ازدواج معلولان، ديدگاه ها و راهكارها
همسر يا پرستار؟
سيدمحسن حسيني طه
|
|
صبح كه از خانه آمدم بيرون، دو رفتگر محله مان را ديدم كه روي پله خانه اي نشسته بودند و صبحانه مي خوردند. در عمق وجودم احساس شادي خاصي كردم. به ياد روزهايي افتادم كه محله مان تنها يك رفتگر داشت و او هميشه تنها صبحانه مي خورد و امروز كه آن دو را يا بهتر بگويم پايان تنهايي رفتگر محله مان را مي ديدم، خوشحال شدم و با خود فكر كردم كه به راستي تنهايي براي هيچ موجودي زيبا نيست و تنهايي صرفاً كسي را سزاست كه بي نياز است و راز شكوه و عظمت جهان خلقت تنهايي همان يگانه متعال است.
نمي دانم چه بنويسم، مي خواهم بحثي را شروع كنم كه مي دانم دغدغه جامعه معلولين ماست اما در روزنامه ها و رسانه ها كمتر به آن پرداخته شده است.
منظور من ازدواج معلولين است؛ موضوعي كه شايد به نظر بسياري آن هم در خصوص معلولين يك بحث حاشيه اي است و در درجه سوم و چهارم اهميت قرار دارد.
اگر به روند زندگي هر انسان نگاه كنيم، مي بينيم كه اصولاً اكثر اهدافي كه در زندگي دنبال مي كند به اين ختم مي شود كه بتواند روزي به درجه اي از تكامل برسد كه تشكيل خانواده دهد. اين حرف به اين معنا نيست كه انسان زندگي مي كند تا ازدواج كند و به نيازهاي جنسي و روحي خود پاسخ دهد، چرا كه تنها بخشي از ازدواج پاسخ به اين نيازهاست. به نظر من، ازدواج اعلام تكامل انسان است؛ تكامل از لحاظ اقتصادي، فكري، عاطفي، جنسي و... .
به همين دليل معتقدم كه ما وقتي به اين تفكر رسيديم كه معلول هم، انسان است و روزي بايد تشكيل خانواده دهد در حقيقت پذيرفته ايم كه او هم بايد مانند ما راه تكامل را از هر لحاظ طي كند. اينجاست كه مي گوييم يك معلول چون قرار است ازدواج كند بايد استقلال اقتصادي داشته باشد. بايد شاغل شود، چون قرار است شاغل شود بايد درس بخواند و كار بياموزد و چون قرار است درس بخواند و كار بياموزد، نياز به حمايت و توانبخشي دارد. يعني وقتي ضرورت پله آخر يك نردبان را اعلام كرديم، ضرورت پله اول و دوم و... هم در نفس گفته ما پنهان است؛ «چون كه صد آمد، نود هم نزد ماست». درباره ضرورت ازدواج معلولين جدا از آنچه گفته شد از نظر روانشناسي و علوم اجتماعي نيز مواردي وجود دارد كه اين نكته را تأييد مي كند- البته بايد گفت اين بحث عمدتاً شامل معلولين جسمي و حركتي و حسي است و نه ذهني- اگر به علوم پزشكي و روانشناسي مراجعه كنيم يك معلول جسمي- حركتي چه از لحاظ عاطفي و چه از نظر ارگانيسم دروني بدن همانند يك انسان سالم است و در دهه سوم زندگي تمايل به انتخاب همسر در او پديدار مي شود و دغدغه اي پيدا مي كند كه تا حدودي ساير دغدغه هايش را تحت الشعاع قرار مي دهد.
از اين منظر ازدواج مي تواند به عنوان يك انگيزه در زندگي معلول نقش مثبت ايفا كند. پذيرش ضرورت ازدواج چه از سوي خود معلول و چه از سوي جامعه مرحله اي از تكامل اوست. به عبارتي وقتي معلول پذيرفت كه مي تواند ازدواج كند، به اين باور مي رسد كه آينده اي در انتظار اوست و اين آينده را بايد ساخت و ساخت آينده نيازمند پشتوانه اقتصادي، موقعيت اجتماعي، تحصيلات، شغل و... است.
نگاه به آينده همان طور كه عامل محرك هر انساني است معلول را نيز به تحرك و پويايي وا مي دارد. اينجاست كه معلول از آينده و فكر كردن به آن هراس ندارد و مانند سايرين به آن مي انديشد و برايش برنامه ريزي مي كند.
آينده محوري تأثير مثبتي در زندگي معلول مي گذارد. وقتي يك معلول پذيرفت كه ممكن است مورد انتخاب قرار گيرد، به زيبايي ظاهر مي انديشد و سعي مي كند در جامعه آراسته حاضر شود. وقتي يك معلول پذيرفت كه او نيز مانند ديگران مي تواند از طريق ارتباطات اجتماعي و شغلي روزمره نظر كسي را به خود جلب كند، در زمينه آداب اجتماعي مطالعه مي كند.
تا اينجا هر چه گفتيم در رابطه با ضرورت ازدواج معلولين بود، اما در مباحث فلسفي هميشه در مقابل ضرورت بحثي داريم به عنوان امكان.
به اين معني كه وقتي ضرورت امر يا چيزي ثابت شد، امكان آن نيز بررسي مي شود.
گفتيم «معلول بايد ازدواج كند» و حال ناچاريم كه راه هاي امكان اين بايد را بررسي كنيم والا متهم مي شويم به ايده آليسم و سطحي نگري. مثل اين است كه بگوييم همه مردم بايد صاحبخانه شوند و وقتي از ما پرسيدند چطور؟ بگوييم آن ديگر به ما ربطي ندارد، برويد راهش را پيدا كنيد.
و حال كه ضرورت ازدواج معلولين را اعلام كرديم، بايد به سؤالاتي نسبتاً دشوار علمي و منطقي پاسخ دهيم.
شايد اولين سؤال كه به ذهن خطور كند اين است كه معلول با چه كسي ازدواج كند؟ معلول يا سالم؟ بديهي است هر پاسخي كه به اين سؤال داده شود، پاسخ دهنده را ملزم مي كند كه براي پاسخ خود دليل بياورد.
مثلاً ممكن است كسي بگويد يك معلول بايد با يك انسان سالم ازدواج كند و وقتي از او بپرسيم چرا؟ بگويد كه اين انسان سالم مي تواند كاستي ها و ناتواني هاي همسرش را جبران كند و كمك حالش باشد. اينجا بايد گفت كه ممكن است اين گفته در ظاهر خيلي خوب و ايده آل باشد؛ مثلاً من به عنوان يك معلول، انسان سالمي را به همسري انتخاب كنم كه او يك عمر كمك حال و مواظب من باشد، اما بايد پذيرفت كه اين منظره از دور دل مي برد و از جلو زهره، چرا كه نگاه يك همسر به عنوان يك پرستار و مراقب نگاه مسئله ساز خودخواهانه اي است و اين موضوع از دو ديدگاه قابل بررسي است؛ يكي از نگاه موازين عقلي و شرعي اسلام در بحث ازدواج به موضوع كفيت طرفين اشاره دارد، هماهنگي زن و مرد را اصلي اساسي مي داند به طوري كه همسران بتوانند يكديگر را كامل كنند نه اينكه از يك سو نقص باشد و از سوي ديگر كمال،چون زندگي زناشويي مانند عرصه سياست نوعي موازنه قدرت است و توانايي هاي طرفين در اين موازنه زندگي مشترك را سمت و سو مي دهد و اگر قرار باشد فرد سالم به همسر معلولش هميشه از موضع بالاتر نگاه كند، زندگي چهره خندان خوشايندي نخواهد داشت. منظر دومي كه مي توان از آن به بحث نگاه كرد، منظر ارضاي نيازهاي طرفين است. انسان وقتي ازدواج مي كند يك سري نيازهاي روحي، رواني، عاطفي و جنسي دارد كه مي خواهد با ازدواج به آنها پاسخ دهد و اكثر شكست هاي زندگي زناشويي به دليل برآورده نشدن نيازهاي طرفين است. حال بايد ديد در زندگي يك فرد سالم و يك فرد معلول، اين نيازها تا چه حد برآورده مي شود و اين نكته را نيز مد نظر داشت كه سركوب نيازها تهديدي است براي سلامت زندگي زناشويي.فرد سالمي را در نظر بگيريد كه با يك معلول ازدواج مي كند. اين فرد سالم خواسته هايي دارد كه شايد همسر معلولش به واسطه محدوديت جسمي نتواند به خوبي آنها را برآورده كند و اين سركوب نياز در درازمدت، آثار منفي جدي در زندگي دارد يا برعكس يك فرد معلول به واسطه زندگي متفاوت و مشكلاتي كه تاكنون داشته، نيازمند كسي است كه او را بفهمد، معلوليت را درك كند و مشكلات يك معلول را حس نمايد و تنها كسي از عهده اين درك برمي آيد كه خود معلوليت و محدوديت چشيده باشد.ممكن است عده اي بگويند آيا زندگي دو معلول با هم در زير يك سقف عقلاً امكان پذير است و آيا دو معلول از پس يك زندگي برمي آيند؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت كه نمي توان در اين باره حكم قطعي صادر كرد كه هر معلولي با هر شرايطي مي تواند با معلول ديگري ازدواج كند.
در اين زمينه توجه به دو نكته ضروري است:
۱- توان سنجي دو معلول
۲- بهره گيري از امكانات تكنولوژي روز
در ازدواج معلولين بايد توانايي ها و ضعف هاي دو طرف سنجيده شود كه آيا يكي از آنها مي تواند ضعف ديگري را جبران كند يا نه؟ و در صورت مثبت بودن ازدواج به صلاح است ولي اگر ضعف هاي طرفين ضعف ديگري را شدت بخشد نمي توان جوازي براي اين ازدواج صادر كرد.
نكته دوم توجه به امكانات تكنولوژي در دنياي امروز است. امروزه تكنولوژي به كمك زندگي بشر آمده و كارهاي يدي در آن را به حداقل رسانده است.
اكنون ۲۰۰ سال پيش نيست كه هيزم شكستن، پخت نان، شكستن يخ حوض و... جزو ضروريات زندگي باشد، اكنون ماشين ها، لباس ها و ظرف ها را مي شويند، چاي آماده مي كنند و بسياري كارهاي ديگر را انجام مي دهند و يك زوج معلول مي توانند به جاي اينكه در آغاز زندگي هزينه بالايي صرف وسايل تجملي كنند اين هزينه را براي خريد اين وسايل رفاهي در نظر گيرند.
در پايان بايد گفت كه ازدواج معلولان بحثي است كه بايد يك بار ديگر به آن نگاه شود چه از سوي جامعه و چه از سوي خود معلولين و معلولين هم بايد در اين نگاه از دو چيز پرهيز كنند:
۱- نااميدي
۲- رويا پردازي
كه اين دو نگاه افراطي و تفريطي هر دو با يك نگاه دقيق و واقع بينانه به خود از ميان خواهد رفت.
|