دكتر محمد كمالي
تلاش ها براي تدوين قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي به قبل از سال 1379 برمي گردد. در نهايت اين قانون در ارديبهشت ماه 1383 به تصويب رسيد و به دنبال آن وزارت رفاه و تامين اجتماعي با دربرگيري سازمان هاي مهمي چون بهزيستي، تامين اجتماعي، خدمات درماني و بازنشستگي كشور تشكيل شد.
نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي برابر قانون از سه حوزه مهم بيمه اي، حمايتي و توانبخشي، امدادي تشكيل مي گردد. هر چند قانونگذار دو حوزه مهم حمايت و توانبخشي را در كنار هم قرار داده است، ليكن تاكيد نموده است كه در برنامه ريزي و اجرا بايد در اين دو بخش نيز جهت گيري بيمه اي حفظ شود كه با توجه به جمعيت قابل ملاحظه تحت پوشش حائز اهميت است. بررسي اهداف منظور شده در قانون حاكي از در نظر گرفتن جايگاه مناسبي براي بخش توانبخشي در قانون است كه چنانچه به صورت جامع و در كنار سند چشم انداز 20ساله برنامه چهارم توسعه و قانون جامع حمايت از حقوق معلولان، بررسي شود مي تواند اين بخش را در فرآيندهاي اجرايي كشور، آنگونه كه شايسته است مورد عنايت قرار دهد.ساماندهي نظام توانبخشي در كشور بدون در نظر گرفتن جمعيت افراد داراي ناتواني و معلولين امكان پذير نخواهد بود. شناخت اين جمعيت از نظر ويژگي هاي جمعيتي، تنوع معلوليت، نيازمنديهاي خاص اعم از بهداشتي، درماني، آموزشي، حقوقي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، زيربناي تدوين نظام توانبخشي خواهد بود. همچنين تربيت نيروهاي متخصص، بسترسازي فرهنگي، متناسب سازي محيطي و تبيين جايگاه حقوقي شهروندان معلول و... از جمله نكات مهمي است كه خوشبختانه در قانون به خوبي ذكر شده است و مي تواند موجب ساماندهي مطلوب در كشور گردد.
***
هر چند حركت ها براي تصويب نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي در ايران به سال هاي قبل از 1379 برمي گردد، ليكن اولين متن پيشنهادي اين لايحه از سوي وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي در تاريخ 29/4/79 تقديم رياست جمهوري وقت گرديد. بعد از طي نمودن مسيري پرنشيب و فراز و تغييرات عمده اي كه در طول چند سال بر لايحه اعمال مي گردد، در تاريخ 21/2/83 آن را تصويب كرده و در مورخ 9/3/83 نيز شوراي نگهبان آن را تاييد مي كند. رياست جمهوري وقت نيز در تاريخ 23/3/83 موضوع و اهميت اجرا را به سازمان مديريت و برنامه ريزي ابلاغ مي نمايد.
قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي را مي توان از مهمترين قوانيني دانست كه در دوران رياست جمهوري جناب آقاي خاتمي به تصويب رسيد. اميد مي رود اين قانون بتواند به تحقق برخي از اصول مهم قانون اساسي كه در طول ساليان گذشته، به خوبي اجرا نشده است كمك نمايد. با تصويب اين قانون وزارت رفاه و تامين اجتماعي به عنوان متولي اصلي نظام رفاه و تامين اجتماعي تشكيل گرديد و به دنبال آن سازمانهاي مهمي چون بهزيستي كشور، خدمات درماني، تامين اجتماعي و بازنشستگي كشور و نيز برخي صندوق ها تحت نظر اين وزارتخانه به فعاليت پرداختند.
براساس آنچه در ماده 2 قانون آمده است، سه حوزه بيمه اي، حمايتي و توانبخشي و نيز حوزه امدادي، تشكيل دهنده بخش هاي عمده نظام تامين اجتماعي خواهند بود. بديهي است هر يك از اين سه حوزه با ويژگي ها و خصوصيات منحصر به فرد خود، داراي اهميت ويژه اي هستند كه نيازمند بررسي مجزا مي باشند. آنچه در اين مقاله بدان پرداخته مي شود، بخشي از حوزه دوم است كه تاكنون كمتر بدان پرداخته شده است. حوزه توانبخشي عليرغم اينكه از نظر جمعيت و ويژگي هاي تخصصي بسيار با اهميت تلقي مي گردد، ليكن به واسطه عدم شناخت، تخصصي بودن و وجوه برخي نگرش هاي منفي نسبت به افراد داراي ناتواني، اغلب مغفول مانده است.
تا پيش از تصويب اين قانون، موارد محدودي از قوانين در مورد توانبخشي وجود داشته است. قانون كار جمهوري اسلامي (مصوب 1369) قوانين برنامه دوم و به ويژه سوم توسعه از جمله اين موارد است. ماده 192 و 193 قانون برنامه سوم توسعه در حيطه هاي سالمندان، بيماران رواني مزمن و مناسب سازي اماكن عمومي و خصوصي مواردي را متذكر شده است كه حايز اهميت است. در هنگام تدوين سند چشم انداز 20 ساله و نيز قانون برنامه چهارم توسعه نيز تلاش هايي به عمل آمد تا با توجه به ويژگي هاي خاص جمعيت معلولان و خدمات مورد نياز آنان، موارد مربوط به توانبخشي افزايش يابد، ليكن متأسفانه به علت عدم پيگيري جدي موضوع از سوي مهم ترين سازمان ارائه دهنده خدمات، اين موارد محدود به همان موضوعات برنامه سوم گرديد.
در قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي نيز همين موضوع را مي توان به خوبي سراغ گرفت. هر چند براي اين جانب جاي شكرگزاري باقي مانده است كه در بند ب ماده 2 قانون، كلمه توانبخشي ذكر شده است. دومين حوزه نظام جامع، حوزه حمايتي و توانبخشي نام گرفته است و آن شامل ارائه خدمات حمايتي و توانبخشي و اعطاي يارانه و كمك مالي به افراد و خانواده هاي نيازمند كه به دلايل مختلف قادر به كار نيستند و يا درآمد آنان تكافوي حداقل زندگي آنان را نمي نمايد، تعريف شده است.
هر چند به لحاظ علمي بايد بين حمايت و توانبخشي فاصله قابل ملاحظه اي را در نظر گرفت، ليكن با عنايت به ساختار پيش بيني شده كه از ابتدا سه حوزه بيمه اي، غيربيمه اي و امدادي را در نظر مي گرفت، حداقل تغيير عنوان غيربيمه اي به حمايتي و توانبخشي قابل قبول است. متأسفانه براي ارائه دهندگان خدمات هم هنوز، فاصله بين اين دو مفهوم به درستي تصوير نشده و براي بسياري از افراد حوزه حمايت تنها به حمايت مالي و پرداخت مستمري محدود گرديده است. البته در حوزه حمايتي خدماتي هم وجود دارد كه جنبه پرداخت مالي نداشته و اغلب جنبه بازتواني به خود مي گيرد. از جمله مي توان به برنامه هايي براي اشتغال، نگهداري ايتام، دختران فراري، معتادان و... اشاره نمود كه جنبه هاي بازتواني در آنها مشهود است. (در سازمان بهزيستي اين گونه فعاليت ها در حوزه امور اجتماعي و تحت عنوان برنامه اجتماعي و در كميته امداد امام(ره) تحت عنوان امور حمايتي انجام مي شود) اين گونه امور و برخي فعاليت ها چون بازتواني منحرفين جنسي يا معتادان را مي توان در حيطه توانبخشي طبقه بندي نمود. به هر صورت بايد تفكيك لازم را بين برنامه هاي حمايت مالي- كه در بسياري موارد براي خانواده هاي داراي فرد معلول ضروري هم باشد و برنامه هاي توانبخشي قائل شد. آنچه كه اهميت دارد جايگاه قانوني و به رسميت شناخته شده برنامه هاي توانبخشي در نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي است كه مي بايد در برنامه هاي اجرايي، ارائه شده از سوي متولي اصلي اين نظام كه وزارت رفاه و تأمين اجتماعي است، به دقت مورد مطالعه قرار گيرد.
ماده 4 قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي اهداف حوزه حمايتي و توانبخشي را بيان مي كند. از مجموع 13 بند ذكر شده تنها 4 بند به طور مستقيم با توانبخشي و افراد داراي ناتواني مرتبط است. هرچند بايد پذيرفت ساير بندها نيز براي تحقق اهداف منظور شده در آن چهار بند بسيار حياتي و ضروري است. در بندهاي هــ ، ي ، ك و ل به طور مشخص از رسيدگي به وضعيت معيشتي با اولويت افرادي كه به دلايل جسمي و رواني قادر به كار نيستند، لزوم تأمين خدمات پيشگيرانه از بروز و تشديد معلوليتي و پوشش توانبخشي، فراهم نمودن امكانات براي بهبود وضع جسمي، ذهني، اجتماعي و اقتصادي معلولان و در انتها آماده سازي محيط اجتماعي و فضاي فيزيكي متناسب با ويژگي ها و توانايي هاي معلولان، پوشش توانبخشي، فراهم نمودن امكانات براي بهبود وضع جسمي، ذهني، اجتماعي و اقتصادي معلولان و در انتها آماده سازي محيط اجتماعي و فضاي فيزيكي متناسب با ويژگي ها و توانايي هاي معلولان، نام برده شده است. چنانچه اين اهداف را در كنار ساير اهداف ذكر شده در اين ماده كه اغلب بر مبناي هدف مند كردن يارانه ها، هماهنگي بين بخشي، تعيين خط فقر، حمايت هاي خاص از افراد، پرداخت مقرري بيكاري، تحت پوشش قرار دادن خانواده هاي بي سرپرست، امكان آموزش بازتواني، مهارت هاي شغلي، حمايت از مادران و نيازمندان روستايي قرار دارد، به بررسي كيفي و اهميت بسيار زياد اين حوزه در نظام رفاه و تأمين اجتماع پي خواهيم برد؛ حوزه اي كه جمعيت انبوهي از مردم كشور را درون خود جاي داده است.تعيين خط فقر و به دنبال آن هدف مند كردن يارانه ها با جهت گيري گروه هايي كه در اين ماده مد نظر قرار دارند، مي تواند تحولي عميق در زندگي اين اقشار پديد آورد. آنچه تاكنون به ويژه در مورد افراد داراي ناتواني و معلوليت در سازمان هايي چون بهزيستي و... انجام گرفته است، اغلب چون داروي مسكني بوده است كه تحمل رنج و درد بسيار زياد و طاقت فرسا براي فرد معلول و خانواده او را آسان تر نمايد. فقدان نگرشي جامع به موضوع در حال حاضر بزرگترين مشكل اين سازمان هاست.
آنچه در اين ميان اهميت دارد، پذيرش اهميت ذكر شده در ماده 4 قانون در سازمان هاي تابعه اين نظام به منظور تحقق آنهاست. تلفيق اين اهداف با هدف هاي ذكر شده در سند چشم انداز 20 ساله و قانون برنامه چهارم توسعه و تدوين برنامه استراتژيك مي تواند به خوبي اهداف فوق را محقق سازد. بديهي است فعاليت هاي اجرايي گوناگوني جهت رسيدن به اين اهداف بايد تدوين شوند. تصويب قانون جامع حقوق معلولان در ارديبهشت 1383، از جمله قوانيني است كه مي تواند در امتداد اجراي قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي در نظر گرفته شود. قانون اخير را مي توان يكي از مهم ترين دست آوردهاي دولت خاتمي براي معلولان دانست. موارد مطرح شده در اين قانون به خوبي در چارچوب ساختار آن قابل اجراست. هرچند آنچه تاكنون در قالب آيين نامه هاي اجرايي قانون انجام شده است كمي با واقعيت ها فاصله دارد.تحقق اهداف ذكر شده در هر سه حوزه نيازمند هماهنگي است كه بايد در سطح كلي اين نظام وجود داشته باشد. از اين رو فصل دوم قانون به بيان اصول و سياست هاي كلي پرداخته است كه مي بايد ناظر به هر سه حوزه باشد. هماهنگي درون بخشي حوزه ها مي تواند از هم پوشاني و تداخل فعاليت ها جلوگيري كند و نيز هماهنگي بين بخشي كه به درستي با محور قرار دادن نظام بيمه اي در نظر گرفته شده است. نكته حائز اهميت در همين موضوع نهفته است و آن اين كه حتي در حوزه حمايتي و توانبخشي نيز بايد نظام بيمه اي مد نظر قرار داشته باشد. اصولاً در نظام هاي پيشرفته تأمين اجتماعي، حركت بر مبناي پرداخت مستمري صرف، محكوم به زوال است و كنار گذاشته شده است. نظام هاي مبتني بر پرداخت مستمري به جز در موارد خاص به هيچ عنوان امكان بازتواني و بازگرداندن فرد معلول (اعم از جسمي يا اجتماعي) به محيط اجتماع را فراهم نخواهد كرد.اين در حالي است كه بيشتر مقالات در مورد سياست ها و خط مشي ها براي معلولين در كشورهاي در حال توسعه بر برنامه هاي حمايتي براي تأمين درآمد كافي متمركز هستند. در حالي كه در كشورهاي توسعه يافته، طرح هاي حفظ درآمد و برنامه ريزي هاي اشتغال ويژه، در جاهايي كه بازار كار مؤثري وجود ندارد، توصيه محدودي دارند. در كشورهاي توسعه يافته برنامه هاي جداگانه اي براي خط ناتواني مرتبط با كار (بيماري ها و حوادث ناشي از كار) و ناتواني هاي غيرمرتبط با كار، وجود دارد.
نحوه برخورد سازمان هاي حمايتي با موضوع مشكلات اقتصادي خانواده هاي نيازمند در ايران، اصولاً بر پايه پرداخت مستمري استوار بوده است كه متأسفانه با توجه به پايين بودن ميزان مستمري پرداخت شده به نظر مي رسد هيچ گاه نتوانسته است راه حل قابل اعتمادي باشد. به ويژه در مورد خانواده هاي داراي فرد معلول كه در اين پرداخت ها، اغلب عوامل مرتبط با معلوليت به طور مؤثري در نظر گرفته نمي شود.
پژوهش دواتگران (1379) با عنوان بررسي ميزان و رابطه مستمري پرداخت شده به معلولين ذهني... با نيازهاي توانبخشي آنان كه با راهنمايي اينجانب صورت گرفت، نشان داد در نحوه پرداخت مستمري ها رابطه معناداري با عواملي كه در نظام پرداخت هاي مستمري ها دخيل هستند، وجود ندارد. اين در حالي است كه در بسياري از نظام پرداخت مستمري از جمله در انگلستان، عواملي همچون سن، بعد خانوار، جنسيت، نوع معلوليت و شدت ناتواني در پرداخت ها، نقش ايفا مي كند.
*استاديار دانشكده علوم توانبخشي، دانشگاه علوم پزشكي