شنبه ۳۰ دي ۱۳۸۵
نگاهي به نمايش هاي بيست و پنجمين جشنواره بين المللي تئاتر فجر
همسويي و همگرايي با مخاطب
حسن پارسايي
009231.jpg
009234.jpg
گاه باوري دائمي و تاكيد بر پايابي و دوام هر آنچه كه در ذهن زمان و تاريخ با شاكله يك قهرمان اسطوره اي تحرير و تقرير شده، حادثه غيرقابل انتظاري را حادث مي كند كه به يك تراژدي تلخ و دردناك مي انجامد (نمايش رستم و سهراب).گاه پايانه يك رويكرد حماسي و متعارض برسير تراژيك آغازين حوادث سيطره مي يابد و روند تلخ و غيرقابل تحمل حوادث را به سمت وسوي ديگري مي برد تا راه بر هر گونه عارضه مندي، كژانديشي و استبداد ببندد (نمايش كالون و قيام كاستليون).
... و گاه تراژدي با درونمايه اي كه بخشي از سرفصل هاي موضوعي دنياي مدرن را با خود حمل مي كند، ظاهر مي گردد تا ما را به دورترين زواياي پنهان روان انسان بكشاند (نمايش نواي اسرارآميز).با اين سه نگره، به بررسي اجمالي سه نمايش جشنواره مي پردازيم:
رستم و سهراب
در نمايش رستم و سهراب ، رسول نجفيان در مقام كارگردان به خط كلي داستان اين تراژدي وفادار مي ماند. ماجرا عمدتاً از آنجا آغاز مي شود كه رخش رستم را مي دزدند و زمينه آشنايي او با تهمينه فراهم مي گردد تا بعدا قرينه هايي در تقابل و قياس با رستم و مَركبش وجود داشته باشد. اين حادثه متعاقبا به رويارويي پدر و فرزند و شكل گيري تراژدي تلخ و دردناك كشته شدن فرزند به دست پدر مي انجامد.متن از لحاظ نمايشي، داراي ويژگي هاي دراماتيك درخشان و بارزي است و رسول نجفيان با بهره گيري از پرده خواني، نقالي، تعزيه و حركات زورخانه اي، موفق شده فصول مختلف نقاشي پرده اي را كه نشانگر تراژدي رستم و سهراب است در قالب موقعيت هاي گوناگون پرده نمايي و بازنمايي كند و اجرايي دلنشين و زيبا ارائه دهد.او در رابطه با ويژگي هاي پرسوناژها به ترتيب رستم را استوار، آرام و پرهيبت و متقابلا سهراب را بي قرار، پرشتاب و پرتحرك نشان داده و كوشيده است هيچ آميزه و نگره مدرن و امروزيني وارد اجرا نشود. نمايش، كاستي ها و ضعف هايي نيز دارد؛ مثلاً خنجرزدن رستم به سهراب، پشت يك صخره انجام مي شود تا سهراب بتواند پارچه قرمزي را براي خونين نشان دادن بدنش از جايي فراهم كند و تماشاگر آن را نبيند؛ ضمن آن كه كلاه گيس رستم نيز از سر او كنار مي رود. اينها نشان مي دهند كه رسول نجفيان در كنار توانمندي هايش، باريك بيني لازم را نداشته است. ضمنا بازوبند سهراب هم علناً به بازوي او بسته شده و تماشاگر آن را مي بيند، اما چنين وانمود شده كه رستم قادر به ديدن آن نيست.در اين نمايش موسيقي، كاربري مناسبي دارد و بازيگران نيز همه خوب بازي مي كنند. در صدر همه كاظم هژيرآزاد و هادي فرشچي بازي هاي گيرا و زيباتري ارائه مي دهند. آنها موفق مي شوند دو پرسوناژ رستم و سهراب را با آن خصوصياتي كه در آنها سراغ داريم، به گونه اي به يادماندني به نمايش بگذارند.طراحي صحنه، ساده و كاربردي است و به اجراي نمايش، كمك فراوان مي كند. نمايش رستم و سهراب به رغم كاستي هايش آموزه هاي مفيدي براي دوستداران تئاتر در بر دارد.
كالون و قيام كاستليون
نمايش كالون و قيام كاستليون به نويسندگي استفان تسوايك كه توسط حميدرضا نعيمي بازخواني شده و كارگرداني آن به عهده آرش دادگر است، به محاكمه اي فرمايشي در يكي از دادگاه هاي تفتيش عقايد مي پردازد. توانايي تسوايك در بازنمايي و عريان كردن واقعيت هاي دهشتناك اين دادگاه و مخصوصا پرده گشايي از ذهن كشيشان و برون نمايي نوع بينش و برداشت يكسويه و خودساخته آنها از دين و استفاده ابزاري از اين مقوله، بسيار جسورانه، واقع گرايانه و كوبنده است. او كشيشان دادگاه تفتيش عقايد را موجوداتي جدا از مردم و اسير پندارهاي رياكارانه و شخصي معرفي مي كند كه با هر آنچه معنا، نمايه و رايحه عشق و انسانيت و آزادي داشته باشد، به شدت مخالفند.حوادث وحشتناك و غيرانساني در محيط بسته اي شبيه به ذهنيت عاملان آن رخ مي دهد و چهره سياه و مستبدانه اي از يك مسيحيت غيرمسيحي به تماشاگر ارائه مي شود كه بر اساس آن، انديشيدن و حقيقت جويي، گناهي كبيره تلقي مي گردد و مجازاتش مرگ است. يكي از كشيشان صراحتا مي گويد: انسان ذاتا گناهكار است و ديگري از اين هم فراتر مي رود و خطاب به كاستليون اظهار مي دارد: تو به چند زبان حرف مي زني در حالي كه مسيح فقط به يك زبان سخن مي گفت و چنين امري را گناه به حساب مي آورد.در كنار پرسوناژهاي نمايش، شبح ناشناس كه در اصل حضور مجازي خود مسيح است، به عنوان يك پرسوناژ هدايت گر، زشتي و كژانديشي و پلشتي اعمال كساني را كه به نام او مردم را به تنگ آورده اند، نفي و نهي مي كند.
با اين درونمايه استفان تسوايك موفق مي شود خير و نيكي را از شرارت و گناه متمايز نمايد و به شيوه اي معناگرا و طي روند نمايش، زيبايي و زندگي و آزادي را در برابر زشتي و مرگ و خفقان قرار دهد.
آرش دادگر - كارگردان نمايش- به تناسب اين دوآليزم ، تقابل نور و رنگ سياه و سفيد را به كار مي گيرد و موفق مي شود همسويي و همگرايي تماشاگران را با جبهه زيبايي، زندگي و آزادي برانگيزد.نمايش كالون و قيام كاستليون اساسا سياسي مذهبي است و از اين منظر به همه اجزاي موضوعي خود مي نگرد و چون در درونمايه اثر، خفقان تم اصلي است، آرش دادگر صحنه را به دو قسمت تقسيم كرده و در هر قسمت، راهرويي در نظر گرفته و نهايتا چهارراهي درست شده است. هر پرسوناژي كه در وسط صحنه قرار مي گيرد،  خودبه خود در مركز اين چهارراه است و از چهار سو محاصره مي شود. وقتي پرسوناژ هاي تنگ نظر و بي رحم و كژانديش از راهروها مي گذرند، حتي تماشاگران هم احساس رعب و وحشت مي كنند.اجراي نمايش، بسيار تاثيرگذار و مهيج است و كارگردان توانسته با ميزانسن هاي مناسب و پرتحرك ، كنش مندي و كنش زايي اثر را محقق سازد. او با به كارگيري صحنه افزارهاي محدود نمايش مثل ميز، صندلي، طناب، گلدان و روميزي سرخ، بخشي از آنها را به شيوه اي هنرمندانه به نماد و نشانه تبديل كرده است؛ مثلا روميزي سرخ نشان مي دهد كه كشيشان گناهكار از سفره، خون تناول مي كنند، كتاب بيانگر انديشه ورزي، گلدان نشانه زندگي و طناب نماد خفقان و اسارت است.همه بازيگران، بازي هاي زيبا و ماندگاري ارائه مي دهند كه در كارنامه بازيگري آنها همواره خواهد ماند. از ميان آنها به تناسب كارايي بيشتر نقش ها، به ترتيب كامبيز اميني ، خسرو شهراز ، مهران امام بخش ، حميدرضا نعيمي و فريد قبادي با بازي هاي نفس گيرشان بخشي از معنادهي و معنازايي نمايش را از آن خويش مي كنند.طراحي صحنه، ساده و هوشمندانه است و فضاي لازم را براي مانور بازيگران در اختيارشان گذاشته است. نور صحنه نيز متناسب و به جاست. موسيقي نيز بسيار همخوان و تاثيرگذار است.آرش دادگر در همه حوزه ها، يعني به لحاظ انتخاب نمايشنامه، طراحي صحنه، به كارگيري بازيگران و استفاده بي نقص از صحنه افزارها، نور، موسيقي و نيز ارائه ميزانسن هاي حساب شده، موفق است. او در كل، اجرايي مهيج، كوبنده و تاثيرگذار ارائه مي دهد كه در ژانر نمايش هاي سياسي مذهبي به عنوان اثري قابل اعتنا خواهد ماند.
نواي اسرارآميز
نمايش نواي اسرارآميز به نويسندگي اريك امانوئل اشميت و كارگرداني سهراب سليمي به موضوع عشق مي پردازد و آن را فراتر از هرگونه قياس نظري ارزيابي مي نمايد و بر آن است كه درونيات ناديده دو مرد را كه هر دو به نوبت عاشق يك زن مي شوند، برون نمايي كند. بدين منظور نوع برداشت هاي متفاوت اين مردان را كه يكي از آنها (زنوركو) نويسنده است، با هم مي سنجد اما نتيجه گيري نهايي را به عهده تماشاگر مي گذارد.
نكته قابل تامل در ساختار اين اثر آن است كه تا وقتي زنوركو از مرگ زن مورد علاقه اش خبر ندارد، وجه  تراژيك نمايش بيروني است ولي از آن پس، به تدريج دروني مي شود كه متعاقبا حصول اين واقعيت تلخ به يك تنهايي غيرقابل اجتناب مي انجامد تا جايي كه زنوركو با تهديد و به كارگيري اسلحه، مرد دوم (لارسن) را وادار مي كند با او در جزيره بماند. واقعيت تراژيك و تلخ تري هم در اين ميان وجود دارد؛ تنهايي عارضه اي دوسويه است و عاشق دوم يعني لارسن هم به اين همزيستي نياز دارد و آن را مي پذيرد چون او هم به شدت تنهاست.
اريك امانوئل اشميت نويسنده نمايشنامه، تاثير روحي و رواني حضور زن در زندگي مرد را به بهترين شكل ممكن و با ارجاع به درونيات هر دو پرسوناژ مرد، نشان مي دهد.اين نمايش تعليق زاست و از پس هر تعليق، تاويلي بيرون مي آيد. نوع اجرا نشانگر آن است كه سهراب سليمي، نمايشنامه را با دقت آناليز كرده و تاكيد زيادي بر انتقال داده  هاي آن داشته است. طراحي مناسب و زيباي علي رفيعي به اجرا كمك كرده و بازي حميد مظفري و حافظ آهي نيز ستودني است. سهراب سليمي در مقام كارگردان، دو بازيگر با فيزيك و سن و سال متفاوت را برگزيده كه حامل موتيف هاي مورد نياز نمايش باشند؛ مظفري، شوريدگي نويسنده را و حافظ آهي كنجكاوي و نياز به شناخت رقيب را كه در عشق از او تواناتر بوده برون نمايي مي كنند.نور و صحنه افزارهاي نمايش در حدي كه الزامي مي نمايند به كار گرفته شده اند و از آنجا كه تنش و كنش در اين نمايش زياد است، سهراب سليمي تلاش نموده كه اين ويژگي را در ميزانسن هاي متفاوت و به كمك جابه جاشدن زياد پرسوناژها نشان دهد. نمايش نواي اسرارآميز به لحاظ متن، طراحي صحنه، بازيگري و كارگرداني، ديدني و قابل تامل است.

ديدگاه
009228.jpg
بدون كيفيت و فاقد ارزش
گروه ادب و هنر - فريبا رئيسي كارگردان نمايش پهلوان پنبه درباره آثار خارجي به نمايش درآمده در جشنواره مي گويد: ما به عنوان مخاطبان ايراني انتظار داريم كه نمايش هاي خارجي خوبي را در جشنواره تئاتر فجر ببينيم اما اين كارها در حد و اندازه هاي نمايش هاي بسيار معمولي ايراني هم نيست و آثار ايراني به لحاظ كيفي در سطح بالاتري قرار دارند. با ديدن اين نمايش ها اين سؤال پيش مي آيد كه چه مدركي براي انتخاب نمايش ها وجود دارد. حضور گروه هاي خارجي در جشنواره هزينه بر است و مي توان اين هزينه را صرف توليد تئاتر ايراني كرد.
همه تماشاگران به اين اميد براي ديدن نمايش هاي خارجي به تالارها مي آيند كه آثار خوب و آموزشي را ببينند اما با ديدن اجراها سرخورده مي شوند و در ميانه نمايش از تالار بيرون مي آيند. من ترجيح مي دهم كه نمايش هاي خارجي جشنواره را نبينم، چون اين نمايش ها كيفيت خوبي ندارند.
مرگ دانتون، كم نظير و تماشايي
حميد سمندريان كارگردان پيشكسوت تئاتر درباره مرگ دانتون يكي از آثار خارجي جشنواره تئاتر فجر مي گويد: اين نمايش اثري با اصالت تئاتري و كم نظير در حوزه كارگرداني نمايش هاي مدرن است. در اين نمايش، كارگردان تمامي حوادث و رويدادها را به شيوه اي كاملاً تئاتري و حرفه اي دگرگون كرده تا اثري دراماتيك و تماشايي را به تصوير بكشد.
سمندريان سبك و سياق كارگرداني نمايش مرگ دانتون را برگرفته از سبك كارگرداني رابرت ويلسون كارگردان صاحب نام تئاتر مدرن جهان مي داند و مي گويد: در سبك ويلسون كارگردان حوادث نمايشنامه با حركات هنرپيشه ها و طراحي صحنه به شكلي نقاشي شده ارائه مي شود تا وجوه پنهان اثر هويدا شود.
در كارگرداني مدرن امروزي كه بسياري از اهل تئاتر ايران هنوز با آن به طور كامل آشنا نشده اند تراژدي را با طنز تلخ نشان مي دهد تا تأثير بهتري بر تماشاگر داشته باشد: مرگ دانتون اثري تأثيرگذار در مفهوم، مدرن در اجرا و داراي جذابيت هاي بصري براي تماشاگر حرفه اي تئاتر است.

سينما
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
شهرآرا
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  علم  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |