نگاه دوم
نهادهايي براي توسعه پايدار
بي ترديد، نهادهاي مدني صنفي به واسطه بنيانهاي قوي اجتماعي، داراي توانايي زيادي هستند. بنابراين به آساني مي توانند بر سياست هاي دولت تأثير بگذارند. سرمايه اجتماعي به تنهايي قادر نيست اين توانمندي را ايجاد نمايد.
تجارب تاريخي نشان مي دهد كه پايايي نهادهاي مدني نيز ارتباط اندكي با سرمايه اجتماعي دارد و از طرفي، سرمايه اجتماعي بدون بنياد اجتماعي نمي تواند به پايايي نهاد مدني كمك نمايد.
افزون بر اين، نهادهاي مدني به واسطه منافع ملموس بر پيگيري خواست هاي خود ابرام دارند، اما نهادهايي كه صرفاً مبتني بر سرمايه اجتماعي اند، عملاً قادر به اين كار نيستند و در فرجام آنكه انسجام و پيوند حاصل از سرمايه اجتماعي اگر صرفاً مبتني بر ايدئولوژي و روابط متلون عاطفي باشد، پيوندي پايا نخواهد بود.
دوباره بايد تأكيد كرد كه تمهيدات ما براي رسيدن به جامعه اي قانوني كافي نبوده است. يكي از دلايل آن اين بوده كه سعي كرده ايم با مهندسي اجتماعي به خواست مدني جامه عمل بپوشانيم.
بدين ترتيب، نهادهاي مدني خود ساخته يا دولت ساخته اي به وجود آورديم كه عملاً كارايي و توان لازم براي پيگيري خواستهاي خود را ندارند.
به عبارت ديگر، اين نهادها عمدتاً به صورت معلق وجود دارند، بي آنكه با خواست گروه اجتماعي قوي پيوند خورده باشند.
مي توان با استفاده از عناصري نظير ايدئولوژي هنجارها، ارزشها، عناصر قوي و... سرمايه اجتماعي فراهم كرد تا كارآيي اين نهادها بالا رود، اما نمي توان به اين بهانه از اهميت نيروهاي اجتماعي كه دل مشغولي اساسي شان مسائل صنفي- معيشتي است، غافل شد.
نبايد مسئله را معكوس ديد، بدين معنا كه سرمايه اجتماعي قادر نيست نهاد مدني- به معناي واقعي آن- به وجود بياورد يا دست كم نمونه تاريخي در اين زمينه مشاهده نگرديده است.
مسئله آن است كه تا چه حد مي توان به نهادهاي نوخاسته ايراني كه بر پايه يك گفتمان يا يك شعار به وجود آمده اند، اميد بست؟ چرا اين نهادها اين قدر شكننده اند؟ چرا آنها توانايي چالش، چانه زني و غيره را ندارند.
|