يكشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۵
گفت وگو با اشرف السادات مساوات مادر شهيد و مؤلف
پروانه اي كه مهرداد را آورد
006240.jpg
* خانم مساوات كتاب شما تحت عنوان كنار رود خيّن مجموعه يادداشتهاي شما از روزهاي جست وجو براي يافتن كوچكترين نشاني از فرزند مفقودالاثرتان، مهرداد و انتظار بازگشت اوست. در كتاب اشاره كرده ايد كه وقتي بعد از نه سال پيكر او را آوردند، خواستيد يادگاري هايي از او براي خود نگه داريد، ممكن است در اين باره صحبت كنيد.
- بله. آن يادگاري ها اينجاست- در جامعه زينبيه- نشانتان مي دهم: كارت جنگي او، سي تومان پول، پلاستيك وسط كيفش، دو قطعه عكس، كارت جدول، يك لنگه جوراب و تركشي كه به او اصابت كرده و كمي هم از تربتش كه براي كفن خودم گذاشته ام. روي اين كاغذ هم مشخصاتي است كه بعد از پيدا كردنش، از روي آن، او را آوردند. از طريق فتوكپي شناسنامه و شماره تلفني كه پشت آن نوشته شده بود، نشاني  ما را پيدا كردند و به ما خبر دادند. اين وسايل هشت سال زير خاك بود و اگر فتوكپي داخل مشمع نبود قطعاً  از بين رفته بود. به عنوان يك مادر دوست داشتم بدانم بچه ام كجاست، يعني اين را وظيفه خود مي دانستم و در همان گشتنها هم بالاخره موفق شدم. هر چند در كنار آن به چيزهاي زياد ديگري نيز رسيدم. مي خواهم بگويم وقتي انسان در مسير خدا قرار مي گيرد خستگي نمي شناسد. به قول شهيد رجايي، بسيجي ها خستگي را هم خسته كردند.
* موضوع آن عكسي كه قبل از شهادتش گرفته بود، چه بود، شما چطور متوجه شديد؟
- او به عكاسي محل مي رود و عكس مي اندازد، اما گويا شناسنامه اش در آنجا مي افتد و خودش متوجه نمي شود. آقاي فردوسي ناظم مدرسه پسر كوچكم- رضا- خانه اش رو به عكاسي بود. از جلو مغازه رد مي شود و شناسنامه مهرداد را كه پشت شيشه عكاسي بود، مي بيند. مرا به مدرسه دعوت كردند. رفتم، گفتند: شناسنامه اي به نام مهرداد سيستاني پشت شيشه آن عكاسي است، با شما نسبتي دارد؟
گفتم: بله. او پسرم است.
گفت: كجاست؟
گفتم: جبهه رفته.
گفت: پس شناسنامه اش را داخل عكاسي انداخته.
آن موقع مهرداد تازه سه روزي بود كه به منطقه رفته بود. رفتم عكاسي و شناسنامه اش را گرفتم. عكسش هم حاضر بود. آن را نيز گرفتم كه همان عكسي است كه ما براي مراسم از آن استفاده كرديم.
* اگر ممكن است قدري درباره عكسهاي كتاب، تصوير نامه ها و مكاتبات و اسم و طرح روي جلد كتاب صحبت كنيد.
- من شصت قطعه عكس به دفتر ادبيات دادم كه خودشان براي كتاب انتخاب كردند. نامه ها را هم دادم كه تصوير آنها در آخر كتاب آورده شده. براي طرح روي جلد روزي مرا خواستند، رفتم. روي صفحه كامپيوتر طرح پشت جلد كتاب را نشانم دادند و گفتند: از طراح كتابتان خواستيم طرحي براي روي جلد كتاب شما كه خاطرات يك مادر است، بكشد. اين طرح را روي صفحه كامپيوتر كشيده است، اين پروانه ها سمبلي از نوشته هاي شماست.
طرح را كه ديدم، حالم خيلي بد شد. طرح خود به خود به ذهن طراح آمده بود، بدون خواندن كتاب، اسمش را هم خودشان انتخاب كرده بودند.
سال 75 بالاخره از نزديك، رود خين را ديدم آب رودخانه خشك شده بود و آثار جنگ، كف رودخانه به چشم مي خورد؛ آثاري مثل كلاهخود، تركش، گلوله آرپي جي كه نيمي در آب و نيمي بيرون بود. ساعتي آن جا ايستادم، با خود نجوا كردم و بعد برگشتم.
از بچگي علاقه زيادي به خواندن كتاب و مطالعه داشتم. همه نوع كتابي هم خوانده ام؛ از رمانهاي انحرافي گرفته تا كتابهاي مذهبي، اخلاقي و تاريخي، اين مطالعه هنوز هم ادامه دارد. شبها بدون مطالعه خوابم نمي برد. براي همين هميشه كنار بسترم چند كتاب و مجله هست. البته نوشتن براي من كمي سخت است، اما سعي كرده ام مسائلي را كه فوق طبيعي بود و وجهه اي براي نوشتن داشت، يادداشت برداري كنم.
آن يادداشتها پراكنده بود،  ولي من از ميان آنها آنچه مربوط به جنگ و مهرداد بود، جمع آوري كردم و در دفترچه اي آبي رنگ نوشتم و به دفتر ادبيات دادم كه بعدها به صورت كتاب درآمد. البته از حجم كار كم شد، در مقابل چيزي به آن اضافه نشد. تاريخ شروع يادداشتها از اول اسفند 60 بود تا پايان مراسم مهرداد، يعني سال 69، به خاطر حساسيتي كه نسبت به مسائل داشتم همه در ذهنم بود، خودم هم به طور متوالي يادداشت مي كردم، اما مواردي كه تاريخش دقيق نيست يكي به اين علت است كه قبلاً  يادداشت نكرده بودم، ديگر آن كه گاهي چند روز متوالي اتفاقاتي مي افتاد و من مي خواستم همه را در يك زمان خاص بگنجانم. بنابراين نوشتم مثلاً اوايل يا اواخر ماه فلان.
* در بخش پاياني كتاب نوشته ايد: شنبه 21 مهر ماه 69 و در ادامه فقط سه نقطه گذاشته ايد. اين امر باعث شد كه فكر كنم شايد ديگر مطلبي براي گفتن نداشته ايد و همه چيز به پايان رسيده است. آيا اين تعبير درست است؟
- اين كار دفتر ادبيات بود كه سه نقطه گذاشته بود. ولي واقعآً  تعبير خوبي كرديد، چون همين طور هم بود. همه چيز تمام شد و از آن تاريخ به بعد ديگر پروانه اي به خانه ما نيامد. فقط سال 73 كه به اتفاق دخترم به منطقه رفته بوديم، هنگام ظهر در مسجد جامع با دخترم ناهار مي خوردم كه ناگهان ديدم پروانه اي درشت روي كيف دخترم نشست. تا آمدم بگيرمش، داخل كيف رفت. من درش آوردم و روي دستم گرفتم. پروانه رفت زير چادرم، انگار نمي خواست از پيش ما برود. بعد از آمدن جنازه مهرداد فقط دوباره در مسجد جامع خرمشهر، پروانه ديدم.
* موضوع آمدن و رفتن پروانه چه بود، آيا وجودش آن قدر مشهود بود كه ديگران هم متوجه شوند يا فقط شما حضورش را حس مي  كرديد و آيا غير از پروانه ها، باز هم با مواردي از اين دست برخورد داشته ايد؟
-بله. واقعاً  حضورش مشهود بود. پروانه دو روز مانده به مراسم مهرداد، يعني دوم خرداد آمد و ششم يا هفتم خرداد رفت. يك هفته خانه ما بود. بعضي مسائل واقعاً  از ديد عقل و شعور خارج است و بيرون از محدوده درك ماست. يادم هست سال اول كه براي مهرداد مراسم گرفتيم، آخر شب كه مهمانها رفتند و خانه خلوت شد، مادرم خيلي بي تابي مي كرد و مرا مقصر مي دانست كه سبب رفتن مهرداد به جبهه شده ام. با حالت قهر پشت به من سرجايش دراز كشيد. من هم مشغول مطالعه كتاب معاد آيت الله دستغيب شدم كه يك باره بوي عطر خوشي را حس كردم. بلند شدم ببينم از پنجره هاي دور و بر همسايه كدام باز است كه اين بوي عطر از آن جا مي آيد. بوي خيلي خوشي بود كه تا به حال به مشامم نخورده بود. دائم استنشاق مي كردم. مادرم را صدا زدم و گفتم: بوي عطر را حس مي كني؟
گفت: نه.
گفتم: رويت را اين طرف كن، ببين مي شنوي.
رويش را برگرداند و گفت: آره چقدر خوشبوست. من تا حالا نشنيدم و بعد عطسه كرد. بعد از آن هر چه بو كردم ديگر بويي نيامد. من چند بار اين بوي خوش را حس كردم. يك روز هم رفتم مدرسه مهرداد تا پرونده اش را بگيرم، باز آن عطر خوش سراغم آمد. يك شب هم مهدي مي خواست به منطقه برود. آخر شب كمي ناراحت بودم. در اتاق را باز كردم، در پاگرد پله، روي بخاري پيراهن مهدي را ديدم. يك دفعه حالم بد شد. دستپاچه شدم، ديدم نمي توانم تحمل كنم. خواستم در كوچه را باز كنم و بيرون بروم، اما ديدم نصف شب است و نرفتم. اين طور مواقع هميشه به قرآن پناه مي برم و آرام مي شوم. سراغ قرآن رفتم و چند آيه خواندم آرام آرام چشمهايم سنگين شد و خوابم برد و باز آن شب، آن عطر خوش را استشمام كردم. من خيلي از مادرهاي شهدا را مي شناسم كه فرزند شهيدشان را مي بينند. مثلاً  مادر شهيد حسن نعمتي- كه در كتاب به او اشاره كرده ام- هم مي گويد گاهي بوي عطر خوشي را مي شنود.
* نكته ديگري كه در كتابتان به آن اشاره كرده ايد اين است كه تمام مراسم مهرداد روز سه شنبه اتفاق مي افتاد.
- بله. همانطور كه مي دانيد هر روز دعاي خاص خودش را دارد. اصولاً  ايام هفته تأثيرگذارند. زمان ها و مكان ها و ايام همه روي سرنوشت انسانها تأثير مي گذارند. حتي خداوند روي بعضي روزها نظر خاص دارد، مثل روز جمعه. فكر مي كنم اين كه تمام مسائل مهرداد روز سه شنبه اتفاق مي افتاد، بي ربط نباشد. مهرداد سه شنبه به دنيا آمده، سه شنبه خبر شهيد شدنش را آوردند، روز مراسم او هم سه شنبه بود و ... البته روز دوشنبه نيز براي من سرنوشت ساز است.

معرفي پديدآورنده يادنگاران؛ معزز پرنيان
متولد 1348، تهران، متأهل، ليسانس زبان و ادبيات فارسي.فعاليت ادبي خود را از سال۱۳۷۲ با جمع آوري خاطرات رزمندگان اسلام و تهيه و تنظيم آنها در دفتر ادبيات و هنر مقاومت آغاز كرد. سپس به ويرايش آثار و پس از آن به بازنويسي خاطرات حماسه پردازان دفاع مقدس پرداخت.

در خلال اين سالها به فعاليت هايي چون روزنامه نگاري و تدريس پرداخت و توانمندي خود را ارتقا داد.مجموعه پژوهشي وزين يادنگاران حاصل تلاش ارزشمند و مستمر پرنيان طي سالهاي 1378-1377 است.
دقت نظر و تأمل در زواياي پنهان و آشكار آثار مكتوب و مستند دفاع مقدس- كه در قالب كتاب خاطره منتشر شده است- و آگاهي به پيش زمينه ها و پس زمينه هاي موثر در تشويق و ترغيب نويسندگان براي حضور در صحنه هاي نبرد و نگارش آن وقايع و حوادث آن روزگار و همچنين تبيين دغدغه ها و آرمان هاي آنان از جمله ويژگي هاي مدنظر وي در تهيه و تدوين كتاب حاضر است.

بهترين كتاب هاي خاطره دفاع مقدس معرفي شدند
گروه ادب و هنر- بهترين خاطرات نوشته شده در سال 1384 با موضوع دفاع مقدس معرفي شدند.به گزارش ستاد خبري دهمين دوره انتخاب بهترين كتاب سال دفاع مقدس، داوران اين بخش پس از چند دوره نقد و بررسي، كتاب هاي چزابه نوشته فتح الله جعفري، لشگر خوبان تاليف معصومه سپهري، نسيم القدير نوشته سعيد عاكف و نبرد در الوك كاري از محمود جوانبخت را به همراه سه روز محاصره تاليف عليرضا اشتري به عنوان نامزد دريافت بهترين جايزه كتاب سال دفاع مقدس معرفي كرده اند.در اين بخش همچنين كتاب هاي بي سيم عمليات كركوك نوشته يحيي نيازي، حديث وصل و هجران نوشته سوري قمرزاده و حماسه پروازان نوشته عليرضا پوربزرگ واقي به مرحله نيمه نهايي راه يافته اند. خاطره يكي از بخش هاي نه گانه دهمين دوره جايزه كتاب سال دفاع مقدس است كه به وسيله رحيم مخدومي به عنوان سرگروه و همراهي دكتر احمد انصاريان، محمود ترحمي، فريبا نظري و مصطفي رحيمي آثار رسيده به اين بخش داوري مي شوند.دهمين دوره انتخاب بهترين كتاب سال دفاع مقدس روز 24آبان ماه همزمان با روز كتاب و كتابخواني برگزار مي شود.

نگاه
آب كر
006237.jpg
ابراهيم زاهدي مطلق
گروه ادب و هنر- خاطره و خاطره نويسي از موضوعات قابل اعتنا و جدي حوزه ادبيات است كه مي تواند دستمايه غني براي خلق آثار داستاني و يا سينما و هر اثر هنري ديگر واقع شود.
جنگ 8 ساله و هنرنمايي هاي ملت ايران در اين ميدان، فرصت هاي فراواني براي خاطره نويسي فراهم كرد. بخشي از اين خاطرات، دستنوشته هايي بودند كه روزنگاري هاي سربازان يا داوطلبان را شكل مي دادند و برخي ديگر، بعدها به همت نهادهاي فرهنگي و گماردن افرادي، جمع آوري و تدوين شدند.
اين خاطرات- متأسفانه- تاكنون كمتر مورد استفاده هنرمندان واقع شده است يا به اندازه اي كه در شأن آنها بوده و مي توانسته مثمرثمر باشد، اعتنا نشده است. البته در اين بي اعتنايي، خاطره و جنگ و خاطره نويس لطمه نديده، بلكه هنرمند و مردم هستند كه از درياي پرگوهر خاطرات، خزاين هنرشان خالي مانده است.
خاطراتي كه در سال هاي گذشته تبديل به كتاب شده اند، چند سالي است در جمع آثار داوري شده ادبيات جاي خود را يافته و البته برترين هايش جوايزي هم گرفته اند.
خاطره نويسان، بعدها خود تبديل به افرادي شده اند كه مورد اقبال مطبوعات واقع شده و به آنها رجوع شده تا دلايل نگارش خاطراتشان را بگويند. يكي از اين موارد كتابي است كه در اواخر سال۸۴ از طرف بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس به چاپ رسيد و در سال۸۵ روانه بازار كتاب شد؛ كتابي با عنوان ياد نگاران . اين اثر حاصل گفت و شنود با خاطره نويسان دفاع مقدس است كه خانم معزز پرنيان آنان را به پاي ميز گفت وگو كشانده است.
ياد نگاران گفت وگو با 14 خاطره نگار است كه در كتاب به اين ترتيب معرفي شده اند: سيد محمد انجوي نژاد، محمدرضا بايرامي، سعيد تاجيك، مهدي جعفري نسب، حميد داوودآبادي، احمد دهقان، حسن رحيم پور، نعمت الله سليماني، سيد حميدرضا طالقاني، مريم كاظم زاده، نصرت الله محمودزاده، رحيم مخدومي، اشرف السادات مساوات و محسن مطلق.چنان كه از اسامي پيداست، در اين جمع حداقل 3داستان نويس صاحب نام و خوش قلم وجود دارد؛ محمدرضا بايرامي، احمد دهقان و رحيم مخدومي. هرسه اين نويسندگان، جوايز متعددي را در داخل و خارج از كشور گرفته اند و آثارشان به زبان هاي ديگر ترجمه شده و يا به كتابخانه هاي بين المللي نظير كتابخانه  مونيخ راه يافته است.نويسندگان ديگري كه در اين جمع وجود دارند، صاحب آثاري جدي هستند كه مي توانند بهترين دستمايه هاي خلق داستان يا فيلمنامه را فراهم كنند. اين نوشته پيشنهاد جدي دارد به داستان نويسان و فيلمنامه نويسان كه سري به آثار اين جمع بزنند. چرا كه از كنار آثاري چون جنگ دوست داشتني(سعيد تاجيك)، ياد ياران(حميد داوودآبادي)، روزهاي آخر(احمد دهقان)، كنار رود خين(اشرف السادات مساوات) و البته زنده باد كميل(محسن مطلق) نمي توان عبور كرد. بايد ايستاد و تماشا كرد و صد البته دستمايه گرفت براي خلق آثاري هنري. البته مشروط به اينكه نگاه داشت و هنرمند بود.
با توجه به معرفي بهترين كتاب هاي خاطره  دفاع مقدس يك مصاحبه  از متن اين كتاب برگزيده ايم كه برگرفتي از آن را مي خوانيد. گفتني است كه ياد نگاران در بخشي از داوري هاي كتاب سال بنياد حفظ آثار، توجه داوران را به خود جلب كرده است.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |