شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
بررسي نظريه اروينگ گافمن درباره نمايش جنسيت در تبليغات
لطيف، لوده، عروسك
مهدي سلطاني
001959.jpg
افراد چگونه هويت جنسيتي خود را براي ديگران آشكار مي كنند و اين هويت چگونه در تبليغات به كار گرفته مي شود؟ گافمن در قالب رويكرد «تحليل چارچوب» به اين مسأله نظر مي افكند كه چگونه چارچوب ها كه كنش متقابل را سامان مي دهند، معناي جنسيت را توليد مي كنند. با توجه به اين رويكرد و مقاله نويسنده در مقاله حاضر نقطه كانوني بحث نظري گافمن در تبليغات جنسيتي را مفهوم «نمايش» جنسيت مي داند كه در موقعيت هاي اجتماعي به اجرا در مي آيند. نويسنده در اينجا سعي دارد نظر گافمن درباره ارتباط «نمايش» با مفهوم «مناسكي شدن» را نشان دهد كه به دو بخش متقارن و نامتقارن تقسيم مي شوند و سپس اين تقسيم بندي سايه خود را بر تمامي بحث هاي ديگر وي كه مهمترين آن رابطه والد و كودك است، مي اندازد.
رويكرد «بر ساخت گرايي اجتماعي» اروينگ گافمن به مقوله جنسيت بازنمايي آن در رسانه هاي بصري، يكي از جذابترين، پيچيده ترين و منحصربه فردترين چشم اندازهاي مربوط به مطالعات جنسيتي است. گافمن در كتاب «تبليغات جنسيتي» (۱۹۷۹)، اين مسأله را پيگيري مي كند كه افراد چگونه هويت جنسيتي شان را براي ديگران آشكار مي كنند و چگونه اين هويت جنسيتي در تبليغات به كار گرفته مي شود. از نظر او«جنسيت به صورت تصويري به اشكال مختلف در گستره تبليغات رسانه اي برساخته مي شود.»
گافمن در قالب رويكرد «تحليل چارچوب» به اين مسأله نظر مي افكند كه «چگونه چارچوب هايي كه كنش متقابل را سامان مي دهند معناي جنسيت را توليد مي كنند؟» و «استدلال مي كند كه سامان كنش متقابل به جاي مهيا كردن بستري براي بيان تفاوت هاي طبيعي، تفاوت هاي ميان دو جنس را به وجود مي آورد.» به طور خلاصه استدلال گافمن اين است كه تفاوت در رفتار و اعمال زنان و مردان براساس تفاوت هاي بيولوژيك بنيادي ميان آنها به وجود نمي آيد، بلكه «بسياري از اعمال اجتماعي كه مكرراً به عنوان پيامد طبيعي تفاوت هاي ميان دو جنس ارائه و تلقي مي شود، عملاً  ابزاري هستند كه آن تفاوتها را محترم شمرده و توليد مي كنند.»
گافمن بر خلاف غالب رويكردهاي نظري و پژوهشي، الگو هاي نابرابري جنسيتي را به طور مستقيم به دستيابي ناهمسان به پاداش هاي اجتماعي مربوط نمي سازد، بلكه بيشتر براساس فرضيه هاي تحليلي از چارچوب، در مورد كنش هاي متقابل دو جنس توضيح مي دهد. او به جاي استناد به واقعيت هاي نابرابري- از قبيل تفاوت در حقوق و فرصت هاي ارتقاء و غيره- اين مسأله را بررسي مي كند كه چگونه زنان و مردان كنش متقابل ميان خود را تفسير مي كنند. به اين ترتيب تأكيد گافمن روي بازسازي ساختار اجتماعي از درون كنش متقابل اجتماعي و از طريق آن است. مردان چگونه زنان را تعريف مي كنند و اين تعريف چگونه بر كنش متقابل اثر مي گذارد؟ و در سطح وسيع تر چگونه مي توان اين تعاريف را دگرگون ساخت؟
نقطه كانوني بحث نظري گافمن در «تبليغات جنسيتي» مفهوم «نمايش جنسيت» است. بدين معنا كه «جنسيت در موقعيت هاي اجتماعي از طريق آنچه او «نمايش» مي نامد، بيان مي شود.» نمايش ها چيزي درباره هويت اجتماعي شخص مي گويند و از اين نظر نقش آگاهي بخش براي ديگران دارند. نمايش ها قسمتي از آن چيزي هستند كه ما به عنوان «رفتار بيانگرانه» بازمي شناسيم و از اين طريق به انتقال داده ها و دريافت آنها گرايش دادند. در واقع آنها در زندگي اجتماعي، نقش انتقال دهنده «اطلاعات درباره هويت اجتماعي، مسلك، نيات و انتظارات» هر فرد به افراد ديگر را بازي مي كنند. نمايش  ها در موقعيت هاي اجتماعي اجرا مي شوند و به نوعي كاركرد بازنمايي گروه بندي هاي متعدد مناسبات را دارند.
مفهوم «نمايش» در تحليل گافمن با مفهوم «مناسكي شدن» پيوند مي خورد. بدين صورت كه نمايش ها به واسطه «مناسك» اجرا مي شوند. مناسك «مي  تواند به عنوان اعمال صوري و قراردادي تعريف شود كه از طريق آنها هر فرد، نظرش را براي ديگران به نمايش مي گذارد.» مناسك براي گافمن به اين دليل اصالت دارند كه «اعتماد ما را به روابط اجتماعي اوليه حفظ مي كنند. آنها براي ديگران فرصت هايي جهت تأييد مشروعيت جايگاه ما در ساختار اجتماعي ايجاد مي كنند، در مقابل ما را نيز به همان كار ملزم مي سازند. مناسك نوعي مكانيسم جايابي است كه در آن اكثر فرودستان اجتماعي، سمت هاي فرادستان بالاتر از خود را تأييد مي كنند. حجم شعائر در جامعه، مشروعيت ساختار اجتماعي آن را منعكس مي سازد. زيرا احترام مناسك گونه اي كه به افراد اعطا مي شود در عين حال نشانه احترام به نقش هايي است كه آنها به خود اختصاص مي دهند.»
مناسك روزمره از نظر گافمن عبارتند از معيارسازي، مبالغه و ساده سازي زندگي روزمره و تبليغات يا به طور كلي رسانه هاي تصويري عبارتند از: فرامناسك سازي زندگي روزمره، تبليغات رسانه هاي تصويري حتي هيجان انگيزتر از مناسك روزمره، به معيارسازي، مبالغه و ساده سازي زندگي روزمره مي پردازند. به همين دليل آنها راهنماي خوبي براي تحليل روابط جنسي معاصر هستند.
گافمن كه ايده اجراي «نمايش» توسط كنشگران در موقعيت هاي اجتماعي را از جانورشناسي الهام گرفته است، سعي مي كند آن را در مورد جنسيت و مناسبات جنسيتي به كار برد. از نظر او، «اگر جنسيت به عنوان روابط به لحاظ فرهنگي استقرار يافته پيرامون جنس(Sex) تعريف شود (خواه نتيجه بيولوژي يا يادگيري)، پس نمايش جنسيت به تصاوير قراردادي اين روابط باز مي گردد.»
گافمن با اين رويكرد نظري، ساختار نمايش هاي مناسك گونه را به دو نوع متقارن و نامتقارن تقسيم مي  كند. اولين مورد «قواعدي را كه شامل انتظارات دوسويه است و دومين مورد، قواعدي را كه شامل هيچ رابطه متقابلي نيستند، تبيين مي كند. تعارف هاي معمولي، نوعاً  دو سويه و متقارن هستند، اما سلام هاي نظامي، اين گونه نيستند.»
گافمن، ريشه هاي اين گونه تقسيم بندي نمايش هاي مناسك گونه  را در آداب نظامي و رفتار درباري پيگيري مي كند؛ چون در آنجا «به تشريفات اهميت داده مي شود.» از نظر او،  «چارچوب هاي نظامي و درباري در زندگي روزمره و رمزگشايي مجدد مي شوند. به طوري كه در آن فرودستان، فرادستان خود را «آقا» يا «خانم»  خطاب مي كنند و در جواب هم خودشان «فرانك» يا «سوزي» خطاب مي شوند. بايد خاطرنشان شود كه معناي رفتار غير رسمي نوع دوم با معناي نوع اول متفاوت نيست. چون هر دو درباره اين موضوع هستند كه چه كسي كنترل ديگري را در اختيار دارد.». گافمن براساس اين تحليل، روابط ميان دو جنس را سرشار از نمايش ها و مناسك نامتقارن مي داند. عدم تقارني كه نشان از وجود نابرابري در روابط قدرت زنان و مردان دارد.اين تقسيم بندي موضوع اعتماد و قدرت را وارد بحث گافمن مي كند.
تبيين مجذوب كننده گافمن درباره نمايش، مناسك و جنسيت، او را بدان سو سوق مي دهد كه منابع فرهنگي شبيه سازي نمايش جنسيت در زندگي روزمره را تشخيص دهد. اولين مدل فرهنگي براي نمايش جنسيت، زندگي دربار (بويژه شكل تغيير يافته اش در قالب آداب نظاميگري) و ديگري روابط والد- كودك است. اولين مورد، مدلي عامتر و به نسبت كم اهميت تر است و برخي توازي ها را ميان رفتار بيانگرانه  فرودستان و فرادستان در موقعيت هاي اجتماعي مختلف بيان مي كند، اما دومين مورد يعني روابط والد- كودك، در نظر گافمن اختصاصاً  مدلي براي روابط جنسيتي است؛ زيرا مدلي در دسترس و جهاني از روابط نابرابر، نامتقارن و نامتقابل ارائه مي دهد و براي نمايش روابط اقتدار در دوره هاي محدود نظير ندارد و مناسكي شدن فرمانبري را به بهترين وجه شبيه سازي مي كند.
گافمن ضمن بحث از روابط والد- كودك، اين روابط را اقتصادي و هابزي مي شمارد و از ناديده گرفته شدن جنبه هاي «گمراه كننده، ستمگرانه و بي اثر» اقتدار والدين از سوي دانش پژوهان اجتماعي انتقاد مي كند. او استدلال مي ورزد كه رابطه والد- كودك به جهت تحمل تصميمات اجباري والدين از سوي كودك، در قبال امتيازات داده شده به او، «ارزش خاصي به عنوان ابزار جهت دهي دانش پژوهان به سوي اهميت موقعيت هاي اجتماعي به عنوان يك سازمان اجتماعي دارد.»
از نظر گافمن، در روابط والد- كودك، آنچه كه به عنوان «اجازه جهت دهي» و «ميانجيگري حمايت گرانه» از سوي والدين در قبال كودك تعبير مي شود، در واقع نوعي حق سلطه و سيادت را براي والدين ايجاد مي كند و به رسميت مي بخشد. بدين صورت كه والدين از طريق تصميم گيري ها و برنامه ريزي هاي يكسويه درباره نيازها و آينده كودك، راهنمايي كردن او، ايجاد واسطه ميان او و دنياي بزرگسالان و حمايت از او در برابر واقعيت هاي خشن زندگي و جهان، سلطه و سيادت خود را بر كودك اعمال مي كنند.
در برابر، كودك بايد در قبال اشكال مختلف «اجازه و امتياز» و حمايت شدن در برابر واقعيت هاي خشن زندگي، سلطه والدين را بپذيرد و به فرمانشان گردن نهد. او مجبور است هزينه «نجات از جديت» را بپردازد و «مراقبت هاي اجباري» والدين را تحمل كند. كودك «از طريق اجازه فيزيكي» مورد كنترل قرار مي گيرد و «با اشكال مختلف رفتار غيرشخصي محكوم مي شود.»
از نظر گافمن يك شكل مهم از زندگي كودك آن است كه كودك براي انجام كارهاي شخصي، از سوي والدين مورد استثمار قرار مي گيرد و حتي والدينش تمايل دارند كه او توسط ساير بزرگسالان- اعم از خويشاوند، آشنا و حتي غريبه- به خدمت گرفته شود و در برابر كودك به خاطر نياز والدين به ديگر بزرگسالان، الزام به ارائه كمك دارد.
گافمن با توجه به مسائل برشمرده شده در بالا، بر اين عقيده است كه در زندگي انساني، غالباً  مجموعه هاي اجتماعي بزرگسال، براساس رابطه والد- كودك به عنوان پشتوانه مشترك تجربه، طراحي مي شوند. از نظر گافمن، اين امر «از طريق بيان مناسكي شده اين رابطه سلسله مراتبي ظاهر مي شود»، به طوري كه از اين طريق «تخم كنش متقابل رو در رو»  در مجموعه هاي اجتماعي بزرگسال انداخته مي شود و از طريق برخورد، روابط گرم مي شود. گافمن ويژگي اصلي روابط شكل گرفته براساس رابطه والد- كودك را وجود «كنترل ملايم» در آنها مي داند. كنترل ملايمي كه از طريق اشكال مختلف اجازه و امتياز، از سوي والدين بر كودكان تحميل مي شود. در اين گونه روابط، معمولاً  «فرادست چيز رايگاني را فارغ از شناسايي پشتيبان آن مي دهد و فرودست با نمايشي سر راست از سپاسگزاري پاسخ مي دهد و اگر چنين نكند، پس لااقل تسليمي اشاره گر به اين رابطه و تعريف اين موقعيت نشان مي دهد. شخص زيردست نشانه اي از درماندگي و نياز را بنا مي گذارد و شخص فرادست با خدمتي داوطلبانه، پاسخ مي دهد.»
بر اين اساس، گافمن روابط جنسيتي را براساس مدل روابط والد- فرزند شبيه سازي مي كند و مي نويسد: «در جامعه ما هرگاه مردي با يك زن يا مردي فرودست (مخصوصاً  جوانتر) سروكار داشته باشد، كاملاً  احتمال دارد قدري تحقير فاصله بالقوه، اجبار و خصومت، از طريق كاربرد رابطه والد- كودك اعمال شود كه اگر مناسك گونه  برخورد كنيم به اين اشاره دارد كه زنان هم رتبه با مردان فرودست و هر دو هم رتبه با كودكان هستند. بنگريد كه كم رتبگان ناخوشايند و سرافكنده ممكن است اينها را امتيازات ملايمي بدانند، ولي بايد در بيان آشكار نارضايتي خود تجديد نظر كنند. چون هر كسي كه به رابطه مثبت ادامه مي دهد، آزاد است تا به سرعت رويه خود را تغيير دهد و رويه ديگر قدرتش را نشان دهد.»
بنابر اين گافمن با اين استدلال، نمايش جنسيت را بيان مناسكي شده اي از سلطه والدگونه مردان و فرمانبري كودك وار زنان مي داند. از نظر او، نمايش هاي جنسيتي در موقعيت هاي اجتماعي،  نه تنها سلسله مراتب اجتماعي- جنسيتي را تثبيت مي كنند، بلكه آنها را به وجود مي آورند.
ادامه دارد

مرگ يك شورشي
فروزان آصف نخغي
001956.jpg
اروينگ گافمن در سال ۱۹۸۲در اوج شهرتش درگذشت. او در سالمرگش به رياست انجمن جامعه شناسي آمريكا برگزيده شده بود. رندل كالينز، كه از موضع شورشي او اطلاع داشت، در مورد خطابه اش چنين مي گويد: «...يك خطابه ساده و سنتي از گافمن كه آوازه اي در سنت شكني به هم زده بود، بعيد به نظر مي رسيد...ما پيام بسيار مهيج تري از او انتظار داشتيم: ناگهان خطابه او لغو شد و گافمن درگذشت. راستي كه به گافمن مي برازيد كه به چنين شيوه اي صحنه را ترك گويد (ريتزر-۲۹۴).تحصيلات بالاتر از ليسانس را در دانشگاه شيكاگو به پايان رساند. او را معمولاً عضو مكتب شيكاگو و يك نظريه پرداز وابسته به نظريه «كنش متقابل نمادين» مي انگارند. اما كالينز، گافمن را به انسان شناسي اجتماعي بيشتر وابسته مي داند تا نظريه كنش متقابل نمادين. با اين همه بررسي هاي دقيق تر حكايت از آن دارد كه گافمن از بررسي هاي مكتب شيكاگو مايه گرفته بود وبا تلفيق ديدگاه آنان با ديدگاه انسان شناسي اجتماعي، چشم انداز متمايزي را خلق كرده بود.با اين همه «نمود خود در زندگي روزانه»(۱۹۵۹) يكي از مهيج ترين شخصيت هاي نظريه نوين كنش متقابل نمادين به شمار مي آيد. مفهومي كه گافمن از خود دارد، سخت تحت تاثير افكار«ميد» است. از نظر گافمن « خود» در تملك كنشگر نيست، بلكه خود در«گروهه» است كه دركنش متقابل ميان كنشگر و حضارش تبلور مي يابد. به عبارت ديگر، خود يك اثر نمايشي است كه از صحنه نمايش برمي خيزد.(ريتزر-۲۹۲)نظريه پردازان كنش متقابل نمادين به تصويري كه آدميان از خود خلق مي كنند و با آن به گفت وگو مي پردازند توجه دارند. اما گافمن به اين قضيه مي پرداخت كه چگونه جامعه، انسان ها را به ارائه تصوير معيني از خودشان وامي دارد.به هر روي بايد گفت كه گافمن در شكل گيري يك «جامعه شناسي خلاق» ديگر به نام روش شناسي مردم نگارانه، دستي داشت و شايد به همين دليل است كه كالينز نه تنها گافمن را پدر روش شناسي مردم نگارانه بلكه بنيانگذار تحليل گفت و گو نيز قلمدادكرد(ريتزر-۲۹۴). چنين رويكردي گافمن را « از به كارگيري پرسشنامه و تحليل هاي آماري » برحذر مي داشت. چنانكه گافمن براي تهيه اثر معروف خود به نام « معرفي خود در زندگي روزمره»، مدتي در دهكده كوچكي واقع در اسكاتلند زندگي كرد و براي نوشتن كتاب «تيمارستان ها» به مدت يك سال در يك مؤسسه روان درماني كاركرد. وي ديگر آثار خود را نيز با اين روش منتشر كرد؛ آثاري چون : ملاقات ها، بدنامي، مناسك تعامل، روابط در امكنه عمومي و سازماندهي تجربه.منتقدين گافمن، همچون « تيرياكيان »، معتقدند فرد حقيقي در نظريه گافمن وجود ندارد، بلكه فرد دائما تحت تأثير ديگران است و از موقعيتي به موقعيت ديگر رنگ عوض مي كند و خود را در زير نقاب پنهان مي سازد.
تيماشف، ماركس، فرويد و سارتر،كه به نشان دادن چهره واقعي ظواهر اجتماعي علاقه مندند، با گافمن هم عقيده هستند.(توسلي-۳۲۶)گافمن در۱۱ ژوئن ۱۹۲۲ در شهر آلبرتاي كانادا به دنيا آمد.
ــــــــــــــــــــــــــ
منابع
۱.غلامعباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي.
۲.نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر، جرج ريتزر، ترجمه محسن ثلاثي. نشر علمي.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سينما
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سينما  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |