سه شنبه ۱۲ دي ۱۳۸۵
چيدن موسيقي كلام
008535.jpg
گروه ادب و هنر - ادبيات از شاخصه هايي بود كه در همايش مكتب اصفهان به آن پرداخته شد. چرا كه اصفهان خاستگاه نگاهي نو و انديشه اي تازه در ادبيات بود. شاعران عصر صفوي و حمايت صفويان - به دلايل حاكميتي - از هنر و ادبيات توانستند سبك تازه اي به ادبيات ايران بيفزايند كه سبك هنري يا اصفهاني نام گرفت.
اين سبك اگرچه به قدرت و تأثير سبكهايي چون عراقي و خراساني نبود، اما منشأ الهام شاعران عصر قاجار شد. شاعراني كه تأثيرشان بر ادبيات امروز ايران ترديد ناپذير است. در همايش مكتب اصفهان، درباره ادبيات اين مكتب هم بحث شده است؛ اين همايش اواخر آذر ماه در تهران برگزار شد. غرابت الفاظ، تشبيهات دور از ذهن، مضمون هاي بكر، قالب هاي مهجور و نيز موضوعات گوناگوني از قبيل عشق و عرفان نقدهاي اجتماعي همه جوانبي است كه از زاويه آنها مي توان جهان شعري بيدل را بررسي كرد.
دكتر سيدعلي محمدسجادي، در اولين روز برنامه علمي همايش ادبيات مكتب اصفهان در سخنراني خود با عنوان بيدل و هنر بيدلي ضمن بيان مطلب فوق گفت: بي گمان هيچ واژه اي در ادب فارسي بيش از دل و تركيبات آن صفحات فرهنگ ها و آثار منثور و منظوم ادب فارسي را به خود اختصاص نداده است و چه بلند همت است آن كه اين نفيس ترين گوهر هستي را به چيزي نمي گيرد، دل از كف مي دهد تا بيدل شود. بيدل عاشق است و عشق هنر. پس بيدل هنرمند است و جلوه هاي هنر در افكار، آثار و رفتار او آشكار است.
سجادي درباره غزليات بيدل توضيح داد: هر يك از غزل هاي بيدل آيينه خانه اي  است كه يك تصوير را به صدگونه به نمايش مي گذارد و روشني شمعي را پرفروغ تر از كانون خورشيد مي نماياند و آن كسي كه با اين گونه گوني آشنا نيست از اين ديدار جز حيرت چيزي نصيبش نمي شود.
پس از سخنراني و قرائت اشعار بيدل توسط دكتر سجادي به عنوان سخنران افتتاحيه، دكتر محمدرضا غلامرضايي در مقاله خود با عنوان رابطه شاعر و مخاطب در شعر صائب تبريزي ، در معرفي اين شاعر گفت: صائب تبريزي از جمله شاعراني است كه جز در موارد استثنا در امتداد روزگاران، اشعارش خواننده بسيار داشته و خواص و عوام سخنش را پسنديده و خوانده اند و او را نامدارترين شاعر سبك هندي يا اصفهاني دانسته اند.
غلامرضايي در ادامه به بررسي تحليلي پنج غزل صائب و تأكيد بر رابطه خواننده  با آنها پرداخت و خاطر نشان كرد: اگر بپذيريم كه شاعر براي مجذوب ساختن مخاطبان خود از زمينه ها و عوامل مشترك استفاده مي كند دست كم بايد دو عامل را مدنظر قرار دهيم: زبان و فرهنگ. اگر زبان را از دو ديدگاه واژگان و نحو بررسي كنيم و عنايتي به زبان ادبي نيز داشته باشيم، به ناچار درباره دو عاملي كه زبان را برجسته و ادبي مي كند نيز گفت وگو مي كنيم. آن دو عامل قاعده افزايي و هنجارگريزي است.
وي افزود: شاعران دوره صفويه، معمولاً هم در واژگان و هم در نحو، پيرو زبان عصر خويش اند. او همچنين در ادامه، بررسي غزليات صائب، درباره كاربرد واژه ها در اشعار او گفت: صائب واژه هاي نامأنوس و دشوار فارسي و عربي را به كار نبرده و از واژه هاي رايج استفاده كرده است. آن گروه از واژه هاي او كه تا حدودي كهنه به نظر مي آيند هم از واژه هاي متروك و دشوار نيست.
اين مدرس دانشگاه درباره وجوه ادبي زبان صائب نيز گفت: در شعر صائب موسيقي كلام بيشتر از طريق وزن هاي پركاربرد فارسي و رديف و قافيه ايجاد مي شود و عواملي چون هم آوايي و جناس و موازنه و توضيح و ساير صنايع لفظي كه در ادب قديم از عوامل مهم موسيقي است در شعر او كاربردي كمتر دارد.
پس از سخنان غلامرضايي دكتر منصور ثروت نيز مقاله خود با عنوان: نثر مظلوم فارسي و ماجراي قصه در عصر صفوي را قرائت كرد.
وي در ابتدا به ويژگي هاي عصر صفويه به عنوان عصر گرايش به صنعت، تمركزسياسي، افزايش سرمايه، نيروي كار و توسعه هنر اشاره كرد و گفت: نتيجه اين توسعه به پديداري طبقه جديد اجتماعي منجر شد كه مي توان از آن به عنوان صنعت گران اصل حرف نام برد. اين طبقه مقدمات تحصيلي لازم را براي استفاده ادبيات سنگين كلاسيك فارسي چه به نظم و چه به نثر نداشتند و از سوي ديگر با محتواي آن ادبيات نيز ارتباط معنوي نداشتند به همين دليل موجب پيدايش ادبيات جديدي شدند كه از ويژگي هاي آن: عامه پسندي، ساده گرايي و از هيئت ادبي مناسب حال درخواست كنندگان بود. همين عامل باعث رويكرد به سوي ادبيات عامه پسند شد، تا جايي كه شعر نيز از اين مقوله در امان نماند و سر از قهوه خانه ها درآورد.
ثروت، قصه هاي عصر صفوي را در چهار موضوع: مذهبي، عاشقانه، حماسي و عاميانه طبقه بندي كرد و در ادامه درباره بي توجهي به زبان در ادبيات دوره صفوي گفت: نثر دوره صفوي چه در متون تاريخي، چه رسمي درباري و چه در قصه پردازي دچار بيماري مزمن ناشي از استبداد و بي سوادي يا كم سوادي نويسندگان است تا آنجا كه به وضوح نشانگر سقوط زيبايي ادبي، قدرت تلقين، استحكام و والايي در شيوه بيان و به ويژه در قصه دچار عوامزدگي است.
دكتر احمد تميم داري نيز در سخنراني خود با عنوان ادبيات عصر صفوي، انحطاط يا ترقي؟ گفت: مقايسه صفويه با دوران پيش از خود تا قرن 9، مقايسه صحيحي نيست، همانطور كه همه مثل سعدي يا حافظ شعر نمي گويند. چون آنها شاعراني فرازماني و فرامكاني هستند و نمي شود دوره ها و سبك هاي ديگر را با آنها مقايسه كرد. چرا كه در هر دوره اي سبك ها تغيير مي كنند. سبك مثل سطح روي زمين است، وقتي آب در آن نفوذ كرد، آب مفيد از بين مي رود و فروكش مي كند.
تيمم داري در بخشي ديگري از سخنان خود گفت: اگر در اين دوره شعر از دربار بيرون آمد اتفاق خوبي بود. شعر بعد از دربار به مساجد، خانقاه، تكايا و مراكز عمومي راه پيدا كرد، در ساير هنرها نيز اين اتفاق افتاد همچنين اين دوره اولين دوره اي است كه آثار مذهبي به زبان فارسي نوشته يا ترجمه شد.
در خاتمه خانم دكتر شاكور رئيس بخش شرق شناسي دانشگاه ورشو درباره تطابق فرهنگ صفويه با فرهنگ لهستان سخنراني كرد. او گفت: لهستان و ايران از نظر فرهنگي و جغرافيايي فاصله زيادي با هم دارند، اما در زمان صفويه در فرهنگ هم الهام بخش و تأثيرگذار بوده اند و در زماني كه بين ملل اروپا و كشورهاي مسلمان ديوار شني و بي تفاوتي بود، روابطي بين اين دو كشور به وجود آمد.
وي در پايان گفت: نشانه نفوذ و قدرت ايران تنها در زمينه هنر نبود، بلكه تأثير زيادي در جريانات فرهنگي لهستان گذاشت كه غالباً طرفداران آن نجيب زادگان دربار بودند.

در حاشيه يك يادداشت
زهير توكلي
يكي از خبرگزاري ها، چندي پيش يادداشتي را به قلم فيروز زنوزي جلالي (داستان نويس) با عنوان تجليل يا تحقير اهل قلم عرضه كرده بود. در اين يادداشت، زنوزي جلالي، به بهانه ناراحتي يكي از داستان نويسان ريش سفيد كرده اهل قلم كه در مراسم تجليلش در يكي از فرهنگسراها به عنوان هديه يك عمر خدمت به فرهنگ و هنر اين مرز و بوم، يك ربع سكه بهار آزادي به او هديه داده بودند، شرحي مبسوط درباره اجحاف هايي كه به اهل قلم در مقايسه با تمام اقشار ديگر جامعه حتي يك نشت ياب لوله مي شود و سوءاستفاده هايي كه از اين جماعت در برنامه هاي مختلف راديو تلويزيون يا فرهنگسراها مي شود، بازگفته بود.
***
البته نرخ كار فرهنگي به خصوص قلم زدن در همه جاي دنيا به نسبت ساير شغل ها و خدمات پايين ترست و از قديم هم اهل علم و انديشه و ارباب ذوق و قلم، رزق خود را بيش و پيش از هر چيز همين مي دانستند كه موفق شده اند چيزي بفهمند يا چيزي خلق كنند كه اين خيل عظيم عوام (از نوع مدير عوام تا بقال و چقال و سپور عوام فرقي نمي كند) قادر به فهميدن يا خلق آن نيستند. صد البته سخن ايشان درباره رزق و روزي اهل قلم نبود و معيشت تنگي كه در اين روزگار به آن دچارند و عملاً بساط نويسندگي و شاعري حرفه اي را همين معيشت تنگ، بي رونق كرده است. سخن ايشان از اهانت يا سوءاستفاده از اين صنف بود.
***
همنوا با فيروز زنوزي جلالي و البته با اجازه بزرگترها قدري بي پرده تر مي خواهم نشان دهم كه سرچشمه اين اهانت ها از جايي آب مي خورد كه ايشان از كنار آن رد شده اند به هزار و يك علت كه كمترينش اين است كه بالاخره جناب ايشان اكنون شخصيتي وجيه هم از نظر حرفه اي و هم از نظر ساير اضلاع و جوانب يك ايراني متعهد دارند و قرار است حالا حالاها گذرشان به دباغخانه بيفتد، اما چه كسي است كه نداند اغلب مديران فرهنگي به خصوص آنهايي كه با هنر و ادب سر و كار دارند، خودشان نه هنرمندند، نه داستان نويس و شاعرند و برخي از آنها حتي تحصيلات دانشگاهي در اين رشته ندارند. نگاهي به سوابق برخي از آقايان محترمي كه در صدر بعضي از نهادهاي مرتبط با جماعت نويسنده و شاعر هستند، اين ادعا را ثابت مي كند. اين جا مطلقاً درصدد نفي توانايي هاي مديريتي و كارنامه خدمت اين بزرگواران نيستيم ممكن است حتي با تجربه سالها مديريت در دستگاه هاي فرهنگي كشور، اكنون سررشته اي پيدا كرده باشند و صاحب چشم اندازهايي باشند، اما اين حقيقت غيرقابل انكار است كه برخي دستگاه هاي فرهنگي ما به خصوص آن جاها كه با بحث ادب و هنر ارتباط مي يابد، كمتر به خود صاحب خانه يعني اهل ادب و هنر، براي مديريت اين بخش ها اعتماد كرده اند؛ قطعاً توقع اين نيست كه از فردا مديران هنري همه عزل شوند و به جاي آنها هنرمندان را بگمارند، هنرمند جماعت معمولاً نمي تواند مديريت كند، چرا كه كار هنري فراغت و شوريدگي مي طلبد، اما لااقل مي شود انتظار داشت كه پس از بيست و هفت سال، نسلي از مديران ادب وهنر در دستگاه هاي جمهوري اسلامي باشند كه فارغ التحصيل اين رشته ها از دانشگاه بوده باشند و تجربه مديريتي اين بخش ها را از كارهاي كوچك طي كرده باشند تا برسند به مسئوليت هاي بزرگ، مي شود انتظار داشت كه مديران فرهنگي ما به مشاوره خط دهي حرفه اي هاي متعهدي كه تعدادشان كم هم نيست، وزني اساسي در مديريت شان بر ادب و هنر بدهند.

توضيح و تصحيح
در شماره 4136 روزنامه به تاريخ 28 آبان سال جاري، در مقاله اي با نام ان جي او هاي ادبي را جدي بگيريد كه در صفحه ادبيات به چاپ رسيد،نام آقاي آرش حجازي ، مدير نشر كاروان به اشتباه محمد حجازي ، نويسنده نسل دوم ادبيات داستاني ايران نوشته شد.
اين لغزش قلمي، صرفاً به علت تشابه اسمي اين دو نويسنده و البته مرسوم تر و مشهورتر بودن نام محمد حجازي ، نويسنده رمان قدرتمند زيبا در تاريخ ادبيات داستاني ايران بوده است و علت ديگري نداشته است.

نگاه
هنر و ادبيات در ايستگاه امروز
محمدقاسم فروغي جهرمي
آيا هنر و ادبيات، مسير يك طرفه اي است كه فقط از معبر ديدگان ما مي گذرد؟ تابلوهاي اين مسير را فقط ما حق داريم بنويسيم و بر هر نقطه اي از آن نصب كنيم؟ علامات و مشخصه هاي استفاده از اين جاده را فقط ما حق داريم ابلاغ كنيم؟ عبوركنندگان با معيارهاي ما مجوز عبور مي گيرند و محدوده تردد آنان صرفاً در ابلاغيه هاي پيدا و پنهان ما آمده است؟ آيا ساعت مراجعه براي گرفتن مجوز و تردد در اين حوزه فقط توسط ما مجاز و تعيين مي شود؟ الگوپذيري و شيوه راندن مركب نيز در محدوده اختيارات ماست؟ شيوه نشستن و گرفتن فرمان در دست داخل اتومبيل هم بايد توسط ما مشخص شود؟ آيا بايد طبق نظر ما پدال را زير پاها قرار داد و در زماني كه ما تعيين مي كنيم آن را جابه جا كرد و از آن استفاده نمود؟ آيا فراز و نشيب جاده را بايد ما تعيين كنيم؟ آيا گودال هاي مسير، فقط آن چيزي است كه ما آن را گودال ناميده ايم؛ اگرچه اين گودال رفتن به بام برج هاي چندمنظوره باشد؟ و آيا... .
خدا نكند كه اين نفس يا به زعم ادبا و هنرمندان ذوق، سليقه و نگاه ما معيار شود و هر كس يا هر اثر يا هر مقوله را با كاسه يا قاشق خودمان اندازه بزنيم. مقوله ادبيات و هنر، دنياي تنوع، نوآوري و ابداع است. جوهره معرفت و آرمان خواهي، اصل اين حركت و قلم ابداعي و نقش بند آن، تعهد و رسالت زماني و مكاني است. دوره اقتدارگرايي شعارهاي بي پشتوانه و سطحي، مدت هاست كه منسوخ شده و آفتاب امروز در طبيعت و جهان بديع و رو به نوشدن هاي سريع، رنگ و بوي تازه اي گرفته و علم فيزيك نيز به اثبات پديده هايي نو در كهكشان زمان واقف شده است. جامعه، ذهن، ارزش گرايي، نوآوري و سازندگي همه جانبه، اصول زيستن انسان جامع و كامل است. انسان به سان نوشدن بهار، در حال كمال و پويايي است. امروز را چون ديروز دانستن، توقف در ايستگاه خاموشي و سكوت است. در ايستگاه ديروز، كساني ايستاده اند كه توان رفتن به ايستگاه جديد را ندارند. بايد از رهبري درس گرفت كه هر روز بهاري را زمزمه مي كند و سال نو و جديدي را در پيش  روي خود و همراهان مي بيند. اين باغبان گل شناس، چهره اي كه با كمي تامل از جانب صاحبان خرد، منطق و انديشه، چون گلاب گل هاي بهاري هميشه تازه پسند و نوگرا و تحول دوست است؛ باغباني كه افتادگان از درخت را به بارنشستن دوباره مي خواند ولي شايد خزان برگ و بار آنان مقدر به ماندن بر زمين هاي خشك و در كنار علف هاي ناپايدار باشد، زيرا جوهر بهار را در خود زنده نگاه نداشته و آب حيات از باده تحول نيوشيده اند.
باغبان ما، مهر زنده امروز و جانبخش دل هاي ماست كه درخشندگي و طراوتش اميد، نشاط، حركت و آينده سازي را به ما عطا مي كند. او را آن چنان كه هست ببينيم و بر نگاه بلند و آسماني اش اقتدا كنيم و نپنداريم كه از ماندن ما در زير سايه ها و در كنار علفزارها رضايت دارد. او آسماني را براي ما روشن مي كند كه هنر و ادبيات، گوهرهاي بي بديل او مي شوند و جلوه هاي معرفت و آگاهي را به انسان ها هديه مي كنند. اينك قضاوت ما روشن تر از ديروزهاست و فردا نيز با جوهر قلم معرفت امروز رقم زده خواهد شد.
آگاهي، زيبايي، تحمل و مدارا، شرط موفقيت در مسير كهكشاني و روشناي اين جامعه رو به آينده است. براي دوستان و گل هاي زيباي اين باغ، حقوق و منزلت مناسب و هم شأن آنان قائل شويم و بدانيم كه نبايد خود را فصل الخطاب بدانيم و بر هر فعل و نظري، حكم قطعي و جزمي خود را حاكم گردانيم. حوزه هنر و ادبيات، حوزه سازندگي و تحول فرهنگي در انسان هاست؛ آن هم اگر از نوع دفاع مقدس باشد كه مضاعف عمل مي كند. آن را به اندك بيني خود محصور نگردانيم و هنرمندان و نويسندگان باورمدار و دلسوز را رنجيده خاطر و دلواپس نسازيم. ان شاءالله.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |