شنبه ۸ مهر ۱۳۸۵
سياست
Front Page

گفت وگو با سردار غلامعلي رشيد جانشين ستاد كل نيروهاي مسلح ( بخش پاياني )
دكترين پيش دستانه
004743.jpg
مهدي قمصريان
بخش اول گفت وگو با غلامعلي رشيد جانشين ستاد كل نيروهاي مسلح روز پنج شنبه گذشته در همين صفحه به چاپ رسيد. در آن بخش سردار رشيد به مباحثي درخصوص جنگ اخير لبنان اشاره كرده است؛ از جمله اينكه حمله اسرائيل به لبنان براساس طرحي از پيش برنامه ريزي شده صورت گرفته و اسير كردن دو سرباز اسرائيلي توسط حزب الله لبنان باعث تغيير در توطئه  حمله اسرائيل به لبنان شده و همين امر زمينه شكست اسرائيل در لبنان را فراهم كرده است.
وي همچنين با اشاره به تجربيات نظامي مشابه جنگ لبنان در دوران هشت ساله دفاع مقدس، به تشريح نتايج جنگ براي آمريكا و اسرائيل نيز پرداخته است. اينك بخش پاياني اين گفت و گو از نظرتان مي گذرد.
* به نظر شما عملكرد حزب الله بهتر از اين مي توانست باشد؟
- شناخت من از حزب الله مربوط به سال هاي قبل است و اكنون سال هاست كه اطلاع كامل ندارم. من با شناختي كه در قديم - به ويژه در دوران ۸ سال دفاع مقدس در دهه ۸۰ميلادي - از حزب  الله دارم، مي توانم بگويم كه بله! حزب الله خيلي بهتر از اين مي توانست در مقابل متجاوز بايستد و انشاءالله با جوهري كه در حزب الله وجود دارد، قادر است خود را بسيار قوي تر از گذشته نمايد. كارشناسان نظامي دشمن صهيونيستي نيز در بررسي هاي ميداني جنگ، به اين نتيجه خواهند رسيد. به هر حال در دهه ۸۰ ميلادي و حتي۹۰ ميلادي توان و قابليت ها و آموزش هاي حزب الله مثل امروز نبود و خود اسرائيلي ها هم پي بردند كه حزب الله خيلي رشد كرده و قوي شده است. ارتش اسرائيل خوب مي داند كه حزب الله در اين جنگ، توپخانه و آتش پشتيباني نداشت و به نظر مي رسد كه اگر اين آتش ها را به كار مي گرفت، حتي آتش خمپاره ها تلفات وحشتناكي را متوجه سربازان متجاوز مي كرد. ارتش اسرائيل مي ديد كه حزب الله هيچ گونه آتش ضدهوايي و پدافند هوايي ندارد و از اين بابت ارتش متجاوز اسرائيل بايد سرافكنده و شرمسار باشد كه با نيرويي مي جنگيد كه بسياري از تجهيزات دفاعي را نداشت و نتوانست بر اين نيروي مقاومت كه توان رزمي و خيلي از ابزارها و تجهيزات و سلاح ها را نداشت، غلبه كند. به نظر مي رسد در جنوب رودخانه ليطاني، تمام نيروي زميني ارتش متجاوز اسرائيل غاصب با حداكثر يك لشكر آن هم از جنس پياده با حزب الله مي جنگيد. البته حزب الله انديشه مي كرد و با انديشه و تفكر مي جنگيد و پيش بيني مي كرد كه اگر جنگ ۱۰۰ روز و بيشتر از آن طول بكشد، بتواند موج توان و نيرو و امكانات لازم را پاي كار بياورد. به نظر مي رسد حزب الله بسياري از امكانات خود را رو نكرد و به كار نبرد. از سوي ديگر حزب الله چون متكي به مردم است و پشتوانه مردمي دارد و هر نيروي مسلحي كه پشتوانه مردمي داشته باشد، مي تواند جنگ طولاني مدت را تحمل كند. برعكس، آمريكا و اسرائيل قادر به تحمل يك جنگ طولاني مدت نيستند و قادر نيستند هزينه هاي آن را بپردازند. بنابراين حزب الله در عرصه زميني خيلي خوب مقاومت كرد و پيشروي دشمن را سد كرد، ولي خيلي بهتر از اين ميزان مي توانست تلفات سربازان متجاوز اسرائيلي را بالا ببرد و معتقدم حداقل تا ده برابر تلفات انساني مي توانست به ارتش اسرائيل تحميل كند.
حزب الله در صحنه دريا، خيلي خوب ظاهر شد و تلفات بسيار سنگين و دردآوري وارد كرد. اما صحنه هوايي مطلقاً در اختيار هواپيماهاي متجاوز اسرائيلي بود.
درعرصه مقابله به مثل و كوبيدن شهرها و شهرك هاي نيمه شمالي خاك فلسطين اشغالي، حزب الله با تدبير و پيچيدگي فوق العاده اي كه براي اسرائيل و آمريكا حيرت آور است عمل كرد و بعد از ۳۳ روز جنگ، در روز آخر، تعداد بيشتري از روز اول جنگ، موشك به درون خاك فلسطين اشغالي شليك كرد و اين يعني به ذلالت كشاندن (هوكردن) يك ارتش مدعي كه همه ارتش هاي همسايه خودش را به بازدارندگي رسانده بود. اسرائيل با ۱۵هزار سورتي بمباران دقيق و سنگين نتوانست مواضع موشكي حزب الله را منهدم كند و شكست خورد. شما وسعت جغرافياي جنگ در لبنان را هم در نظر بگيريد. تمام اين بمباران ها و توپخانه هاي سنگين در زميني به وسعت ۵۰۰۰ كيلومتر مربع اتفاق افتاد. شما آگاهي داريد كه سرزمين لبنان ۱۰هزار كيلومتر مربع است، يعني يك ششم استان خوزستان و وسعت جغرافياي ايران، ۱۶۰برابر وسعت لبنان است. تمام بمباران هاي هوايي و گلوله باران توپخانه ارتش اسرائيل متمركز شده بود روي سرزمين شيعه كه ۵۰۰۰ كيلومترمربع بود. در مقايسه با وسعت جغرافيايي ايران، بايد گفت مقايسه يك زمين ۵۰مترمربعي است با يك زمين ۳۰۰۰ مترمربعي و ارتش اسرائيل با استفاده از ۵۰۰ فروند هواپيما و ده ها هواپيماي بدون سرنشين و صدها قبضه توپ ۱۵۵ميلي متري طي ۳۳ روز آتش در اين سرزمين بسيار كوچك كه به اندازه غرب رودخانه كارون در عمليات بيت المقدس است قادر به ممانعت از شليك موشك از سوي حزب الله نشد و اين حداقل هدفي بود كه تعقيب مي كرد و به آن دست نيافت.
بايد اين پيروزي حزب الله را به حساب فرماندهي و مهارت و ورزيدگي فوق العاده حزب الله و سيستم ارتباطات و اطلاعات بسيار پيچيده اش بگذاريد.
*نظر شما درخصوص اظهارات مقامات آمريكا و نقش آنها در منازعات خاورميانه چيست؟
نزديك به ده سال است مفاهيمي از قبيل خاورميانه جديد و خاورميانه بزرگ از سوي آمريكايي ها و اسرائيلي ها مطرح مي شود. درسال ۱۹۹۴بعد از مذاكره فلسطيني ها و اسرائيلي ها در اسلو، شيمون پرز، خاورميانه جديد يا خاورميانه نوين را مطرح كرد و كتابي با همين نام نوشت. شيميون پرز دم از بي فايده بودن خونريزي و جنگ مي زد و در اين كتاب همه را به صلح و دنياي جديد دعوت مي كرد.
جالب است در همان زمان، اسرائيل جنوب لبنان را در اشغال خود داشت و مقاومت حزب الله نيز با اشغالگر مي جنگيد. در سال ۱۹۹۷ نيز جنوب لبنان در يكي از بي سابقه ترين و وحشيانه ترين بمباران ها و گلوله باران رژيم صهيونيستي در آتش مي سوخت. فرضيه اصلي شيمون پرز در آن كتاب كه از آن به عنوان مهم ترين خطر تهديدكننده صلح و ثبات منطقه ياد مي كرد، بنيادگرايي به زعم او و به گفته ملت هاي مسلمان، بيداري جهان اسلام بود. او زمينه هاي رشد و گسترش اين بيداري جهان اسلام را فقر مردم مي داند. ايده خاورميانه بزرگ مفهوم ديگري كه آمريكايي ها از آن ياد كرده اند، به فردي به نام برنارد لوئيس برمي گردد كه او هم يهودي است. جوهر نظريه، اين است كه كشورهاي خاورميانه از رشد و توسعه و مدرنيته عقب مانده اند و اين وضع بايد عوض شود. او مي گويد: چهار مشكل در خاورميانه هست كه ۳ تاي آن داخلي است و يكي خارجي. از مشكلات داخلي تحت عنوان آزادي و وضع زنان و سطح پايين آموزش ياد مي كند و مشكل خارجي را ناشي از اشغال فلسطين مي داند. پيش فرض او اين است كه خاورميانه معضل است و معضل خاورميانه هم امنيتي است كه اسرائيل و غرب را تهديد مي كند و ويژگي طرح اين آدم اين  است كه بايد براي امنيت اسرائيل و غرب تغيير و تحول صورت بگيرد. او مي گويد: از طريق دين سازي، دولت سازي و نخبه سازي كه از آنها مي توان به عنوان ابزار و قدرت نرم، ياد كرد و نهايتاً طريق نهايي را كه برنارد لوئيس پيشنهاد مي دهد، استفاده از قدرت نظامي و زور است. زور براي دموكراسي با استراتژي و دكترين پيش دستانه.
*پس سياستمداران امروز آمريكا همان طرح برنارد لوئيس را دنبال مي كنند؟
-بوش چهار سال است به بهانه ۱۱سپتامبر اين دكترين را با حمله و اشغال افغانستان و عراق به اجرا گذاشته است. دكترين بوش كه به دنبال برقراري به اصطلاح دموكراسي با زور نظامي است، متأثر از نظريه برنارد لوئيس است.ما بايد برابر اين طرح ها، راهبردهاي مشخص خود را داشته باشيم كه مهم ترين راهبرد ما بايد تقويت قدرت انسجام ملي با تكيه بر مردم سالاري و عدالت محوري باشد. منظور رايس (وزير امور خارجه آمريكا) نيز همين خاورميانه بزرگ است كه به زعم خودشان تلاش مي كنند تا مانع را از پيش راه طرح هاي شان با زور و قدرت نظامي بردارند؛ نيرويي كه اكنون در لبنان مانع سلطه بر لبنان مي شود و آنها قادر نيستند سياست هاي آمريكايي و اسرائيلي را پياده كنند. حزب الله، هم نقش قوي داخلي دارد و هم نقشي در برابر تهديدهاي نظامي اسرائيل كه در آنها ايجاد بازدارندگي كرده است و هم نقشي در معادلات انقلاب اسلامي و سلطه استكباري غرب بر كل منطقه دارد. لذا حمله اسرائيل با حمايت آمريكا در حقيقت حمله به اين نقش ها بود كه ناكام ماندند.
آمريكا نيز گرفتار سياست هاي غلط خود شده و در واقع گرفتار يك پارادوكس گرديده است. آمريكا در يك زمان براي تضعيف انقلاب اسلامي و شيعه و جريان هاي انقلابي مثل حزب الله از صدام و طالبان و حتي القاعده حمايت كرده است و در يك زمان هم كه احساس خطر شديد از آنها كرد به صدام و طالبان و القاعده حمله كرد. طبيعي است كه به ظاهر در كوتاه مدت همسويي بين منافع ايران و آمريكا به وجود مي آيد، ولي از آن طرف نيز اين سادگي است كه بدون توجه به ريشه مسائل و بدون توجه به دشمني عميق آمريكا با انقلاب اسلامي، تصور شود كه مي توان از تعديل روابط دم زد و مسائل را با غرب حل كرد. در آينده هم ممكن است مسائلي اتفاق بيفتد و مثلاً آمريكايي ها فرضاً به واسطه قدرت گرفتن القاعده و تسلط بر يك كشور ديگر مثل افغانستان در دوره طالبان دشمني با شيعه را كاهش بدهند و حتي به فكر دوستي با شيعه بيفتند؛ امري كه در تاريخ و در دوره صفويه و عثماني ها از سوي غرب اتفاق افتاده است.
* جايگاه جمهوري اسلامي ايران در معادلات منطقه چه تغييري كرده است؟
- به طور طبيعي قدرت ايران اسلامي بعد از سقوط صدام و طالبان افزايش پيدا كرده و ايران به مرزهاي ژئوپليتيكي خود نزديك شده است. متأثر از اين مسئله، برخي از سران كشورهاي عربي، مثل اردن، هلال شيعي را مطرح و خطر ايران و حزب الله را بزرگ كردند و در اين حادثه (جنگ لبنان و اسرائيل) نيز برخي از مواضع  يكي دو كشور عربي بي شباهت به مواضع  اسرائيلي ها عليه حزب الله نبود.
در نگاه استكباري غرب، خاورميانه كه قلب جهان اسلام است براي آنها معضل است و از زاويه امنيتي و نظامي نيز به مسئله نگاه مي كنند. نقشه جغرافيايي خاورميانه همواره روي ميز آنها مي باشد. منطقه به لحاظ ظرفيت هاي ژئوآكونوميك فوق العاده براي آنها اهميت دارد. جايگاه منطقه از انرژي (نفت و گاز) در جهان بي نظير است. از اين منظر تسلط بر منابع انرژي براي آنها حياتي است. تجارت و منابع دروني ديگر نيز براي آنها اهميت فراواني دارد، وقتي كه به نقشه ژئوپليتيكي منطقه نگاه مي كنند به هراس مي افتند، به دليل قابليت ها و توانمندي هاي ژئوپليتيكي مشخصاتي كه براي خاورميانه قائل مي باشند و تعريفي كه از خاورميانه مي كنند كاملاً معلوم است كه مثل يك كابوس آنها را آزار مي دهد. تعريف آنها از ويژگي  ها و مشخصه هاي به وجود آمدن دولت هاي قدرتمند در خاورميانه مفاهيمي همچون تمركز خبرگي نظامي، مردم پرانرژي و جاه طلب، به همراه نيروي انساني و منابع طبيعي و غذايي كافي است.
دو قرن است كه خاورميانه به دليل رقابت قدرت هاي بزرگ استكباري به ويژه غرب، به روي صحنه ژئوپليتيك آمده است و براي تسلط بر خاورميانه، استراتژي تعيين مي كنند كه پايه اين استراتژي ها، مبناي جغرافيايي دارد، آن هم از منظر جغرافياي نظامي كه در مقياس كلان به آن ژئواستراتژي مي گويند.

نگاه
رزم شبانه
سردار غلامعلي رشيد

حزب الله كه اكنون حدود سه دهه از حياتش را پشت سر گذاشته، قادر است از اين جنگ درس هاي زيادي بگيرد و در تمام ابعاد، ابزار و تجهيزات و تاكتيك هايش تغييراتي بدهد و دشمن خود را براي امنيت ملت لبنان و مصالح و منافع لبنان به بازدارندگي برساند. حزب الله مي تواند در صحنه زمين كه برگ برنده او مي باشد خيلي بهتر از گذشته، در آينده بجنگد و در صحنه دريا و هوا نيز خود را قوي كند و اين دو عرصه بلامنازع - به زعم دشمن- را از دشمن بگيرد. دشمن صهيونيستي در دريا ضربات كوبنده اي از حزب الله دريافت كرد كه به دليل هراس و بهت و حيرت و غيرقابل تصوربودن آن، هرگز از آن ياد نمي كند و سكوت عجيبي كرده است. دشمن صهيونيستي با سانسور كامل، از بيان واقعيت جنگ در دريا به شدت پرهيز مي كند. ضربات كوبنده اي كه در دريا از حزب الله خورد، در جنگ هاي گذشته از كشورهاي عربي مثل مصر و سوريه دريافت نكرده بود. ما حاضريم تجربيات جنگ خودمان را در اختيار همه ارتش هاي مسلمان و عرب قرار بدهيم تا در مقابل دشمناني مثل اسرائيل بتوانند از آن تجربيات استفاده كنند. به نظرم حزب الله نيز از تجربيات و تاكتيك ها و شيوه هاي رزم رزمندگان ما در جنگ با عراق بهره گيري كرده است. در ۸ سال دفاع مقدس من يادم مي آيد برخي از فرماندهان حزب الله به جبهه هاي جنگ ما آمدند و شيوه هاي رزم ما را ديدند و تجربه كسب كردند و اكنون سال هاست كه ديگر ما اطلاع كاملي نداريم كه كجا و چطور آموزش مي بينند، ولي مي توان گفت نيروهاي مسلحي كه متكي به مردم هستند و از نيروهاي مردمي و بسيجي كمك مي گيرند، بسيار در رزم نزديك و رزم شبانه ورزيده هستند؛ مثل نيروهاي توانمند سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بسيجي هاي دلاور و ساير عزيزان. ولي نظاميان ارتش غاصب اسرائيل مثل ارتش كلاسيك صدام، به شدت در برابر اين گونه رزم ها آسيب پذيرند و پرهيز مي كنند. من دقيقاً نمي دانم كه آيا حزب الله از رزم شبانه و رزم نزديك پياده استفاده كرد يا نه، ولي اين نوع رزم ها نفس ارتش هاي كلاسيك را مي گيرد و بر اين شيوه ها قادر نيستند غلبه كنند چون نيازمند چيزي هستند كه در ابزار و سلاح وجود ندارد، بلكه در وجود انسان ها مي باشد؛ انسان هاي سرشار از ايمان و جهاد با ويژگي شهادت  طلبي؛ امري كه دشمنان ملت ها از آن همواره محروم هستند و ارتش هاي كلاسيك متجاوز، قادر به اجراي آن نيستند. از سال دوم (۶۰-۵۹) جنگ تحميلي ايران و عراق كه سپاه و بسيج در جبهه جنگ حضور قوي پيدا كردند و در عرصه تصميم گيري، فرماندهي و مديريت نقش كاملي پيدا كردند، شيوه حملات ما براي بازپس گيري سرزمين هاي اشغالي كشورمان تغيير و تحول پيدا كرد و در تمام سال هاي جنگ با تاكتيك رزم شبانه به نيروهاي عراقي حمله مي كرديم و هرگز عراقي ها تا آخر جنگ قادر نبودند اين تاكتيك هاي ما را خنثي كنند يا در مقابل آن ايستادگي كنند. در واقع همواره در اين گونه آفندها، پيروزي با ما بود.

|  اقتصاد  |   انديشه  |   سخنگاه  |   سياست  |   شهرآرا  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |