پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۵
با نگاهي به تورات و تلمود
آيا يهود نژادپرست بوده است؟
مريم سلگي
005682.jpg
در اين نوشتار دو رويكرد از دو نويسنده يهودي در موضوع برگزيدگي و برتري قوم يهود نقل شده است: دكتر اسرائيل شاهاك كه مجموعه تلمود را حاوي مطالبي نژادپرستانه مي داند و دكتر راب.ا.كهن كه اين موارد را چنين توجيه مي كند: گويا نويسندگان در وضعيتي غيرعادي و تحت شرايطي سخت چنين سخناني گفته اند.
با توجه به متن تلمود، قوم اسرائيل قوم برگزيده خداست از سوي ديگر افرادي در تاريخ يهوديت از اين برگزيدگي، يك برتري روحي و ماهوي را استنباط كرده اند. همچنين افرادي در اين راه چنان افراط كرده كه به نژادپرستي روي آورده اند اما حق آن است كه اين برگزيدگي مشروط به انجام مأموريتي خاص بوده است. برگزيدگي به اين معنا ويژه قوم اسرائيل نيست و انبياء ديگر هم در رابطه با امت خويش بر همين مطلب تأكيد داشته اند و در تاريخ يهود دانشمنداني نيز بوده كه همين برداشت را كرده اند. به نظر مي رسد كه از ظاهر بعضي آيات تلمود، برتري قومي استنباط مي شود اما با در نظر گرفتن برخي سخنان شايد ديگر نتوان به صورت قطعي، چنين مطلبي را به اين مجموعه نسبت داد و شايد بتوان گفت: نژادپرستي، برداشتي خطا و منحرفانه از متون مقدس يهودي است.

در خصوص محتواي كتاب مقدس يهوديان آن گونه كه گفته شده بيش از نيمي از اين كتاب (سه پنجم كتاب) درباره قوم بني اسرائيل است و اساساً بايد گفت محور عمده و ثقل مباحث در تلمود نيز پيرامون قوم يهود(بني  اسرائيل) است. در اين ميان مسئله برگزيدگي و برتري قوم يهود از جمله مباحثي است كه بسيار مورد توجه يهود و غيريهود قرار گرفته و حتي موجبات نگاه هايي منفي به تلمود كه مورد احترام غالب يهوديان است، را فراهم كرده است.
به گفته دانشمندان يهود اغلب مباحثي كه تلمود به آنها پرداخته داراي كاركرد عملي و خارجي بوده و مسئله برگزيدگي و برتري قوم يهود نيز از آن مباحثي است كه حتي در ميان يهوديان نيز ديدگاه هاي متفاوتي را به دنبال داشته است.
به گونه اي كه حتي برخي از دانشمندان يهود همانند دكتر اسرائيل شاهاك؛ استاد دانشگاه بيت المقدس و رئيس جامعه حقوق بشر اسرائيل مجموعه تلمود را مطالبي نژادپرستانه مي داند. دكتر شاهاك يكي از مبارزين ضد نژادپرستي است كه از سوي دولت اسرائيل نيز در فشار است. او معتقد است كه تلمود مبناي عقايد نژادپرستانه صهيونيست هاي اسرائيل است و در يكي از كتابهايش به نام نژادپرستي دولت اسرائيل به تفصيل ابعاد نژادپرستي اين رژيم را بررسي كرده است.
گرچه از سوي صهيونيست ها و دولت اسرائيل، دكتر شاهاك از دين يهود خارج است و او را بي دين و پليد ناميده اند اما در تلاش است تا اثبات كند كه يهوديت غير از صهيونيسم است و تلاش يهوديان صهيونيست طرفدار حكومت اسرائيل در جهت نشان دادن برتري قوم خود به عنوان نژاد برتر و مستند نمودن اين عقيده به كتاب مقدس كاري نادرست است.
برخي از نقادان جديد معترفند كه مجموعه عهد قديم و نيز تورات كه مهمترين قسمت عهد قديم است در دوره پس از اسارت با تأثير از وضعيت اسف بار قوم نگاشته شده و به همين دليل در نگارش آن به اسرائيل و قوم يهود توجه ويژه شده و يهود آرمان هاي خود را در قالب تورات و بخش هايي از عهد قديم بيان كرده است و بالطبع تلمود نيز كه تفسير و شرح تورات است تحت تأثير همين رويه قرار دارد. آنها بر اين باورند كه در نگارش اين متون دو امر محور قرار گرفته است: 1- قومي كه مقدس است و قوم برگزيده خداست. 2- سرزميني كه مقدس است و خدا آن را به آن قوم بخشيده است.
ذات قدوس متبارك به ملت اسرائيل چنين فرمود: من خداي همه عالم هستم لكن نامم را فقط بر شما نهاده ام، مرا خداي بت پرستان نمي خوانند بلكه به عنوان خداي اسرائيل شناخته شده ام. (شموت ربا 3:29)
ذات قدوس متبارك اسم اعظم خود را بر اسرائيل نهاده است... من نام اعظم خود را بر آنها نهاده ام تا آن كه ايشان زنده باقي بمانند. (يروشلمي تعنيت، 3)
بنگر كه افراد ملت اسرائيل تا چه حد نزد ذات قدوس متبارك عزيز هستند زيرا هر جا كه ايشان به غربت مي رفتند شيخنا همراه آنان بود. (سفر تثنيه، 3:30)
خداوند خدايت با اسيران تو باز خواهد گشت. (سفر خروج، 2:15)
همين مضمون در سرودي كه بني اسرائيل پس از گذشتن به سلامت از درياي سرخ به درگاه خدا سرودند آمده است: خداوند قوت من و تسبيح من است.
در تفسير اين گفتار مفسرين يهود آورده اند كه ايشان مي خواستند بگويند خداوند تكيه گاه و كمك كننده تمام اهل عالم است و براي ما از همه بيشتر، همه ملت ها حمد و ثناي ذات قدوس متبارك را مي گويند ولي حمد و ثناي ما به درگاه او مقبول تر و خوش تر است تا حمد و ثناي ايشان. بني اسرائيل مي گويند: بشنو اي اسرائيل خداوند خداي ما، خداي يكتاست. و روح القدوس به بانگ بلند مي گويد: كيست مانند قوم تو اسرائيل ملت يكتا در زمين. (سفر تثنيه، 4:6)
بني اسرائيل مي گويد: كيست مانند تو اي خداوند در ميان خدايان؟ (كتاب اول توايخ الايام، 21:17)
و روح القدوس به بانگ بلند مي گويد: خوش به حال تو اي اسرائيل كيست مانند تو؟ (سفر خروج، 11:15)
بني اسرائيل مي گويند: كيست مثل خداوند خداي ما در هر وقت كه به حضور او دعا مي كنيم. (سفر تثنيه، 29:33)
روح القدوس به بانگ مي گويد: زيرا كدام قوم بزرگ است كه مانند ما خدايي اينچنين نزديك به خود داشته باشد. (سفر تثنيه، 7:4)
بني اسرائيل مي گويند: زيرا كه فخر قوت ايشان تو هستي. (سفر تثنيه، 7:4)
و روح القدوس به بانگ بلند مي گويد: اي اسرائيل كه من به وسيله تو مفتخر مي شوم (مزامير داوود، 7:89)
يهوديان بر اين عقيده اند كه مسئوليت اصلي اسرائيل نگهباني از الهام الهي يعني تورات است، از آنجا كه مقصود از آفرينش جهان اين بوده كه نام خدا به وسيله تورات تجليل شود و نيز مقدر شده كه ملت اسرائيل تورات را دريافت كنند بنابر اين: پيش از آفرينش جهان الهي، مشيت الهي بر اين تعلق گرفته بود كه اسرائيل را به وجود آورد. (بريشت ربا، 5:1)
مفسرين كتاب مقدس مقصود عبارات فوق را ستايش بيجا از اسرائيل نمي دانند. آنها اين گفتارها را اشاره به اسرائيل مي دانند در حالي كه نگهدارنده تورات است و در واقع اين گفتارها را حاكي از يك كيفيت معنوي و روحاني مي دانند.
يهوديان علت اين برگزيدگي را به روايتي بدين مضمون مستند مي كنند كه قبول تورات به همه ملت هاي جهان پيشنهاد شد، لكن تنها قوم اسرائيل حاضر به پذيرفتن آن شدند: چه جهت داشت كه ذات قدوس متبارك ملت اسرائيل را انتخاب كرد؟ براي آن كه تمام ملت هاي بت پرست تورات را رد كردند اما قوم اسرائيل پذيرفت و ذات قدوس متبارك تورات او را براي خود انتخاب كرد. (اشعياء، 3:49)
به عقيده آنان اگر ملتي يافت نمي شد كه تورات را بپذيرد، مقصود خدا از آفرينش جهان حاصل نمي شد و تمام مردم دنيا نابود مي شدند، زيرا كه هستي جهان به وجود تورات بسته است. به همين گونه عالم هستي فقط به خاطر تورات آفريده شد. خدا در جهان يك گل سرخ يعني ملت اسرائيل را يافت آن را برگرفت و بوئيد و هنگامي كه ده فرمان را بديشان داد لذت برد و شادمان شد. هنگامي كه بني اسرائيل گفتند: هر آنچه را خداوند فرموده است انجام خواهيم داد و گوش خواهيم گرفت. (برشيت ربا، 5:1) ذات قدوس متبارك فرمود: به خاطر اين گل سرخ، باغ من از خرابي مصون بماند و به حق تورات و ملت اسرائيل جهان از نابودي نجات يابد. (بمدريا، 1:14 و 22)
البته ظاهراً قبلاً خدا آنان را تهديد كرده بود كه اگر شما تورات را قبول كنيد چه بهتر و گرنه همين جا مدفن شما خواهد بود. (سفر خروج، 7:24) نكته قابل ذكر در اينجا اين است كه با توجه به اين گفتار تهديدآميز و اين كه آيا اگر قدرت آزادي و اختيار از انسان گرفته شود و مجبور به پذيرش امري شود باز هم برتري و فضلي در كار خواهد بود؟!
دكتر راب.ا.كهن پس از بيان مطلب فوق مي گويد: با توجه به شواهد فوق واضح است كه به نظر دانشمندان يهود قوم بني اسرائيل داراي يك برتري ذاتي استثنايي بر ساير ملل جهان نيست تا به خاطر آن شايسته لطف و مرحمت الهي باشند و به محض آن كه ايشان تورات را ترك كنند و از آن روگردان شوند، بلافاصله مقام و منزلت خاص خود را از دست خواهند داد. در تلمود بت پرستي كه مشغول آموختن تورات است واجب القتل است زيرا كه گفته شده مولي براي ما شريعتي امر فرمود كه ميراث جماعت يعقوب است. (ريقرا ربا، 3:33) اين ميراث متعلق به ماست نه متعلق به ايشان. (ثبات، 88 الف)
ظاهراً حضرت موسي(ع) از خدا خواسته كه فقط بر ملت اسرائيل قرار گيرد و بر ساير ملل بت پرست عالم(كه ظاهراً همه به جز بني اسرائيلند) قرار نگيرد و خدا اين خواسته موسي(ع) را پذيرفته است. اما دليل موسي(ع) براي اين كار: تا من و قوم تو از جميع قوم هايي كه بر روي زمين هستند ممتاز شويم. (سفر تثنيه، 4:23)
بني اسرائيل بندگان خدا خوانده شده اند: زيرا براي من فرزندان اسرائيل بندگان هستند بني اسرائيل خدمتكاران خدا (سهند رين، 59 الف) خوانده شده اند: و شما كاهنان خداوند ناميده خواهيد شد و مردم شما را خدمتكاران خداي ما خواهند خواند. (سفر خروج 16:33)
بني اسرائيل دوستان خدا خوانده شده اند: اي ذريت دوست من ابراهيم (سفرلاويان، 55:25) درباره بني اسرائيل كلمه عهد و رضايت به كار رفته است:
تا عهد من در بدن شما جاوداني باشد(اشعيا، 6:61) تا به حضور خدا مورد رضايت قرار گيرند. (اشعيا، 8:41)
برخي از مفسرين تلمود همانند دكتر راب.ا.كهن كه تلاش مي كنند تلمود را از آيات نژاد پرستانه مبرا كنند، بر اين عقيده اند كه همين تعابير دقيقاً در مورد تازه يهودي شدگان نيز به كار رفته است اما با دقت در گفتارهايي كه با همين الفاظ در مورد تازه يهودي شدگان به كار رفته درمي يابيم كه اين الفاظ دو بار معنايي متفاوت را درباره يهوديان (بني اسرائيل) و تازه يهودي شدگان با خود دارند.
گفتارهايي (آياتي) از تلمود كه در مقابل گفتارهاي فوق آورده اند تا تلمود را از نگاه نژادپرستانه مبرا كنند بدين شرح است:
تازه يهودي شدگان نيز بندگان خدا هستند: و بيگانگاني كه به خدا ملحق مي شوند تا او را خدمت نمايند و نام خدا را دوست مي دارد تا آن كه بندگان او شوند. (سفر پيدايش، 13:17)
آنها نيز خدمتكاران خدا هستند: و بيگانگاني كه به خدا ملحق مي شوند تا او را خدمت نمايند. (سفر خروج، 38:28)
آنها نيز دوستان خدا هستند: شخص تازه يهودي شده را دوست دارد. (اشعيا، 6:56)
درباره آنها هم كلمه عهد و رضايت به كار رفته است: و به عهد من متمسك شوند. (اشعيا، 6:65)
قرباني هاي سوخته و ذبايح ايشان بر قربانگاه من مورد رضايت قرار خواهند گرفت. (سفر تثنيه، 18:1) با وجود اين تلاش هاي غيرنژادپرستانه عده اي از يهوديان، در بخش هايي از تلمود همچنان به جملاتي برخورد مي كنيم كه روحيه نژادپرستي مفسرين تورات را نشان مي دهد:
تازه يهودي شدگان براي ملت اسرائيل همانند بيماري جرب زحمت افزا هستند. (اشعيا، 6:56)
بهترين بت پرست ها را بكش و سر بهترين مارها را بكوب و له كن. (اشعيا، 7:56)
* * *
بنابر آنچه گفته شد قوم بني اسرائيل، قوم برگزيده خداست. دكتر اسرائيل شاهاك منشأ نژادپرستي را در تلمود دانسته و در كتاب هاي مذهب يهود ، دولت يهود و نيز كتاب نژادپرستي دولت اسرائيل تلاش مي كند اثبات كند كه اين انديشه در تلمود ريشه دارد. او قوانين متعددي را كه به صورتي جدي و شديد تبعيض آميزند و منشأ آنها در احكام هلاخايي(فقهي) تلمود مي داند برمي شمارد. برخي از آنها بدين شرح است:
قتل و كشتار
حكم قتل يك يهودي با قتل يك غيريهودي متفاوت است. اگر كسي يك يهودي را به قتل برساند گناه بزرگي انجام داده و بايد مجازت شود. اگر يك يهودي به طور غيرمستقيم باعث قتل يك يهودي ديگر شود مجازات دنيوي ندارد و فقط نزد خدا گناهكار است، اما اگر مقتول يك غيريهودي باشد و يك يهودي به طور مستقيم او را كشته باشد حتي گناهي هم مرتكب نشده است، به عنوان مثال؛
اگر يك غيريهودي در گودالي افتاده باشد فرد يهودي مي تواند نردبان او را بردارد. اگر يك قاتل، غير يهودي باشد بايد اعدام شود، چه مقتول يهودي باشد چه غيريهودي، اما اگر مقتول غيريهودي باشد و قاتل به يهوديت بگرود اعدام نمي شود. در قوانين دولت اسرائيل كه بر قوانين تلمودي استوار است چنين قوانيني وجود دارد.
نجات جان
نجات جان يك يهودي از مهمترين وظايف شرعي است اما نجات جان يك غيريهودي ممنوع است. قاعده كلي تلمود اين است كه غير يهوديان نه از چاه بيرون آورده مي شوند و نه به داخل آن هل داده مي شوند.
ابن ميمون (مفسر تلمود در قرون وسطي كه غالباً شروع تفاسير نژادپرستانه را به او نسبت مي دهند) مي گويد: ما نبايد موجب مرگ كساني شويم كه با آنها در جنگ نيستيم اما اگر آنان در معرض جنگ باشند نجاتشان ممنوع است، يك پزشك يهودي حق ندارد غير يهودي را مداوا كند و اگر مجبور به اين كار شد بايد حتماً مزد بگيرد.
تبعيض در مسائل مالي
هديه دادن به غير يهوديان جايز نيست، گرفتن پول از يهودي حرام است اما از غير يهودي واجب است، اگر يك يهودي مالي پيدا كند و احتمال بدهد، صاحب آن غيريهودي است مي تواند آن را تصاحب كند. فريب دادن يك يهودي در معامله گناه كبيره است اما در مورد غير يهوديان شركت مستقيم در چنين معامله اي روا است.
كلاهبرداري از يهوديان ممنوع است اما اين اصطلاح در مورد غيريهوديان كاربرد ندارد، حتي سرقت كه مطلقاً حرام است در شرايطي نسبت به غير يهوديان جايز است.
رعايت اصول اخلاقي
در تلمود آمده است كه دانشمند برجسته يهودي ربي عقيوا مي گفت كه اصل اساسي تورات جمله اي است كه در سفر لاويان آمده است: هم نوعت را مانند خود خودت دوست بدار.
نويسنده فوق مي پذيرد كه در موارد متعددي در تلمود از عبارت هايي تند و خشن ضد غير يهوديان استفاده شده اما چنين توجيه مي كند كه فشارها و شكنجه هاي شديدي كه بر قوم اعمال مي شده باعث گرديده كه آنان چنين تعبيرهايي را به زبان آورند.
منابع و مآخذ،
۱ - راب.ا.كهن، گنجينه اي از تلمود، ترجمه
۲ - آدين اشتالين سالتز، جوهره تلمود، ترجمه باقر طالبي
۳ - اسرائيل شاهاك، تاريخ يهود، مذهب يهود، ترجمه مجيد شريف
۴ - اسرائيل شاهاك، نژادپرستي دولت اسرائيل، ترجمه امان ا... - ترجمان
۵ - عبدالرحيم سليماني، كتاب مقدس
۶ - عبدالرحيم سليماني، يهوديت

درآمدي بر مفهوم سعادت در فلسفه  اخلاق ارسطو
سعادت يعني زندگي عقلاني
حميدرضا محبوبي
005685.jpg
ارسطو كتابي درباره اخلاق ننوشته است. آنچه كه بعد از او ديگران جمع آوري كردند، يعني اخلاق نيكوماخوسي و اخلاق اودمسي در اصل درس گفتارهاي اوست كه در حضور جمعي، بويژه جوانان بيان شده است. درباره ارزش و تاريخ اين دو كتاب بحث بسيار است، اما نظر سنتي و رايج، اخلاق نيكوماخوسي متأخر از اخلاق اودمسي است و به همين دليل آراي پخته تر ارسطو را بايد در اين كتاب يافت، هرچند براي فهم سير تحول انديشه اخلاقي ارسطو، اخلاق اودمسي نيز از اهميت بسياري برخوردار است. به هر روي آنچه بيشتر مورد مطالعه و بررسي متفكران و مفسران فلسفه  ارسطو قرار گرفته، كتاب اخلاق نيكوماخوسي است كه امروزه به عنوان يكي از كتاب هاي اصلي در اخلاق در نظر گرفته مي شود، هم از لحاظ تاريخي و هم از نظر فلسفه اخلاق معاصر. آنچه در پي مي آيد گزارشي است از نظر ارسطو درباره  سعادت در اين كتاب.
ارسطو اخلاق نيكوماخوسي را با اين گفته مي آغازد: هر فني و هر پژوهشي، هر عملي و هر انتخابي، ظاهرا متوجه خيري است؛ از اين رو خير بحق چنين تعريف شده است: خير غايت همه  امور است . ارسطو با يكي گرفتن خير و غايت، از ناممكن بودن تسلسل غايات سخن مي گويد: اگر خير همان غايت است، بايد برترين غايات، يعني خيرِ اعلي و اصلي در كار باشد تا آرزوهاي ما اموري محال و دچارِ تسلسل نباشند . به اين ترتيب اخلاق ارسطو آشكارا غايت انگارانه است. ارسطو با عمل سروكار دارد، آن هم نه عملي كه في نفسه و صرف نظر از هر ملاحظه  ديگري حق و درست است، بلكه با عملي كه به خير انسان رهنمون مي شود.
اما اگر به نظر ارسطو خير اعلايي وجود دارد كه برترين غايات تمام رفتارهاي انساني است، آن خير اعلا در ميان خيرهاي قابل تحقق براي آدمي(و نه خيرهايي كه رسيدن بدان بيرون از دسترس آدميان است) كدام است؟ به نظر ارسطو، بي گمان خير اعلي- آن گونه كه بسياري بر آن اذعان دارند- چيزي جز سعادت نيست. اما اين گفتار تا هنگامي كه معناي دقيق سعادت را روشن نساخته ايم، هيچ معنايي را روشن نمي سازد؛ زيرا مردمان مختلف از اين واژه چيزهاي بسيار متفاوتي مي فهمند. از اين رو ارسطو وظيفه خود مي داند به نحو شايسته تري با معناي سعادت درگير شود و به بيان خود او به تبييني روشن از آن دست پيدا كند.
بعضي از مردم نيكبختي را با لذت و شادكامي يكي  مي گيرند؛برخي ديگر با افتخار و برخي ديگر با فضيلت  اخلاقي . اما شادكامي و لذت به نظر ارسطو، تنها مي تواند غايت بردگان باشد و نه انسان هاي آزاده و اصيل. افتخار نيز از آنجا كه بستگي به دهنده  آن دارند و نه گيرنده  آن، نمي تواند غايت آدمي باشد. پس آيا فضيلت اخلاقي، غايت زندگي و سعادت به معناي راستين است؟ به نظر ارسطو، از آنجا كه فضيلت اخلاقي مي تواند با عدم فعاليت و بي كنشي همراه باشد، فضيلت اخلاقي را نمي توان نيكبختي دانست؛ چرا كه نيكبختي حقيقي بايد با فعاليت همراه باشد و تاب بي كنشي را نياورد.
به اين ترتيب اگر نيكبختي، فعاليت و كنش است، بايد ديد آيا انسان در كليت خود واجد فعاليت و كاركردي خاص(يعني كارويژه اي) هست كه صرفاً مخصوص به او بوده و وجه تمايز او را از ديگران فراهم بياورد؟ ارسطو مي نويسد: گفتن اينكه نيكبختي بهترين چيزهاست، جز تكرار سخن ديگران نيست. ما در پيِ گفتاري روشن تر درباره چيستيِ نيكبختي هستيم. شايد بتوانيم با توجه به آنچه آدمي انجام مي دهد به اين پرسش پاسخي بدهيم. در مورد يك فلوت نواز، مجسمه ساز و يا هر صنعتگري- يا اساساً در مورد هر آنچه كار خاصي را انجام مي دهد- نيكي آن چيز در آن كاري قرار دارد كه انجام مي دهد. در مورد انسان نيز مطلب بايد از اين قرار باشد. حال آيا آدمي در كليت خود كارويژه اي دارد؟ .
ارسطو براي يافتن كارويژه  آدمي، ميان سه معناي زندگي تفاوت مي نهد: نخست زندگي به معناي زندگيِ گياهي كه چيزي جز تغذيه و نمو نيست؛ و ديگري زندگي حيواني كه همان ادراكِ حسي و نه چيزي بيش از آن است. روشن است كه اين دو معنا نمي توانند كارويژه  آدمي به شمار آيند؛ چرا كه اين دو معنا به هيچ وجه خاص آدمي نيستند. به نظر ارسطو آن معنايي از زندگي كه تنها آدمي از آن بهره دارد، زندگيِ فعالانه جزء و عنصري است كه اصلِ عقلاني دارد، يا به اين صورت كه بخشي از نفس تابع آن است و يا آنكه بخشي از نفس دارنده و اعمال كننده آن است. مراد ارسطو هم از كارويژه آدمي فعاليت نفس بر طبقِ همين اصلِ عقلاني است.
در ادامه ارسطو اين گونه بحث را پيش مي برد: اگر يك نوازنده خوب فلوت كارويژه  اي دارد كه عبارت از نواختن آن ساز است، در اين صورت برتري و امتياز آن نوازنده در خوب انجام دادن آن كارويژه(يعني نواختن ساز) است؛ امري كه به كارويژه افزوده شده است.  در اين صورت، پس اگر كارويژه آدمي زندگي است كه در آن كنش ها و فعاليت هاي نفس بر حسبِ اصلِ عقلاني است، فضيلت و سعادت هم در درست و شريفانه انجام دادن آن كارويژه است، يعني همان زندگي عقلاني بر طبق فضيلت، و اگر فضيلت هاي بسيار باشند، بر طبقِ بهترين و شريف ترين آنها، و اين همه نه در يك روز و يا براي مدتي كوتاه(چرا كه با يك گل بهار نمي شود) بلكه يكسره و در سرتاسر عمر . در اين صورت است كه مي توان گفت فردي كه سرتاسر عمر اين گونه و موافق با اصل عقلاني، فعاليت هاي زندگي خود را راهبري كرده، فضيلت مند و شريف و سعادتمند است.
پس سعادت هيچ يك از آن نظريه هاي رايجي نيست كه آن را در لذت، افتخار، يا فضيلتِ صرف(فضيلتي كه با عمل همراه نباشد) جستجو مي كند. اينها خود همه خيرهاي تابع اند و خير نهايي و غايي(teleis) همان نيكبختي است. نيكبختي آن خير خود بسنده اي (autarkeia) است كه زندگي را شايان زيستن مي سازد و از هيچ خير و نيكي بي بهره نيست. از اين رو نيكبختي، خير نهايي و غايي است و نه خيري در ميان خيرهاي ديگر، بلكه در وراي همه آنها و بي نياز از هر فزون و كاستي. ارسطو دو ويژگي را براي نيكبختي برمي شمارد: يكي آنكه نيكبختي كامل ترين است، به اين معنا كه غايت نهايي و مطلوب بالذات است و تبيين كننده غايي همه افعالي كه آدميان بدان دست مي زنند. ديگر آنكه نيكبختي خودبسنده است، به اين معنا كه نيكبختي از هيچ خيري بي بهره نيست، از اين رو براي نيكبخت شدن و دست يافتن به زندگي سعادتمند، نمي توان دست يافتن به خيري ديگر را چشم داشت و يا آرزو كرد؛ چرا كه او از همه خيرها برخوردار است و سعادت يعني همين؛ اينكه والاترين خير بايد خودبسنده و بي نياز از هر خيري ديگر باشد. به گفته خود ارسطو ميراثِ افلاطون در نقدِ نظريه اي است كه لذت را خير في نفسه مي داند.
ارسطو در كتابِ دهم اخلاق نيكوماخوسي مي گويد: لذت وقتي كه با چيزي ديگر پيوند مي يابد، مثلاً  با عملِ عادلانه يا خويشتندارانه، اين چيز ديگر را ارجمندتر و خواستني تر مي سازد... اين استدلال اخير نشان مي دهد كه لذت خيري است در جنب خيرهاي ديگر،  نه آنكه بهتر و ارجمندتر از آنها باشد؛ زيرا هر خير در حال پيوستنِ با خير ديگر، بهتر و خواستني تر از آن مي شود كه در تنهايي بود. افلاطون نيز با چنين استدلالي ثابت مي كند كه خيرمطلق،  لذت نيست  و مي گويد زندگي لذيذِ توأم با دانايي ، خواستني تر از زندگيِ لذيذ عاري از دانايي است و چون آميزه لذت و دانايي بهتر از لذتِ تنهاست،  پس خيرِ مطلق نمي تواند لذت باشد .
ارسطو در تعبيري ديگر از نظر خود درباره  نيكبختي و براي رسيدن به طرحي كلي كه هم آراي عمومي و هم نظرات فيلسوفان(يعني افلاطونيان) را لحاظ كرده باشد، برداشت خاص خود را بر مبناي تقسيم انواع ممكن خير بيان مي كند. به گفته  ارسطو، خيرها بيرون از سه دسته نيستند: خيرهاي بيروني، خيرهاي مربوط به نفس و خيرهاي مربوط به بدن. آنچه كه او درباره نيكبختي اظهار داشته در دسته خيرهاي مربوط به نفس مي گنجد و از اين رو ارسطو نظر خود را با نظر افلاطون در تعارض نمي بيند.
از سوي ديگر برخي نيكبختي را در فضيلت دانسته اند، برخي در تأمل و نظر فلسفي و برخي يكي از اين گونه چيزها به همراه لذت و يا نه بدون لذت و برخي حتي كاميابيِ بيروني را هم افزوده اند. براي ارسطو نيكبختي در عمل فضيلت مندانه است و اين عمل هم بنا به طبيعتِ خود، لذتبخش، آن هم لذتي بر خلاف ديگر لذات كه در خودِ طبيعتِ چيزها نيستند و از اين رو با هم در تعارض و تضاد قرار مي گيرند. در واقع كسي كه از عمل فضيلت مندانه خود لذتي نبرد، رفتار فضيلت مندانه اي انجام نداده است؛ چرا كه براي ارسطو لذت واقعي به هيچ وجه از طبيعت و ذات اين گونه اعمال بيرون نيست. (ارسطو در بخش هاي ديگري از كتاب خود نيز تأكيد مي كند كه عمل نيك و با فضيلت اگر از روي اكراه و بي ميلي انجام گيرد ارزش خود را نخواهد داشت). اين اعمال شريف، خير، خوشايند و لذتبخش همه در نيكبختي گنجانده شده اند؛ چون نيكبختي خيري در ميان خيرها نيست كه مثلاً بايد لذت بر آن از بيرون افزوده شود. به اين ترتيب خيرهاي مربوط به بدن نيز در آن و به همراه آن وجود دارند.
همچنين ارسطو كاميابي ها و شرايط ضروري بيروني را نيز ناديده نمي گيرد. بسياري از اعمال فضيلت مندانه بدون دوستاني خوب، بدون ثروت كافي، بدون خانوداه خوب و فرزندان نيكو به دست نيامدني است. آنكه از اين امور بي بهره است طبيعتاً به سعادت و نيكبختي هم نمي رسد و آنكه حتي از گونه بد اين امور بهره مند است (مثلاً فرزنداني بد و ناشايست، قيافه اي كريه و دستي از مال و منال تهي دارد) بدا به حالش. از اين رو تأثير به نظر ارسطو بخت و تقدير را در نيكبختي آدميان نمي توان ناديده گرفت.
منابع
1- Nicomachean Ethics; translated by W. D. Ross, Electronically Enhanced Text (c) Copyright 1991, World Library, Inc.
۲-Gerard Hughes, Aristotle on Ethics, Routledge Philosophy GuideBooks.

انديشه
اقتصاد
سخنگاه
سياست
كتاب
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سخنگاه  |  سياست  |  كتاب  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |