دوشنبه ۲۵ دي ۱۳۸۵
هنر
Front Page

درباره تصويرگري  كتاب هاي كودك و نوجوان
تصوير كردن نانوشته ها
009018.jpg
زهره نيلي
احمد همراه مادرش از روستايي دور به شهر آمده بود. تعطيلي نوروز را مهمان خاله و شوهرخاله يعني حاج رحيم آقا بودند. يك روز همه براي خريد به بازار رفتند.... مادر به بچه ها گفت: بچه ها دست همديگر را بگيريد و مواظب باشيد تا گم نشويد. ميموني مشغول شيرين كاري بود. احمد سرگرم تماشاي او شد، غافل از اين كه ...
سال ها از آن روز گذشته، روزي كه براي نخستين بار همراه احمد، هراسان و گريان به راه افتاديم تا خانه حاج رحيم آقا را پيدا كنيم و از ترس و دلهره رها شويم،  اما هنوز تصاوير آن كتاب با رنگ ها و طرح هاي ساده و دوست داشتني اش در خاطرمان باقي مانده و هنوز شيرين كاري هاي ميمون،  مهرباني هاي افسر نگهبان و دلسوزي هاي رحيم آقاي قناد را فراموش نكرده ايم.
هنوز هم در كوچه پس كوچه هاي پسِ ذهنمان به دنبال خانه حاج رحيم هستيم؛  خانه اي به رنگ خاك،  سرشار از پاكي و مهرباني؛ خانه اي با حوض كاشي، با شيشه هاي سرخ و زرد و آبي و دري چوبين با كوبه  آهنين. هنوز هم به ماهي سياه كوچولويي مي انديشيم كه فرشيد مثقالي تصوير كرد و به ما شناساند، همان ماهي اي كه مي خواست دنياي تنگ پيرامونش را رها كند و به انتهاي جويبار برسد.
هنوز هم در فكر كلاغي هستيم كه بهرام خائف با هديه يازده رنگش نقاشي كرده بود و به خود مي گوييم چه خوب كه پدر، مداد شمعي سياه را از جعبه برداشته بود. آيا ما هم مي توانيم تيرگي ها را از بين ببريم و به گفت وگوي رنگ ها و يكي شدنشان با يكديگر،  گوش جان بسپاريم!؟
009015.jpg
مي توانيم به ياري بهمن دادخواه شتافته و توكا را از قفس برهانيم يا جوانمردي را از عبدالرزاق پهلوان كه علي اكبر صادقي آفريد و به ما معرفي كرد، بياموزيم،  آيا مي توانيم رخوت و سستي را كناري نهاده و جنبش و حركت را از پويانمايي هاي نورالدين زرين كلك فراگيريم؟!امروز تصويرگران جواني چون عليرضا گلدوزيان، هدي حدادي، سيروس آقاخاني، فرشيد شفيعي و... تصاوير زيبايي خلق كرده و جوايز بسياري را از آن خود كرده اند؛ تصاويري كه بي گمان در ذهن كودكان امروز باقي مي ماند؛ اما تصويرگري چيست؟ تصوير مستقل از اثر كدام است، تصوير چه اندازه بايد وفادار به متن باشد و... پرسش هايي بود كه تني چند از تصويرگران كودك و نوجوان پاسخگوي آن بودند.
پرويز كلانتري، نويسنده و تصويرگر، كارِ تصويرگر را در خدمت متن مي داند و معتقد است: براي اينكه تصويرگر بتواند فضايي متناسب با متن پديد آورد، بايد نانوشته هاي لابه لاي سطور را بخواند و از ميان سطرهاي كتاب به فضاي لازم رسيده و نانوشته ها را تصوير كند.وي وفاداري به عناصر بومي را لازمه تصويرگري مي داند و مي گويد: نقاشان ايراني بايد به عناصر و فرهنگ بومي وفادار باشند و ايران و عناصر زندگي ايراني را بشناسند. هر چند واقعيت زندگي بعضي كودكان ايراني با آنچه مي خواهيم به آنها بياموزيم متفاوت است. براي نمونه ممكن است بچه هاي روستايي، ماهواره و اينترنت را نشناسند، اما تصويرگر كتاب هاي كودك، به ويژه كتاب هاي آموزشي بايد آنها را با اين وسايل آشنا كند.كلانتري، تخيل را مهم ترين عامل پيشرفت در هنر مي داند و بر اين باور است كه بشر، ابتدا در مورد همه آنچه كه در طول تاريخ به آن رسيده خيال پردازي مي كرده و بدون تخيل، هيچ آرمان و هدفي نداشته و ندارد؛ به همين خاطر تصويرگر نيز بايد در عين وفاداري به متن، تخيل خود را آزاد بگذارد و به آن اهميت بدهد.
عليرضا گلدوزيان، برگزيده دو جشنواره معتبر بولونيا و براتيسلاوا تصوير را مستقل از اثر مي داند و مي پندارد كه هر تصوير بيانگر ذهنيات پديد آورنده اش بوده و بر اساس متنِ دروني تصويرگر پديد آمده و در پي بيان ناگفته ها و نانوشته هاي نويسنده است. وي تصوير را نه ترجمه متن كه ايجاد يك زبان جديد براي ارتباط با مخاطب مي داند و مي گويد: اگر تصويرگران، بي قيد و شرط خود را تسليم متن كرده و تنها به تصوير نوشته هاي آن بپردازند، چون يك پل رابط ميان نويسنده و كودك عمل كرده و قدرت خلاقيت و خيال پردازي را از او گرفته اند، اما اگر تصويري مرتبط با متن و در عين حال مستقل از آن پديد آورند، هنرمندانه رفتار كرده و به كودكان جرات داشتنِ نگاهي خلاقانه را بخشيده اند.
بهزاد غريب پور نيز تصوير متن را اثري مي داند كه در عين وفاداري به متن، به يك اثر هنري مستقل تبديل شود. او مي گويد: تصويرگرِ هنرمند كسي است كه با انديشه و بينش خود، متن را روايت كرده و با نگاه ويژه اش، ناديده هاي متن را بيرون بكشد و تصوير كند.وي متون را به دو دسته تقسيم مي كند و مي افزايد: بعضي متن ها براي مصور شدن نوشته مي شوند و بدون تصوير كامل نيستند، اما دسته دوم متوني هستند كه وقتي به تصوير در مي آيند، علاوه بر توانايي هاي هنري تصويرگر، نيازمند دانش و آگاهي علمي و ادبي او نيز هستند، براي مثال وقتي مي خواهيم داستاني درباره قرن هشتم يا چهاردهم را مصور كنيم، بايد نوع زندگي، پوشش و آداب و رسوم مردم آن دوره را بشناسيم و با تاريخ و فرهنگ آن زمان آشنا باشيم.
سيروس آقاخاني، تصويرگر كتاب سيمرغ و آفتاب نيز كار تصويرگر را بازسازي عين به عين متن نمي داند و معتقد است كه تصويرگر بايد ايماژهاي نگفته نويسنده را بيان كند تا درك متن و تصوير هم زمان باشد؛ همان گونه كه فيلم نمي تواند متوقف شود و ديالوگ ادامه يابد. در حالي كه بسياري از ناشران براي صرفه جويي كتابي را كه مي تواند 40 تصوير داشته باشد، تنها با 10تصوير منتشر مي كنند و اين امر مانع از همزماني متن و تصوير شده و مشكل مي آفريند.
009012.jpg
شكاف ميان ناگسستني ها
ارتباط ميان تصويرگر و نويسنده، امري لازم و ضروري است؛ پيوندي كه اگر حاصل شود به خلق اثري ماندگار و در خور انجاميده و نويسنده و تصويرگر را تا رسيدن به مقصود ياري مي كند. اما به باور كلانتري تصويرگر كتاب خانه حاج آقا كجاست؟ ايران: قبيله نقاشان است، قبيله نويسنده ها، قبيله شاعران و نهايتاً هر گروه به جز خود، شخصِ ديگري را قبول ندارند و با آثار و افكار آشنا نيستند. در حالي كه بهتر است هنرمندان با هر گرايش و زمينه اي، دور هم بنشينند و يك داد و ستد فرهنگي بين آنها شكل بگيرد.گلدوزيان نيز مي پندارد: زماني كتاب خوبي منتشر مي شود كه ناشر، نويسنده و تصويرگر، ارتباط مستمري با يكديگر داشته باشند و از نظرات هم بهره مند شوند وگرنه چگونه مي توان به ارايه يك اثر زيبا و ماندگار اميدوار بود؟!
تصويرگر كتاب جوراب سوراخ بر اين باور است كه اگر يك ايده خوب، چه در متن و چه در تصوير به درستي ارائه شود و تصويرگر و نويسنده در ارتباط با يكديگر باشند و تصويرگر بتواند جوهره دروني متن را استخراج و ناگفته ها را تصوير كند، مي توان به تولد اثري ماندگار و بدون تاريخ مصرف دل خوش كرد.
غريب پور نيز مي پندارد: بهتر است نويسنده و تصويرگر در زمان آفرينش اثر با يكديگر ارتباط تنگاتنگ داشته و هم سو با هم به حاصل كار بينديشند، در اين صورت شايد نويسنده بتواند فضايي را خلق كند كه امكان مصور شدنش بيشتر باشد و تصويرگر نيز تنها بر اساس ايده و ذهنيت خود به كار نپردازد، اما آقاخاني دوست دارد كه خود، نويسنده تصويرهايش باشد تا ضعف هايي را كه در متن كتاب هاي كودك و نوجوان مي بيند جبران كند و با بچه ها تنها از احساسات انتزاعي سخن نگويد و واقعيت را به آنها نشان دهد.
غريب پور برخلاف آقاخاني معتقد است: كساني كه هم ادبيات را مي شناسند و هم تصوير را، انگشت شمارند. به همين خاطر بهتر است دو هنرمند متفاوت كه توانايي كاملاً شناخته شده اي در زمينه كاري خود دارند، با يكديگر ارتباط داشته و هماهنگ با هم عمل كنند به اين معني كه نويسنده، امكان تصويركردن را به تصويرگر ببخشد و تصويرگر نيز با همه توان در خدمت متن باشد تا اثر پديد آمده نتيجه انديشه هر دو هنرمند و كاري قابل تأمل باشد.
دو نسل با دو زبان متفاوت
بسياري از تصويرگران معتقدند كه هر سن و سالي، تصويرگري خاص خود را مي پسندند. براي نمونه پرويزكلانتري معتقد است: تصويرگري براي نوجوانان كه به نسبت كودكان از دايره واژگاني گسترده تري برخوردارند، متفاوت با تصويرگري براي بچه هايي است كه هنوز خواندن و نوشتن نمي دانند و از درك و بينش محدودتري برخوردارند. آقاخاني تصويرگر كتاب هر قاصدكي يك پيامبر است نيز مي پندارد كه تصويرگري براي كودكان متفاوت با نوجوانان است و تصويرگرِ موفق كسي است كه اين تفاوت ها را درك كند و پس از شناخت ذهن و زبان مخاطبش در رده هاي سني مختلف به فعاليت بپردازد.
اما غريب پور معتقد است: اين تقسيم بندي ها بيشتر جنبه علمي دارد و مطالعه را براي بچه ها آسان تر مي كند، در حالي كه اگر اثري به ذات و جوهره هنري خود نزديك شود، مي تواند ماندگار شده و با هر مخاطبي، ارتباط برقرار كند، همان گونه كه افسانه ها و قصه هاي فولكلوريك چنين هستند.
عليرضا گلدوزيان كه خود را تصويرگر كودكان و نه نوجوانان مي داند هم بر اين باور است كه داستان و تصوير بايد به يك جريان تبديل شود تا از يك سو ذهن كودك را پرورش دهد و از طرف ديگر با كودكان ارتباط گرفته و با او بزرگ شود به گونه اي كه نه در نوجواني كه در هر شرايط سني ديگري نيز برايش خواندني و تاثيرگذار باشد.

گزارش سفر يونان (16)
بازديد از پرستشگاه دلف
008862.jpg

دكتر ميرجلال الدين كزازي
گروه ادب و هنر- گزارش سفر دكتر مير جلال الدين كزازي در شماره هاي گذشته به شهر دلف رسيد و بازديد از چند مركز و ديرينكده. اكنون ادامه  اين گزارش را بخوانيد.
از آن پس به برترين بخش از برنامه ديدارهاي دلف رسيديم كه بازديد از پرستشگاه بود. هنوز، در ويرانه هاي آن، نشاني از چگونگي هايش ديده - يا به سخني روشنتر و باريكتر - دريافته مي شد. توگويي گونه اي كارمايه ناشناخته و رازناك از آن ويرانه ها برمي تراويد و ناخواسته و ناآگاه، بر ديدارگران كارگر مي افتاد. شايد آپولون هنوز، نهان از چشم مردمان در ميانه ستونهاي پرستشگاه خويش مي خراميد يا خروش فريادگونه پيتيا از ژرفاي ويرانه ها برمي آمد و در كوهساران پيرامون پژواك مي يافت و تنها گوشهاي اثيري را مي نواخت و بر نهاد و ناخودآگاهي خاكيان ميرا اثر مي نهاد.
ناهار را كه همچنان خوراكي از ماهي بود، در خورشخانه اي در شهرك خورديم كه بدُرُست بر كناره دره ساخته شده بود و آن چشم انداز كم مانند را در برابر ديدگان خورندگان مي گسترد. پس از ناهار كه پسينگاهان خورده آمده بود، بي درنگ به آتن باز گشتيم؛ زيرا شب شام را مي بايست در خورشخانه اي ايراني به نام آناهيتا مي خورديم و در سوري كه رايزني فرهنگي به پاس مهمانان و دست اندركاران همايش سامان داده بود.
تالار خورشخانه چندان فراخ نبود. ميزها و صندليها را تنگ هم چيده بودند و جوش و انبوهي مهمانان كار رفت و آمد را به دشواري كشانده بود. دو تن از سخنرانان آيين گشايش برگرد ميز ما نشسته بودند كه يكي بانويي بود كه سرپرستي همپيوست ملي يونان وابسته به يونسكو را به عهده داشت. آنچه در چشم من نوآيين مي نمود و برون از هنجار آن بود كه اين دو، پس از گفت وگويي بسيار كوتاه در آغاز ديدار و به هنگام شام كه به زبان فرانسوي و انگليسي با من و ديگران انجام دادند تا آن زمان كه برخاستند و رفتند، بي درنگ و گسست به زبان يوناني با يكديگر سخن گفتند. من در شگفت بودم و از خود مي پرسيدم كه زمينه آن گفت وگوي دوگانه و پايان ناپذير چيست كه دمي آنان را وانمي نهد كه خاموش بمانند يا با ديگران سخن بگويند.من از بار بيزارم و گريزان از آن كه دستانم درگير باشند؛ از اين روي، دوربيني خرد و انگشتال
(= ديجيتال) را با كارايي بالا به همراه برده بودم كه با آن، هم عكس مي توانستم گرفت هم فيلم.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |   شهرآرا  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |