دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۵
ره آورد بعثت در نهج البلاغه
محمد (ص)از زبان علي(ع)
آذر سلوكي
002952.jpg
002910.jpg
002919.jpg
اشاره : سرآغاز تاريخ اسلام آن گاه بود كه پيامبر اسلام (ص)در خلوت با محبوب، در دل غاري كه در دامن كوهي در شمال مكه بود، راز و نياز مي كرد. گويا غار حراء هنوز هم پژواك مناجات پيامبر اكرم را در قطعه قطعه سنگ ريزه هاي خود به يادگار حمل مي كند و در گوش عاشقان حضرت كه در آن وادي قدم مي گذارند، نجوا مي كند.
درباره تاريخ زندگي پيامبر اسلام(ص) بسيار سخن گفته اند. اديبان، حكيمان، خطيبان و پژوهندگان و فرهيختگان بسيار درباره آن وجود جبروتي داد سخن داده اند.
اما از پس همه اين نقل ها و قول ها، شنيدن اوصاف معنوي آن وجود قدوسي از زبان آسماني اميرمومنان، علي(ع) زيباتر و شنيدني تر است. اينك كه سال به نام شريف پيامبر اعظم مزين گشته است، نام آسماني او را از زبان علي مي شنويم.

هرگاه سخن از رخداد واقعه اي به ميان مي آيد ناخودآگاه به دنبال فلسفه و علل ايجاد آن مي گرديم. در باب بعثت نيز علت را جويا مي شويم كه چه نيازي به وجود پيامبران بوده است؟
خداوند دو راهنما در اختيار او قرار داده است تا حق را از باطل متمايز كند: يكي در درون انسان كه عقل است و ديگري پيامبران الهي . چون عقل داراي خطا است، برترين هادي، آن است كه داراي مقام عصمت و مرتبط با وحي باشد و تنها راه آن «بعثت» انبياء است. پس بعثت بزرگ ترين نعمت خداوند بر بشر است: «لقد من الله علي المومنين اذا بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين.»( آل عمران/۱۶۴). در اين آيه خداوند بر بشر نسبت به اين نعمت بزرگ منت مي گذارد. چرا خداوند در اين امر منت مي گذارد؟ بعثت چه ويژگي هايي دارد و هدف از آن چيست؟
واژه«منت » به معناي نعمت سنگين و باعظمت به كار مي رود. بنابراين هر نعمت سنگين و گرانبهايي را منت گويند. كاربرد اين واژه دوگونه است: قولي و فعلي. اگر كسي عملا نعمت بزرگي به ديگري بدهد، اين همان منت عملي است كه بيشتر در مسائل تربيتي و هدايتي و معنوي كاربرد دارد. در نتيجه، منت گذاري بر بخشيدن نعمت هاي بزرگ كه از جمله آنها نعمت «رسالت» است، منتي زيباست و «منّ الله» يعني « انعم الله». خداوند ، با ابلاغ رسالت ،نمت بزرگي بخشيد و در اختيار مومنان قرار داد. چنان كه در جاي ديگر خداوند به خاطر هدايت كردن انسانها به ايمان، بر آنها منت مي گذارد: « بل الله يمن عليكم ان هداكم للايمان.» (حجرات/۱۷). نگارنده در اين مقاله قصد دارد كه مبحث بعثت را از منظر اميرالمومنين عليه السلام، او كه اولين پاسخ دهنده به نداي پيامبر اكرم(ص) بود و اولين و جوان ترين تسليم شده اوامر الهي بود را بررسي كند كه قطعاً زيباترين تعاريف و تفاسير را از اين واقعه بزرگ تاريخي دارد.
مؤلفه هاي دوران جاهليت
«در ايام جاهليت و دوره قبل از بعثت، به جز عده اي يهودي و مسيحي ، عموم مردم بت پرست بودند. از اخلاق انساني جدا شده بودند. دختران را زنده به گور كرده و بدين طريق پيوندها را مي بريدند. به باطل افتخار كرده، از عدل جدا شده و حقوق يكديگر را از بين مي بردند. قدرتمندان را بر ناتوانان مسلط نموده و از حكيمان وحشت داشتند. بساط علم را برچيده، خوبي بردباري و علم را انكار كرده، نيكي ها را فراموش كرده، شريعت هاي الهي را از بين برده، سرمايه ها را نابود كرده بودند  و به بي صبري افتخار مي كردند، فحشاء و منكرات را روش خود ساخته و سخنان باطل مي گفتند. پيامبران را كشته و اولياي خدا را از ميان خود بيرون مي كردند. بدكاران را حاكم بر خود نموده و كساني را كه اصل و نسب درستي نداشتند اطاعت مي نمودند... عنايت پروردگار براي تمام كردن حجت و كامل كردن رحمت شامل حالشان گرديده و خاتم پيامبران(ص) را برانگيخت تا رحمتي براي جهانيان و نشاني براي هدايت باشد. آنها را از تاريكي ها خارج كرده و به نور رساند. ناداني آنان را به علم، گمراهيشان را به هدايت، هلاكتشان را به نجات، ستم آنان را به عدل و كم خرديشان را به عقل، نياز آنان را به بي نيازي، ذلتشان را به عزت، خرابيشان را به آباداني و خواري آنان را به سلطنت مبدل نموده و كفرشان را به ايمان، جهنمشان را به اميدواري، اسارت آنان را به رهايي و بندگي آنان را به آزادگي تبديل نمايد.»(۱)
حضرت علي (ع) گاهي در خطبه هاي خود به اعراب آن زمان يادآوري مي كردند كه قبل از ظهور اسلام چه اعتقاداتي داشتند و چگونه زندگي مي كردند. چرا كه گاهي غرور وجود آنها را فرامي گرفت و فراموش مي كردند كه از بركت وجود اسلام به آن عزت و سربلندي نائل شده بودند. علي (ع) در يكي از خطبه ها مي فرمايد: «خدا پيامبر اسلام را زماني فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاي دين پاره شده و ستون هاي ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته و امور مردم پراكنده بود؛ راه رهايي دشوار و پناهگاهي وجود نداشت؛ چراغ هدايت بي نور، و كوردلي همگان را فراگرفته بود. ... اما مردم حيران و سرگردان، بي خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان ( بت پرستان) زندگي مي كردند. خواب آنها بيداري و سرمه چشم آنها اشك بود؛ در سرزميني كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامي بود.(۲)
در اين هنگام خداوند پيامبر(ص) را ابلاغ كننده رسالت، افتخار آفرين امت، چونان باران بهاري براي تشنگان حقيقت آن روزگاران، مايه سربلندي مسلمانان و عزت و شرافت يارانش قرار داد.(۳)
فلسفه بعثت
با توجه به آيات الهي به برخي از اهداف بعثت انبياء اشاره مي نماييم. خداوند در آيه اي مي فرمايد:«هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين.» (جمعه/۲). اولين نكته در اين آيه بحث تلاوت آيات الهي است. «يتلوا» از واژه «تلاوت» به معناي پيروي كردن در حكم و خواندن منظم آيات الهي همراه با تدبر است. پيامبر اسلام با خواندن آيات پروردگار و آشنا نمودن گوش دل و افكار مردم با اين آيات، آنها را آماده تربيت مي نمايد، كه مقدمه تعليم و تربيت است. دومين نكته بحث تربيت است. يكي از مهم ترين برنامه هاي پيامبر اسلام (ص)تربيت انسانهاست. تربيت به معناي فراهم كردن زمينه ها و عوامل براي به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب است. او بايد زمينه ها را براي انسانها آماده كند تا از نظر عملي بهترين رابطه را با خداي خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ايقاعات)، با قوانين و مقررات اجتماعي (حكومت و سياسات)، با خانواده خود (حقوق خانوادگي) و با نفس خود ( اخلاق و تهذيب نفس) داشته باشند، تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گيرند. پيامبر اسلام در مدتي كوتاه، انسان هايي بزرگ، مانند علي ، زهرا (س)، سلمان فارسي، ابوذر، مقداد و ... را تربيت كرد.
كلمه« يزكيهم» از ماده «زكوه» به معناي رشد و زيادي است،(۴) كه در اين جا به معناي تربيت و پاكسازي است و شامل پاك شدن از آلودگي هاي اعتقادي، اخلاقي و رفتاري مي شود: رسول اكرم هدف از بعثت خود را كامل كردن مكارم اخلاق بيان كرده است:«بعثت لا تمم مكارم الاخلاق».
از طرف ديگر خدا ابزار ترقي و تكامل هر موجودي را در نهاد آن گذارده و آن را به منظور پيمودن راههاي تكامل با وسايل گوناگوني مجهز نموده است و اين همان «هدايت تكويني» است كه نعمت و فضل عمومي دستگاه آفرينش است كه شامل حال تمام موجودات جهان اعم از نبات و حيوان و انسان است: «الذي أعطي كل شيء خلقه ثم هدي».
ولي اين هدايت فطري و تكويني براي موجودي مثل انسان، كه گل سرسبد موجودات است كافي نيست.
مسأله مهم در زندگي فرد و جوامع ، مسأله معيارهاي سنجشي، و نظام ارزشي حاكم بر فرهنگ آن جامعه است. زيرا تمام حركت ها در زندگي فردي و جمعي از همين نظام ارزشي سرچشمه مي گيرد، و براي آفريدن اين ارزش ها است. اشتباه يك قوم و ملت در اين مسأله و روي آوردن به ارزش هاي خيالي و بي اساس، كافي است كه تاريخ آنها را به تباهي بكشد. بنابراين نخستين و مهمترين گام اصلاحي انبيا، درهم شكستن اين چارچوبه هاي ارزشي دروغين بود. قبل از آن كه در محيط عربستان تعليمات اسلام و قرآن ظهور كند ،بر اثر حاكميت نظام ارزشي زور و زر محصول آن محيط مشتي غارتگر زورگو همچون ابوسفيان ها و ابوجهل ها و ابولهب ها بود. اما از همان محيط بعد از انقلاب نظام ارزشي «مسلمان ها» و « ابوذر»ها و «مقداد»ها و « عمار ياسر»ها برخاستند. اينها همه براي اين است كه ارزش هاي دروغين جاي ارزشهاي واقعي انساني را نگيرد.(۵)
حال به تفسير فلسفه بعثت از ديدگاه حضرت علي (ع) مي پردازيم. حضرت در خطبه اي فلسفه بعثت را رهايي مردم از پرستش دروغين بت ها ذكر مي كند و مي فرمايد:«فبعث الله محمداً(ص) بالحق ليخرج عباده.... واحتصد من احتصد بالنقمات.»؛ خداوند حضرت محمد را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بت ها رهايي بخشيده به پرستش خود راهنمايي كند و آنان را از پيروي شيطان نجات داده به اطاعت خود كشاند. خداي سبحان در كتاب خود بي آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند و قدرت خود را به همه نماياند و از قهر خود ترساند.»(۶)
حضرت در خطبه اي ديگر فلسفه نبوت عامه را اينگونه بيان مي نمايند:« واصطفي سبحانه من ولده أنبياء أخذ علي الوحي ميثاقهم ... و خلقت الأبناء. ؛ خدا پيمان وحي را از پيامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آن گاه كه در عصر جاهليت بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و دربرابر او به خدايان دروغين روي آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا بازداشت و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هرچند گاه، متناسب با خواسته هاي انسان ها، رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند و نعمت هاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي، حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمندي هاي پنهان شده عقل ها را آشكار سازند و نشانه هاي قدرت خدا را معرفي كنند؛ مانند: سقف بلند پايه آسمان ها بر فراز انسان ها، گاهواره گسترده زمين در زيرپاي آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگي، و راه هاي مرگ و مردن، و مشكلات و رنج هاي پيركننده، و حوادث پي درپي، كه همواره بر سر راه آدميان است. خداوند هرگز انسان ها را بدون پيامبر، يا كتابي آسماني، يا برهاني قاطع، يا راهي استوار، رها نساخته است»(۷)
ره آورد بعثت
بعد از اين كه به اوضاع و احوال عصر جاهليت پرداختيم و نيز به فلسفه بعثت انبياء واقف گشتيم، حال بايد ببينيم كه اين برانگيختن انبياء چه نتايجي را به همراه داشته است.
حضرت علي عليه السلام در باب نتايج بعثت انبياء سخناني را فرموده اند كه به آنها مي پردازيم:«فانظروا إلي مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولاً فعقد بملته طاعتهم ... ولا تقرع لهم صفاة.؛ حال به نعمت هاي بزرگ الهي كه به هنگامه بعثت پيامبراسلام(ص) بر آنان فرو ريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاي الهي بال هاي كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاي آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين حق، آنها را در برگرفت! در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرمي زندگاني شادمان شدند، امور اجتماعي آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتي پايدار آرام گرفتند، و به حكومتي پايدار رسيدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين روي زمين گرديدند، و فرمانرواي كساني شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهي را براي كساني اجرا مي كردند كه مجريان احكام بودند، و در گذشته كسي قدرت درهم شكستن نيروي آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمي پروراند.(۸)
امام علي در فرازي ديگر مي فرمايد: «فان الله سبحانه بعث محمداً(ص) و ليس احد من العرب...»؛ پس از ستايش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را مبعوث فرمود، در روزگاراني كه عرب كتابي نخوانده و ادعاي وحي و پيامبري نداشت. پيامبر اسلام با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات كشاند، و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگاري رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زيربال گرفت تا همه را به راه راست هدايت فرمود، جز آنان كه راه گمراهي پيمودند. و در آنها خيري نبود. همه را نجات داد، و در جايگاه مناسب رستگاري، استقرارشان بخشيد، تا آن كه آسياب زندگي آنان به چرخش درآمد، و نيزه شان تيز شد.»(۹)
ويژگي هاي اسلام نبوي در ديدگاه علوي
« ثم ان هذا الإسلام دين الله الذي اصطفاه لنفسه... وضعوه مواضعه ؛ همانا اين اسلام، دين خداوندي است كه آن را براي خود برگزيد، و با ديده عنايت پروراند، و بهترين آفريدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد. پايه هاي اسلام را بر محبت خويش استوار كرد، و اديان و مذاهب گذشته را با عزت آن خوار كرد، و با سربلندكردن آن، ديگر ملت ها را بي مقدار كرد، و با محترم داشتن آن، دشمنان را خوار گردانيد و با ياري كردن آن دشمنان سرسخت را شكست داد و با نيرومند ساختن آن اركان گمراهي را در هم كوبيد، و تشنگان را از چشمه زلال آن سيراب كرد، و آبگيرهاي اسلام را پرآب كرد.
خداوند اسلام را به گونه اي استحكام بخشيد كه پيوندهايش نگسلد، و حلقه هايش از هم جدا نشود، و ستون هايش خراب نگردد، در پايه هايش زوال راه نيابد، درخت وجودش از ريشه كنده نشود، زمانش پايان نگيرد، قوانينش كهنگي نپذيرد، شاخه هايش قطع نگردد، راه هايش تنگ و خراب نشود، و پيمودن راهش دشوار نباشد، تيرگي در روشنايي آن داخل نشود، و راه راست آن كجي نيابد، ستونهايش خم نشود، و گذرگاهش بدون دشواري پيمودني باشد، در چراغ اسلام خاموشي، و در شيريني آن تلخي راه نيابد.اسلام چشمه ساري است كه آب آن در فوران، چراغي است كه شعله هاي آن فروزان، و نشانه هميشه استواري است كه روندگان راه حق با آن هدايت شوند؛ پرچمي است كه براي راهنمايي پويندگان راه خدا نصب گرديده، و آبشخوري است كه وارد شوندگان آن سيراب مي شوند»( ۱۰)
اسلام؛ نورهدايت
«الحمدلله الذي شرع الإسلام فسهل شرائعه لمن ورده ... والجنه سبقته. ؛ ستايش خداوندي را سزاست كه راه اسلام را گشود، و راه نوشيدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود. ستون هاي اسلام را در برابر ستيزه جويان استوار كرد و آن را پناهگاه أمني براي پناه برندگان، و مايه آرامش براي وارد شوندگان قرار داد. اسلام، حجت و برهان براي گويندگان، و گواه روشن براي دفاع كنندگان، و نور هدايتگر براي روشني خواهان، و مايه فهميدن براي خردمندان، و عقل و درك براي تدبيركنندگان، و نشانه گويا براي جويندگان حق، و روشن بيني براي صاحبان عزم و اراده، پندپذيري براي عبرت گيرندگان، عامل نجات و رستگاري براي تصديق كنندگان، و آرامش دهنده تكيه كنندگان، راحت و آسايش توكل كنندگان، و سپري نگهدارنده براي استقامت دارندگان است».(۱۱).
خصوصيات پيامبران الهي
بعد از اين سلسله مباحث دريافتيم كه انسان بدون وجود اين رسولان قادر نيست راه سعادت را بپيمايد. حال بايد به اين نكته بپردازيم كه انبياء الهي داراي چه خصوصيتي هستند كه مي توانند در فراز و فرود راه زندگي انسان، هادي و مشعل دار باشند.
حضرت علي عليه السلام در توصيف انبياء و وظايف آنها در نهج البلاغه فرازهايي را ذكر نموده اند كه در اينجا به آنها اشاره
مي كنيم:
«فاستودعهم في أفضل مستودع ... قام منهم
بدين الله خلف.؛ پيامبران را در بهترين جايگاه به وديعت گذارد، و در بهترين مكان ها استقرارشان داد. از صلب كريمانه پدران به رحم پاك مادران منتقل فرمود، كه هرگاه يكي از آنان درگذشت، ديگري براي پيشبرد دين خدا بپاخاست.(۱۲)
ـ « و لقد كان في رسول الله (ص) كاف لك في الأسوه ... دابته رجلاه و خادمه يداه. ؛ براي تو كافي است كه راه و رسم زندگي پيامبر اسلام را اطلاعت نمايي، تا راهنماي خوبي براي تو در شناخت بدي ها و عيب هاي دنيا و رسوايي ها و زشتي هاي آن باشد، چه اين كه دنيا از هر سو بر پيامبر بازداشته و براي غير او گسترانده شد، از سينه دنيا شير نخورد، و از زيورهاي آن فاصله گرفت».
خداوند در برخي از آيات قرآن كريم به شرح وظايف پيامبران پرداخته است كه اينجا به چند وظيفه ايشان اشاره مي كنيم.
وظيفه اصلي همه پيامبران بلاغ مبين است ( فهل علي الرسل الا البلاغ المبين) يعني رهبران الهي نمي توانند مخفيانه به دعوت خود ادامه دهند مگر اين كه براي مدتي محدود و موقت باشد، برنامه مخفي كاري آن هم در عصر دعوت رسالت چيزي نيست كه قابل قبول و داراي نتيجه باشد، صراحت توأم با رشادت و قاطعيت، همگام با تدبير، شرط اين دعوت است.(۱۳)
وظايف پيامبران در قرآن
«و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدي و رحمة لقوم يومنون.» (نحل/۶۴)
آيه فوق هدف بعثت پيامبران را بيان مي كند تا روشن شود كه اگر اقوام و ملتها، هوا و هوس ها، و سليقه هاي شخصي خود را كنار بگذارند و دست به دامن راهنمايي پيامبران بزنند، اثري از اينگونه خرافه ها، اختلافها، و اعمال ضد و نقيض باقي نمي ماند، مي گويد: ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براي اين كه آنچه را در آن اختلاف دارند براي آنها تبيين كني و مايه هدايت و رحمت است براي گروهي كه ايمان دارند. (۱۴).در مورد بعثت نبي اكرم، سخنهاي بسياري گفته شده و شاعران، اديبان، حكيمان و نويسندگان، هر يك به فراخور حال خود، اين واقعه شگرف را به نظم و نثر كشيده اند.اما هيچ كس مانند خاندان پيامبر ، نتوانسته است حق مطلب را ادا كند و چنان كه شايسته اين رويداد عظيم است در مورد آن سخن گويد. از اين رو، گزيده اي از بيانات علي(ع) را تقديم مي نماييم:« فتأس بنبيك الأطيب الأطهر فان فيه أسوة ... فعند الصباح بحمد القوم السري؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگويي است براي الگوطلبان، و مايه فخر و بزرگي است براي كسي كه خواهان بزرگواري باشد، و محبوب ترين بنده نزد خدا كسي است كه از پيامبرش پيروي كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد.پيامبر از دنيا چندان نخورد كه دهان را پُر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالي تر بود، دنيا را به او نشان دادند اما نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزي را دشمن مي دارد آن را دشمن داشت، و چيزي را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزي را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مي دانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن مي دارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم، براي نشان دادن دشمني ما با خدا، و سرپيچي از فرمان هاي او كافي بود! و همانا پيامبربر روي زمين مي نشست و غذا مي خورد، و چون برده، ساده مي نشست، و با دست خود كفش خود را وصله مي زد، و جامه خود را با دست خود مي دوخت. پيامبر با دل از دنيا روي گرداند، و يادش را از جان خود ريشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه هاي دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايي تهيه نكند و آن را قرارگاه دائمي خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس ياد دنيا را از جام خويش بيرون كرد، و دل از دنيا بَركند، و چشم از دنيا پوشاند.پس تفكركننده اي بايد با عقل خويش به درستي انديشه كند كه: آيا خدا، محمد را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار كرد؟ اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته و بهتاني بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسي را خوار شمرد كه دنيا را براي او گستراند و از نزديك ترين مردم به خودش دور نگهداشت.پس پيروي كننده بايد از پيامبر پيروي كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جاي قدم او بگذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نمي باشد، كه همانا خداوند، محمد را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد. او كاخ هاي مجلل نساخت (سنگي بر سنگي نگذاشت) تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذيرفت.. (۱۵)
نهاد اصلي وجود پيامبر
« حتي افضت كرامة الله سبحانه و تعالي الي محمد(ص) ... و غباوة من الأمم؛ تا اين كه كرامت اعزام نبوت از طرف خداي سبحان به حضرت محمد رسيد. نهاد اصلي وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، و نهال وجود او را در اصيل ترين وعزيزترين سرزمين ها كاشت و آبياري كرد، او را از همان درختي كه ديگر پيامبران و اَمنيان خود را از آن آفريد به وجود آورد، كه عترت او بهترين عترت ها، و خاندانش بهترين خاندان ها، و درخت وجودش از بهترين درختان است، در حرم أمن خدا روييد، و در آغوش خانواده كريمي بزرگ شد، شاخه هاي بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسي به ميوه آن نمي رسيد. پس، پيامبر پيشواي پرهيزكاران، و وسيله بينايي هدايت خواهان است، چراغي با نور درخشان، و ستاره اي فروزان، و شعله اي با برق هاي خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگي او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حكم او عادلانه است. خدا او را زماني مبعوث فرمود كه با زمان پيامبران گذشته فاصله طولاني داشت و مردم از نيكوكاري فاصله گرفته، و امت ها به جهل و ناداني گرفتار شده بودند». (۱۶)
پارسايي پيامبر
« قد حقر الدنيا و صغرها، و أهون بها و هونها،... و دعا إلي الجنة مبشراً و خوف من النار محذراً؛ پيامبر(ص) دنيا را كوچك شمرده و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد. آن را خوار مي شمرد و در نزد ديگران خوار و بي مقدار معرفي فرمود و مي دانست كه خداوند براي احترام به ارزش او دنيا را از او دور ساخت و آن را براي ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پيامبر(ص) براي تبليغ احكامي كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد، و امت اسلامي را با هشدارهاي لازم نصيحت كرد، و با بشارت ها مردم را به سوي بهشت فراخواند و از آتش جهنم پرهيز داد.(۱۷)
مصلح جامعه بشريت
« فصدع بما أمربه، و بلغ رسالات ربه... والضغائن القادحة في القلوب؛ پيامبر اسلام (ص) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد، و پيام هاي پروردگارش را رساند. او شكاف هاي اجتماعي را به وحدت اصلاح كرد ،و فاصله ها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمني ها و كينه هاي برافروخته در دل ها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگي برقرار كرد» (۱۸)
پس از بيان اين تفاسير در باب بعثت، دريافتيم كه پيامبران با تعاليم و برنامه هاي خود، روح و روان ما را كه با يك سلسله صفات عالي روحيات و احساسات پاك، عجين شده است را به مقتضاي فطرت باز مي گردانند.پبامبران وظيفه دارند كه احكام فطرت و وجدان را براي انسان بازگو نمايند و او را به صفاتي كه در خود نهفته است متوجه سازد. مربيان الهي با نور وحي و برنامه اي صحيح شرايط رشد و نمو را براي انسان فراهم مي سازند و انحرافات را تعديل مي نمايند. و در يك كلام انسان را به تكامل كه هدف خدا از خلقت بوده است، مي رسانند و او را در مسير صحيح خدايي قرار داده تا طي طريق نمايد كه سعادت بشر در آن نهفته است.
* پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

ديدگاه
مرد مدينه عشق
سيد باقرميرعبدالهي
(۱)
برخاك تهي
آسمان خسته است
درختان،خشك
خاك،تف
وايمان، بوته خاري است بردوش بادهاي
بي هدف.
برزمين تهي
گياه كرامت نمي رويد
و«جزيره »نشينان عطش
با پاهاي تاول حيرت
ـ بي زمزمه زمزم ـ
دسترنج ابراهيم را
سماع دروغين مي كنند.
ايمان نيست
وخشم وشمشير مي وزد
برخاك انتظار.
ايمان نيست
و بوي سيم و زر جاري است
دركوچه هاي فضيلتي كه نيست
و شب مي بارد
ازچشم«لات» و«منات» و«عزا».
ايمان نيست
«خانه» تنهاست
و قافله هاي غربت مي گذرد
برجاده هاي زنده درگور.
(۲)
نزول
آن گاه زبان شهادت گويا شد
و فرشته «اقرأ» در شوري عظيم فروشد
وجهان به جنون رسيد
از گيسوان مهربان تو اي «امين».
آمدي
به هيأت ناگهان
با وقار قهوه اي نخل
به كردار برگ
به آيين باران
آن گاه كه عطش ، مسكن انسان بود.
چنان عشق ورزيدي بر كرامت انسان
كه مظلوميت، دستار خاك از سر برداشت
و ـ در پناه مدينه دستانت ـ
به آسمان انديشيد.
(۳)
سلام
اينك ، اي پيام «بحيرا»
نام تمام پيغمبران، نام توست
و انديشه از تو زيباست
اي مدينه عشق
اي مرد خنده و شمشير
اي بي مثالي ايمان
اي جبروت
اي حقيقت.

تازه هاي انديشه
شماره جديد «كيهان فرهنگي»
002913.jpg
گروه انديشه-دويست و سي و هفتمين شماره كيهان فرهنگي، ويژه تير ماه، روي پيشخوان روزنامه فروشي ها قرار گرفت. «ارتباطات و روانشناسي اجتماعي» عنوان مصاحبه اين شماره حاضر كيهان فرهنگي با دكتر سيدمحمد دادگران است.دكتر دادگران در اين گفت وگو به نقش رسانه ها در هدايت افكار عمومي اشاره كرده و گفته است: واقعيت اين است كه افكار عمومي يك توليد اجتماعي و پديده اي رواني- اجتماعي است كه رسانه ها در آن دخالت بسياري دارند. دادگران با نفي نظرات «لرنر» در زمينه رويكرد رسانه هاي سنتي به رسانه هاي مدرن، مي گويد: لرنر گفته بود راديو و تلويزيون ايران در آسيا يگانه است و ساليان دراز مي تواند نگه دارنده نظام سياسي شاه در ايران باشد. غافل از اينكه رسانه مدرن در مقابل رسانه هاي سنتي رنگ باخت.
مدير مسئول در طليعه اين شماره، اقناع گري عميق پيام اسلامي و گسترش سريع اسلام در ميان مخاطبان عصر نزول را مورد بررسي قرار داده و آورده است:« اگر در گذشته لازم بود يك پيام دار، پيام گيران خود را در سطح يك روستا، يك محله يا يك شهر بشناسد، امروز بايد سيستم فرهنگي و افكار عمومي همه كساني را مورد پژوهش و شناخت علمي قرار دهد كه بالقوه مي توانند پيام گير باشند». مدير مسئول بسياري از ويژگي هاي احكام اسلام را به زبان دانش ارتباطات بيان مي كند و مي افزايد:« مسلمان معتقد به حكومت واحد جهاني بايد براي جذب و دروني سازي پيام اسلام و در نهايت، رسول سازي، كه اوج فرآيند اقناع است، كوشش كند.» همچنين در اين شماره مي خوانيم: «كتاب شناسي دادگران» به قلم شهلا پروين زاد، «ارتباطات و توسعه» نوشته دكتر دادگران، «وب و اوقات فراغت جوانان» از فاطمه سخي، «رسانه هاي فرهنگي در عصر ارتباطات» به قلم فايضي مهابادي، «نگاهي به عرفان در غرب» نوشته عبدالعلي دستغيب، «ايران، سراي من» از محمود شاهرخي، «نقش معاني در گلستان» نوشته مجيد عزيزي، «سيماي رسول اكرم(ص) در شعر معاصر تاجيكستان» به قلم شاه منصور خواجه اف، «زنده عشق» از عبدالحسن تركي و...

تازه هاي انديشه
تأملات تاريخي يك فيلسوف
علي قلي پور
002916.jpg
مفهوم كلي تاريخ/
آر . جي . كالينگوود/ ترجمه: علي اكبر مهديان/ انتشارات: اختران/ چاپ اول: ۱۳۸۵/ شمارگان:۱۶۵۰ نسخه.
«رابين جرج كالينگوود» فيلسوف و مورخ نوايده آليست بريتانيايي همواره در پي اثبات يگانگي و كشف پيوند هاي مهم ميان فلسفه و تاريخ بود. او به جد بر اين عقيده پاي مي فشرد كه فلسفه و تاريخ يك چيز هستند و مطالعه يكي بدون ديگري ممكن نيست. ولتر در قرن هجدهم با ديدگاه خاصي كه به كار مورخ داشت به تشريح اين اصطلاح پرداخت، در نگاه او وظيفه يك مورخ تنها داستان سرايي نبود، بلكه همين مورخ مي توانست در جريان روايت تاريخ از تفكر خود هم بهره گيرد.
پس از ولتر مفهوم «فلسفه تاريخ » مورد توجه هگل قرار گرفت؛ اما نگاه او سراسر با نگاه ولتر متفاوت بود. پس از ولتر و هگل نويسندگان ديگري به تاسي آنها به اين موضوع پرداختند تا اينكه قرائت خاصي از فلسفه تاريخ نزد پوزيتيويست ها شكل گرفت. كالينگوود يكي از مدعيان فلسفه تاريخ است كه با مطالعه درباره فلسفه و تاريخ بر آن است تا به نتايج تازه اي از پيوند اين دو برسد.
كالينگوود در حوزه فلسفه سياسي، فلسفه ذهن، علم اخلاق، زيبا شناسي، معرفت شناسي و متافيزيك هم كار كرده بود، اما تأثير و اهميت او در زمان حاضر كه بيش از شصت سال از مرگش مي گذرد، تنها در حوزه «فلسفه تاريخ» قابل بررسي است. كتاب «مفهوم كلي تاريخ» هم در برگيرنده مهم ترين تاملات او در اين باره است. هرچند كه بيماري شديدي كه در دهه پاياني عمر با آن دست و پنجه نرم مي كرد هرگز فرصتي براي ويرايش اين كتاب به او نداد.كالينگوود در سر آغاز بحث خود درباب فلسفه تاريخ بر اين نكته تاكيد دارد كه روشي جدا از پوزيتيويست ها را در اين درسگفتارها دنبال خواهد كرد، و از طرف ديگر راه او از هگل هم جداست. به رغم همه اين داعيه داري ها برخي از منتقدان او بر اين باورند كه كالينگوود از تأثير گذاري بر جريان هاي تازه فلسفه باز ماند و فعاليت فكري خود را تنها به همين بحث محدود كرد.
كالينگوود پيش از آغاز اين درسگفتار روش و ديدگاه خود را به طور مفصل شرح داده و سعي دارد به پرسش هايي از اين گونه پاسخ دهد كه چگونه تاريخ در چهار هزار سال گذشته در آسياي غربي و اروپا به وجود آمده است؟ و چيزي كه امروز آن را تاريخ مي ناميم طي چه مراحلي شكل گرفته است؟ كالينگوود در فصل دوم كتاب خود به ارتباط دين و تاريخ مي پردازد. موضوع تاريخ در نگاه كالينگوود افعال آدميان در گذشته است و به همين دليل هر آنچه كه بشر در گذشته خود دارد موضوع تاريخ است. بررسي نگره هاي فلاسفه و مكاتب مهمي كه به تاريخ نظر داشته اند موضوع فصل سوم اين كتاب است كه از رمانتيك ها آغاز شده و با پوزيتيويست ها به پايان مي رسد.
در اين فصل آراي كانت، شيلر، هردر، فيخته، شلينگ، هگل و ماركس بررسي شده است. پس از اين فلاسفه و مكاتب مرتبط با آنها، تاريخ علمي در انگلستان، آلمان، فرانسه و ايتاليا اهميت مي يابد. به همين دليل، كالينگوود در فصل چهارم، تاريخ علمي را در آراي فيلسوفان اين كشورها در اواخر قرن نوزدهم پي مي گيرد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |