سه شنبه ۱۲ دي ۱۳۸۵
درنگي در سه رويكرد به گفتمان اسلام سياسي
اسلام و گفتمان سياسي
008520.jpg
امير دبيري مهر
مقدمه
از دير باز برخي تركيب هاي مفهومي با جابجايي صفت و موصوف يا مضاف و مضاف اليه، محل مناقشه و جدل بين صاحب نظران بوده و معاني و مفاهيم متفاوت و گاهي متضاد از آن قرائت شده است. مانند ايران اسلامي و اسلام ايراني كه برخي مستشرقان مانند كورت فيشلر يا پتروشفسكي از دومي سخن مي گفتند و ما به اولي اعتنا مي كنيم.
به هر حال واقعيت اين است كه اين جابجايي در زمره بازي هاي زباني (منظور، بازي هاي زباني در فلسفه تحليلي ويتگنشتاين نيست) قرار نمي گيرد، بلكه اين مفاهيم مركب، حاصل نظام فكري و مفهومي متفاوتي است كه اگر به شكل روشمند و چارچوب دار تبيين و تحليل گردد، مي تواند به آشفتگي هاي ذهني سامان داده و داده هاي متكثر را در پاراديمي واحد و هدفمند تئوريزه كند. توضيح ضروري اين است كه تقسيم بندي مطرح در اين نوشته انتخابي است و وجوه اشتراك و افتراقي كه در پي خواهد آمد بر اين واژه ها بارگذاري شده است نه آن كه لزوماً  در گذشته چنين تعاريف و توضيحاتي آمده و در اين جا تنظيم و بازنويسي شده باشد. به ديگر سخن در اين مقايسه و تطبيق مفهومي بين اسلام سياسي و سياست اسلامي، از عقل نظري از نوع ملاصدرايي آن مدد گرفته شده است. البته منطق آن قياسي نيست، بلكه استقرايي است؛ يعني سعي شده خاستگاه هر ادعا مصداق عيني و خارجي و تجربي داشته و با تجمع اجزاء به مفهوم كلي برسيم، نه اين كه براي مفهوم كلي، مويدات خارجي بياوريم.
1 - از بعد تاريخي هر چند اسلام سياسي را پديده اي قرن بيستمي مي نامند كه با اخوان المسلمين و شخصيت هاي مطرحي مثل حسن البناء، سيد قطب،  سيد جمال، محمد عبده و پس از آن ها نهضت اسلامي در ايران به رهبري امام خميني (ره) و سپس شكل گيري جنبش مقاومت اسلامي (به معناي عام) در فلسطين و لبنان تعين تاريخي يافته است، اما در واقع اسلام سياسي قدمت و سابقه اي به درازاي تاريخ اسلام دارد و بنيانگذار آن شارع مقدس است كه نيت و اهداف خود را در وحي نازل به قلب پيامبر مكرم اسلام (ص) اعمال كرده است. اسلام سياسي در يك توضيح، مفهوم اسلام در گفتمان سياسي يا قرائت سياسي از اسلام است. در خصوص قرائت سياسي از اسلام ذكر توضيح و يك دسته بندي ضروري است: سه نوع رويكرد به اسلام سياسي وجود دارد كه عبارتند از:
اول: رويكرد تك بعدي نگر يا سكولار
اين رويكرد به علت حمايت هاي سياسي و مالي كه از آن مي شود و به دليل فهم سطحي و صوري و البته مع الفارق اسلام و مسيحيت، به اسلام از دريچه يا چارچوب فرد، شريعت، اخلاق و عرفان مي نگرد و بر اين پندار است كه اسلام اين است و جز اين نيست و در مواجهه با آموزه هاي اجتماعي و سياسي اسلام يا سكوت مي كند يا به ورطه تأويل مي غلطد. در اين رويكرد اسلام، مانند ديگر اديان براي پر كردن خلاء معنوي و روحاني حيات بشر آمده است و لاغير و اگر برتري براي آن متصور است به كميت و كيفيت اين آموزه ها مربوط است، نه به حوزه هاي معنايي آن.
دوم: رويكرد تقليل گرايانه ياتحليلي(Reduction)
در اين رويكرد، اسلام به گفتمان سياسي تقليل يا تحليل مي يابد و از درون آموزه هاي اسلامي تنها ايدئولوژي است كه رمق استخراج يافته و ابزاري براي طرفداران ايدئولوژي مي شود. از اين رو اسلام در اين رويكرد در يك تبديل و تغيير ماهوي از دين و آيين رهايي بخش به مانيفست مبارزه و جهاد تبديل مي شود. راديكاليست هاي اسلامي، از گذشته تاكنون بيشتر در اين رويكرد قابل فهم هستند. به عبارت ديگر در اين رويكرد، طرفداران اسلام بيشتر از آن كه درد و دغدغه فهم و عمل به اسلام داشته باشند، در جست و جوي هويت اجتماعي هستند و از آنجا كه شناخت آن ها از اسلام عمق مباني ومتد ندارد هم به آساني در دام تحجر و خشونت مي افتند (القاعده) و هم دچار قلب ماهيت و تغيير جهت مي شوند(سازمان مجاهدين خلق).
سوم: رويكرد جامع نگر
اين رويكرد به روشني و با تكيه و استناد به آموزه هاي دين اسلام ـ با اولويت قرآن و سنت ـ حوزه هاي هدف پيام اسلامي را از هم تفكيك كرده و سهم فرد و جامعه را جداگانه مي دهد. در اين منظر، اسلام به عنوان مكتبي آرمان گرا و ارزش محور براي فرد، خانواده، جامعه و حكومت سطوحي از ايده آل ها را تعريف و ترسيم كرده و مسلمانان را براي رسيدن به آن ها دعوت نموده است . وجوب اين آرمان گرايي در ساحت هاي غيرفردي به مثابه تكاليف فردي مثل نماز، روزه و حج است.
2 - اسلام سياسي مجموعه اي از آموزه هاي مسلم ديني است كه از ذات اسلام انفكاك ناپذير است؛ مانند عدالت طلبي، ظلم ستيزي،  صلح طلبي، جهاد با متجاوزان به حريم مسلمانان، فقرستيزي و... آيين اسلام نه تنها به انسان كامل ومتعالي و سعيد نظر دارد و سعادت او را در دنيا و اخري هدف قرار داده است، بلكه به دو دليل براي جامعه نيز به عنوان يك واقعيت فراتر از جمع جبري افراد، سعادت متصور است: اولاً فرد در جامعه موظف به ايفاي نقش هاي اجتماعي وگوناگون است و زير بناي هويت جمعي را مي سازد؛ مانند نقش خانوادگي، نقش شهروندي، نقش حقوقي و... ؛ ثانياً مسير تكامل فرد از دنيا به آخرت از درون جامعه مي گذرد و ناديده گرفتن جامعه و ـ در مهم ترين جزء آن ـ دولت و حكومت نقص و نارسايي است كه اسلام از آن بري است. اما مي توان بر اساس تاريخ و آموزه هاي اسلامي دو مرحله مبارزه، جهاد، دعوت، جذب و كسب قدرت براي پيروزي (نصر) را در اين آرمان گرايي اسلامي از هم تفكيك كرد: اول، مرحله مبارزه،  جهاد، دعوت، جذب و كسب قدرت براي پيروزي است . در اين مرحله گفتمان اسلام سياسي، حاكم و كارآمد است و قرائت سياسي از اسلام جاذبه دارد ؛ دوم، مرحله استقرار، سازندگي، نهضت نرم افزاري و افزايش يا نمايش قدرت است . در اين مرحله گفتمان سياست اسلامي حاكم و كارآمد است و قرائت اسلامي از سياست جاذبه و ضرورت دارد.
تفكيك فوق به معناي انفكاك مطلق نيست، بلكه منظور غلبه گفتماني است؛ به عنوان مثال در صدر اسلام و در دوران قبل از هجرت، ما با غلبه گفتمان اسلام سياسي مواجه هستيم. شايد سؤال شود كه برعكس،  پس از هجرت و در 13 سال حضور مسلمانان در مدينه، گفتمان اسلام سياسي غالب بود. پاسخ اين است كه اگر به آيات مكي نگاه كنيد و تاريخ اسلام را از بعد سياسي مرور كنيد، آن چه كه منجر به خروج پيامبر و يارانش از مكه شد، مجموعه اي از پيام، سخن و دعوتي بود كه نظام اجتماعي كفار قريش را به چالش مي طلبيد؛ هم نظام اقتصادي مبتني بر برده داري، هم نظام اجتماعي قبيله اي و جاهلي وهم نظام سياسي بت داري و كليدداري بت خانه ها. از اين رو گفتمان اسلام سياسي، برانداز و در پي تغيير وضع موجود است. در نهضت اسلامي نيز تا قبل از پيروزي انقلاب در سال 1357 اين گفتمان غالب بود؛ از اين رو سخن و قلم مرحوم شريعتي نافذ بود و موثر واقع شد. در واقع از آن جا كه در تاريخ اسلام بيشترين حجم كيفي وكمي تحركات مسلمانان براي پيروزي و خروج از انزوا و انفعال بوده است، اين ذهنيت رشد يافته كه فقط اسلام سياسي قابل تعريف و تبيين است و از اين رو بارها گفته اند ـ
و درست گفته اند ـ كه مسلمانان از فقر تئوريك در حوزه سياسي رنج مي برند؛ زيرا اين حوزه مربوط به سياست اسلامي است. سياست اسلامي براي دوران استقرار است و ابعاد ايجابي آن پررنگ تر است. اسلام سياسي مي گويد چه نمي خواهيم و بر نفي و سلب مبتني است، اما سياست اسلامي مي گويد چه مي خواهيم و بر اثبات و ايجاب متكي است.
3 - اسلام سياسي، ارزش مدار است و از ضرورت استقرار عدالت، نابودي ظلم، برقراري امنيت و رفع فقر و فساد سخن مي گويد؛ از اين رو گفتمان رهبران و ايدئولوگ هاي اسلامي در اسلام سياسي منحصر مي شود. در اين گفتمان، ترسيم چشم اندازها مطرح است، اما در سياست اسلامي ما با روش ها سر و كار داريم؛ روش هايي كه مغاير با اهداف نباشد. بحث انطباق روش ها مطرح نيست كه تلاش براي انطباق روش ها و ارزش ها منتج به تحجر و سلفي گري مي شود. مهم عدم مغايرت است كه امام(ره) نيز با توجه به اين مهم گره از كار فرو بسته شوراي نگهبان در جمهوري اسلامي گشودند.
سياست اسلامي با سخنراني ، موعظه و تهييج احساسات تحقق نمي يابد و اساساً عقلي و جدي است و متفكران و صاحب نظران را به تفكر و نظريه پردازي دعوت مي كند. سياست اسلامي درصدد است تا براي تحقق آرمان هاي عنوان شده در گفتمان اسلام سياسي،  نظام سازي، استراتژي،  قانون و راهكار وضع كند و در اين مهم متكي بر عقل است، نه عقل ابزاري و صرفاً محاسبه گر، بلكه عقلي كه زير سقف دنيا قرار ندارد و بر زير و بم هستي نفود مي كند و جامع الاطراف است. اصل سودمندي و فايده گرايي و نتيجه خواهي را مي پذيرد، اما نه به طور مطلق، بلكه مشروط به حق و عدل. حق و عدلي كه از سرچشمه وحي مشروب مي شود و نه عقل جزئي بشر قاصر و مقصر.
۴ - امروز با استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران بايد گفتمان اسلام سياسي از گفتمان سياست اسلامي تفكيك شده و بيش از اولي بر دومي انگشت تأكيد نهاده شود. كارآمدي نظام و حقانيت گفتمان اسلام در گرو معنادار شدن سياست اسلامي است. تئوري پردازي، قانون گذاري، جنبش توليد علم و نهضت نرم افزاري، ساختارسازي، بازسازي نهادها و جرح و تعديل سيستم هاي موجود در جامعه و حكومت، مهم ترين مؤلفه هايي است كه در سياست اسلامي بايد صورت پذيرد و اين مهم، كار صاحب نظران و متفكران عالم، بي ادعا و عميق است. امروز ـ علي رغم گذشت قريب به سه دهه از انقلاب اسلامي ـ هنوز گفتمان اسلام سياسي بر كشور حاكم است، در حالي كه حفظ و تقويت و ترويج و جلوگيري از انحراف آن بر عهده رهبران است و وظيفه كارگزاران،  متخصصان،  صاحب نظران،  اهل نقد، خبر و تحليل كمك به تحقيق سياست اسلامي است. چالش بزرگ پيش روي مسلمانان، به ويژه مسلمانان نوگرا، تحصيلكرده و خواهان هويت و عزت بومي تلاش براي تحقق سياست اسلامي يا همان مفهوم سياست در گفتمان اسلامي است. جامعه مهدوي همان تحقق نهايي سياست اسلامي است كه با اسلام سياسي پيامبر(ص) آغاز شد. از اين رو در عصر ظهور، مسلمانان به عزت مطلوب مي رسند؛ زيرا گذار از نظر به عمل و آرمان به واقع، در آن زمان تحقق مي يابد

تازه هاي انديشه
آزادي در فلسفة سياسي اسلام
008523.jpg
محمد زماني
آزادي در فلسفة سياسي اسلام، منصور ميراحمدي، تهيه و تحقيق: مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي پژوهشكده انديشه سياسي اسلام، مؤسسه بوستان كتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي) چاپ دوم، }۱۳۸۵
***
منصور ميراحمدي در آزادي در فلسفه سياسي اسلام كوشيده است در پژوهشي تطبيقي، هم در سطح فلسفه و هم در سطح علوم سياسي به تبيين موانع نظري اسلام در مقابل ليبراليسم بپردازد. اين پژوهش در واقع پاسخي به اين ادعا است كه نگاه سياسي علماي اسلام عمدتاً عدالت محورانه است؛ چرا كه مسئله اصلي دين اسلام به هر تعبيري، عدالت بوده است؛ ادعايي كه با طرح عقب ماندگي فلسفه اسلامي خود را وزين تر جلوه مي دهد. نويسنده در اين كتاب در سه بخش خط سير فلسفي- كلامي خويش را پي مي گيرد و سپس آن را در بخشي نهايي كه احتمالاً به تسامح اسم آن را نتيجه گيري گذاشته است، به يك جمع بندي مختوم مي نمايد كه اين علاوه بر صفحات مربوط به نتيجه گيري و جمع بندي است كه در پايان هر فصل از بخش هاي كتاب آمده است.
بخش اول كه كليات و مفاهيم نام گذاري شده است به سه فصل تقسيم شده است. نويسنده در فصل اول تحت عنوان مفهوم آزادي و اقسام آن در شروعي بنيادين با معادل شناسي و ريشه شناسي كلمه آزادي آغاز مي كند و سپس در ادامه اجمالاً و به صورت مقايسه اي، تعاريف نويسندگان مشهوري چون آيزيا برلين، جان استوارت ميل و راولز و... را گزارش مي كند.
در فصل دوم از بخش اول كه عنوان آزادي از ديدگاه فيلسوفان اسلامي را يدك مي كشد، نويسنده ادعا مي كند كه مي توان با نوعي نسبت سنجي ميان فلسفه سياسي اسلامي جديد و فلسفه اسلامي قديم، قرابت هايي در زمينه طرح آزادي سياسي ايجاد كرد. هرچند بلافاصله و به راحتي اعتراف مي كند كه برجستگي طرح آزادي سياسي در فلسفه سياسي جديد مشهود است. در اين راستا خواننده با آراي فارابي، خواجه نصرالدين طوسي، شهيد مطهري، علامه جعفري و استاد مصباح يزدي در زمينه آزادي آشنا مي شود.
دربخش دوم با عنوان مباني آزادي در فلسفه سياسي اسلام به سؤالات زير پاسخ داده  مي شود: آيا آزادي مقوله اي با ارزش است؟ آيا اساساً آزادي ارزشي ذاتي دارد؟ اگر مقوله اي با ارزش است، دلايل باارزش بودن آن چيست؟
در بخش سوم كتاب هم در دو فصلِ قلمرو آزادي در فلسفه سياسي ليبراليسم و قلمرو آزادي در فلسفه سياسي اسلام بحث حدود و موانع آزادي سياسي به ميان آورده مي شود.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |