يكشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۸۵
چگونه به جنگ مشكلات برويم؟
003513.jpg
عكس: اميد پارسانژاد
رامين كريمي

آيا تا به حال با مشكل مواجه شده ايد؟ اين مشكل تا چه اندازه روند زندگي شما را تحت تأثير قرار داده است؟ تا چه حد در مقابل آن احساس توانمندي براي مقابله و يا احساس عجز كرده ايد؟ آيا مشكل خود را مورد تجزيه و تحليل قرار داده ايد تا زيربناي آن را بيا بيد؟ به نظر شما مشكلتان تا چه اندازه واقعي بوده و چه ميزان به نحوه نگرش شما نسبت به آن مربوط بوده است؟
در پاسخ به اين سؤالات و سؤالاتي از اين قبيل بايد عنوان كرد هر فردي حتماً  در برهه اي از زندگي خود دچار ناراحتي شده و تفاوت فقط در تعداد يا ميزان مواجهه با مشكلات بوده است.
با اين حال بحث بر سر اين است كه آيا همه افراد در مقابل موقعيت ها ي مشابه واكنش هايي يكسان نشان مي دهند يا نه هر كدام به گونه اي متفاوت از ديگري پاسخ مي دهند و ديگر اين كه اگر واكنش ها به گونه هاي متفاوت است نتيجه چيست؟ اينك براي مقابله با مشكلات به نكاتي به شرح زير اشاره مي شود.
احساسات شما متأثر از افكار شماست؟
ما به اين دليل پيش از صحبت در برابر جمع مضطرب مي شويم كه اين گونه حرف ها را به خودمان مي گوييم. مثلاً  به خودمان مي گوييم: الف) ممكن است اشتباه كنم و  آبرويم جلوي ديگران برود و يا ب ) اگر اشتباه كنم و آبرويم جلوي ديگران برود خيلي بد خواهد شد.
احساس اضطراب ما نيز دقيقاً  به خاطر گفتن همين حرف هاي فاجعه آميز است. اما اگر به جاي جمله (ب) فقط جمله (الف) را به خودمان بگوييم يا جمله ديگري مثل (ج) را به خودمان بگوييم كه اگر اشتباه كنم و آبرويم برود درست است كه ناجور شده اما لزومي ندارد تصور كنم كه خيلي بد شده است، عملاً  هرگز مضطرب نخواهيم شد.
احساس خوب از طريق تفكر صحيح
عملكرد ما به طور همزمان داراي جنبه هاي مختلفي است ما به طور همزمان ادراك، حركت و تفكر مي كنيم و تهييج مي شويم. اين چهار شيوه اصلي ارتباط ما با دنيا از هم مجزا نيستند و با شروع يكديگر قطع نمي شوند. آنها با هم همپوشي دارند و هر يك جنبه هاي مختلفي از زندگي ما را در برمي گيرند. بنابراين تفكر علاوه بر تغييرات زيستي- الكتريكي مغز و يادآوري، يادگيري و حل مسأله، شامل رفتارهاي حسي، حركتي و هيجاني هم مي شود.
نحوه خلق احساسات و هيجانات
كلمه هيجان به معاني زير استفاده مي شود:
۱) حالت عاطفي دروني كه به واسطه تفسير ابراز مي شود.
۲) كل تغييرات فيزيولوژيك و دروني ما كه به طور آرماني تعادل ارگانيسم و محيط آن را مجدداً  برقرار مي كنند.
۳) رفتارهاي آشكاري كه محيط محرك آنهاست و تلويحاً  به معناي تعامل مستمر با محيط تغييرات فيزيولوژيك و نيز تهييج روانشناختي است.
يك هيجان متشكل از آشفتگي حادي است كه ارتباط نزديكي با تغييرات آشكار بدني دارد و كمابيش آن را به شكل احساس تشويش تجربه مي كنيم. مابقي ماجرا استنباط ما از وقايع است. بنابراين، هم احساس و هم رفتاري كه از طريق آن ابراز احساس مي كنيم و نيز پاسخ هاي فيزيولوژيك ما به آن وضعيت محرك مجموعه اي پويا و به هم مرتبط را تشكيل مي دهند كه تشكيل دهنده هيجان هستند. پس يك هيجان به طور همزمان پديده اي فيزيولوژيك روانشناختي و اجتماعي است، زيرا اعضاي دنياي متمدن ما نيز معمولاً  محرك هايي هيجان زا محسوب مي شوند.
به جنگ آشفتگي هاي هيجاني برويد
افرادي كه رفتارهاي روان رنجورانه دارند ظرفيت هاي بالقوه اي دارند اما نمي دانند رفتارهايشان چطور به آنها لطمه مي زند. گاهي هم مي دانند اما به دلايلي غيرعادلانه از رفتارهاي مخرب خويش دست نمي كشند. از آنجا كه ما معتقديم اين افراد ظرفيت هاي بالقوه اي دارند و فطرتاً  كم هوش نيستند؛ بر اين باوريم كه دليل مشكلات هيجاني آنان ناآگاهي از نحوه تفكر صحيح تر و انجام رفتارهاي كمتر مخرب است، گاهي هم از اين موضوع با خبرند اما تلاشي در اين مورد نمي كنند.
غم و يأس را از خود دور كنيد
هر كسي كه مي گويد با پيروي از فلان قاعده مي توان هميشه شاد بود، حرف منطقي نزده است. اما مي توان اين هنر را كه هرگز احساس غم و يأس نكنيم ياد گرفت. البته پيش بيني اين كه چه چيزي ما را شديداً  ارضا مي كند فقط از طريق بررسي تجارب عملي مان و آزمون آن امكانپذير است.
احساس بدبختي از دو بخش نسبتاً  مجزا تشكيل شده است 1) تمايل به برخي اهداف و احساس نااميدي بر اثر تحقق نيافتن آنها 2) پافشاري براي دستيابي به اهداف و احساس تلخكامي بر اثر تحقق نيافتن اين خواسته ها.
خطاكاري يكي از جنبه هاي ذاتي انسانيت است. اين حقيقت كه انسانها خيلي زود اسير رفتارهاي كودكانه مي شوند به اين معنا نيست كه بايد چنين رفتارهايي داشته باشند آنها مي توانند خود را افرادي پخته و متفكر جلوه دهند. در چنين حالتي به ندرت به طور كامل شاد يا متأسف و نااميد خواهند شد. پس انسانها مي توانند با كار و تلاش زياد، خود را طوري تربيت كنند كه هرگز دچار افسردگي يا احساس بدبختي طولاني نشوند. آيا چيزي بيش از اين مي توان خواست؟
003510.jpg
نياز به تأييد
برخي از باورهاي سخت، غيرعاقلانه و غيرمنطقي ما باعث مي  شود تا نتوانيم زندگي بدون اضطراب و خصومتي داشته باشيم. يكي از اين باورها كه ما آن را باور غيرعاقلانه شماره 1 مي ناميم اين است كه: «ما بايد تأييد و محبت ديگران را جلب كنيم.»
از آنجا كه انسان قادر است بي آن كه بميرد يا شديداً ناراحت شود، در انزوا زندگي كند، شاهد هستيم كه برخي از انسانها نيازي به پذيرش ديگران ندارند اما اكثر آنها با وجود آن كه وانمود مي كنند نيازي به تأييد ندارند، سخت نيازمند تأييد ديگران هستند. ما با وجود اين دوست داريم آرزوهايمان برآورده شوند، عملاً  نيازي به آنها نداريم. يك انسان حتي اگر يك نقص ذهني داشته باشد و هرگز هيچ كاري را به خوبي انجام ندهد فقط ارزش بيروني ندارد يعني ممكن است براي ديگران دوست يا كارمند خوبي نباشد اما مثل هر فرد كارآمدي از ارزش دروني زيادي برخوردار است.
ترس افراطي از شكست
نياز شديد به عشق به اندازه كافي شما را غمگين خواهد كرد. اما طرز فكر ديگر يعني باور غيرعاقلانه شماره 2 اين است كه: «هميشه بايد ثابت كنم كه آدم با كفايت، شايسته و موفقي هستم» اگر چه موفقيت منافع زيادي براي انسان دارد، اما بايد دانست كه پرستش متعصبانه الهه موفقيت هم ناراحتي هايي را به همراه خواهد داشت. اگر معتقد باشيد كه بايد در تمامي زمينه ها آدم با كفايت و لايقي باشيد چاره اي نداريد جز آن كه خودتان را يك انسان بدانيد و يا يك آدم حقير.
دلايل زيادي براي بالا رفتن از رفيع ترين كوهها وجود دارد. مثلاً  لذت بردن از كوهنوردي،  دست و پنجه نرم كردن با مشكلات كوهنوردي، يا ديدن خودمان بر فراز قله ها. اما براي كوهنوردي دلايل بدي هم مي توان آورد: مثل نگاه كردن به مردماني كه در زير پاي ما قرار دارند.
دست كشيدن از سرزنش خود
باور غيرمنطقي شماره 3:  «اعتقاد به سرزنش و تنبيه  گناهان باعث مي شود تا مردم احساس كنند بي ارزش اند.» مردم به خطاكاري فكر كنند. اما مردم هر قدر هم كه اعمال شيطاني داشته باشند، شيطان صفت نيستند. وقتي متوجه شديد عصباني هستيد، اگر از اعمال و رفتار ديگران آزرده و ناراحت هستيد، احساساتتان مناسب است و اشكالي ندارد، يعني ترجيح مي دهيد آنها رفتارشان را تغيير دهند و وقتي چنين رفتاري نمي كنند احساس ناكامي و نااميدي مي كنيد. بدون تفكر هيچ عملي را نادرست يا غيراخلاقي ندانيد، بلكه سعي كنيد آن عمل را مورد بررسي قرار دهيد.
چگونه افسرده نشويم
طرز فكر غيرعاقلانه 4: «اگر چه وقتي به خواسته هاي خود نمي رسيد احساس تأسف، نارضايتي يا ناخشنودي مي كنيد اما لزومي ندارد كه اين مسأله را فاجعه آميز يا وحشتناك بدانيد.» روش منحرف كردن حواس يك مسكن موقتي به حساب مي آيد و راه حل قطعي نيست البته اين روش وقتي براي كاهش مشكلات روانشناختي به كار مي رود اثرات جانبي نامطلوبي هم دارد. گاهي به جاي حمله به افكار غيرعاقلانه اصلي، آنها را تشديد مي كنيم. به طور كلي نمي توان راه آسان و پخته اي براي واكنش به ناكامي توصيه كرد. دشوارترين راه، پيروي از فلسفه هايي است كه مروج ترك دنيا هستند. درمان هاي تخليه اي هم بي ارزش نيستند و گاهي سودمند هستند، اما دليل سودمندي آنها اين است كه در اين درمان ها شاهد روش هاي قوي شناختي، ابراز وجود،  مبارزه با شرم و جنبه هاي فلسفي ديگري هستيم كه از چشم پيروانش و دور مانده است. پس ابراز و بيان احساسات يكي از بخش هاي مهم درمان است اما اگر برداشت هاي پخته نيز چاشني كار شود، آنگاه مي توانيم برخي از اين احساسات را تغيير دهيم.
كنترل سرنوشت خود
مردم اكثراً  وقت و انرژي زيادي صرف انجام كاري غيرممكن يعني تغيير دادن اعمال ديگران و كنترل آن مي كنند و به اشتباه تصور مي كنند كه قادر به انجام عملي قابل اجرا يعني تغيير دادن افكار يا اعمال خودشان نيستند. آنها سخت پايبند طرز فكر غيرعاقلانه شماره 5 هستند و به ندرت با آن مبارزه مي كنند. اين طرز فكر به شرح زير است:
«احساس بدبختي من ناشي از فشارهاي بيروني است و من كنترل كمي بر روي احساساتم دارم. مردم مي توانند حرف هايي را كه به خودشان مي زنند تغيير دهند و از اين طريق بهتر فكر كنند يا به خودشان فكر كنند.»
غلبه بر اضطراب
تفكر غيرعاقلانه شماره 6: «اين كه فرد به مسائل خطرناك بيش از اندازه فكر مي كند و نگران است» اگر با وجود تلاش براي مبارزه با اين اضطراب و كسب موفقيت دوباره مضطرب شديد تعجب نكنيد. انسانها از هر آنچه قبلاً  براي آنها ترسناك بوده است، باز هم مي ترسند هر چند ديگر برايشان ترسناك نباشند. حتي وقتي با رفتن به جاهاي بلند بر ترس خود از بلندي غلبه مي كنيد باز هم ممكن است گاهي از بلندي و سقوط از آن بترسيد. در اين مواقع ترس خود را بپذيريد و بار ديگر با آن مبارزه كنيد غالباً با اين كار ترس شما زود برطرف خواهد شد. در اين رابطه يادتان باشد كه فناپذيريد و ذاتاً  محدوديت هايي داريد. همچنين يادتان باشد كه نمي توانيد به طور كامل بر ترس ها و اضطراب ها غلبه كنيد و زندگي يعني جنگ دائمي با نگراني هاي نامعقول. اگر در اين جنگ هوشمندانه و بدون غفلت عمل كنيد، تقريباً  از نگراني هاي غيرضروري خود خلاص خواهيد شد.
خويشتندار شدن
باور غيرعاقلانه شماره 7: «آسانترين راه آن است كه از روبه رو شدن با مشكلات زندگي اجتناب كنيم و از زير بار مسئوليت ها شانه خالي كنيم و سعي نكنيم دنبال خويشتنداري باشيم.»
اگر قرار است كه فرار از مشكلات و مسئوليت ها باعث شود به پاداش كمتري برسيم و اعتماد به نفس ما را كاهش دهد پس عاقلانه تر اين است كه راههاي دشوارتر را انتخاب كنيم.
اين به آن معنا نيست كه كارها و مسئوليت هاي غيرضروري را به گردن بگيريم بلكه ما مي توانيم فعاليت هاي واقعاً  لذت بخش را در نظر بگيريم و بدون هرگونه خصومتي با كمال ميل آنها را انجام دهيم.
همين كه خويشتنداري را آغاز كرديم خواهيم ديد كه كارها برايمان آسانتر خواهند شد.
بازنويسي تاريخچه شخصيتي
تصور غيرعاقلانه شماره 8: «گذشته ما بسيار مهم است و هر چه كه در گذشته بر ما تأثير زيادي گذاشته حالا نيز حتماً  بر احساسات و رفتار كنوني ما تأثير مي گذارد.»
براي مبارزه با تأثيرات گذشته مي توان از روش هاي زير استفاده كرد.
- ما نمي توانيم يك دفعه آدم ديگري شويم اما مي توانيم از همين امروز تغيير دادن خود را شروع كنيم. گذشته يك نقص بوده و نه يك مانع كامل.
- به خطاهاي گذشته خود اعتراف كنيم و خودمان را به خاطر آنها سرزنش نكنيم.
- وقتي خود را اسير گذشته هايي مي بينيد كه مزاحم اهداف فعلي شما هستند، مي توانيم با زبان و عمل خود با آنها مبارزه كنيم. به طور كلي بهتر است براي آن كه تغييرات را پايدار كنيم، عمل را هم چاشني آنها سازيم. خودمان را به خاطر مبارزه با گذشته ها تقويت كنيم و هر بار كه تحت تأثير گذشته هاي خود قرار گرفتيم خود را به شكل خفيفي مجازات كنيم.
- تدريجاً  تمرين كنيم، تا هنگام تجسم وضعيت هاي خطرناك به جاي مضطرب شدن نگران شويم.
- يادمان باشد گذشته، گذشته است. كليدهايي كه مي توانند قفل صندوقچه شكست هاي گذشته را بگشايند و آنها را زمينه اي براي موفقيت هاي حال و آينده كنند عبارتند از: زمان و كار، تمرين و تمرين، تفكر، تصور و عمل.
پذيرش واقعيت
بله واقعيت تلخ است اما با اين حال نبايد نااميد شويم. طرز فكر غيرعاقلانه شماره 9: «مردم و اشيا بايد اصلاح شوند و اگر نتوان براي حقايق تلخ زندگي راه حل هاي خوبي پيدا كرد خيلي خيلي بد و وحشتناك خواهد شد.» براي مبارزه با كمال گرايي و ياد گرفتن پذيرش واقعيت بايد از چند قاعده كلي پيروي كرد. اگر مي خواهيم به ديگران كمك كنيم تا عوض شوند بايد آدمي پذيرا، مهربان و غيرانتقادي باشيم و سعي كنيم مسائل را از دريچه چشم آنها ببينيم حتي وقتي ديگران با ما رفتار زشتي دارند آنها را سرزنش نكنيم و درصدد تلافي كردن رفتارشان نباشيم. مدام با كمال گرايي بجنگيم. از آنجا كه هيچ راه حل كاملي براي مسائل و مشكلات وجود ندارد بهتر است به دنبال مصالحه و راه حل هاي معقول باشيم. وقتي راههاي غيركمال گرايانه را انتخاب مي كنيم هنوز هم فرصت داريم تا راههاي ديگر را هم برگزينيم. چون بهترين راه حل امروز فردا ممكن است راه حل خوبي نباشد.
غلبه بر تنبلي
طرز فكر غيرعاقلانه شماره 10: «با تنبلي يا عدم تحرك يا با خوشگذراني هاي منفعلانه غيرمتعهدانه مي توان به شادي كامل دست يافت.»
عمل كردن به صورت خلاقانه و مشتاقانه به چند دليل مي تواند نقطه اتكاي مهمي در زندگي انسانهاي شاد به حساب آيد. كارهايي كه براي يك زندگي كاملتر مي شود انجام داد عبارتند از:
خود را غرق ديگران و اشيا خارج از خودمان كنيم. بدنبال اشخاص يا اشيايي بگرديم كه بتوانيم صادقانه مجذوب آنها شويم نه اين كه براي ارتقاي عزت نفس خود مجذوب آنها شويم. وقتي خودمان را وقف تلاش و فعاليت خاصي مي كنيم سعي كنيم طرحي چالش انگيز و وسيع داشته باشيم. توقع نداشته باشيم زود مجذوب كاري شويم. در علائق خود تنوع ايجاد كنيم.

زندگي عاقلانه در دنياي غيرعاقلانه
برخي از عقايد غيرعاقلانه اي كه مي شود با آنها به شدت مبارزه كرد:
۱ - ديگران بايد كارهاي مرا دوست بدارند و مرا بپذيرند.
۲ - هميشه بايد عملكرد خوب و موفقيت آميزي داشته باشم.
۳ - بعضي از انسانها بد، پست و شريرند و به خاطر گناهانشان لايق سرزنش و تنبيه اند.
۴ - اگر كارها درست پيش نروند، وحشتناك، هولناك و خيلي بد خواهد شد.
۵ - منشأ بدبختي هاي انسان در بيرون از اوست و ما كنترلي بر افسردگي ها و تأثراتمان نداريم.
۶ - بايد به مسائل خطرناك و ترسناك خيلي فكر كرد و نگران آنها بود.
۷ - فرار از مشكلات و مسئوليت هاي زندگي.
۸ - گذشته بسيار مهم است چون حادثه اي در گذشته تأثير زيادي روي زندگي ما گذاشته است.
۹ - مردم بايد روش خود را تغيير دهند و وقتي نمي توانيم راه حلي براي واقعيت هاي دردناك پيدا كنيم زندگي خيلي بد و وحشتناكي خواهيم داشت.
۱۰ - با تنبلي و عدم تحرك يا خوشگذراني هاي منفعلانه و غيرمتعهدانه مي توان به شادي كامل رسيد.

راه گنج
مولوي؛ شاعر روانشناس-7
مثنوي معنوي، اثر مولوي، يكي از برجسته ترين آثار ادبيات تعليمي ايرانيان، از جنبه هاي متعدد و متفاوت قابل توجه و تعمق است. مجموعه مطالبي كه در ستون راه گنج ارائه مي شود، بخشي از تعاليم روانشناسانه مولوي را مورد توجه قرار مي دهد.

رفتار و زمان
003507.jpg
مهشيد سليماني
در دو شماره قبل مطالب پيشين را دوره كرديم، غفلت را بيشتر توضيح داديم و آن را نقطه شروع حركت به سمت آگاهي فرض كرديم، در اين روش خودآموز، مولوي فنون شاگردي كردن آدمي را از متن زندگي فردي او استخراج مي كند و همچنين زيركي استاد حقيقت را نه تنها در زندگي فردي روشن مي كند بلكه هماهنگي حركت جمعي و كلي تمام كائنات و وابستگي آنان را به يكديگر نمايش مي دهد. كجا نمايش مي دهد؟ بر پرده ادراك.
در اين شماره ادامه حكايت را پي مي گيريم. به اين بيت رسيده بوديم؛
ليك گفتي گرچه مي دانم سرت
زود هم پيدا كنش بر ظاهرت (نيكلسون، د،۱ ب 61)
نكته روانشناسانه و زيركانه اي در مصرع دوم اين بيت گنجانده شده كه آن را مورد توجه قرار مي دهيم.
معني ساده بيت: گرچه سرت را مي دانم ولي آن را ابراز كن. هم مي دانم هم ابراز كن. زود ابراز كن. به قيد زود توجه كنيد!
گاهي ما در روابط كلامي خود، سايرين را در موقعيت زود باش، زود باش قرار مي دهيم. البته نه لزوماً  به شكل منفي بلكه در شرايط مثبت، توافقي و ارادي، مثل مسابقات، مثلاً  يك مسابقه هوش؛ فرد آزمايش شونده در رقابت بايد در موقعيت زماني محدودي،  كنش ذهني يا عملي خود را در نوبت خود ابراز كند تا امتياز كافي، خوب يا عالي بدست آورد وگرنه نوبت خود را از دست مي  دهد يا حتي بازي را مي بازد.
در جريان طبيعي زندگي، وقتي وضعيتي نامطلوب به اوج بحران مي رسد، همين كيفيت زودباش، رخ مي نمايد. يعني موقعيت زماني محدود و حساس، براي فعال شدن كنش دروني، شمارش معكوس خود را آغاز مي كند. چرا شمارش معكوس، چرا زمان محدود؟ اگر به اضطراب و نگراني خود در بحران ها توجه نكنيم و به موقع، تأكيد مي كنم كه اگر به موقع با خود خلوت نكنيم، اگر به موقع با واقعيت موجود كه هنوز زنده، تازه و ساده است مواجه نشويم، جايگاه سكوت را نسبت به موقعيتي كه در آن قرار گرفته ايم نمي توانيم تشخيص بدهيم. بله، تعجب نكنيد، سكوت يكي از مهمترين عناصر ارتباط هر كس با خودش، با ديگران و با موقعيت ها است. رسيدن به آستانه سكوت، شناور شدن در بستر حقيقت را ميسر مي كند. اگر نتوانيد در اوج بحران خود را شناور كنيد، نمي توانيد به نقطه امن برسيد، هميشه نمي توانيد شناگر باشيد، در بحران ها، شناور باشيد.
سكوت اين شناور شدن را ممكن مي سازد، اگر به موقع با خودخلوت كنيد، در واقع به موقع سكوت كرده ايد. جهان بيرون شما، بحران جاري در زندگي شما، از سكوتتان تغذيه مي كند. با خود خلوت كنيد. اين قهر كردن با ديگران نيست،  خودخواهي نيست، اتلاف وقت نيست، از مرحله پرت شدن نيست، عقب ماندن از ديگران نيست، تأخير نيست بلكه يك ضرورت است، چيزي در حد مرگ و زندگي موقعيتي كه در آن قرار داريد، آرامتان مي كند، به تعادل مي رسيد. خود را پيدا مي كنيد، پس تصميم درست تري به فكرتان خطور مي كند، وقتي با خود خلوت مي كنيد ارزش كمي، يعني ميزان و مقدار سكوت، به وسيله طبيعت  همان بحران و شكلي كه به شما داده است تعيين مي شود. همچنين وقتي با خود خلوت مي كنيد ارزش كيفي سكوت كه همان ظرفيت بازسازي موقعيت است، به طور خودكار واقعيت را تصفيه و خالص مي كند. اگر در اين مرحله سكوت نكنيد، با خود خلوت نكنيد، به تدريج سكوت، با تمام امكاناتش از كنش هايتان حذف مي شود.
در اين حالت، به جاي كنش، يكپارچه واكنش مي شويد. به جاي مؤثر و فاعل بودن، تبديل به يك ماشين ابتدايي عكس العمل مي شويد، هيچ مي شويد، ارزش سكوت در اين است: معلق نگه داشتن وضعيت، قبل از آن كه تغيير شكل بدهد. اين درست مانند حق تقدم در تقاطع  هاي خياباني است. اگر به موقع از حق تقدم خود استفاده نكنيد، سايرين خيلي معطل شما نمي مانند. به موقع تشخيص دادن حق تقدم همان به موقع ابراز كردن خود است. سكوت، انفعال و تعطيل كردن فعاليت دروني نيست، بلكه از واقعيت فرصت گرفتن است. تعمق كردن روي حركت بعدي است. اين تجديد موقعيت به وسيله سكوت وابستگي دقيق و كاملي دارد به اين كه شما چقدر در اوج بحران به موقع با خود خلوت كنيد. زود هم پيداكنش بر ظاهرت، اگر به موقع و واقع بينانه اتفاق نيفتد، قطعاً  اثر منفي خود را بر رفتار پديدار مي كند و آن اثر، از دست دادن نوبت رفتار، يعني از دست دادن هارموني و هماهنگي رفتار با ساير ابعاد وضعيت موجود است. اين يعني از دست دادن نظم رواني، نظم چيست؟ درك ضرورت!  دوباره بخوانيد؛ نظم يعني درك ضرورت. معمولاً  ضرورت ها با آنچه در ذهن ما مي گذرد متفاوت است. عدم نظم رواني يا عدم درك ضرورت هاي رواني منجر به پيچيده شدن و از سادگي خارج شدن مشكلات است كه خود بحراني ديگر را مي آفريند. پس در واقع طبيعت بحران زندگي هر كس تناسب زمان و رفتار او را تعيين مي كند، يك بار ديگر دوره مي كنيم: سرگشتگي در اوج بحران، يعني همان حالتي كه نمي دانيد چه كنيد، نه مي توانيد كاري را به انجام رسانيد و نه مي توانيد كارها را رها كنيد، احتمال اشتباه صد در صد است يا چيزي در اين حد، قدرت اقدام از شما سلب مي شود، به اصطلاح نااميد مي شويد،  بنابر مثنوي از هوش مي رويد. در اين حالت نااميدي شما ابتدا ذهني و بدون عمل است ولي تحت تأثير فشار، به عمل مي آيند و چيزي غير از ذهن خود را جستجو مي كنيد بنابراين مثنوي به هوش مي آيد، همين مرحله جستجوي چيزي غير از ذهن، دقيقاً  ابراز خود است . فكر نكنيد اول خود را مي يابيد و بعد ابراز مي كنيد: يك هماهنگي ديگر در زمان و رفتار وجود دارد و آن همزمان بودن ابراز و درك است كه در بستر سكوت ميسر و مؤثر مي شود، ما درباره معنويات صحبت مي كنيم نه اجسام و اشياء، كشف معنويات، همان ديدن و شهود آنها است، نمي شود اول يك معني را كشف كنيد، بعداً  آن را در جايي ببينيد، دقت كنيد در تمام معارف بشري، ديدن به معناي درك كردن است، يافتن، ديدن است. تا چيزي را نبينيد، آن را نيافته ايد و از طرفي تا چيزي را ظاهر نكنيد آن را نمي بينيد، ذوق يافتن، نيرومند است، شما را تسليم و خاموش مي كند، آرام مي كند، خواجه عبدالله انصاري مي گويد: جوينده، يابنده است، يابنده خاموش!جهد كن در بيخودي خود را بياب
زودتر، والله اعلم بالصواب
(د،۴ ب 328)

جدول اعداد (سودوكو) 156
003537.jpg
اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار تكرار شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
سياست
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |