زنان معلول؛ تبعيض و پندارهاي كليشه اي
|
|
شهناز عباس نيا
زماني كه افراد معلول با افراد غيرمعلول مقايسه مي شوند، از حقوقي برابر با آنان برخوردار نيستند، زنان معلول تحت تاثير كليشه هاي رايج درباره معلوليت، در قياس با زنان غيرمعلول به ديده تحقير نگريسته مي شوند و آنگاه كه زنان معلول با مردان معلول مقايسه مي شوند، باز هم تحت تاثير تبعيضات جنسيتي از شرايطي نابرابر رنج مي كشند.
***
كليشه هاي تبعيض جنسيتي در زندگي زنان معلول بسيار تاثيرگذار بوده و آنان معلوليت را با ماهيتي متفاوت از مردان تجربه مي كنند. نگرش ها و كليشه هاي اجتماعي در خصوص افراد معلول در جامعه، داراي ماهيت بسيار پيچيده اي است؛ نگاه مردم به آنان همواره با آميزه اي از ترس و دشمني همراه است. از آن جايي كه سلامتي جسماني به عنوان عاملي مثبت در جامعه تلقي مي شود لذا هنوز مردم نسبت به افراد معلول داراي نگرشي ترحم آميز بوده و خواهان دوري از آنان هستند. افراد معلول اغلب نيازمنداني وابسته به نظر مي رسند كه در مراودات اجتماعي روزمره قادر به فعاليت هاي بارآور و ثمربخش در زندگي اقتصادي خود نمي باشند.
در مجموع تلقيات پيچيده نسبت به افراد معلول؛ منجر به جداسازي و انفكاك آنان از نقش فعالشان به عنوان يك كنش گر اجتماعي مي شود. آنان در سطوح مختلف اجتماعي و از سوي افراد غيرمعلول همواره در معرض انگ خوردن بوده و معمولاً برچسب هايي نظير: غيرفعال، ضعيف النفس، وابسته، بي كفايت، كم هوش و ... به آنان زده مي شود. تحقيقات مربوط به برچسب زدن به معلولين نيز مانند تحقيقات در زمينه كليشه هاي اجتماعي مربوط به آنان، نسبت به تفاوت هاي جنسيتي بي تفاوت بوده است. در چارچوب تصورات كليشه اي در مورد ايفاي نقش ها و تقسيم وظايف ميان دو جنس، زنان به عنوان افرادي غيرفعال، كم ارزش و احساساتي به شمار مي آيند، در حالي كه از مردان انتظار مي رود كه افرادي فعال، جسور و مفيد باشند.
كليشه هاي تبعيض جنسيتي نه تنها در مورد زنان معلول بلكه در مورد زنان غيرمعلول نيز اعمال مي شود و زنان به دليل آسيب پذيري، ضعف و وابستگي از سوي گروه مردان سلطه گر كنار گذاشته مي شوند. نتيجه اين تعارضات منجر به نوعي تفوق در معلوليت هاي مردانه است كه مي كوشد مردان معلول را افراد موفقي توصيف كند كه شجاعانه عليه آسيب پذيري و ضعف هايشان مي جنگند، اما در مورد زنان معلول، كليشه هاي مرسوم مربوط به معلوليت همراه با كليشه هاي جنسيتي منجر به انزواي اجتماعي و فرهنگي آنان مي گردد. به راستي چه عواملي باعث مي شود كه علي رغم وجود گروه عظيمي از زنان معلول در جوامع، آنان به انزوا كشيده شوند؟ براي بررسي و بحث در مورد معلوليت اشاره به تعريف سازمان بهداشت جهاني(1993) در خصوص معلوليت به شناخت بيشتر اين موضوع كمك مي كند.
زنان معلول جسمي به طور ذاتي فاقد توانايي در انجام امور شخصي، فاميلي و يا مسئوليت هاي اجتماعي هستند. به عبارت دقيق تر اين موضوع حاصل كنش متقابل مابين محدوديت هاي جسماني با عوامل محدود كننده اجتماعي، محيطي و فرهنگي است. در واقع اين محدوديت هاي محيطي، تبعيضات و تعصبات اجتماعي است كه معلوليت را ايجاد مي كند.
برخي از زنان معلول نقل مي كنند كه جامعه با زناني كه از صندلي چرخدار استفاده مي كنند بيشتر از زناني كه از بريس استفاده مي كنند احساس راحتي مي كنند چرا كه تصورات كليشه اي در خصوص اين كه آنان موجوداتي وابسته و نيازمند هستند، براي آنها كاملاً جا افتاده است. به هر حال صندلي چرخدار مي تواند مانعي در راه برقراري ارتباط باشد، چرا كه باعث مي شود قد استفاده كنندگان كوتاه تر به نظر آمده و موجب مي شود مردمي كه ايستاده اند به راحتي بتوانند فرد معلول را ناديده بگيرند. بسياري از معابر فيزيكي از جمله طراحي هاي غلط و ناقص در معابر و وسايل حمل ونقل عمومي نتيجه تبعيضاتي است كه عليه افراد معلول در جوامع وجود داشته و دسترسي آنها را به فرصت هاي مناسب و برحقشان محدود مي كند.
بسياري از زنان معلول گرايش بيشتري نسبت به ساير زنان بر ماندن در كنار والدين و زندگي در خانواده دارند. اين موضوع مي تواند برنامه مثبتي باشد، زيرا آنها را از تجربه هاي تلخ دنياي بيروني محافظت مي كند، آنان نقل مي كنند كه اغلب با مادرانشان داراي پيوندهاي قوي عاطفي هستند اما در بعضي موارد نيز دچار درگيري و تضادهاي شديد با آنان هستند.
اين نوع ارتباطات و وابستگي هاي شديد آنان را در چرخه اي انداخته كه اغلب به عنوان افرادي ضعيف كه محتاج به راهنمايي و مساعدت از سوي والدين، خويشاوندان و يا دوستان هستند، نگريسته مي شوند و احساس مي كنند كه فرصت هاي آنان براي داشتن يك زندگي مستقل و توأم با شادابي در جامعه محدود شده است. اين موضوع مي تواند تا حدودي باعث كودك انگاري زنان معلول شود زيرا با آنان به گونه اي رفتار مي شود كه گويي كودكاني ضعيف هستند و همواره نياز به كمك وراهنمايي والدين و يا ديگر افراد دارند. زنان معلول نقل مي كنند كه ما نه تنها به واسطه اين كودك انگاري در زندگي خصوصي و به وسيله افراد فاميل مورد تعرض قرار مي گيريم بلكه اين اتفاق در مؤسسات پزشكي، مراكز بهداشتي، مدارس و ساير مكان هاي عمومي نيز برايمان پيش مي آيد. زندگي با معلوليت يك تلاش پيچيده براي داشتن يك رابطه نسبتاً پايدار است. بستگان، دوستان، غريبه ها، همكاران و همه افراد فاميل بايد بتوانند با مفهوم ناتواني و معلوليت رابطه برقرار كنند.
زماني كه افراد معلول و افراد غيرمعلول مي خواهند با يكديگر ارتباط برقرار كنند هر دو از اينكه چگونه بايد با پديده معلوليت كنار بيايند و يا چگونه با يك فرد معلول و كاملاً وابسته دوستي برقرار كنند، دچار اضطراب مي شوند، در واقع هر دو گروه به خاطر نقش هايي كه بايد در اين ارتباط بپذيرند دچار نوعي ترس مي شوند.
در مصاحبه هايي كه با تعدادي از زنان معلول در مورد چگونگي دوستي هايشان و تاثير معلوليت در اين دوستي ها انجام گرفت، آنان به موضوعات ذيل اشاره كرده اند:
همانطور كه داشتن يك نوع معلوليت در ايجاد دوستي تاثير مي گذارد، بالطبع معلوليت هاي بارزتر مي تواند برقراري روابط دوستانه را دشوارتر نمايد، كه بطور قطع اين موضوع به برخي مفاهيم غلطي كه در خصوص معلوليت زنان وجود دارد، مربوط مي شود و اينكه برخي افراد دچار اين ترس مي شوند كه مبادا معلوليت يك بيماري مسري باشد.
زنان معلول مسئول آموزش مفهوم معلوليت به دوستان غيرمعلول خود هستند و زنان غيرمعلول مسئول آموزش اين مفاهيم به ديگر زنان و در واقع به مثابه يك ميانجي بين دوستان معلول خود و بقيه جامعه عمل مي كنند، دوستي بين اينان در نهايت مي تواند به يك تغيير نگرش اجتماعي منجر گردد، به خصوص وقتي كه زنان و دوستان غيرمعلول در جايگاه نمايندگان دوستان معلول خود و مسائل آنها در جامعه قرار مي گيرند و به آنان كمك مي كنند تا توانايي ها و كارايي هايشان را بطور كامل در جامعه بروز دهند.
در واقع اين ساختارهاي محيطي و اجتماعي سازمان يافته هستند كه زنان داراي نقص هاي فيزيكي را در كليه جنبه هاي زندگي اعم از: پذيرش اجتماعي، رابطه دوستانه، آموزش، اشتغال، ثبات اقتصادي، روابط عاطفي، مسائل جنسي، مشاركت و نقش هاي همسري و مادري ناتوان نشان مي دهند. اين موضوع باعث مي شود كه آنها حتي در زندگي عادي خودشان هم نتوانند جايگاهي داشته باشند. در واقع زنان معلول در برابر عدم حضور اجتماعي شان تسليم شده اند، آنها نسبت به ساير افراد كمتر در انظار عمومي ظاهر مي شوند، حتي وقتي كه نقص جسماني آنها چندان بارز نيست باز هم ترجيح مي دهند دور از ديد افرادي باشند كه همواره از آنان دوري مي كنند. چرا كه آنان به عنوان يك گروه اقليت نه تنها هميشه ناديده گرفته شده بلكه از سوي اكثريت مردم تحقير مي شوند.
بخشي از اين ناديده گرفته شدن و عدم حضور اجتماعي به اين واقعيت برمي گردد، كه اين زنان از وضع مخاطره آميز دوگانه اي رنج مي برند، آنان همواره با دو ديدگاه منفي نسبت به موقعيت اجتماعي شان زندگي كرده اند: زن بودن و معلول بودن. در صورتي كه مردان معلول حداقل مقام و منزلت مردانه خود را دارند و براي زنان غيرمعلول نيز ايفاي نقش هاي سنتي زنانه امكانپذير است. هر چند زندگي خانوادگي، داشتن همسر و فرزند براي زنان معلول نيز مانند ساير زنان بخشي از موجوديت آنها به شمار مي رود و براي حفظ سلامتي جسمي و روانيشان اهميت دارد. زماني كه آنان اين نياز خود را مطرح مي نمايند، جامعه از اينكه اين زنان چنين حقي را براي خود قائل هستند شگفت زده مي شود. در صورتي كه مردان معلول در اين ميان شانس بيشتري نسبت به زنان معلول براي ازدواج دارند.
ازدواج كردن براي زنان معلول با توجه به الگوهاي اجتماعي/ فرهنگي و ذهنيتي كه از نظر جسمي براي زنان وجود دارد مشكل تر از مردان معلول مي باشد. زني كه به خاطر معلوليتش مجرد باقي مي ماند از نقش سنتي و جايگاه اجتماعي خود به عنوان يك همسر و مادر محروم مي گردد. هنگامي كه اين محروميت همراه با عدم كوچك ترين استقلال مالي باشد وي تبديل به موجودي مي شود كه فاقد هر گونه ارزشي در خانواده و جامعه مي باشد. اگر كسي بعد از مادر شدن معلوليت پيدا كند و يا بعد از معلول شدن داراي فرزند شود، اين طرز تلقي وجود دارد كه وي نمي تواند از فرزند يا فرزندانش مراقبت و نگهداري نمايد. در چنين مواردي چون حق مادر بودن از زن معلول سلب مي شود وي اعتماد به نفس خود را از دست مي دهد و نمي تواند در زندگي از نظر رواني احساس رضايت نمايد.
اشتغال از ديگر موضوعاتي است كه زنان معلول در آن محدود و يا از آن محروم مي گردند زيرا كليشه هاي اجتماعي آنان را نسبت به ساير زنان كم قابليت تر (ناتوان تر) به شمار مي آورد. زنان در اشتغال بطور كلي با تبعيض روبه رو هستند و براي زناني كه معلوليت دارند اين تبعيض خيلي بيشتر است. در شرايطي كه بيكاري زياد است، امكان اشتغال به بسياري از كارها به شدت محدود مي باشد. تخمين زده مي شود كه 65 تا 70 درصد از زنان معلول بيكارند. زنان معلول حتي زماني كه به عنوان يك نيروي كار مطرح مي شوند باز هم در جوامع خود با كليشه هاي مربوط به معلوليت در ارتباط با شغلشان مواجه شده و با افراد غيرمعلول مقايسه مي شوند.
تعريف ناتواني اغلب به انجام وظايف و نقش هاي فرد در يك كار درآمدزا بستگي دارد، در صورتي كه اين تعريف شاخص ناقصي در ارتباط با زنان معلول است، چرا كه مسئوليت انجام كارهاي خانگي كه كار بدون مزد هستند، ناديده گرفته مي شود.
در مورد زنان معلول هنوز اين تلقي وجود دارد كه آنان به عنوان افرادي ناتوان قادر به انجام وظايف يك بزرگسال چه به عنوان مزدبگير و چه زن خانه دار نمي باشند. تاثير اين وضعيت و نتيجه حاصل از اين موقعيت اقتصادي براي زنان معلول با توجه به هزينه هاي گزاف درمان هاي پزشكي و ساير هزينه هاي روزانه آنان مي تواند بسيار زيانبار باشد.
تصورات كليشه اي در خصوص زنان معلول، به عنوان افرادي فاقد ميل جنسي گاه بدين شكل اظهارعلاقه اي به ازدواج ندارند كه اين تصوراشتباه است. ًهر چند با تاكيد به اعلاميه ها و اسناد بين المللي داخلي و خارجي، رسيدگي به وضعيت معلوليت غيرقابل انكار مي باشند ولي در اين ميان زنان معلول به لحاظ شرايط خاص نيازمند توجه بيشتري مي باشند كه توجه به موارد ذيل مي تواند تا حدودي راهگشاي مسائل مربوط به آنان باشد:
* اجرايي شدن حقوق جامع معلولين كه در مجلس ششم به تصويب نمايندگان محترم رسيده است.
* توجه به آموزش كلاسيك دختران معلول با گسترش آموزش فراگير در كشور، در قالب آموزش اجباري (همانند ساير كودكان)
* لزوم بررسي و ايجاد راهكارهايي در خصوص آموزش هاي حرفه اي با تنوع بيشتر براي دختران و زنان معلول با در نظر گرفتن نوع معلوليت آنها
* حمايت از اشتغال زنان معلول در سطوح شهري و روستايي با تضمين خريد و بازاريابي براي اشتغالات خانگي بخصوص در مناطق روستايي.
* لزوم تحقيق و بررسي در خصوص تغيير نگرش جامعه نسبت به توانمنديهاي زنان معلول و رفع ديدگاههاي منفي جامعه در خصوص انجام وظايف زنانگي آنان از جمله همسري، مادري و... از طريق رسانه هاي عمومي
* بررسي و تحقيق در خصوص مسائل و مشكلات عاطفي و جنسي زنان معلول از طريق برنامه هاي پژوهشي و آموزشي
بررسي و تحقيق در خصوص ايجاد و گسترش تشكل هاي زنان معلول در شهرها و روستاها با هدف توانمندسازي و مشاركت بيشتر آنان در سطح جامعه
* تاكيد بر حفظ و حراست از حقوق زنان معلول با تصويب قوانين تكميلي
* تلاش در جهت تدوين قوانين حمايتي از زنان معلول و زنان معلول سرپرست خانوار
* تلاش در جهت تدوين قوانين بيمه اي مكمل با توجه به نيازهاي گسترده درماني در زنان معلول جسمي.
|