چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۵
مروري بردو ديدگاه درباره عقل گرايي درجهان اسلام
كدام عقل گرايي؟
007800.jpg
سيدعلي هاشمي
با اوج گيري تفكر معتزلي، اختلافات كلامي در درون اين مكتب رو به فزوني نهاد و زياده روي در به كارگيري عقل، گوهر دين را - كه ايمان و پرستش خداوند و تسليم و تعبّد در مقابل اوست- سست كرد . رشد عقل گرايي از يك سو و انحطاط و جمود حنابله از سوي ديگر، علماي اهل سنت را به بازنگري و پيرايش در ديدگاه هاي سنتي فراخواند. در حقيقت، سده دوم و سوم هجري دوره مقاومت نص گرايي در برابر پيشرفت خردباوري و بيرون آمدن از فشارها و تنگناهاي جمود و تعصب بود. دراين مقاله پس ازنقل ويژگي هاي دو ديدگاه حداكثري واعتدالي درباره حدود تأثيرعقل،به نقش عقل درمعرفت ديني اشاره خواهدشد.
***
اصل اساسي مكتب اعتزال در اين جمله معروف آمده است: المعارف كلها معقوله بالعقل، واجبه بنظر العقل، و شكر المنعم واجب قبل ورود السمع، والحسن و القبيح صفتان ذاتيتان لِلحَسَن و القبيح؛ همه معارف در حيطه درك عقل قرار مي گيرند و وجوب خود را به نظر عقل دريافت مي كنند و شكر منعم را پيش از آنكه فرماني از ناحيه شرع وارد شود، واجب مي دانند و نيكي و بدي، در ذات اشياي نيك و بد ريشه دارد .(1)
نقد عقل گرايي حداكثري
عقل گرايان انديشه آدمي را معيار و ميزان دين مي دانند و وجود امور برتر از سطح درك و عقل انسان را باور ندارند. از اين رو، حتي امور خردگريز را ـ كه از دسترس عقل خارجند ـ تاب نياورده، آن ها را به شدت انكار مي كنند. اينان بسياري از تعاليم اديان را ، كه عقل دليلي بر ابطال يا اثبات آن ها نمي يابد، در حد امكان، توجيه و تأويل مي كنند ودر هماهنگ كردن آن ها با داده هاي عقلاني خويش مي كوشند و در صورتي كه از يافتن توجيهي معقول ناكام شدند، به پيراستن دين از اين آموزه ها مي پردازند.
نگرش افراطي به نقش خرد در دين ـ چه در جهان اسلام و چه در دنياي غرب ـ نقدها و مخالفت هاي فراواني به دنبال داشت. در اين زمينه كاف است كه خرد خويش را به داوري بنشانيم تا روشن شود كه خود عقل، چنين رأيي را بر نمي تابد و فروتنانه معترف است كه بسياري از حقايق و واقعيات عالم از دسترس فهم و درك او به دوراست . اولين مشكل عقل گرايي حداكثري آن است كه خود ستيز است. اگر معيار عقل گرايي حداكثري را بر خودش اطلاق كنيم، نبايد آن را بپذيريم؛ يعني با پذيرش آن به لزوم نپذيرفتن آن مي رسيم؛ زيرا تنها مي توان قضيه اي را عقلاً پذيرفت كه صدق آن براي جميع عاقلان در جميع زمان ها و مكان ها به اثبات رسد.
حال بايد پرسيد: آيا صدق خود اين قضيه (كه تنها مي توان قضيه اي را عقلاً پذيرفت كه...) براي جميع عاقلان در جميع زمان ها و مكان ها به اثبات رسيده است؟ پاسخ منفي است؛ بنابراين نبايد آن را پذيرفت و از صدق آن معيار سخت گيرانه، كذب خودش لازم مي آيد.
مشكل ديگر آن است كه هيچ قضيه اي را نمي توان يافت كه بتواند پاسخگو و برآورده كننده مقتضاي معيار مذكور باشد. بديهي ترين بديهيات نيز از جانب كساني مورد ترديد قرار گرفته اند. برخي حتي در حسّيات و عقليات نيز شك كرده اند. گروهي گفته اند: بديهي بودن، تنها نشان دهنده روشني و وضوح براي فاعل شناسايي است، اما دليل بر اين نيست كه واقعيت نيز آن چنان باشد كه براي شخص مي نمايد.
گويندگان چنين سخناني، از نظر عقل گرايان حداكثري، عاقل بوده اند، در مقام فهم نيز بر آمده اند، به اندازه كافي دقت به خرج داده اند و هوش و استعداد لازم را نيز داشته اند. با اين حال، در بداهت آن قضايا، يا دست كم در مطابقت آن ها با واقع، ترديد كرده اند. اين مسئله، صرف نظر از حق يا باطل بودن آن ها، به معناي آن است كه هيچ قضيه اي يافت نمي شود كه صدق آن براي همه عاقلان در همه زمان ها و مكان ها به اثبات رسيده باشد (يا آن چنان بديهي باشد كه بي نياز از اثبات باشد.) اين امر اختصاص به هيچ رشته علمي يا فلسفي يا هيچ نظام اعتقادات ديني ندارد. در همه جا اختلاف نظر وجود داشته و دارد. بنابراين، معيار عقل گرايان حداكثري، هيچ مصداقي ندارد. (2)
پرسش ديگري كه درباره عقل گرايي حداكثري مطرح است اين است كه آيا مي توان از اين ديدگاه عملاً استفاده كرد؟ به بيان ديگر آيا عملاً ممكن است كه توصيه معتقدان به عقلانيت حداكثري را اجرا كرد و صدق يك نظام اعتقادات ديني خاص را چنان معلوم كرد كه همه عقلاً قانع شوند؟ كسي كه به عقلانيت حداكثري قايل است (اگر ديندار باشد) فكر مي كند كه اين كار شدني است. اما در مقابل اين تلقّي، واقعيتي انكارناپذير نيز وجود دارد: علي رغم اين كه معتقدان به عقلانيت حداكثري قرن ها با ديگران بحث كرده اند، هيچ نظام اعتقادات ديني اي چنان اثبات نشده است كه همه عقلاً قانع شوند . پس مشكل چيست؟(3)
عقل گرايي معتدل
در مقابل عقل گرايي حداكثري (افراطي)، عقل گرايي معتدل ، ديدگاهي است كه بر مبناي عقلانيت متعارف يا عقل سليم استوار است. گرچه ميان اين نوع عقل گرايي و عقل گرايي انتقادي مشابهت هايي وجود دارد، اما متفاوت از آن است. برخي از ويژگي هاي اساسي اين ديدگاه عبارتند از:
1. در بررسي انديشه ها، به ويژه در موارد اختلاف، بايد محتاط و تابع دليل بود. از نقد ادلّه نيز بايد استقبال كرد و به ادلّه مخالف نيز توجه كرد. عقل سليم حكم مي كند كه وقتي درباره يك مسئله، اختلاف نظر وسيعي وجود دارد و طرفين ادعاهاي نامعقولي ندارند، از هر دو طرف خواسته شود كه ادلّه خود را بيان كنند و در توجيه نظر خود بكوشند.
2 . محدوديت هاي عقل به رسميت شناخته مي شود و اثبات حداكثري در همه مسائل ناممكن دانسته مي شود؛ يعني نمي توان صدق همه اعتقادات را به نحوي اثبات كرد كه همه انسان ها در همه زمان ها و مكان ها قانع شوند.
3. مي توان صدق پاره اي مدعيات را براي همه كساني كه از عقل سليم برخوردارند و به نحو متعارف مي انديشند و دچار وسوسه هاي فيلسوفان حداكثري نشده اند، به اثبات رساند. (4)
با توجه به اين ويژگي ها و همچنين خصوصيات ديگر، كه پرداختن به آن ها مجال وسيعي مي طلبد، مي توان گفت كه در حوزه تفكر اسلامي، عقل گرايي معتدل پذيرفته است و از اين رو، عقل گرايي حداكثري و ايمان گرايي ديدگاهي مطرود است. در دين اسلام، تعقل و تفكر مبنا و محك قدر و سنجش ايمان قرار گرفته است. قرآن كريم، از مردم، ايمانِ مبتني بر انديشه را طلب مي كند و همواره آدمي را به تأمل، تفكر، تدبّر و نظر كردن، ترغيب و از تقليد كوركورانه نهي مي كند. خداوند در آيات متعددي هدف از نزول قرآن و بيان آيات را برانگيختن قوه تفكر و تعقل آدميان مي داند. قرآن كريم، بدترين موجودات را كساني مي داند كه از شنيدن و گفتن حق، كر و لالند و تعقل نمي كنند: اِن شرَّ الدّواب عند الله الصمّ البكم الذين لايعقلون (5) و پليدي را از آنِ كساني مي داند كه اهل تعقل نيستند: و يجعل الرجس علي الذين لايعقلون (6 ) برهان عقلي، همتاي دليل معتبر نقلي است، ولي آيا جايگاه آن پيش از نقل است يا پس از آن يا با نقل و همراه آن؟ خود عقل فتوا مي دهد: برهان عقلي در بعضي امور، پيش از اعتبار دليل نقلي است.
توضيح سه ويژگي پيش گفته از اين قرار است:
1. در اصول دين، برهان عقلي پيش از نقل است؛ زيرا عقل مي گويد كه انسان به دين محتاج است. عقل در بخش حكمت نظري مي گويد: جامعه بشري نيازمند وحي است و اين وحي، توسط فرشته اي بر انسان كامل (پيامبر) نازل مي شود. نيز عقل در بخش حكمت عملي مي گويد كه جلوگيري از دين پيامبر، مبارزه با او، ممانعت از رشد تعاليم پيامبر، محروم كردن مردم از فيض ايشان يا كشتن او، قبيح است، بلكه عقل ـ در مقابل قضاياي ياد شده ـ مي گويد كه حمايت از پيامبر و اطاعت از او و فراهم كردن تسهيلات براي گسترش دين او حَسَن است. بنابراين، همان عقلي كه در بخش حكمت نظري به ضرورت بعثت انبيا توصيه مي كند، در بخش حكمت عملي نيز با درك صحيح، توصيه مي كند كه گسترش تعاليم پيامبر، حَسن است و ممانعت از رشد تعاليم او قبيح.
2. در محدوده دين، عقل، همتاي نقل سخن مي گويد و عقل و نقل، مؤيد يكديگرند؛ همان گونه كه در بحث هاي عقلي، دو دليل عقلي معاون هم هستند يا در مسائل نقلي محض، دو دليل نقلي ياور يكديگرند، در بحث هاي ديني نيز دليل عقلي و دليل نقلي، همتا و كمك يكديگرند.
3. آنجا كه عقل پس از نقل است، (چنان كه در اصول فقه به شكل مبسوط بيان شده است)، اگر در موردي عقل با تلاش خود، حكم خاص شي ء را نيافت و دليل معتبر نقلي نيز در آن مورد يافت نشد ، در اين جا گاهي عقل به برائت و گاهي به احتياط و گاهي به تخيير و گاهي نيز به نف جرح و ضرر فتوا مي دهد. به بيان ديگر، عقل در مواردي كه نقل فتوا ندارد، دستش باز است.
تقرير ياد شده، مواضع سه گانه دليل عقلي نسبت به دليل نقلي را مطرح مي كند، ولي مهم اين است كه جايگاه عقل را تشخيص دهيم تا بين جايگاه عقل و نقل خلط نشود و نيز عقل و نقل را دو بال دين بدا نيم. (7)
نقش عقل در معرفت ديني
دين مشتمل بر مجموعه اي از معرفت هايي است كه عقل نسبت به برخي از اين معارف، در تعبير قرآني معيار و نسبت به برخي ديگر، مصباح و در بعضي موارد مفتاح است (8) اينك اين سه كاركرد را به طور خلاصه توضيح مي دهيم:
۱. معيار بودن عقل
معيار و ميزان بودن عقل، نسبت به برخي از اصول و مبادي عقلي و احكام مترتب بر آن مباني است. عقل در اين بخش از اصول و قواعد، گرچه خود ميزان و معيار است،اما وحي، كلامي مخالف با آن ندارد تا سخن از سنجش آن با عقل برآيد؛ زيرا انسان با استعا نت از اين قواعد و اصول، ضرورت شريعت و وحي را اثبات مي كند. از اين رو، شريعت و وحي هرگز نمي توانند با اصولي مخالف باشند كه اصل تحقق آن ها مرهون همان اصول است؛مثلا" هرگز نمي تواند شرك و بت پرستي را ترويج كند؛ يعني اگر كسي كه داعيه نبوت دارد، به تأييد شرك بپردازد، اين بهترين دليل بر كذب ادعاي او و برترين شاهد بر عدم نبوت و رسالت اوست.
عدم مخالفت وحي با موازين عقلي به آن معنا نيست كه وحي در زمينه معارف و اصول عقلي دين ساكت و صامت بوده و يا آن كه حق اظهارنظر ندارد، بلكه به اين معناست كه آن چه وحي در اين محدوده بيان مي كند، اظهارنظربراساس همان گنجينه هايي است كه در عقول آدميان ذخيره شده است. (9)
۲. مصباح بودن عقل
مصباح بودن عقل، نسبت به حقايق و رهاوردهاي دروني شريعت است. حجيت عقل بر خلاف آنچه كه گروه سوم پنداشته اند، محدود به خارج از دايره شريعت نمي شود؛ حضور عقل در دامن شريعت همانند وجود چراغ است كه آدمي را به جريان رسالت و شريعت هدايت مي كند و باتوجه به اين چراغ است كه احكام شريعت مشخص و ممتاز مي گردد. اعتبار و حجيت عقل در استنباط احكام شريعت موجب شده است تا اماميه از آن در كنار سه منبع ديگر فقهي، يعني كتاب، سنت و اجماع، ياد كنند .
۳. مفتاح بودن عقل
مفتاح بودن عقل نسبت به شريعت، آن چنان نيست كه عقل تنها اصل شريعت را اثبات كند و از كاوش در مورد قوانين و مقررات شرعي محروم باشد، بلكه به اين معناست كه پس از آن كه عقل به عنوان مصباح، وظيفه خود را در شناخت قوانين و مقررات انجام داد و احكام شريعت را در افق هستي خود به صورت مفاهيم كلي، مجرد و ثابت اظهار كرد، از آن پس حق دخا لت و ورود در محدوده شرع را ندارد؛ مثلا" او با استدلال و كاوش عقلي خوددرباره رهاورد وحي، تنها احكام وضعي يا تكليفي شريعت را در باب عبادات و يا معاملات فرا مي گيرد و يا به حليت و حرمت شييي خاص در نزد شريعت پي مي برد. آن چه كه مستند استدلال عقل در اين مسائل است، علاوه بر اصول مبرهن عقلي، كتاب و سنت و اجماعي است كه كاشف از آن دو است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
۱. جوادي آملي، عبداللّه ، دين شناسي، انتشارات اسراء، ص 126.
۲.درآمدي بر كلام جديد، ص 43ـ۴۴.
۳. عقل و اعتقاد ديني، ص 75ـ۷۶.
۴. درآمدي بر كلام جديد، ص 45.
۵.انفال‎/۱۲.
۶.يونس‎/۱۱۸.
۷. دين شناسي، ص 131ـ۱۳۲.
۸. جوادي آملي، عبدالله ، شريعت در آينه معرفت ، اسراء، ص 111ـ۱۱۳.
۹. اين مضمون ، مفاد حديثي است معروف از امام علي (ع) : نهج البلاغه، خطبه اول .

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |