نگاه
هنر و ادبيات در ايستگاه امروز
محمدقاسم فروغي جهرمي
آيا هنر و ادبيات، مسير يك طرفه اي است كه فقط از معبر ديدگان ما مي گذرد؟ تابلوهاي اين مسير را فقط ما حق داريم بنويسيم و بر هر نقطه اي از آن نصب كنيم؟ علامات و مشخصه هاي استفاده از اين جاده را فقط ما حق داريم ابلاغ كنيم؟ عبوركنندگان با معيارهاي ما مجوز عبور مي گيرند و محدوده تردد آنان صرفاً در ابلاغيه هاي پيدا و پنهان ما آمده است؟ آيا ساعت مراجعه براي گرفتن مجوز و تردد در اين حوزه فقط توسط ما مجاز و تعيين مي شود؟ الگوپذيري و شيوه راندن مركب نيز در محدوده اختيارات ماست؟ شيوه نشستن و گرفتن فرمان در دست داخل اتومبيل هم بايد توسط ما مشخص شود؟ آيا بايد طبق نظر ما پدال را زير پاها قرار داد و در زماني كه ما تعيين مي كنيم آن را جابه جا كرد و از آن استفاده نمود؟ آيا فراز و نشيب جاده را بايد ما تعيين كنيم؟ آيا گودال هاي مسير، فقط آن چيزي است كه ما آن را گودال ناميده ايم؛ اگرچه اين گودال رفتن به بام برج هاي چندمنظوره باشد؟ و آيا... .
خدا نكند كه اين نفس يا به زعم ادبا و هنرمندان ذوق، سليقه و نگاه ما معيار شود و هر كس يا هر اثر يا هر مقوله را با كاسه يا قاشق خودمان اندازه بزنيم. مقوله ادبيات و هنر، دنياي تنوع، نوآوري و ابداع است. جوهره معرفت و آرمان خواهي، اصل اين حركت و قلم ابداعي و نقش بند آن، تعهد و رسالت زماني و مكاني است. دوره اقتدارگرايي شعارهاي بي پشتوانه و سطحي، مدت هاست كه منسوخ شده و آفتاب امروز در طبيعت و جهان بديع و رو به نوشدن هاي سريع، رنگ و بوي تازه اي گرفته و علم فيزيك نيز به اثبات پديده هايي نو در كهكشان زمان واقف شده است. جامعه، ذهن، ارزش گرايي، نوآوري و سازندگي همه جانبه، اصول زيستن انسان جامع و كامل است. انسان به سان نوشدن بهار، در حال كمال و پويايي است. امروز را چون ديروز دانستن، توقف در ايستگاه خاموشي و سكوت است. در ايستگاه ديروز، كساني ايستاده اند كه توان رفتن به ايستگاه جديد را ندارند. بايد از رهبري درس گرفت كه هر روز بهاري را زمزمه مي كند و سال نو و جديدي را در پيش روي خود و همراهان مي بيند. اين باغبان گل شناس، چهره اي كه با كمي تامل از جانب صاحبان خرد، منطق و انديشه، چون گلاب گل هاي بهاري هميشه تازه پسند و نوگرا و تحول دوست است؛ باغباني كه افتادگان از درخت را به بارنشستن دوباره مي خواند ولي شايد خزان برگ و بار آنان مقدر به ماندن بر زمين هاي خشك و در كنار علف هاي ناپايدار باشد، زيرا جوهر بهار را در خود زنده نگاه نداشته و آب حيات از باده تحول نيوشيده اند.
باغبان ما، مهر زنده امروز و جانبخش دل هاي ماست كه درخشندگي و طراوتش اميد، نشاط، حركت و آينده سازي را به ما عطا مي كند. او را آن چنان كه هست ببينيم و بر نگاه بلند و آسماني اش اقتدا كنيم و نپنداريم كه از ماندن ما در زير سايه ها و در كنار علفزارها رضايت دارد. او آسماني را براي ما روشن مي كند كه هنر و ادبيات، گوهرهاي بي بديل او مي شوند و جلوه هاي معرفت و آگاهي را به انسان ها هديه مي كنند. اينك قضاوت ما روشن تر از ديروزهاست و فردا نيز با جوهر قلم معرفت امروز رقم زده خواهد شد.
آگاهي، زيبايي، تحمل و مدارا، شرط موفقيت در مسير كهكشاني و روشناي اين جامعه رو به آينده است. براي دوستان و گل هاي زيباي اين باغ، حقوق و منزلت مناسب و هم شأن آنان قائل شويم و بدانيم كه نبايد خود را فصل الخطاب بدانيم و بر هر فعل و نظري، حكم قطعي و جزمي خود را حاكم گردانيم. حوزه هنر و ادبيات، حوزه سازندگي و تحول فرهنگي در انسان هاست؛ آن هم اگر از نوع دفاع مقدس باشد كه مضاعف عمل مي كند. آن را به اندك بيني خود محصور نگردانيم و هنرمندان و نويسندگان باورمدار و دلسوز را رنجيده خاطر و دلواپس نسازيم. ان شاءالله.
|