شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۵
گفت و گوي همشهري با
مرتضي نبوي عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام؛
مهمترين چالش، كارآمدي اصلاحات
010023.jpg
عكس: عليرضا بني علي
مريم جمشيدي
مرتضي نبوي، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام ودبير جامعه اسلامي مهندسين در تحليل آسيب شناسي انقلاب، بيش از همه چيز بر لزوم كارآمدي اصلاحات تاكيد مي كند. اصلاحاتي كه بتواند با سرعت، جبران عقب ماندگي تاريخي ايران را كرده و در عين حال پاسخگوي مشخصه اصلي انقلاب ايران يعني هويت اسلامي و ديني اش باشد.
***
* يك اتفاق در سال 57 به وقوع پيوست ماهيت اين حادثه را چه مي دانيد؟
- در حقيقت اتفاقي كه در سال 57 افتاد، به ثمر رسيدن يك انقلاب بزرگ بود كه نطفه اش در پانزده خرداد 42 بسته شد و رشد كرد و سرانجام در بهمن ماه 57 با بازگشت امام به وطن به پيروزي رسيد. پس ماهيت اين اتفاق، يك انقلاب بزرگ است و البته هويت اصلي آن كه نقطه تمايزش با ساير انقلاب هاست، اسلامي بودن اين انقلاب است.
* معمولاً همه انقلاب ها به طور جداگانه داراي يك خصوصيتي هستند كه آنها را از ديگر انقلاب ها مجزا مي كند. مثلاً انقلاب چين، انقلاب كشاورزان بود و انقلاب فرانسه، انقلاب كارگرها. آن ويژگي كه انقلاب اسلامي ايران را از ساير انقلاب ها متمايز مي كند، چيست؟
- اگر بخواهيم به اين سؤال در قالب تحليل گفتماني پاسخ دهيم، مي توان به هويت اسلامي و ديني آن اشاره كرد. در حقيقت گفتمان غير و ديگري نسبت به انقلاب ما، گفتمان مدرنيته است كه در مقام نفي دين به ويژه در صحنه سياسي- اجتماعي بود. اما گفتمان انقلاب ما مي گفت دين از سياست جدا نيست و سياست ما عين ديانت ماست. اين خصوصيت، آن چيزي است كه انقلاب اسلامي ايران با گفتمان مدرنيته يعني ليبراليسم غربي يا سوسياليسم شرقي، مرزبندي داشت.
موضوع تحميل جنگ با عراق هم در همين راستا قابل بررسي است.
* يعني شما عمده ترين و مهمترين مسئله اي را كه تهديد و آسيبي جدي براي انقلاب محسوب مي شد همين موضوع مي دانيد؟ به عبارتي در تحليل خود عواملي ديگر را در بحث آسيب شناسي انقلاب تا زمان حيات امام دخيل نمي دانيد؟
- در واقع غير از تهديدهايي كه در خارج از كشور داشتيم، يكي از چالش هاي مهم آن دوره معارضه سياسي با خط امام بود. ويژگي اصلي خط امام اعتقاد قلبي، فكري و عملي به ولايت فقيه بود. اوايل انقلاب يك سري گروه هايي در انقلاب سهيم بودند كه اين ويژگي را براي رهبر انقلاب قبول نداشتند. ابتداي انقلاب گروه هايي مثل نهضت آزادي و كلاً جبهه ملي كه به نوعي موضوع ولايت فقيه را قبول نداشتند، دولت در اختيارشان بود و اولين چالش داخلي با اين گروه سر تصويب قانون اساسي و بعد مسائل سياست خارجي به وجود آمد.
گروه ديگري كه مدعي بودند گروه منافقين و سازمان مجاهدين خلق بود كه موضوع اسلامي بودن انقلاب و ولايت فقيه را قبول نداشتند.
و سرانجام داستان تعارض با خط امام در نهايت با پايان يافتن درگيري بني صدر با حزب جمهوري اسلامي بر اثر كنار رفتن بني صدر و شهادت بهشتي به پايان رسيد و قضيه خط امام به لحاظ سياسي تثبيت شد.
* چالش هاي انقلاب بعد از رحلت امام در چه زمينه هايي بود؟
- مهمترين چالشي كه بعد از رحلت حضرت امام پديد آمد موضوع تجديدنظرطلبي بين كساني بود كه به طور جدي خود را در زمان حيات امام خميني(ره) به لحاظ سياسي خط امامي مي دانستند.
اين افراد در زمان حيات امام، با نفي ديگران، ولي فقيه بودن را تنها مختص به امام بيان مي كردند. ولي اين گروه در ديدگاه هاي خود تجديدنظر جدي كردند.
* علت اين تجديدنظر چه بود؟
- آنها در تبيين ديدگاه خود مي گفتند كه به لحاظ سياسي خط امامي بوده اند و به لحاظ مسائل ذهني و فكري به گونه ديگر فكر مي كرده اند و همان طور كه رفتارشان نشان داد، با ولي فقيه بعدي در تعارض بودند. اين تعارض تا حدودي در مجلس سوم و بعد به صورت روشن تر در انتخابات رياست جمهوري 76 آشكار شد. البته هسته افراطي گروه هاي مذكور تحت عنوان گفتمان اصلاحات موضوع شكاف جمهوريت و اسلاميت و همچنين نهادهاي انتخابي و انتصابي را مطرح كردند. نگاه آنان حتي به شاخه اي از شعارهاي انقلاب كه استقلال باشد تغيير كرده بود. يادم هست در يكي از نشرياتشان هم گفتند كه ما تا كي بايد در پيست استقلال بايستيم؟
البته لازم به ذكر است كه اين جريان مسبوق به جريان ديگري بود. قبل از گفتمان اصلاحات، گفتمان سازندگي داشتيم كه آنها هم پس از رحلت امام نسبت به برخي ديدگاه هاي خود درباره مسائل اقتصادي تجديدنظر كردند. در واقع آنها هم به لحاظ اقتصادي و هم ديدگاه هاي فرهنگي به سوي الگوهاي غربي رفتند. در سال 76 به اين مجموعه گفتمان سياسي اضافه شد اما بعداً دچار تغييراتي شد و در قالب توسعه سياسي، قائل به جدايي دين از سياست شدند. آنان حتي به دنبال حذف اسلاميت از جمهوريت يا اصلاحات ساختارشكنانه بودند.
* به نظر شما مهم ترين چالشي كه انقلاب اسلامي ايران پس از سه دهه در حال حاضر با آن مواجه است، چيست؟
- واقعيت اين است كه مردم ايران در مقاطع مختلف و در انتخابات گوناگون يك پيام نداشتند و نمي  خواستند كه فقط به يك نيازشان پاسخ داده شود. با اين حال يك سري مطالبات اصلي داشته و دارند.
از سوي ديگر انقلاب اسلامي نيز يك گفتمان عالي داشته كه امروز مقام رهبري، آن را تحت عنوان گفتمان اصولگرايي مطرح كرده اند و داراي مؤلفه هايي نظير عدالت، هويت اسلامي، علم و فناوري، امنيت و استقلال كشور و اصلاحاتي كه معطوف به كارآمدي باشد، است. يكي از مشكلاتي كه مردم با دو جريان اصلاح طلبي و سازندگي داشتند، مسأله كارآمدي اصلاحات بود. از اين رو، معتقدم كه يكي از چالش هاي مهم نظام جمهوري اسلامي ايران، موضوع كارآمدي اصلاحات است.
* اصلاحات در چه مواردي؟
- مقصود اصلاحاتي است كه عقب ماندگي هاي تاريخي مان را جبران كرده و پيشرفت كشور را در ابعاد مختلف تأمين كند. اين اصلاحات مي تواند در نظام بوروكراسي و برنامه و بودجه كشور انجام شود. در بيان كلي تر اصلاح در نظام تصميم سازي و تصميم گيري كشور و همچنين تفكيك اين دو مقوله مد نظر است.
* يكي از نكته هايي كه در حال حاضر از سوي برخي فعالان سياسي مطرح شده و درباره آن هشدار داده مي شود، مسأله تحجرگرايي و فاصله افتادن بين جمهوريت و اسلاميت است،لطفا در اين باره هم صحبت كنيد.
- اين موضوع جنبه عمومي ندارد و شايد دغدغه يك عده خاص باشد. در واقع چنين جرياني كه بخواهد منجر به تغيير محتواي انقلاب اسلامي شود، به طور عام وجود ندارد و تهديدي جدي محسوب نمي شود. البته ممكن است يك رگه هاي فكري كه به دنبال جانشين كردن حكومت به جاي جمهوري هستند وجود داشته باشد و من هم آن را نفي نمي كنم اما اين كه يك چالش باشد، به نظر نمي آيد. لذا معتقدم چنين جرياني كه قائل به نقش مردم نباشند وجود نداشته و محلي از اعراب ندارد.
زيرا هر چه جلوتر مي رويم مردم به نقش خود در امر تصميم  سازي و تشكيل نهادهاي مؤثر كشور واقف تر مي شوند. بنابراين اين گونه نيست كه مردم از اين دستاورد راحت بگذرند.
* شعار اصلي انقلاب دو مؤلفه استقلال و آزادي داشت. پس از گذشت 28 سال از عمر انقلاب، دستاورد اين مؤلفه ها را چه طور مي بينيد؟
- درباره آزادي دستاوردهاي بسيار خوبي داشته ايم اما همچنان جاي كار باقي است البته معتقدم اگر قرار است حرف از آزادي بزنيم، بايد آزادي مسئولانه و متعهدانه را مطرح كنيم. درباره استقلال هم بايد گفت كه در زمينه سياسي كاملاً به استقلال رسيده ايم. گام بعدي در جهت تثبيت استقلال، استقلال اقتصادي است. در اين مسير داريم حركت مي كنيم و برنامه هاي پنج ساله نوشتيم و سندچشم انداز 20 ساله هم گامي در اين جهت است. به لحاظ استقلال فرهنگي نيز تعارضاتي در جامعه وجود دارد كه بايد با تلاش بيشتر برطرف شود.

انقلاب اسلاميو كارآمدي سياست نه شرقي و نه غربي
010026.jpg
محمدرحيم عيوضي
تحول همه جانبه اي كه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) در دنيا به وجود آورد، اين باور را در اذهان جهانيان ايجاد كرد كه اسلام به عنوان يك مكتب آسماني مي تواند مهم ترين تحولات جهاني را رقم زده و براي پرسش هاي عصر جديد و مديريت جوامع، نسخه هاي شفابخشي را ارائه نمايد كه نتيجه تأثير افكار جاودانه انديشه هاي سياسي و ديني و نيز عملكرد اين تأثيرات در دوران كوتاه عمر مباركشان در بعد از انقلاب، به صورت عملي بسيار كوتاه، اما درخشان و با ارزش بود.
اثرات عميق انديشه هاي امام تنها در بعد نظري و فكري، مهمور نگرديده بلكه؛ در بعد عملي حتي مؤثرتر هم بوده است و توانسته معادلات موجود در نظام بين الملل را دگرگون ساخته و اعمال و رفتار و روابط موجود اين سيستم هاي بين المللي و مقتضيات حاكم بر نظام بين الملل را به چالش بكشاند.
امام(ره) توانسته جسارت و شهامت انتقاد كردن در برابر قدرت ها را به ديگر رهبران جهان و ديگر كشورها انتقال دهد و عملكرد نظام بين المللي را زير سؤال برند. سياست نه شرقي و نه غربي يكي از اصولي است كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر آن تأكيد دارد. در اين مقام سعي خواهد شد در تبيين علي شعار نه شرقي نه غربي، به مثابه اصل اساسي حيات انقلاب اسلامي، مطالعاتي انجام پذيرد و حاصل آن در قالب فرضيه شعار نه شرقي و نه غربي، استراتژي كلان سياست خارجي جمهوري اسلامي است كه موانع و مشكلات و فرصت هاي عديده اي را در پيشگاه ملت مسلمان ايران قرار داده است، مورد بازخواني قرار بگيرد.
سياست خارجي از ديدگاه اسلام و اصول و مباني آن از منظر قرآن در اسلام؛ نوعي از سياست كه در چارچوب يك سياست جهاني مبتني بر رسالت جهاني است، تبيين مي گردد. اسلام معتقد است بايد يك حكومت واحد جهاني تحت بيرق اسلام به وجود آيد. بايد توجه داشت كه اين اسلام در جزيرة العرب بر پيامبر عرضه شد و براي معرفي آن به ساير بلاد، نياز به زمان و روش هاي مختلف معرفي بود. امروزه نيز اسلام جهاني نشده است لذا كشورهاي اسلامي بايد براي اداره كشورشان و اشاعه اسلام از شيوه و سياست هايي استفاده كنند كه از آن به سياست خارجي اسلامي تعبير مي شود.
سياست خارجي اسلامي عبارت است از مجموعه خط مشي ها، تدابير، روش ها و انتخاب مواضعي كه دولت اسلامي در برخورد با ساير كشورهاي جهاني در چارچوب اهداف كلي اسلام و احكام اسلامي در جهت اشاعه فرهنگ و قانون غني اسلامي و رسيدگي به امور مسلمين اعمال مي گردد.
در اين رابطه در سوره اعراف آيه 158 خطاب به پيامبر قرآن مي فرمايد:
قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعا.
يعني بگو اي مردم، من پيام آور و فرستاده خدا به سوي همه شما هستم.
در واقع من قانوني آوردم كه تعلق به همه مردم دارد، نه فقط به مسلمان ها و مردم جزيرة العرب، قانوني كه حقوق همه ملت ها، رنگ ها، نژادها و قوم ها را يكسان رعايت مي كنند و تنها ملاك برتري ملت ها و افراد بر يكديگر تقواي الهي است. اصول و مباني چنين سياست خارجي بر پايه آيات و احكام قرآني بر چند محور كلي قابل تقسيم است:
۱ ـ روابط با اهل كتاب
۲ ـ روابط با غير اهل كتاب
۳ ـ شوراي كلي، پيرامون روابط خارجي
۴ ـ جنگ و صلح در اسلام
در زمينه روابط مؤمنان با اهل كتاب، مي توان موارد زير را از مضامين آيات الهي استخراج كرد:
۱ ـ اهل كتاب نيز مانند خود مؤمنان از دو گروه مؤمن و فاسق تشكيل شده اند. (سوره آل عمران ـ آيه 11)
۲ ـ تجويز ايجاد رابطه صحيح و منطقي با اهل كتاب مؤمن و صالح (سوره آل عمران ـ آيه 113 و 114)
در بخش ديگر قرآن در برقراري ارتباط با ديگر كشورها و در احتراز از اين كه در دوستي با بيگانگان غيرمسلمان افراط كنيم؛ توصيه مي كند كه نبايد در ابراز عواطف و دوستي و ارتباط با بيگانگان چنان افراط كنند كه حتي حاضر شوند آنان را سرپرست امور خود قرار داده و كارهاي خود را به دست آنان بسپارند.
۳ ـ توصيه برخورد ملايم با عموم اهل كتاب مؤمن و صالح (سوره آل عمران ـ آيه 114 و 113)
۴ ـ توجه به اين كه اهل كتاب هرگز از تلاش در راه قبولاندن آراي خود به مسلمانان دست بردار نيستند. (سوره بقره ـ آيه 12)
نتيجه اين كه هرگونه استراتژي سياست خارجي انقلاب اسلامي در قالب نظام جمهوري اسلامي، بايد در چارچوب اين اصول تنظيم و هدايت شود. سياست نه شرقي نه غربي، صدور انقلاب اسلامي فقط مصالح ديني و منافع ملي و ... در جمهوري اسلامي ايران مبتني بر اصولي است مانند:
۱ ـ شناسايي اعتباري سرزمين جغرافيايي و دولت ها تا رسيدن به تشكيل حكومت واحد جهاني
۲ ـ اصل دعوت
۳ ـ اصل حفظ دارالاسلام (ام القري)
۴ ـ اصل نهي از ولايت كفار (نفي سبيل)
۵ ـ اصل جهاد
انقلاب اسلامي و ناملايمات بين المللي
انقلاب اسلامي ايران پيش از پيروزي و پس از پيروزي، درگيرودار سلسله اي از مشكلات و موانع اساسي قرار داشته كه ريشه اصلي آن سلطه و نفوذ بيگانگان بر پيكره ساخت قدرت سياسي و تقويت استبداد داخلي بود. يكي از دستاوردهاي مهم انقلاب اسلامي، طرح شعارهايي بود كه به نفي سلطه بيگانگان منجر مي شد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، انزواگرايي جاي خود را به انزواستيزي داد و بر سياست نه شرقي و نه غربي تأكيد شد. البته برداشت نادرستي كه برخي از اين اصل دارند اين است كه، با توجه به اين كه بر نظام بين الملل كفر حاكم است و بسياري از كشورها، به خصوص كشورهاي پيشرفته صنعتي كه ميانه خوبي با دين ندارند، بهتر است هيچ گونه رابطه اي با آنها نداشته باشيم و مرزهايمان را بر تمام جنبه هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي آنان ببنديم؛ در حالي كه حضرت امام با استفاده از اصل دعوت كه به عنوان اولين اصل در سياست خارجي اسلام، مطرح كرده است كه با حضوري بسيار فعال و گسترده در تمام زمينه ها، با تمامي كشورها، رابطه مسالمت آميز (نه گرگ و ميش) برقرار كنيم (به جز رژيم صهيونيستي و كشورهايي كه مفهوم رابطه متقابل عادلانه را درك نمي كنند) و با تقويت جنبه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حتي اقتصادي، با استفاده از مباني اسلامي بتوانيم جامعيت و برتر بودن دين اسلام و قوانين سعادت آفرين آن را به جهانيان بشناسانيم.
چگونه انقلاب اسلامي مي توانست هم شعار صدور انقلاب را دنبال كند و هم قطع رابطه با جهان داشته باشد. اسلام با چه وسيله اي مي توانست انقلاب را صادر نمايد يا اين كه چگونه مي توان با برقراري رابطه حتي با كشورهاي غيرمسلمان و لائيك، به تدريج در ميدان عمل، مصلحت اسلام را كه جهاني شدن آن است مورد توجه قرار داد تا منافع ملي كشورمان به عنوان ام القري تأمين شود.
انقلاب اسلامي، با طرح مجدد قرآن و سنت منادي وحدت اسلامي براي ساختن زندگي بشر در جهان اسلام است. بنا بر گفته امام راحل جمهوري اسلامي ايران مايل است بر اساس حفظ وحدت و حمايت از منافع كشورها و ملت هاي اسلامي آنان را در مشكلات ياري نمايد و در بروز حوادث تحميلي، سياسي، نظامي از ناحيه استكبار جهاني، با قدرت و نفوذ خود، آنها را رفع نموده و در جهت كنترل و نفس سلطه سياسي شرق و غرب برنامه هاي دقيق و قوي ارائه دهد.
حال چگونه اين پيام به گوش مسلمانان و جهانيان مي رسيد؟ و چه تدبيري لازم بود انديشيده شود؟
پاسخ عبارت است از صدور انقلاب، زيرا؛ انقلابي كه برپايه مايه هاي فكري ـ فرهنگي نضج گرفته و رشد يافته، به جهت احساس رسالت انقلابي و وظيفه شرعي و انساني كه براي خود مي بيند براي نشر و ترويج انديشه هاي خود اقدام خواهد نمود و اين مفهوم، يعني؛ صدور انقلاب، صدور افكار و انديشه هايي كه انقلاب اسلامي بر اساس آنها و براي آنها صورت گرفته است، كسب استقلال و آزادي با تكيه بر اسلام مي باشد بنابراين معاندان، صدور انقلاب را به معناي فتح سرزميني معرفي كردند و هدف از آن را ـ كه دعوت به اسلام بود ـ به صورت وارونه جلوه دادند. از گفته هاي امام خميني(ره) در اين مورد است كه ما يك ملتي بوديم كه تحت فشار ابرقدرت ها قرار داشتيم و الآن از تحت فشار آنها بيرون آمديم و داريم به پيش مي رويم و اين اعتلاي ملت است. اعتلا به اين نيست كه شكم ما سير باشد، اعتلا به اين است كه ما مسلمان را و مكتبمان را به پيش ببريم.
مطالعه دقيق اصول مرتبط با سياست خارجي، ما را به اين مطلب رهنمود مي كند كه جهت گيري قانون اساسي، به سوي برقراري توسعه و تحكيم روابط با بازيگران بين الملل و به خصوص با كشورهاي اسلامي و جهان سوم است و هرگز در اين سند صحبتي از قطع يا تقليل ارتباط به جز مواردي كه با اصول ديني تعارض دارد، به ميان نيامده است و در اصل يك صد و سي و دوم قانون اساسي تصريح گرديده است روابط صلح آميز با دولت هاي غيرمحارب؛ نه فقط كشورهاي مسلمان يا همسايه.
طرح شعار نه شرقي نه غربي بابت حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور در برابر اقدامات سلطه گرانه شرق و غرب در مصالح ملي ايران شد.نتيجه چنين اقدامات سلطه گرانه شرق و غرب در مصالح ملي ايران، باعث حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور با طرح شعار نه شرقي، نه غربي در انقلاب اسلامي مي شد. نتيجه چنين رويكردي در عمل، مواردي از اين قبيل بوده است:
قطع رابطه با آمريكا، كمك به جنبش هاي رهايي بخش، ارتباط جدي تر و نزديك تر با جهان اسلام، عدم وابستگي مطلق به هيچ يك از قدرت هاي بزرگ، ضديت با صهيونيسم بين الملل، همدردي و حمايت از مردم فلسطين و ... .
مصلحت در سياست نه شرقي و نه غربي
جمهوري اسلامي ايران، ثمره انقلاب اسلامي ملت ايران بر پايه تأمين منافع ملي و عزت و سربلندي ايران و مصالح اسلام قرار دارد. امام خميني(ره) نيز بر اصولي تأكيد داشتند كه در درازمدت منافع ملي و مصالح اسلام هر دو را تأمين مي كرد مثلاً خوداتكايي در تمام زمينه ها، عدم وابستگي به شرق و غرب، نفي سلطه پذيري و سلطه گري، هم زيستي مسالمت آميز و روابط توأم با احترام متقابل، يكي از بزرگترين آموزه هاي امام خميني(ره) به ملت ايران و مسلمانان جهان، درس عزت طلبي است و در نظر داشتن عزت در سياست خارجي به اين معناست كه در تصميم گيري هاي بين المللي به گونه اي مصلحت سنجي شود كه عزت كشور و اسلام خدشه دار نشده و آن تصميم منتهي به ذلت مسلمين نگردد.
لذا در نظر داشتن عزت كشور و مسلمانان و رعايت اصل نه شرقي و نه غربي و حفظ استقلال كشور، هيچ كدام نبايد مجوزي براي غافل شدن از منافع كشور باشد و بايد ظرافت هاي خاصي را به كار برد و برنامه ريزي استراتژيك انجام داد و با در نظر گرفتن مصالح اهم و مهم، همه اهداف را تأمين كرد.
مصالح كشور كه حفظ و تداوم انقلاب اسلامي را در عرصه جهاني تأمين مي نمايد، جز در سايه مصلحت اهم كه حفظ شعار نه شرقي، نه غربي و صدور انقلاب مي باشد، ميسر نخواهد بود. در راستاي تقويت هرچه بيشتر رابطه تعاملي بين مصالح نظام و حفظ شعار اساسي نفي سلطه هدايت سياست خارجي جمهوري اسلامي به سوي تقويت اقدامات ذيل پيشنهاد مي گردد:
وحدت مستضعفان جهان
بر پايه ائتلاف و اتحاد ملت هاي اسلامي
اگر وحدت كلمه اسلامي بود و اگر دولت ها و ملت هاي اسلام به هم پيوسته بودند معنا نداشت كه قريب يك ميليارد جمعيت مسلمين، زيردست قدرت ها باشند. اگر اين قدرت به قدرت بزرگ الهي منظم شود هيچ قدرتي بر آنها غلبه نخواهد كرد .
امام سلطه بيگانگان را نتيجه تفرقه و جدايي بين مسلمانان و سران كشورهاي اسلامي مي داند.
خنثي كردن توطئه دشمنان
مصلحت جمهوري اسلامي در راستاي تقويت روابط با ديگر كشورها، به مثابه اهداف و اصول آرماني انقلاب و اسلام است. امام(ره) مي فرمايد:
ابرقدرت ها و آمريكا خيال مي كردند كه ايران به واسطه انقلابي كه كرده است و مي خواهد استقلال و آزادي را كه يك مسأله تازه و برخلاف رويه همه حكومت هاست به دست بياورد، به ناچار منزوي خواهد شد. وقتي كه منزوي شد، زندگي نمي تواند بكند ديديد كه نشد و ايران روابطش با خارجي ها زيادتر گرديد، حالا به اين مطلب افتادند كه ما چه كار داريم به دولتها اينها همه ظالم هستند و كذا و ما بايد با ملت ها روابط داشته باشيم كه اين هم نقشه تازه و مسأله بسيار خطرناك و شيطنت دقيقي است. ما بايد همان گونه كه در زمان صدر اسلام پيامبر، سفير به اطراف مي فرستاد كه روابط درست كند، عمل كنيم و نمي توانيم بنشينيم و بگوييم كه با دولت ها چه كاري داريم اين بر خلاف عقل و شرع است و ما بايد با همه روابط داشته باشيم، منتها چند استثنا دارد كه الآن هم با آنها رابطه نداريم.
تأكيد بر مصلحت اهم در سياست خارجي
چارچوب سياست خارجي جمهوري اسلامي بر اساس حفظ آزادي، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمين است و امام نيز با قاطعيت تمام حفظ مصالح ـ منافع مردم را از وظايف غيرقابل انكار خويش تلقي نمود.
امام(ره) در پاسخ به سؤالي هدف از حكومت را اين گونه تشريح مي نمايد: حكومت آينده هيچ تعهدي جز در برابر ملت و حفظ منافع و مصالح آنها ندارد.
بنابراين اهم مصلحت در انقلاب اسلامي اولاً: مصلحت اسلام است، بعد مصلحت مردم يا منافع ملي؛ البته بايد اذعان داشت كه مصلحت اسلامي در واقع مصلحت مردم است چرا كه؛ براي سعادت و كاميابي مردم برنامه دارد، صلاح اسلام مصالح و منافع براي سعادت بشر است.
نتيجه گيري
مسئله صدور انقلاب اسلامي، پس از شعار نه شرقي و نه غربي، پايه اصلي سياست خارجي حكومت اسلامي ايران به شمار مي آيد كه توسط امام(ره) ترسيم شده است، اين شعار، چنان نفوذي بر كل نظام جمهوري اسلامي دارد كه اگر آن از سيستم حكومتي حذف شود، ماهيت انقلاب اسلامي مسير ديگري غير از استراتژي ايدئولوژيك خط امام(ره) مي باشد. واقعيت اين است كه شعار نه شرقي و نه غربي بر سياست خارجي قدرتهاي بزرگي چون آمريكا و شوروي تأثير گذاشت. مقصود از ايدئولوژي نه شرقي و نه غربي عدم پذيرش سلطه ديگران مي باشد كه به منزله شعار اساسي در ايدئولوژي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران درآمد. ملت اسلامي ايران در عمل نيز تأييد كرد كه سلطه بيگانه را نمي پذيرد و از استقلال خويش سر باز نخواهد زد. بايد توجه داشت حفظ استقلال ملي و ديني كه اساس برنامه هاي سياست خارجي ايران مي باشد جز در سايه شعار نه شرقي، نه غربي كه جنبه سلبي دارد و شعار صدور انقلاب كه جنبه ايجابي دارد ميسر نخواهد بود. بر اين اساس امام مي فرمايد:
من اكنون به ملت هاي شريف و ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه از اين راه مستقيم الهي كه نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر وابسته است، بلكه بصيرتي است كه خداوند بر آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و متعهد و پايدار و پاينده باشند.
انقلاب اسلامي ايران براي دوام و بقاي خود بايد از شعار نه شرقي و نه غربي تأثير پذيرد تا موضوعيت خويش را حفظ نمايد. بايد با تأسي به آن ريشه اعتقادي اصيل اسلامي و مباني فكري، نظامي و سياست اسلامي خود را حفظ كند، چرا كه حفظ استقلال ملي و منافع ارضي كشور از هرگونه دخالت بيگانه، خدمت به ايران اسلامي، مستقل در عرصه داخلي و خارجي، نپذيرفتن سلطه بيگانه، استحكام روابط جمهوري اسلامي با دولت هايي كه قصد دخالت در امور داخلي ايران را ندارند، استقرار وحدت اسلامي بين كشورهاي اسلامي و گسترش روابط با كشورهاي همسايه اسلامي و دفاع از حقوق مسلمانان جز در سايه اين شعار استراتژيك ميسر نخواهد بود.
از سويي تقويت عملي و كاربردي شعار صدور انقلاب كه بر پايه اصل عدم مداخله در امور داخلي كشورهاست بر تقويت شعار نه شرقي و نه غربي كمك خواهد نمود.

نگاه
برداشت هاي هفتگانه از انقلاب
امير دبيري مهر
بازانديشي در مفاهيم مبتلابه بشر؛ لازمه زندگي هوشمندانه و آگاهانه است. ايرانيان در سال 1357 دست به حركت بزرگي به نام انقلاب اسلامي زدند و نظام سلطنتي - خودكامه را بركنار و نظام جمهوري اسلامي بر كار گماردند. طرح سؤال هايي درباره انقلاب اسلامي نه تنها ممكن و مفيد بلكه ضروري است.
وقتي به مجموعه اظهارنظرها؛ تحليل ها و تفسيرها پيرامون چرايي و چگونگي انقلاب اسلامي نظر مي افكنيم مي توان 7 قرائت يا تفسير از انقلاب اسلامي را از هم متمايز كرد كه انتخاب و بيان هر يكي مي تواند سمت و سوي تحليل هاي بعدي را روشن سازد. اين برداشت ها عبارتند از:
۱ - ملت خوب و حكومت بد و انقلاب براي حكومت خوب: اين برداشت شعار زده و تبليغاتي ترين برداشت از انقلاب اسلامي است و اغلب از زبان و بيان هاي عوام فريبانه استخراج مي شود.
بر اساس اين برداشت حكومت پهلوي تافته جدابافته اي از ملت بوده و هيچ نسبت و شباهتي با جامعه نداشته است و همه مشكلات و نارسايي ها ناشي از سياست هاي نادرست اين رژيم بوده است. اين برداشت كه به شدت سياست زده است امروز نيز در فكر و بيان ضد انقلاب خارج نشين نيز در مورد جمهوري اسلامي وجود دارد.
۲ - حكومت بد مانع توسعه ملي:برداشت ديگر فارغ از قضاوت درباره رابطه دولت و ملت (وجه تمايز با رويكرد اول) با رويكردي دولت محور به عنوان موتور توسعه؛ منشأ همه كاميابي ها و ناكامي ها را دولت مي داند (وجه تشابه به رويكرد اول) و از آنجا كه قائل است رژيم پهلوي نمي توانست موتور تحقق توسعه ملي باشد ناگزير دچار اضمحلال شد و در سرنگوني آن نيز بيشترين نقش را دانشگاهيان و روشنفكران و طبقه متوسط جديد داشته اند. برخلاف رويكرد اول كه بيشترين نقش را در انقلاب براي توده هاي مردم قائل است.
۳ - تفسيري جبري و قصري از انقلاب بر اساس آموزه هاي ماركسيستي: اين رويكرد كه مبتني بر جبر تاريخي و منطق ديالكتيك است انقلاب اسلامي را امري محتوم؛ قطعي و اجتناب ناپذير مي داند كه در سال 1357 بايد وقوع مي يافت و نقش مردم و رهبران و ديگر متغيرها در آن ناچيز است و همه محكوم به اين جبر تاريخي هستند.
۴ - انقلاب پيامد رقابت هاي سياسي داخلي:بر اساس اين رويكرد انقلاب اسلامي نه يك امر برآمده از پايين و مردم و لايه هاي زيرين بلكه پيامد ناخواسته رقابت هاي سياسي درون جامعه است كه در ايران شاخص ترين آنها رقابت بين 3 جريان مذهبي، ملي و چپ است. در واقع بر اساس اين ديدگاه اين سه جريان با اهداف گوناگون در مبارزه با رژيم پهلوي دچار نوعي رقابت صنفي شدند كه نتيجه واحد آن سرنگوني رژيم شاه شد و مردم نيز تنها در روزهاي پاياني و به دعوت همين جريانات وارد ميدان شدند و بس. اين رويكرد شكاف و اختلافات بعد از پيروزي اين جريانات را مؤيد نظر خود مي داند.
۵ - انقلاب پيامد و تجلي اهداف و رقابت هاي بين المللي: برخي نيز در تحليلي كه متأثر از رويكردهاي جبري بين المللي است با اشاره به كنفرانس گوادلوپ در نيمه سال 57 قائل به اجماع بين المللي در ضرورت سرنگوني رژيم پهلوي و جايگزيني آن با رژيمي ملي هستند كه البته در انتها با ميدان داري روحانيون اين پروژه ابتر ماند.
۶ - حكومت خوب؛ مردم بد: اين رويكرد كه بين سلطنت طلبان و فراريان طرفداران زيادي دارد مي گويد عامل اصلي انقلاب مردم ايران هستند كه قدر رژيم پهلوي را ندانستند و با فريب خوردن از شعارهاي روحانيان و روشنفكران بساط نظام پهلوي را برهم زدند. اين رويكرد فاقد هيچ استدلال و منطقي است.
۷ - انقلاب آغاز فرايند بازسازي فردي و اجتماعي:اين رويكرد كه رويكرد انتخابي و پارادايم تحليل اينجانب و بسياري ديگر از نويسندگان درباره انقلاب اسلامي است با هيچ يك از برداشت هاي 6 گانه مذكور سر سازگاري ندارد و مبتني بر چند مفروض اساسي است كه عبارتند از:
الف - انقلاب پديده اي چند وجهي و چند عاملي است و نمي توان اين واقعه پيچيده و مهم را با نگاه تك عاملي تحليل كرد.
ب - انقلاب اسلامي در ايران در فرايند تاريخي استقلال خواهي؛ آزادي طلبي؛ دينداري و پيشرفت خواهي ملت ايران به ويژه در۱۵۰ سال اخير قابل تحليل است و ريشه هاي تاريخي آن را نمي توان ناديده گرفت.
ج - انقلاب اسلامي يك اتفاق نبود بلكه نقطه عطفي است از يك فرايند كه آغاز مرحله نويني از حركت ملت است. از اين رو انقلاب اسلامي استمرار دارد و انقلاب را پاياني نيست همان گونه كه كمال و توسعه را پاياني نيست.
نتيجه: انقلاب اسلامي مقطعي است كه بلوغ سياسي و آگاهي ملي ملت ايران بعد از تجربه هاي فراوان تاريخي به مرحله تأثيرگذاري مي رسد. ملت ايران در انقلاب اسلامي هرچند سرنگوني رژيم پهلوي را وجهه همت خود قرار داد و در دستيابي به اين هدف موفق شد ولي در اين هدف متوقف نماند و در واقع پيروزي انقلاب اسلامي آغاز نهضت بزرگ ملي ايرانيان براي بازسازي فردي و اجتماعي براي دستيابي به آرمانهاي بزرگ تاريخي خود است. انقلاب محدود به تغيير ساختار حكومتي و نهادي نيست بلكه به انقلاب دروني آحاد افراد جامعه نيز قائل است. همان گونه كه ساختارها متناسب با ساختارها بايد بازسازي شود افراد نيز بايد احياگر و عامل آرمان هاي ملي باشند. آرمان هايي از قبيل دينداري و معنويت؛ توسعه و پيشرفت؛ استقلال و آزادي و مردم سالاري و... از اين رو افكار و رفتارهاي امروزي و آتي نيز كه در اين چارچوب باشد در واقع مكمل آرمان هاي انقلاب است و انقلاب را استمرار مي بخشد.

ايران
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
موسيقي
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  ايران  |  سياست  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |