درباره پوپوليسم بازاري در آمريكا
انسان هاي عادي تاريخ را تغيير مي دهند
|
|
توماس فرانك
ترجمه: پريش كوششي
وقتي كه هوفستادتر(Richard Hofstadter) سي سال پيش نوشت: اختلاف نظر و توافق، لازم و ملزوم يكديگرند و در نوعي ديالكتيك درگيرند. در پي آن بود كه به تاريخ نگاران توصيه كند كه گذشته آمريكا را بررسي كنند، اما شايد به نوعي مي خواست فرهنگ دهه 90 را توصيف كند.
اگر اساساً چيزي وجود داشته باشد كه بتواند ما را به عنوان مردم وصف نمايد بايد دانست كه در آن دهه، همان تنوع، عدم سازگاري و همساني، راديكاليسم و افراط گرايي، تفاوت هاي اساسي ما بوده است. دهه نود، عصري داراي پيشگاماني چشمگير و شاهد شكوفايي فرهنگ هاي جوان و تكثر فرهنگي محرز، ورزش ها و نيز سرمايه گذاري هاي
فوق العاده بوده است.
اما حتي در همان زماني كه آمريكايي ها از تنوع فراوان و جذاب اينترنت و تفاوت هاي نژادي و قومي باشكوه در حيرت بودند، ما درگيرو دار نوعي توافق روشنفكرانه- مانند زمان پرده آهنين در دهه 1950- بوديم. در ميان اين طيف، رهبران فكري آمريكايي به يك توافق بي سابقه در مورد نقش اقتصاد در زندگي توده مردم نائل شدند.
رهبران احزاب چپ- چه اين جا و چه در بريتانيا- خود را با ايمان به بازار آزاد (free-market faith) سازگاركردند و متفقاً و به طور جالبي از اصول و مباني تاريخي خود عقب نشيني كردند. كارگران سازمان يافته با شكست اتحاديه ها و سياست صنعت زدايي از هم پاشيدند و تكه تكه شدند و به كمتر از ده درصد نيروي كار بخش خصوصي آمريكا كاهش يافتند و ظاهراً كاملاً از صفحه خاطره عمومي محو شدند. مخالفت ها فرو نشست، اما بازار اكنون مطمئن بود و سلسله ظاهراً بي پايان انتخاب كالا جانشين فقدان فرصت انتخاب كردن در مسأله راي گيري ها شد، هرچند نام هاي گوناگوني براي اين موضوعات به كار گرفته شد.
در عرصه بين المللي نيز يك موافقتنامه بزرگ به نام توافق واشنگتن امضا شد، كه دانيل يرگين (Daniel Yergin)- نويسنده حوزه اقتصاد- آن را توافق بازاري ناميد و مقاله نويس نشريه نيويورك تايمز- توماس فريدمن (Thomas Friedman)- براي توصيف فقدان گزينه هاي سياسي (خفقان) عبارت قيد وبند بازاري را وضع كرد. فريدمن تأكيد داشت كه اگر در گذشته ،تفكر مردمي شيوه هايي براي تنظيم امور انساني تلقي مي شد، اكنون ديگر آن گزينه ها وجود ندارند.
او در آگوست 1998 چنين مي نويسد: من فكر نمي كنم كه اكنون حتي يك ايدئولوژي جانشين و رقيب نيز موجود باشد . اين همان اتفاق نظر روشنفكرانه درباره ماهيت و هدف اقتصاد و پيشرفت هاي تكنولوژيك سال هاي اخير است كه ما اين چنين پيروزمندانه از آن با عنوان اقتصاد جديد سخن مي گوئيم. او معتقد است اين همان توافق تقريباً اختناق آميزي است(اين اطمينان مي دهد كه هيچ اتفاقي روي نمي دهد يا كسي در نوامبر پيروز نمي شود، يعني جنبش نيرومند كارگري و دولت مداخله گر هرگز تكرار نمي شود) كه انتقال رو به رشد بي سابقه ثروتي را كه در دوران كلينتون (Clinton) شاهد بوديم، ميسر كرد و به بازار لگام گسيخته و مزخرف اجازه داد تا جهان را اين چنين براي ميلياردها ايمن كند.
اين بدان معنا نيست كه آمريكايي ها در دهه نود تنها تصميم گرفتند كه براي سود اندكي در خط مونتاژ زحمت بكشند و يا اينكه خواستار توانگرسالاري و ثروت مداري و بارون هاي شيك پوش دزد بودند. بلكه برعكس اين موافقتنامه ها- در كانون اقتصاد جديد- يك دموكراسي اقتصادي فوق العاده سالم تلقي مي شد كه شبيه آن را در دهه سي نيز در (CIO) شاهد بوديم. رهبران آمريكا از اقتصاددانان بازنده تا برنده، و از محافظه كاران سنتي تا دموكرات هاي جديد، همه و همه معتقد بودند كه بازارها يك نظام مردم باور- يعني صورت دموكراتيك نهادي برخاسته از حكومت هاي به طور دموكراتيك انتخاب شده- هستند. اين همان فرض بنيادين چيزي است كه من آن را پوپوليسم بازاري مي نامم؛يعني بازارها علاوه بر اين كه واسطه مبادله هستند وسيله توافق و تراضي نيز هستند. بازارها با مكانيزم هاي كامل كننده و دقيق خود- نظر سنجي ها و گروه هاي مورد توجه، فروشگاه هاي زنجيره اي و اينترنت- مي توانند بيشتر از يك انتخابات محض -و به طور صريح تر و معنادارتري- وضعيت عامه مردم را اداره و ضبط و توصيف نمايند.
بازارها- بسته به ماهيتشان- مشروعيت دموكراتيك اعطا مي كنند، باعث تكبر و خودبيني مي شوند، بازارها در جست وجوي نيازهاي آدم كوچولو هستند و آنچه مي خواهيم به ما مي دهند.
بسياري از عناصر تشكيل دهنده توافق پوپوليسم بازاري براي ساليان متمادي قسمتي از كاغذ ديواري اقتصادي- فرهنگي ما بوده است. هاليوود و خيابان ماديسون همواره تأكيد داشته اند كه حرفه آنها آينه تمام نماي آرزوهاي عامه مردم بوده و شكست يا موفقيت عمليات تبليغاتي آنها بسته به اين است كه چگونه بتوانند با سليقه عمومي همراه شوند. به طرز مشابهي، سخنگويان مبادلات بورس نيويورك همواره اعلام كرده اند كه قيمت هاي بورس، آرزوها و علايق مردم را منعكس مي كند و تجارت عمومي بورس يك مؤلفه اساسي دموكراسي است. حتي غول روزنامه ها- ويليام راندولف هرست (William Randolph Hearst)- آنها را به عنوان مدافعان انسان عامه معرفي كرده است.
اما اين ايده ها در دهه نود در قالب سنتي اي گردهم آمد كه دست دردست هم، تمام شيوه هاي جانشين و رقيب درك و فهم دموكراسي، تاريخ و بقيه جهان را تكفير مي كرد و مردود مي شمرد. مي توان به عنوان نمونه اي از توافق پوپوليسم بازاري- در متكبرانه ترين صورت خود- از داستان مجعول نيوزويك براي مشخص كردن پايان قرن بيستم با عنوان موسيقي براي انسان عامه ياد كرد. عنوان اين قصه از افسردگي به يادگار مانده (يك كار از آرون كوپلند Aaron Copland در سال 1942) كه بازنويسي آن مردم باوري نظامي آن عصر را به ياد مي آورد،مي آيد. بازگشت به گذشته يعني قرن مردم رامي توان در آثار كنت اوشين كلوز(Kenneth uchincloss)- داستان سرا- نيز يافت كه زماني در تجربه انساني مردم عادي تاريخ را تغيير مي دهند قلم مي زد. او براي تأييد ادعاهاي خود، سلسله اي از قهرمانان عامه را كه تاريخ را تغيير داده اند ذكر مي كند:گروه هاي طرفدار حق راي زنان، فمينيست ها، جنبش هاي ضد جنگ و طرفدار حقوق بشر و در نهايت بازرگانان و اين گروه آخري با بيل گيتس Bill Gates مشخص شده است.
اين شايد وحشتناك به نظر برسد، اما امري عادي است. در سراسر دهه نود، فضاي ايدئولوژيك- كه زماني با فرزندان و كار وتلاش رنگ و بويي داشت- توسط بازرگانان اشغال شده بود.
چگونه پوپوليسم تبديل به زبان رفاه اجتماعي شد؟ البته، از لحاظ تاريخي، پوپوليسم، شورشي عليه نظم اتحاديه ها و مشاركت ها- يا لحني سياسي مبتني بر تعريف عدم تجمع ثروت يا قدرت- به شمار مي آيد. واژه پوپوليسم از سويي به جنبش كارگري و يا زمين داران خشمگين مرتبط است. اما در سال۱۹۶۸- يعني بحبوحه نهضت هاي ضد جنگ- ظاهراً اين قطعه از دموكراسي آمريكايي رهيافت خود را تغيير داد. نزاع بين طبقات اجتماعي تا حدودي مركزيت خود را حفظ كرد و در اين ميان طبقات جديدي مانند اتحاديه هاي آزادي، روزنامه نگاران آزاد و طبقات ديگري به طور زيركانه اي توسط كارفرمايان و ثروتمندان ايجاد شدند. در اين ميان نيروهاي پنهاني كمپاني هاليوود نيز با در نظر گرفتن سلايق و علائق مردم به آنان خدمت شاياني نمودند. آنها اين كار را نه با استثمار كارگران، بلكه با زيرپا گذاشتن ارزش هاي طبقه متوسط آمريكا انجام دادند . حتي تا اين اواخر سياست هاي آمريكايي در مناقشات فرهنگي كه از اواخر دهه شصت به ارث رسيده بود ، معطوف به نوعي پوپوليسم بود كه طبقه عادي مردم را تحت تأثير قرار داد؛ به طوري كه جهان را تبديل به مكاني ساخت كه روشنفكران ملحد در هر فرصتي در آن از اصول آمريكايي گرايي تخطي نمايند؛ يعني مكاني مملو از جنايت در خيابان ها ، بي احترامي شايع به مردان يونيفرم پوش و تحميل امانيسم سكولار بر ارزش هاي خانوادگي.
تفاوت هاي بنياديني بين پوپوليسم بازاري و سياست هاي قبلي وجود دارد. پوپوليسم بازاري خونسرد است و بر خلاف دهه شصت تخيلات خود را در همه جا اشاعه مي دهد، پوپوليسم بازاري در آمريكا حتي از مرزها نيز فراتر رفته است، استراتژي جنوبي آن تا مكزيك و گواتمالا را در بر مي گيرد. پوپوليست هاي بازار عموماً تئوري هاي خود را با استراتژي ويت كنگ ها مقايسه مي كنند؛ زيرا آنها ارزش هاي خانوادگي عصر ريگان را ترك كرده و براي زنان و حتي كودكان، آن نقش سنتي سابق را قائل نيستند. اين چهره واقعي پوپوليسم در اواسط دهه نود است. بازارها در خدمت سليقه عمومي درآمده اند. آنها هنر خوب را در برابر هنر بد در معرض نمايش مي گذارند، بازارها همه را ثروتمند كردند. پوپوليسم بازاري تقريباً مي تواند هر پديدار اجتماعي را تبيين كند. پوپوليسم بازاري به ما مي گويد كه ببرهاي اقتصادي آسيا در معرض متلاشي شدن هستند؛ زيرا آنها به جاي اتكا بر ديدگاه هاي نامتناهي مردم، متكي بر تخصص نخبگان هستند. مهم تر اين كه پوپوليسم بازاري به طرز شگفت آوري ثابت كرد كه هرگونه صنايعي بدون توجه به خواست مردم محكوم به فنا است. اما چه كسي مي تواند سليقه و فرهنگ اين مشتري- جامعه دويست وهفتاد ميليون نفري آمريكا- را در دست گيرد؟ پوپوليسم بازاري به خوبي در تغييرات مداوم بازارها در وال استريت ژورنال - كه مبتني بر اراده مردم است- قابل مشاهده است.سايز يك شركت- نظير ارزش يك ميلياردر- صرفاً انعكاس عشق و علاقه مردم است . شعار سياستمداران نخبه گراي پوپوليسم اين است: علايق عده اندك با هزينه سايرين. شركت عظيم مايكروسافت اظهار داشته كه ما يك مونوپل هستيم؛ زيرا مشتريان ما اين طور مي خواهند. پوپوليسم بازاري گاهي نيز مي تواند كاملاً پوچ و تهي به نظر آيد، چنانچه ما در يكي از پوپوليست ترين اعصار اقتصادي در يك صد سال گذشته زندگي مي كنيم.
اقتصاد جديد تنها در خدمت طبقه مرفه است و چنان با صراحت و قاطعيت باقي اقشار مردم را فراموش كرده كه ما هرگز در گذشته مانند آن را سراغ نداريم. پوپوليسم بازاري از بسياري جهات مهم ترين دفاعيه براي نابرابري اقتصادي است، اما بي ترديد، بسياري به آن ايمان راسخ دارند و از دموكراسي بازار قدرداني مي كنند. شايد شوخي به نظر آيد اما واقعيت اين است كه اكنون ايالات متحده آمريكا بيش از هر جامعه ديگري در پهنه تاريخ، به آرمان هاي ماركس نزديك است.
|