه كليشه اي از واقعيت فراهم شده است. در اين دوره شكل گيري ورزشي به نام فوتبال اساسا ناممكن است.
۲. دوره جوامع بازي فردي:در اين دوره انسان ضمن درك نمادي از وجود خويش و مفاهيم نمادي آن قادر به درك يك نقش ديگر نيز هست، وبه همين دليل روابط دوگانه تشكيل مي شود.در اين دوره «من» وخصلت هاي تفسيري خلاق حالات جنيني خود را مي گذرانند. ورزش اين دوره نيز خارج از روابط دوگانه نيست.به همين دليل در اين گونه جوامع ورزش هاي انفرادي مانند كشتي از پيشرفت زيادي برخوردار است.
۳. دوره جوامع بازي جمعي: دراين دوره انسان قادر به گرفتن چندين نقش در آن واحد است؛مانند بازيگران فوتبال.بازيكني كه روابط گروهي را درك مي كند،مي داند كه گل زدن وي، تنها محصول اراده و اهميت نقش اونبوده است، بلكه در جريان رفتار گروهي به اين موفقيت نايل شده است.در صورتي كه به چنين فهمي نايل نشود ،هرچند در ظاهر در« دوره جوامع بازي جمعي» به سر مي برد، اما در عمل جهان زيست او دوره جوامع بازي فردي است.با اين همه در اين دوره نيز بعضا شاهد وابستگي گروه و سازمان به افراد هستيم.
۴ . دوره جوامع ديگر تعميم يافته:دراين دوره، انسان علاوه بر درك روابط متقابل اجتماعي، قانون حاكم بررفتار را در شكل قوالب حقوقي ،مجرد وعام مي فهمد و بر همان اساس عمل مي كند.در اين دوره «من»  و خصلت هاي تفسيري خلاق و«تازگي» در تفسير و سلوك اجتماعي خصيصه اصلي جامعه جديد است(درآمدي بر مكاتب و نظريه هاي جامعه شناسي، دكتر تنهايي).در اين جامعه شكل بازي هاي جمعي ارتقا يافته و از جمله فوتبال ديگر وابسته به فرد نبوده و سيستم آموزشي هر لحظه در حال بازسازي سازمان بازي و نيروهاي جديد است.
اما كداميك ازمراحل ذكر شده در بالا،بر فوتبال ايران حاكم است؟در اين ميان يادمان نرود كه درتبليغات صورت گرفته، قرار بوده از موضع قدرت به مكزيك گل بزنيم و پوست پرتغال را بكنيم. اين درحالي است كه كلاس فوتبال ايران در دوره دوم قرار داشته و تبليغات گران با افزايش انتظارات مردم، آنان را دركلاس دوره چهارم قرار داده اند تا از اين رهگذر معجزه خلق شود. تبليغات تصويري در اين باره سهم زيادي داشتند. تنها در يك سريال ،اين اشعار بارها تكرار شد:
تيم ما ترسي ازمكزيك نداره
آخه اون اين همه تكنيك نداره
بچه ها پرتغال و پوست مي كنن
مطمئن باشيد بهش گل مي زنن
بچه ها آنگولا را مي برن
يك سرو گردن ازش بالاترن
در اين اشعار، گويي به اشكال ديگري، اسطوره رستم دستان حيات مجدد يافته و مي رود تا قدرت هميشگي و ناميرايي خويش را به نمايش بگذارد. به همين دليل است كه در ايران همگان انتظار داشتند تيمي كه در دوره جوامع مرحله دوم ـ يعني در دوره جوامع بازي فردي زيست مي كند ـ بر تيمي كه در دوره چهارم قرار دارد ،پيروز شود. اين انتظار تا آن اندازه بود كه مردم با خلوص ،دعاي خويش را بدرقه نماينده خود در جام جهاني كردند. غافل از آن كه پيروزي به بها به دست مي آيد نه به بهانه. گويي هنوز تقدير گرايي پس ازحمله مغول به ايران كه پس از آن فرهنگ و تمدن ايراني ـ آن گونه كه شهيد مطهري مي گويد ـ كمر راست نكرد، كماكان حاكم است.بر اثر آن حمله به زعم« سمير آيتا»، ارزش هاي جهانشمول ،باب اجتهاد و تلاش در جهت فربه ساختن علوم از راه استدلال و تلاش در جهت آشتي ميان فلسفه و الهيات ،همگي رخت بربستند. تقدير گرايي و گذشته گرايي مذموم، بر فرهنگ ما حاكم شد و در فرهنگ وزندگي مان انبوهي از آرزوها به وجود آمد. پيروزي در جام جهاني نيز يكي از اين آرزوها است.
اين كه امروز حتي فرهنگ رابه مجموعه اي از تفسيرها و مهارت ها تقليل بدهيم از نظر«تي. اس. اليوت» قابل قبول نيست.(در باره فرهنگ ،ص۱۱۷) با اين همه نبايد ازياد برد كه « آموزش فرآيندي است كه اجتماع توسط آن مي كوشد درهاي حيات را به روي همه افراد تشكيل دهنده اش باز كند و مي كوشد آنها را به پذيرش نقش خود قادر سازد.» (همان ص۱۱۶) . با اين وجود ما ايرانيان نبايد غفلت كنيم كه در ميدان رقابت ،آن چه به كار مي آيد شايستگي هاي برخاسته ازآموزش، تمرين، ممارست، ابداعات، خلاقيت هاي فردي، آينده نگري و حركت جمعي در پرتو سيستم سازي در حوزه هاي گوناگون از جمله ايجاد فرصت براي ظهور مكاتب و مدارس مختلف فوتبال است كه مي تواند چشم انداز روشن و قابل پيش بيني را در افق پنجاه سال آينده پيش روي مان بگشايد. از اين رهگذر است كه ما نيز قادر خواهيم شد در فرآيند جهاني شدن ـ كه گويا بخش مهمي از آن بر عهده ورزش فوتبال قرار گرفته است ـ فوتبال كشورمان را وارد دوره جوامع ديگر تعميم يافته كنيم و سهم خود را در اين عرصه بستانيم و نقش خود را ايفا كنيم. تحت الشعاع قرار گرفتن صلح خاورميانه، مسائل عراق،كشتار مردم فلسطين در منطقه خودگردان، پروژه هسته اي ايران، اجلاس وزراي خارجه گروه هشت و... در هنگامه مسابقات جام جهاني در عرصه تبليغات،همگي تاييدي برآن چه گفته شد، هستند.
اما ورود به اين حوزه از چه راهي امكان پذير است؟ اين همه زماني امكان تحقق مي يابد كه روش خود را سامان بدهيم و در نخستين مرحله بر امكانات و محدوديت هاي خويش آگاه شويم. رمز پيشرفت ،محدوديت شناسي است.از زماني كه مكتب عقل گرا و انتقادي كانت ،محدوديت هاي عقل را روشن ساخت، منطق ارسطويي و افلاطوني سلطه عقل بر تمامي معارف را ابطال ساخت . بشر با چنين فهمي وبا غلبه بر جبر محدوديت ها توسط دانش و آگاهي و تبديل آن ها به ضرورت ها،قادر شد به مفهوم پيشرفت عينيت ببخشد و ناگهان تاريخ دويست ساله مدرنيسم در مقابل تاريخ چهارهزارساله پيش از خود عرض اندام كرد.با چنين روشي بشر به دنبال اغراض پنهان در افكار نرفت ؛ زيراجز بد بيني و ايجاد جنگ دائمي حاصلي نداشت. بشريت به خوبي به اين مرحله دست يازيده كه فرهنگ تنها در آرامش است كه رشد و بالندگي مي يابد.از اين رو با رهايي از اين بيماري ،پيشرفت را در زندگي روزمره خود محقق ساخت كه نتيجه آن شكست بزرگ دادگاه هاي تفتيش عقايد در برابر فرهنگ جديد بود. اين دستاورد عظيم ،همانند آموزه هاي ديني در شرق كه از آن نيز متاثر بود،تفكرو انسان را اصيل مي دانست.
جيمزآكوريك در كتاب خود به نام «رنسانس» به مدافعات جيوواني پيكو دلاميراندولا ايتاليايي در برابر پاپ اشاره مي كند كه در كتاب«خطابه اي در باب شأن انسان»(ساموئل درسدن مورخ،آن را مانيفست انسان گرايي،توصيف مي كند)مي گويد:من در كتاب هاي عربي خوانده ام كه در دنيا هيچ چيزي قابل تحسين تر از انسان وجود ندارد.او به اين سان از مكتب انسان گرايي دفاع كرده است.اين دفاعيات تا آن جا موثر بود كه امروزه بشر تمامي علوم تخصصي و پيشرفت خود را مديون امثال پيكو ايتاليايي است.به دنبال چنين رشدي است كه ديگر كسي نمي تواند در بيش از يك يا دو رشته از تبحر كافي برخوردار شود. حوزه ورزش نيز از اين جريان مستثنا نبود.در حوزه فوتبال نيز ،جادوگران توپ گرد،مكاتب گوناگوني آفريدند؛مكتب فوتبال برزيل كه مختص آمريكاي جنوبي است،مكتب فوتبال ايتاليا تحت عنوان «كاتاناچيو» كه بر فوتبالي منسجم و دفاعي دلالت دارد،مكتب فوتبال هلند كه بر پايه فوتبال آژاكس(چهار دوره قهرمان مسابقات اروپا شد) از سيستم فوتبال شناور پيروي مي كند،بر اساس اين سيستم، همه اعضاي تيم به دروازه حريف هجوم مي برند و يا همگي در موضع دفاعي قرار مي گيرند.اين جريان در ايران ابتدا با مكتب شاهين توسط مرحوم دكتر عباس اكرامي آغاز شد.در اين مكتب مرحوم دهداري رشد كرد و منجر به ايجاد مكتب ديگري به نام مكتب «فوتبال و اخلاق» شد .پس از وي اين كلان نگري استمرار نيافت؛ كلان نگري اي كه قادر بود حوزه فوتبال ايران را به دوره مدرنيسم يعني دوره سوم و سپس دوره چهارم وارد كرده و دوره هاي آموزش، فوتباليست ها و تماشاچياني متناسب با آن را ايجاد و سازمان دهد.آيا اين توقف باعث نشده تا تماشاچيان و فرهنگ عمومي، انتظاري نامعقول از نماينده خود در جام جهاني داشته باشند؟

تازه هاي انديشه
فقط قدري بهتر
سيد باقر ميرعبداللهي
001095.jpg
قرآن كريم ، ترجمه علي موسوي گرمارودي، انتشارات قدياني، چاپ دوم: ۱۳۸۴ ۶۹۴، صفحه.
***
«هنگامي كه آسمان بشكافد
و هنگامي كه درياها روان گردند و به هم بپيوندند
و هنگامي كه گورها را برشورند؛
هركس داند كه چه كرده و چه نكرده است.
اي انسان! چه تو را با پروردگار بخشنده ات به خيرگي واداشت؟
همان كه تو را آفريد، پس استوار كرد و بهنجار داشت....»
چند سطر بالا ترجمه آيات يكم تا هفتم سوره انفطار به قلم شاعر و اديب روزگار ما آقاي سيدعلي موسوي گرمارودي است. همين چند سطر، گوياي سبك و سليقه ايشان در بازگردان فارسي قرآن است؛ يعني آميزه اي از روان نويسي، باستان گرايي و شيوه پذيرفته جمله بندي كه خودِ گرمارودي آن را «نثر معيار» ناميده است. مترجم نام آشناي ما پنج سال از عمرش را، خرسندانه، برسر اين كار نهاده و كوشيده است كه در حد توان، منتهاي وفاداري به متن را اگرنه بازيبايي، دست كم با رواني، جمع كند.
در اين مختصر، مجال بررسي دقيق اين ترجمه نيست، ولي مروري گذرا بر ترجمه جزء سي ام (مي دانيم كه جزء سي ام قرآن برجستگي بياني و زباني ويژه اي در قياس با اجزاء ديگر دارد) نشان مي دهد كه اين ترجمه در ميانه رواني، زيبايي و رعايت امانت در نوسان است و از هر يك نصيبي برده است. از اين جهت مي توان گفت كه- اگرچه ترجمه ايشان بي ترديد خوشخوان و مفهوم است- اما در قياس با ترجمه هايي كه در اين چندساله پديد آمده اند، تافته جدا بافته نيست و گويا خود جناب گرمارودي هم چنين ادعايي ندارند. با وجود ترجمه هاي پذيرفتني اي چون آيتي، مجتبوي، فولادوند، پور جوادي و خرمشاهي، چه نيازي به ترجمه ديگري بود؟ پاسخ اين پرسش به نظر من اين است كه آقاي گرمارودي، علاوه بر برخورداري از نيّات معنوي، شاعر و كلمه شناس رسمي و حرفه اي هم هستند و اين هنري است كه مترجمان پيشين از آن برخوردار نبوده اند، اگرچه آن مترجمان پيشين هم مترجم رسمي و حرفه اي بوده اند كه گرمارودي از اين يكي برخوردار نيست. باري، پرسش ديگر اين است كه هنر شاعري و ادب شناسي استاد گرمارودي (يعني مواجهه ديگرگون با زبان) تا چه اندازه خود را در اين ترجمه نشان داده است؟ پاسخ من اين است ترجمه ايشان «از اين نظر» قدري بهتر از ترجمه هاي ديگر است، اما فقط قدري، و انتظار بيش از اين بود. مخاطبان ترجمه ايشان قطعاً قاطبه مردم قرآن خوان، كه فقط به قصد ثواب اخروي قرآن به دست مي گيرند، نيستند، وگرنه مثلاً براي واژه هاي «سَموم» ، «عفريت» ، «ربوه» ، «تفاوت» و «جبّار» چنين برابر نهاده هايي را پيش نمي نهادند: «تفباد» ، «ديوسار» ، «پشته واره» ، «ناسازوار» و «كام شكن» ، ديگر اين كه ترجمه هايي كه به كار عامّه مردمِ علاقه مند به قرآن اما كم سواد بيايد، اگرچه نه به قدر كفايت، ولي هست: ترجمه هاي مرحوم آيت الله قمشه اي (ويراسته حسين استاد ولي) و ترجمه آيت الله مكارم. پس آقاي گرمارودي به فراتر از اين ها نظر داشته اند. با اين وجود خوب بود قدري بيشتر دليري مي كردند و استفاده ويژه از زبان را- كه كار شاعران است- بيشتر در كار مي كردند كه نكرده اند. به همين دليل ترجمه ايشان، تنها با ملاك قرار دادن جزء سي ام، اگرچه از ترجمه هاي پيشين چنداني كم نياورده ، اما چيز چنداني هم به آنها نيفزوده است.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
كتاب
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  كتاب  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |