دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۵
نگاهي به مرجعيت و تقليد
از آگاهان بپرسيد
007692.jpg
ابوالقاسم جعفري
تاريخ تمدن هاي بزرگ با اعتقاد به ماوراءالطبيعه و عالم غيب پيوندي عميق و ناگسستني دارد. در دل هر تمدني، صفير بيدارباش مصلحان و يكتاپرستان از يكسو و سفره طمع برانگيز مفسدان و مشركان از سوي ديگر، دنيا را به صحنه نبردي دايمي تبديل كرده است. حتي در تمدن هاي هند و چين نيز آثاري از يكتاپرستي و اعتقاد به نيرويي بي نهايت در وراي طبيعت كه به تدبير جهان مي پردازد مشاهده مي شود. به عنوان مثال، اوپانيشاد ها و بهگود گيتا انديشه وحدت وجود را مطرح مي كنند كه در آن خدا، در عين حال كه عين هستي و همه هستي است، مشخصا مصداق يكي از موجودات نيست و اين امر همان تشخص ناپذيري خدا است . البته گاهي نيز صفات متناقضي را به او نسبت مي دهند و يا منسيوس كه بزرگ ترين فيلسوف مكتب اديبان پس از كنفوسيوس در چين است مي گويد: انسان با پروراندن ذهن خويش تا آخرين حد امكان مي تواند طبيعت را بشناسد و با شناخت طبيعت مي تواند آسمان (خدا) را بشناسد. (1)
با اين وجود، گواهي تاريخ و يافته هاي باستان شناسان در مورد جبهه توحيد عادلانه نيست. آثاري كه از بت ها و بتكده ها بر جاي مانده است بسيار بيشتر از مفاهيم بلند توحيدي و حكمي است كه در برخي كتيبه ها و متون مقدس اديان باقي مانده است. بت هاي ريز و درشت و معابد زرق و برق دار در نگارش تاريخ بيش از سخنان حكيمانه عارفاني كه از شهرت گريزان بودند و چه بسا مخاطبي درخور پيدا نمي كردند، انعكاس يافته است. پس نبايد در مطالعه تاريخ از اين نكته مهم غفلت كرد و دنياي گذشته را كاملا عجين شرك و بت پرستي دانست. خداي موحدان، نه قابل تصور و تصوير بود و نه در مكان و زمان خاصي مي گنجيد. از سوي ديگر نگارش و گزارش هاي تاريخي در انحصار دربار و جريان غالب بوده است و شاهان و فرمانروايان، گزارش نبردها و نام و نسب خود را بر مطالب ديگر ترجيح مي دادند.
پس بايد اذعان داشت كه ناگفته ها و گمشده هاي تاريخ بشر در مورد يگانه پرستان بسيار است. شايد اين دو جريان اعتقادي يعني توحيد و شرك را بتوان با دو اصطلاح قرآني كوثر و تكاثر منطبق كرد. تكاثريان  كساني هستند كه به دليل برخورداري ثروت، غافل مي شوند و براي فخر فروشي به شمارش اموات خود مي پردازند و تكاثر ثروت و حسب و نسب آنان را غره مي سازد: الهاكم التكاثر . در مقابل اين جريان، كوثريان قرار دارند كه مصداق خير كثير براي مردم بودند كه به محوريت عصمت در برابر جريان تكاثر ايستادند. در يك طرف، مشركان و كافران بودند و در سوي ديگر، پيامبر اكرم (ص)، ائمه اطهار (ع) و پيروان آنان.
فرايند مرجعيت ادامه همان جريان كوثر است كه از طريق آن، وراثت علمي نبي اكرم (ص) ادامه مي يابد. با وجود مرجعيت، جريان توحيد و راه انبيا ادامه پيدا مي كند و جريان مقابل، يعني تكاثر، ابتر مي ماند. انبياء الهي پرچمداران توحيد و بيداري مردم بودند و از طريق وحي،  پيام الهي را دريافت كرده و به مردم ابلاغ مي كردند. آموزه هاي آنان، تنها شامل اعمال عبادي و روحاني پيچيده و مبارزه با طاغوت هاي زمان نبود، بلكه شواهد تاريخي فراواني وجود دارد كه ثابت مي كند امور به ظاهر ساده اي چون طهارت و نظافت را نيز ابتدا انبيا به انسان ها آموختند.
از آگاهان بپرسيد
نياز انسان براي تعالي، از نظافت و طهارت ظاهري گرفته تا پيچيده ترين اعمال عبادي و نكته هاي اعتقادي را شامل مي شود. با وجود چنين وسعتي در آموزه هاي ديني و با توجه به اين كه زندگي افراد محدود است و تنها در يك يا چند رشته علمي يا مهارت عملي مي توانند برجسته شوند، پس بايد در باقي مسايل ـ و به ويژه اعتقادات ـ از آگاهان بپرسند. پرسش از آگاهان نه تنها وظيفه اي عقلي، بلكه وظيفه اي شرعي نيز هست. قرآن كريم مي فرمايد: از آگاهان بپرسيد اگر نمي دانيد (انبيا:7).
اين آگاهان چه كساني هستند؟ اين آگاهان در مرحله نخست پيامبر اكرم( ص) و جانشينان آن بزرگوار اند. اما روشن است كه هميشه وجود معصوم در دسترس نيست پس قرآن كريم دستور ديگري دارد: و ما كان المؤمنون لينفروا كافّه فلولا نفر من كلّ فرقه طائفة ليتفقّهوا في الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوااليهم لعلهم يحذرون ؛ شايسته نيست مؤمنان همگي كوچ كنند. چرا از هر گروهي طايفه اي از آنان كوچ نمي كنند تا در دين آگاه شوند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آنان را انذار كنند. شايد بترسند و خودداري كنند (توبه:122). در اصطلاح ادبي (لولا) تحضيضيه است و امر بعد از خودش را واجب مي كند؛ يعني هجرت علمي (نفر) براي هر گروهي از هر جامعه اسلامي واجب است. چون اين نفر ضرورت دارد (تفقه) و (انذار) هم، كه هدف نفر را تشكيل مي دهند، واجب مي شوند؛ يعني الزاما گروهي بايد به سوي اجتهاد و فهم دين گام بردارند. از سوي ديگر، اگر چه تفقه به خودي خود امر مطلوبي است اما از جهت اينكه نوعي تحذر به دنبال خود دارد كاركرد جمعي پيدا كرده و از اين نظر مطلوبيت ديگري مي يابد. به عبارت ديگر، وقتي كه فقيه، انذار مي كند، تحذر بايد تحقق يابد. تحذر را صرفاً يك خوف و تأثر نفساني و دروني نمي دانند، بلكه آن را تاثير و نتيجه انذار در رفتار و كردار آدمي معني مي كنند. از اين رو، تحذر به انذار فقيه لازم است و اين همان تقليد و مصداق پيروي از قول و فتواي آگاهان است. روشن است كه اين آگاهان معصوم نبوده و از خود مردم هستند. از مصاديق روشن انذار، تبيين احكام الهي و بيان واجبات و محرمات است. فقيه بايد احكامي كه ترك آنها موجب كيفر خواهد بود، به مردم بگويد و بر مردم نيز واجب است كه با رعايت آنها از كيفر و عقوبت اخروي دور شوند. فقط خدا مي داند كه اين آيه شريفه چه تعداد عالم، فقيه و دانشمند به عالم اسلام هديه كرده است. كاركرد و تأثير فرهنگي آيه نفر بر جوامع اسلامي و به تبع آن بر جهان علمي قبل از رنسانس، بسيار وسيع بوده و به راستي شگفت انگيز است.
وظيفه فقيه صرفا روايت و نقل ساده روايات نيست، بلكه وظيفه اصلي او درك عميق از مفاهيم و متون ديني و داشتن قدرت استنباط احكام شرعي است. در غير اين صورت " انذار" محقق نمي شود. از سوي ديگر، كسي كه در علوم ديني به معاني آيات و روايات دسترسي پيدا كرد، نمي تواند آنها را كتمان كند: انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون ؛ آنان كه دلايل روشن و وسيله هدايتي را كه نازل كرده ايم، بعد از آن كه در كتاب بيان ساختيم، كتمان مي كنند، خدا آنان را لعنت مي كند و همه لعنت كنندگان نيز آنان را لعنت مي كنند (بقره:159).
در آيه شريفه فوق ،كتمان، منحصر به نشانه هاي نبوت نيست، بلكه نرساندن احكام الهي و وظايف شرعي به مردم را نيز در بر مي گيرد. از سوي ديگر مردم نيز بايد پذيراي اين ابلاغ احكام باشند و به كسي كه توانايي استنباط احكام از راه صحيح شرعي را دارد، مراجعه نمايند. پس بر مجتهد واجب است كه اجتهاد كند ونظرش را باز گويد و بر غير مجتهد لازم است كه بدان عمل كند. اين مفهوم همان مراجعه به فقيه يا تقليد است. در روايات نيز اين معني تاييد شده است. (2) شناخت زيباييها و ژرفاي سخنان معصومين(ع)، تخصص ويژه اي مي طلبد كه از ادبيات عرب تا علم اصول استنباط را در بر مي گيرد(3). روشن است كه فائده فتوا دادن به اين است كه ديگران بر آن فتوا ترتيب اثر بدهند و بر طبق آن عمل كنند. پس اگر مردم بخواهند از معصوم اطاعت كنند بايد در مسايل ديني از يك مجتهد تقليد كنند.
جايگاه عقل در تقليد
تقليد در معارف اسلامي، بسيار محدود است. نخستين مسأله اي كه در رساله هاي عمليه مطرح مي شود، اين است كه تقليد در اعتقادات جايز نيست، همچنين در اعمال و دستورات غير اعتقادي كه ضروري دين باشد نيز تقليد لازم نيست... به اين ترتيب، تقليد، در بخش احكام، آن هم نه خود احكام، بلكه فروع آن مجاز است. در فروع و آنچه ضروري دين شمرده ميشود، تقليد جايز نيست. تقليد، در فروع فروع است. مثلاً در اعتقاد به وجوب و ضروري بودن نماز، حج، زكات، روزه و مانند آن تقليد جايي ندارد و اين احكام را هر مسلماني بايد از روي آگاهي و تحقيق باور داشته باشد و فقط در كيفيت اقامه آن اعمال مي بايست تقليد كرد. در اسلام تحقيق و تفكر و تعليم و تعلم، برترين اعمال شمرده شده است (4). در اسلام، اساس ايمان بر تحقيق و تعقل است. اگر مقلد در فروع دين تقليد مي كند، دليل و حجت دارد. اما در اصول دين چنين دليل و اجازه اي را ندارد. از اين رو بخشي از زندگي هر مسلماني مي بايست به تحقيق در مسايل اساسي ديني اختصاص يابد.
در مورد جايگاه و رابطه عقل و دين نظر غالب دانشمندان شيعي كه جريان اجتهاد بر مبناي آن است ،براين است كه العقل مصباح الدين؛ يعني عقل چراغ دين است و همچنانكه از آغاز حركت و ورود به خانه تا پايان راه به چراغ نياز است، از ابتداي پذيرش دين تا به انتهاي اصول و فروع احكام، عقايد، اخلاق و مانند آن به عقل نياز داريم. اگرمسلمان محققانه به وجود خداوند، نبوت و جهان آخرت اعتقاد پيدا كرد، از گناه و معصيت رويگردان خواهد شد. شايد بتوان گفت كه بزرگترين مشكل ما بي توجهي به اين نخستين مساله رساله باشد. در اصول دين، براي هر مسلماني آن اندازه آگاهي كه او را قانع كند و باعث ايمان و اطمينان او شود كافي است ولي بالاتر بردن كيفيت و ميزان اعتقاد همواره مطلوب شارع بوده است .
سه راه پيش رو
اگر پذيرفتيم كه خداوند از ما تكليفي مي خواهد و يك مسلمان مومن، يله و رها نيست و براي هدف والايي به دنيا آمده است، در مقام تكليف،سه راه پيش روي خود دارد. نخست اينكه كمر همت ببندد و بخشي از عمر خود را به آموزش علوم ديني و رشته هاي شانزده گانه آن اختصاص دهد. دوم اينكه احتياط كند و راه سوم، تقليد در فروعات فقهي است كه به نظر مي رسد براي كساني كه فرصت تحصيل و تحقيق ندارند انتخابي كاملا منطقي است. پس اين سه راه چنين اند:
۱ - اجتهاد: روشن است كه اين كار براي همه افراد مقدور نيست. از يك طرف كتاب هاي روايي گسترده و متنوّع اند. از طرف ديگر، كتاب هاي فقيهان گذشته كه نظراتشان در كشف سيره علما بسيار مهم است به مرور زمان حجم عظيمي را تشكيل داده است. همچنين قواعد و فروعِ فقهي و اصولي نيز فراوان است و علوم مقدماتي ويژه اي هم كه فراگيري آنها به عنوان مقدمه اجتهاد لازم است، بر اين حجم افزوده مي شود. از اين رو است كه امكان دسترسي به اجتهاد براي همه وجود ندارد. بنابراين بايد عده اي اختصاصاً به اين كار بپردازند و در اين زمينه صاحب نظر شوند.
2 - احتياط: اگر كسي به آن دسته از احتمالها و فتواها عمل كند كه يقين كند به وظيفه اش عمل كرده است، او را محتاط گويند. مثلاً اگر عده اي از مجتهدان عملي را حرام بدانند و عده اي ديگر جايز، در اين صورت شخص محتاط آن عمل را ترك مي كند. مشكل تر از آن، صورتي است كه بعضي از مجتهدان عملي را واجب و گروهي مستحب شمارند كه شخص محتاط مي بايست آن را به جا آورد و مواردي مانند آن. بنا بر اين، عمل به احتياط براي همه امكان ندارد؛ زيرا تشخيص مواردي كه بايد احتياط كرد، كمتر از اجتهاد نيست.
3 - تقليد: پس براي مومنين و كساني كه به وظيفه ديني خود مي انديشند راهي جز تقليد نمي ماند. متاسفانه بسياري در باب تقليد مسامحه مي كنند و اين دستور الهي را سبك مي شمارند. پدران و مادران مسلمان وظيفه دارند براي فرزندان بالغ خود مجتهد و مرجع تقليدي را مشخص كنند و آنها را به پيروي از او ترغيب نمايند. امروزه دسترسي به دفاتر مراجع تقليد از طريق تلفن و سايت هاي اينترنتي بسيار آسان شده و رساله هاي عمليه و توضيح المسايل در هر شهر و آبادي پيدا مي شود.
مرجعيت و سياست
با وقوع انقلاب اسلامي ايران،كاركرد حساس و اساسي مرجعيت در عرصه جامعه و سياست اثبات شد. از آنجا كه بسياري از احكام ديني به ويژه حدود شرعي بايد توسط حكومت اجرا شود و بدون حكومت، احكام الهي معطل مي مانند، اسلام با سياست ارتباط پيدا مي كند. امام خميني (ره) كه با ابزار هاي مختلف علمي مانند فلسفه، عرفان، كلام و مانند آن از يك سو و اصول استنباط، ادبيات، تفسير، فقه و ديگر علوم اسلامي از سوي ديگر به منابع فقهي و حديثي مي نگريست، به اين پيوند و ارتباط صحه مي گذارد (5).
باوقوع انقلاب اسلامي و تشكيل حكومت ديني، نياز به حضور مراجع در عرصه سياسي و حل مشكلات و مسايل مستحدثه مضاعف شد. به اين ترتيب نه تنها نقش علمي و معنوي مرجعيت كم رنگ تر نشد، بلكه كاركرد واقعي و قابليت هاي پنهان آن روز به روز آشكار تر شد.
اخلاق و معنويت
يكي از ويژگي هاي حوزه هاي علميه، برگزاري درس هاي اخلاق و تذكر و معرفت نفس است .توجه به كيفيت عبادت و معنويت، پا به پاي تحصيلات و اشتغالات علمي،عالمان شيعه را از ديگر عالمان جهان اسلام ممتاز كرده است. حكايت تاريخ از شب زنده داريها، راز و نيازها، خودسازي ها و از خودگذشتگي هايي كه عالمان بزرگ شيعه داشته اند بسيار شوق انگيز است. مراجع تقليد شيعه، همان گونه كه رساله عمليه مي نگاشته اند، خود، تجسم عمل و خودساختگي و مكارم اخلاق بوده اند و تاثير رفتار الهي آنان بر شاگردان، گاه بيش از تأثير علمي آنان بوده است. درباره شيخ مفيد گفته اند: شبها مختصري مي خوابيد، باقي را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مي گذرانيد. (6) در حالات مرحوم ميرزاي شيرازي نوشته اند: بسياري از آيات قرآن و دعاها و زيارتها را از حفظ داشت. رقيق القلب بود. چشمه اشكش جوشان بود. هنگام دعا با صداي بلند بسيار مي گريست. (7)

پي نوشت ها:
۱.تاريخ فلسفه چين، فانگ يو لان، ترجمه فريد جواهركلام،ص۱۹۱
۲. معاني الاخبار، شيخ صدوق،ص۱۸۰
۳. الفهرست، شيخ طوسي،ص۱۸
۴. بحارالانوار۷۴،ج ،ص۶۳
۵. ولايت فقيه،امام خميني ،ص۱۹۲
۶ـ۷. مجله حوزه 56-57/204

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |